بازدید 34146

مسئولان به مردم چه آموخته‌اند؟ (بخش يازدهم)

محمد مطهري
کد خبر: ۱۸۰۵۹
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۱:۱۷ 13 September 2008
در دي ماه 1382 چند نفر از افرادي که در زلزله کم سابقه و مرگبار بم تسليم مرگ نشدند و پيکر مجروح اما زنده آنان با فداکاري‌هاي بسيار از بم به کرمان و از کرمان به تهران رسيد، به خاطر نبود فرهنگ راه دادن به آمبولانس، در ترافيک خيابان آزادي تهران جان دادند.

عنوان مقاله حاضر دو گونه مي‌تواند تعبير شود: يکي اينکه مسئولان براي آموزش مردم در همه زمينه‌ها از جمله رفتارهاي اجتماعي چه کرده و مي‌کنند و ديگر آنکه مردم با نگاه به رفتار مسئولان چه چيزهايي مي‌آموزند. ريشه برخي از رفتارهاي نامناسب اجتماعي را مي‌توان در کاستي‌هاي اين دو حوزه يافت. بحث کنوني به اولين مطلب يعني چگونگي آموزش رفتارها در کشورمان اختصاص دارد و مراد از مسئولان در سياق اين مقاله اعم از مسئولان سياسي است.

عده‌اي گمان مي‌کنند که ريشه مشکلات رفتاري ما ايرانيان فقط اين است که «مي دانيم ولي عمل نمي‌کنيم»؛ مي‌دانيم آشغال ريختن در معابر يا پارتي بازي در ادارات کار نادرستي است ولي باز انجام مي‌دهيم. بله، در مواردي امر بر همين منوال است و اصلاح اين امر راهکارهاي خود را دارد که نظارت، قاطعيت و نيز آگاهسازي جامعه نسبت به عواقب ظلم به حقوق ديگران و در واقع «خودزني‌ها» ـ به تعبيري که در مقاله دهم ذکر شد ـ از جمله آنهاست. اما موارد بسيار زيادي را مي‌توان سراغ داد که عمل نمي‌کنيم چون «نمي‌دانيم»؛ انجام نمي‌دهيم چون «آموزش نديده‌ايم».

علاقه به «کلي گويي» در کشور ما کم نيست و گاهي چنين پنداشته مي‌شود که با تکرار پشت تکرار عبارات کلي از قبيل «با هم مهربان باشيم»، «حق يکديگر را پايمال نکنيم»، «امر به معروف و نهي از منکر کنيم» و... کمک بزرگي به اصلاح جامعه شده است. در اصلاح رفتار اجتماعي اکتفا کردن به بيان کليات و غرق شدن در عالم کلي گويي خطايي است بزرگ و در واقع متوقف ساختن آموزش در اوايل راه است. همين امر يعني روشن نساختن موارد و مصاديق کلياتي که معمولا همه مي‌دانند، يکي از عواملي است که به گمان من، رفتار اجتماعي ما را عقب نگهداشته است. توضيح مطلب را با يک مثال آغاز مي‌کنم.

اغلب ما دربارۀ فوتبال اصول زيادي مي‌دانيم: از موقعيتها بايد استفاده کرد، تعويض‌ها بايد به موقع انجام شود، بايد مراقب ضد حمله حريف بود، خط دفاع در آفسايدگيري بايد هماهنگ عمل کند و چندين اصل ديگر. اما چرا کسي براي مربيگري يک تيم دسته چهارم و يا حتي يک تيم فوتبال دبيرستاني از ما دعوت به عمل نمي‌آورد و چرا مربيگري تيمها به دست گزارشگران فوتبال که اين اصول را بسيار بهتر از ما مي‌دانند سپرده نمي‌شود؟ دليل آن روشن است، اطلاع از همه اين کليات لازم است اما يک تيم براي تيم شدن نياز به دانستن و پياده کردن ظرايف و دقايق هم دارد و اين کار با تکرار و يادآوري اصول کلي حاصل نمي‌شود.

همه مي‌دانيم که بايد به کودکان احترام بگذاريم اما تا وقتي مصاديق آن به روشني و ترجيحا به نحو تصويري براي جامعه تبيين نشود نبايد تغيير محسوسي را انتظار داشت. ما در کودکي شايد چنين تجربه‌اي کرده باشيم که وقتي در يک مجلس همراه با بزرگترها به احترام يک تازه وارد بلند شده و خود را براي دست دادن با او حاضر کرده بوديم، فرد تازه وارد به دليل کوتاه بودن قد ما و کم توجهي، با ما دست نداده و بدون توجه گذشته است.

اگر اين را تجربه نکرده باشيم شايد به چشمان نگران يک کودک چهار پنج ساله هنگام توزيع چاي يا غذا در مجالس توجه کرده باشيم که سيني توزيع را با چشمانش تعقيب مي‌کند تا ببيند آيا به او هم تعارف کرده و با او معامله يک فرد بزرگتر را خواهند کرد يا خير. عبارت کلي «به کودکان احترام بگذاريد» ذهن افراد جامعه را که هر کدام دهها مشغله ذهني دارند به اين ظرايف رفتاري به ظاهر کم اهميت و در واقع شخصيت ساز متوجه نمي‌کند.

وقتي سخن از آموزش به ميان مي‌آيد اغلب به ياد آموزش دادن کودکان در مدارس و خانواده مي‌افتيم. لزوم تربيت صحيح کودکان ضرورتي است انکارناپذير، اما آيا اگر ما بزرگترها نحوه دقيق رفتار با کودک را نياموزيم و يا کودکان خلاف آن چيزي که مي‌آموزند در رفتار ما ببينند اين آموزشها ره به جايي خواهد برد؟ ما که ديگر قرار نيست به مدرسه برويم؛ پس چه کسي مي‌تواند مصاديق رفتار درست را به ما يادآوري کند؟ بله، ما به مدرسه نمي‌رويم اما به تعبيري، دوره دانشگاه ما تمام نشده است. امام (ره) با فراستي که داشت تلويزيون مطلوب را «دانشگاه» ناميد؛ آرزويي که هيچگاه چنانکه بايد تحقق نيافت.

افراط در کلي گويي و غفلت نسبي از ارائه مصاديق، کمتر حوزه‌اي در اطراف ما را باقي گذاشته که کمبود آموزش در آن خودنمايي نکند. براي آنکه فقر آموزش رفتاري بهتر نمايان شود مثالهاي مختلفي را در قالب سه نوع رفتار اجتماعي توضيح مي‌دهم.

«دسته اول» رفتارهايي است که همه در زندگي روزمره کم و بيش با آن سر و کار دارند که نحوه برخورد با کودکان از اين قبيل است در کنار صدها مثال ديگر. به زيارت ائمه عليهم السلام هم که مي‌رويم مشکل رفتاري وجود دارد. عده‌اي تصور مي‌کنند بدون لمس ضريح ولو به قيمت آزار و هل دادن ديگران زيارتشان قبول نمي‌شود. برخي ديگر هر وقت دلشان خواست در چند متري ضريح با صداي بلند تقاضاي صلوات پشت صلوات ـ که حتما بايد از قبلي بلندتر هم باشد! ـ مي‌کنند و آرامش و تمرکز کساني را که در حال التجا و تضرع اشکي در چشم داشته و در آن شلوغي با امام خود خلوت کرده‌اند بر هم مي‌زنند.

مثال ديگر نحوه حاضر شدن مردم در صحنه حوادث است. ساختماني فرو مي‌ريزد يا خانه‌اي آتش مي‌گيرد. يک مشکل هميشگي اين است که امدادرسانان در ازدحام جمعيت خود را چگونه به محل حادثه برسانند. به مردم آموزش داده نشده که در چه موقعيتهايي کمک آنان موثر و در چه مواقعي بزرگترين کمک آنان ترک محل حادثه است.

گهگاه از رفتار تماشاگران گله مي‌شود اما آموزشي در کار نيست. ناهنجاريهاي رفتاري تماشاگران همه مربوط به از جا کندن صندلي ورزشگاه نيست تا بگوييم تماشاگر رفتار صحيح را مي‌داند و فقط عمل نمي‌کند. وقتي تيمي از کشورمان با تيمي از کشور بيگانه بازي مي‌کند رفتار صحيح ما در قبال آن تيم چيست؟ مثلا يار حريف مي‌خواهد در بسکتبال پنالتي پرتاب کند. وظيفه ما به عنوان تماشاگر در اين لحظه چيست؟ ساکت بمانيم؟ آنقدر سر و صدا و احيانا هو کنيم تا حواسش پرت شود؟ اگر بازيکن کشور بيگانه يک پرتاب عالي انجام داد او را تشويق کنيم يا نکنيم؟ ما حتي هنوز به برخي بازيکنان فوتبال ـ گاهي در سطح ملي ـ نتوانسته ايم ياد بدهيم که پس از اعلام پنالتي به داور اعتراض نکنند.

اتفاقا تجربه نشان داده است که ظرفيت مردم براي آموزشهاي مختلف بسيار بالاست، حتي در مورد تماشاگران که به خاطر هيجانات ممکن است غير قابل کنترل به نظر آيند. وقتي فردي دلسوز نسبت به آموزش تماشاگران «تيم فوتسال علم و ادب مشهد» همت گماشت با استقبال و موفقيت زيادي مواجه گرديد.

وقتي دستاورد جديدي از تکنولوژي وارد کشور مي‌شود معمولا فرهنگ استفاده اش به جامعه آموخته نمي‌شود، مخصوصا با توجه به اينکه ما به عنوان مسلمان وظايف ديني خاصي داريم. مثلا در مورد استفاده از اينترنت چه آموزشهايي به مردم داده شده است؟ همين که کسي خود را از گناهان چشم حفظ کرد به اين معناست که استفاده او از اينترنت به نحو صحيح صورت مي‌گيرد؟ به صرف تکرار «بايد از اينترنت به طور صحيح استفاده شود» چه کمکي به اصلاح رفتاري در اينترنت مي‌شود؟ (در اينجا هم نکات فراواني است که مجال ذکر آن نيست. بيان مصاديق غريبه نوازي (مقاله دهم) در دنياي مجازي خود يک بحث مستقل است).

حتي گاهي در فرا گرفتن آداب اسلامي هم به کليات اکتفا مي‌شود. مي‌دانيم نبايد به غيبت گوش کنيم. اما در مواجهه با غيبت چه کنيم؟ مستقيما به طرف مقابل بگوييم غيبت نکن؟ سخنش را قطع کرده مطلب ديگري پيش بکشيم؟ اگر قرار است مجلس غيبت را ترک کنيم به چه نحو اين کار را انجام دهيم؟ به نحوي که ديگران بفهمند؟ با چه حالتي؟ گشاده رويي يا خشم يا به حال عادي؟ (دغدغه مسلمان فقط اين نيست که خودش را از گناه نجات دهد، بلکه تأثيرگذاري به بهترين وجه به خاطر احساس مسئوليت نسبت به ديگري نيز موضوعيت دارد).
نمونه ديگر براي دسته اول، نحوه رفتار با برادران و خواهران اهل تسنن است. تفرقه افکنان و خناساني که از اتحاد تشيع و تسنن رنج مي‌برند کم نيستند. در مواجهه با اهل تسنن که گروهي از هموطنان ما را تشکيل مي‌دهند بهتر است چه مسائلي را مطرح کرده و از طرح چه مسائلي پرهيز کنيم؟ آيا اينها به ما آموزش داده شده است؟ همين طور است نحوه برخورد با قوميتها و بدون اغراق هزاران مسئله جزئي ديگر.

حال به سراغ نادانسته‌هاي رفتاري ما در «دسته دوم» مي‌رويم؛ يعني آنجا که با يک رفتار ناصحيح مواجه مي‌شويم و مي‌خواهيم عکس العملي نشان دهيم. اينجا هم به دليل فقدان آموزش رفتاري، هر کس به اجتهاد و تشخيص خود وارد ميدان مي‌شود.

فرض کنيد خودروي جلويي ما بدون آنکه راهنما بزند مرتبا تغيير مسير داده به نحوي که با زحمت از تصادف با او خود را مي‌رهانيم. در اين حالت اگر پشت چراغ قرمز بعدي در کنار آن خودرو قرار گرفتيم چه کنيم؟ چيزي نگوييم؟ چشم غره برويم؟ سري تکان دهيم؟ اعتراض و توهين کنيم؟ در چهارراه بعدي جلويش پيچيده يا ترمز زده، تلافي کنيم؟ يک راه هم اين است که با حسن ظن برخورد کرده مؤدبانه بگوييم: «ظاهرا راهنماي شما کار نمي‌کند»؛ يعني فرض را بر اين بگيريم که او به وظيفه اش عمل کرده است و اگر هم چنين نبوده به هر حال او را متنبه کرده ايم. شايد جمله بهتري بتوان پيدا کرد اما اينکه بهترين راه چيست نياز به آموزش دارد.

کسي در خيابان آشغال مي‌ريزد. مسلمان هميشه مشغول معامله با خداست و دوست دارد مطلوبترين عکس العمل را نشان دهد. در اينجا عکس العمل ما چگونه بايد باشد؟ خودمان زباله را از روي زمين برداريم؟ از او بخواهيم که خودش آن را بردارد؟ با تکان دادن سر، نادرستي عملش را به او بفهمانيم؟ با زبان به او تذکر دهيم؟ با چه عبارتي؟

اما گاهي مسأله پيچيده تر است. رفتار اشتباه در مقابل يک عده رخ مي‌دهد نه در مقابل يک فرد، مثل کسي که بي نوبت وارد صف بنزين مي‌شود. در اينجا چه بايد کرد؟ وانمود کنيم که نديده ايم؟ به طور جمعي اعتراض کنيم؟ بوق طولاني بزنيم؟ آيا اگر افراد جامعه آموزش ديده باشند و همه عکس العمل آرام ولي مشابهي از خود بروز دهند احتمال تکرار چنين قانون شکنيهايي کاهش نمي‌يابد؟ (در مقاله سوم گفتيم يکي از مشکلات اين است که حوزه دخالت پليس در اينگونه موارد روشن نيست. اين موارد را مردم بايد حل کنند يا پليس؟ آيا کار بايد به زد و خورد بکشد تا پليس دخالت کند؟).

ما گاهي نه تنها با رفتار ناصحيح مخالفت نمي‌کنيم بلکه به آن دامن مي‌زنيم. فردي مي‌گويد مسير تهران تا مشهد را هفت ساعته طي کرده است. با اين فرد بي توجه که با جان خود بازي کرده و جان ديگران را هم به خطر انداخته، مثل يک قهرمان برخورد مي‌کنيم. به جاي بي اعتنايي يا نکوهش، مي‌گوييم باور نمي‌کنيم و او هم قسم پشت قسم مي‌خورد تا سرانجام دو طرف بر سر هشت ساعت به توافق مي‌رسند!

مواردي که به جاي نکوهش تشويق مي‌کنيم زياد است. به همين دليل يک راه جمع کردن مردم به دور خود در فرهنگ ما بازي کردن با جان است، بدون آنکه کوچکترين تمهيدات ايمني رعايت شود. تک چرخ زدن در خيابان به دليل برخورد تشويق آميز برخي افراد جامعه يک هنر به حساب مي‌آيد. فراموش نکرده ايم که جوان 32 ساله‌اي که بدون لوازم ايمني لازم در روز 22 بهمن 85 از برج ميدان آزادي بالا رفته بود مورد تشويق قرار گرفت و دقايقي بعد به پايين سقوط کرده جان باخت.

نحوه برخورد با رفتار نادرست ديگران هم صدها شاخه دارد. ما دقيقا نمي‌دانيم چه چيزي مصداق «امر به معروف و نهي از منکر» است، چه چيزي مصداق «فضولي» است و چه چيزي مصداق «تجسس» و «نقض حريم شخصي»؟ مصاديق دقيق و جزئي اين امور بايد براي مردم به طور عيني روشن شود به ويژه آنکه امر به معروف و نهي از منکر به عنوان يک دستور شرعي از اختصاصات امت اسلامي است. قابل توجه است که همان آيه‌اي که امت اسلام را «بهترين امت» معرفي مي‌کند بلافاصله به «امر به معروف و نهي از منکر» در ميان مسلمانان استناد مي‌کند، امري که براي تشريح مصاديق آن در جامعه کنوني لااقل به هزار برنامه مصداقي و جزيي يکي دو دقيقه‌اي نياز است.

مي‌رسيم به «دسته سوم». آنچه تاکنون گفته شد مربوط به آموزش‌هاي عمومي بود که جز عده بسيار قليل براي همه، از جمله نويسنده، کم و بيش لازم است. اما صنفها و اقشار مختلف بر حسب نوع تعامل خود با جامعه نياز به آموزش رفتار اجتماعي ويژه خود دارند.

در فرهنگ ما «راننده تاکسي» يعني کسي که داراي ماشيني به رنگ خاص و نيز گواهينامه است و خيابانها را هم بلد است. ديگر لازم نيست کسي به او آموزش دهد که اگر مسافر در را محکم تر از حد لازم بست چگونه بايد با او سخن گفت؟ اگر کسي کرايه نداشت چگونه بايد با او برخورد کرد؟ آيا راننده تاکسي حق دارد به مسافر به خاطر نداشتن پول خرد اعتراض کند؟ اينها ديگر بسته به ميل راننده است و آموزشي هم در کار نيست و راه براي انواع کشمکشها باز است.

به همين منوال، «منشي» يعني کسي که بلد است گوشي را بردارد و به داخلي وصل کند. آيا لااقل يک جزوه آموزشي دربارۀ آداب صحبت کردن در تلفن که خود چندين حالت دارد به او داده شده است؟ گاهي به مراکز زيارتي هم که زنگ مي‌زنيم که بپرسيم حرم تا چه زماني باز است با عجله پاسخي داده بلافاصله قطع مي‌کنند. (مواردي که رانندگان تاکسي، منشي‌ها و ديگر اقشار از جهت منش اجتماعي درست عمل مي‌کنند، غالبا برآمده از شخصيت و تربيت خودشان است نه آموزشي که براي حرفه خود ديده‌اند.)

«مصاحبه گر تلويزيون» يعني کسي که داراي روحيه اجتماعي است و سراغ افراد رفته مصاحبه مي‌گيرد، اما لزوما به او آموزشي در مورد حرمت افراد داده نشده است. آيا اگر کسي گفت "مصاحبه نمي‌کنم" گزارشگر يا تدوين کننده حق دارد همين قسمت را در گزارش خود قرار دهد؟ آيا خبرنگار براي تهيه گزارش از مراکز مشاوره حق دارد صداي کسي را که به خيال خود دارد به طور خصوصي با يک مشاور صحبت مي‌کند براي دهها ميليون انسان پخش کند (مثل گزارش اخير در اخبار 19:15 از مرکز مشاوره 129)؟ آيا آشنايان صدا را نمي‌شناسند و فقط بايد تصوير باشد تا او را بشناسند؟ (آبرو در کشور ما از فقر قانوني و آموزشي شديد رنج مي‌برد و گاهي درست برعکس عمل مي‌شود که توضيح نقضهاي مکرر آن توسط نهادها و سازمانهاي متعدد، خود مقاله‌اي مستقل مي‌طلبد).

«گوينده خبر» يعني کسي که مي‌تواند بدون لکنت با صداي مناسب اخبار را بخواند. گاه مي‌بينيم گوينده اخبار و خبرنگاري که به طور زنده گزارش مي‌کند در ميان کلام هم مي‌پرند، امري که در روايات به مجروح ساختن صورت ديگري تشبيه شده است. در اينجا قاعده‌اي وجود دارد که براي پرهيز از تصادم کلامها هر کدام بايد در پايان کلامش نام طرف مقابل را به علامت پايان سخنش ببرد اما همين قاعده ساده ظاهرا آموزش داده نشده است.

«مأمور» يعني کسي که بلد است با دستبند متهم را از خانه اش به کلانتري بياورد. آيا به او راه حفظ آبروي متهمي که به خاطر «نداشتن» کارش به بازداشت کشيده، آموزش داده شده است؟ حتما بايد او را با دستبند از محله عبور داد؟ آيا به کسي که اختيار دارد افراد را ممنوع الخروج کند نحوه و زمان اطلاع دادن به فرد مورد نظر هم آموزش داده شده است ؟ جايي بهتر از فرودگاه آنهم در لحظه آخر براي مطلع ساختن از ممنوع الخروج بودن افراد وجود ندارد؟ آيا به افسران راهنمايي که از داخل ماشين به رانندگان تذکر مي‌دهند لحن سخن گفتن با مردم آموزش داده شده است؟ آيا خانواده‌هاي زندانيان که به ملاقات عزيزان خود مي‌روند با مأموران مؤدب و آموزش ديده مواجه مي‌شوند؟

«کارمند مخابرات» يعني کسي که امور فني مخابرات را مي‌داند. وقتي به خانه‌اي زنگ مي‌زنيد، نوار چنين مي‌گويد: «تلفن مورد نظر "به علت بدهي" قطع مي‌باشد». چرا هر کس زنگ مي‌زند بايد علت قطع تلفن را که شايد ناشي از فقر دارنده خط تلفن باشد بداند؟

«خادم مسجد» يعني کسي که درهاي مسجد را در ساعات معين باز کرده و مراقب مسجد باشد. آيا به او نحوه مواجهه با کودکان که در اولين روزهاي تمرين عبادت با او مواجه مي‌شوند آموزش داده شده است؟

چرا راه دور برويم. من به عنوان يک روحاني که لباس دين به تن دارم در جامعه پيچيده کنوني چگونه بايد رفتار کنم؟ چهارده سال پيش که عمامه بر سر گذاشتم آيا کسي به من جزوه‌اي داد که براي حفظ حرمت اين لباس در صدها موقعيت مختلف چگونه بايد رفتار کنم؟ اگر عده‌اي جوان مشغول بازي بودند اگر لباسم را درآورده با آنها مشغول بازي شوم وهن روحانيت است يا خدمت به روحانيت؟ در پشت فرمان وقتي تعداد زيادي از مردم در سر چهارراه منتظر ماشين هستند بايستم يا بي تفاوت بگذرم؟ اگر ايستادم و در ميان مسافران خانم بد پوششي هم سوار شد چه؟ در اين حالت وظيفه ام چيست؟

آيا وظيفه دارم به پارک محل سري بزنم و با جواناني که در عمرشان حتي يک بار هم با يک روحاني همسخن نشده‌اند حرف بزنم؟ اگر مجال صحبتي دست داد چه بگويم و چه نگويم و از کجا آغاز کنم؟ (فرد موثقي نقل مي‌کرد که شهيد مطهري قبل از انقلاب در يکي از سفرهاي خود به اصفهان جلسه پرسش و پاسخ در يک منزل با دانشجويان و فضلا را در ساعت 11 شب زودتر از موعد به پايان برد. از شاگرد اصفهاني خود خواست او را به پارک ببرد و وقتي به ايشان گفته شد که در آنجا علنا شرب خمر مي‌کنند و رفتن يک روحاني به آنجا صلاح نيست در رفتن بيشتر مصر شد. شهيد مطهري عمدا از جلوي کساني که علنا شرب خمر مي‌کردند عبور کرده و با سعه صدر و روي خوش با آنان برخورد کرده بود. حتي خطاب «بفرما حاجاقا»ي آنها را هم با مزاحي پاسخ گفته بود).

من آنچه به عنوان روحاني انجام داده ام به سليقه خودم بوده است چون آموزش جزء به جزء رفتار اجتماعي نديده ام. شايد کارهايي تا آخر عمر انجام دهم و فکر کنم خدمت به روحانيت است ولي در واقع نباشد. آيا صحيح است کسي در زمان حکومت ديني با لباس دين در بين مردم راه برود و ظرايف رفتاري که ممکن است ندانستن برخي از آنها به قيمت قهر افراد با دين تمام شود به خود او احاله شده باشد؟ اگر روحانيوني ظرافتهايي را رعايت کرده و در جذب جوانان موفق بوده‌اند ناشي از تدبير، مطالعه و شايستگي خودشان بوده است و الا در حوزه ـ از برخي تدابير پراکنده که بگذريم ـ به کسي که قرار است با لباس دين در خيابان راه برود معمولا آموزش ويژه‌اي درباره ظرايف رفتاري در مواجهه با جوان و غير جوان داده نمي‌شود و اگر هم هست من اطلاعي ندارم.

آنچه درباره لزوم پرداختن به مصاديق جزئي رفتار و اکتفا نکردن به بيان کليات گفته شد يکي از روش‌هاي قرآني است. «تقوا پيشه کنيد» در قرآن کريم مکررا آمده است اما قرآن به امثال اين دستورات کلي اکتفا نکرده و به جزئيات رفتاري نيز توجه کرده است با اينکه قرآن مخصوص آموزش رفتاري نازل نشده است. چرا نصايح لقمان حکيم به فرزندش در مورد امور جزئي يک به يک ذکر شده است؟ براي اينکه انسانها علاوه بر دستور العمل کلي، نياز دارند بدانند که در موقعيت‌هاي مختلف و جزئي چگونه بايد رفتار کنند و درجوامع پيچيده امروز اين نياز صد چندان است.

در مورد نحوه راه رفتن، اين امر به ظاهر غير مهم، در قرآن چندين تعليم بيان شده است. موارد ديگري مانند اينکه انسانهاي متقي اگر در هنگام راه رفتن مورد متلک گويي به تعبير امروز قرار گرفتند چه سخني بگويند (فرقان/63)، اينکه هنگام ورود تازه واردي به مجلس مردم جمع تر نشسته و به او جا بدهند (مجادله/11) در قرآن بيان شده است. در روايات بي شماري به امور جزئي رفتاري پرداخته شده است. مثلا به افراد توصيه شده که وقتي دو فردي که با هم انس دارند در مجلسي کنار هم نشسته‌اند فرد سوم بدون اجازه آنها در ميان آن دو ننشيند (بحار الانوار، ج 72، ص 418).

غالبا آموزش جدي در کشور ما منوط به گرفتار آمدن در يک بحران است و البته فقط بحرانهاي مادي به راحتي احساس مي‌شود. ما در گذشته هم عبارات کلي از قبيل «در مصرف آب و برق صرفه جويي کنيم» مي‌شنيديم اما خوشبختانه رسانه ملي امروز دريافته است که اين کلي گويي فايده چنداني ندارد و به آموزش جزء به جزء و دقيق درباره سايه بان داشتن کولر، طول کانال کولر، چگونگي تشخيص نشت آب، مقايسه مصرف بي رويه مردم ايران با مصرف ساير کشور ها، فاصله يخچال از ديوار، نگذاشتن غذاي داغ در يخچال و... روي آورده است. برنامه‌هايي مانند «اول ايمني بعد کار» از همين روش آموزش مصداقي بهره مي‌گيرند و البته حوزه رفتار اجتماعي همچنان غريب است.

بي ترديد تاکنون کارهاي مثبتي هم در عرصه آموزش مصداقي مردم صورت گرفته که تلاشهاي مخلصانه جناب اقاي قرائتي با تکيه بر کلام وحي در اين ميان مي‌درخشد ولي اين تلاش عظيم در برنامه‌هاي تصويري و هنري در قالب آموزشهاي مستقيم و غير مستقيم مورد استفاده قرار نگرفته است.
در ميان سه دسته رفتار اجتماعي که به اجمال به آن پرداخته شد نقش کليدي در مورد دسته اول و دوم به عهده دانشگاه کشوري يا همان صدا و سيماست. اما در مورد دسته سوم به علت تعدد آنها و محدوديت مخاطبان، وظيفه اصلي به دوش همه سازمانها و دستگاههاست که در کنار آموزشهاي تخصصي، به آموزش نحوه رفتار اجتماعي خاص دستگاه متبوع خود نيز بپردازند.

جمع آوري نقاط ضعف رفتاري در کشورمان از عهده يک فرد و يک گروه برنمي‌آيد و نياز به کمک اقشار مختلف دارد که به شناسايي ضعفهاي رفتاري در اطراف خود بپردازند. پس از شناسايي، با تکيه بر منابع اسلامي و استفاده از تجربيات مفيد امروز مي‌توان به آموزش مصداقي مردم از جمله در فيلمها و سريالها و نيز در برنامه‌هاي آموزشي کوتاه پرداخت.

اگر اين آموزشها در کنار و در بطن برنامه‌هاي ورزشي، تفريحي، خبري و ساير برنامه‌ها به نحو شايسته در صدا و سيماي ما گنجانده شود آنگاه مي‌توانيم آرزوي امام (ره) در مورد دانشگاه بودن تلويزيون را براي اولين بار به عنوان يک الگو به دنيا عرضه کنيم. اين اقدام را مي‌توان قدمي ديگر در اصلاح سيستم اطلاع رساني و به تعبير اين مقالات «ام المشکلات کشور» دانست.

در يک کلام، همه اتفاق داريم که بايد به قرآن برگرديم، همه باور داريم که از اصل خود دور افتاده‌ايم، همه مي‌دانيم وقت طلاست، همه مي‌دانيم بايد به کودکان شخصيت داد، همه مي‌دانيم که آنچه بر خود نمي‌پسنديم نبايد بر ديگران بپسنديم؛ مشکل ما ندانستن اين کليات نيست، مشکل ما اين است که قدم به قدم به ما نياموخته‌اند که در هر موقعيتي دقيقا چگونه بايد عمل کنيم.

مطالبي که گفته شد احتمالا اين پرسش را براي برخي خوانندگان پديد آورده که در کشور ما وضع آموزش رفتاري به مسئولان سياسي چگونه است؟ اين بحث مهم را در فرصت ديگري بايد بررسي کرد. آنچه مسلم است ثمرات آموزش رفتاري به مردم در اثر رفتار نادرست عمدي يک مسئول سياسي به شدت آسيب مي‌بيند و در کشوري که حکومتش با نام دين پيوند خورده، اين آسيب‌ها صد چندان است مخصوصا آنجا که با يک رفتار غلط مماشات شود.

muhammadmotahari@gmail.com
 
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
نکات مثبتی می نویسید حتی برای بنده که به ادبیات و نگرش مذهبی به پدیده های غیر مذهبی تمایلی ندارم نکات مثبتی وجود داره در مقاله های شما
با سلام
فقط شما ماموران پليس راهنمايي و رانندگي را عنايت داشته باشيد. فقط مامور جريمه هستن. نه ميشه باهاشون صحبت كرد و نه اعتراض و نه حتي از بعضيهاشون آدرس ميشه پرسيد. در صورتي كه همان طوري كه از اسمش پيداس اول راهنمايي و بعد رانندگي.
سطح مقاله نسبت به مقالات قبلي بسيار افت كرده بود.
با سلام
من تقريبا تمام مقالات شما رو پيگيري ميكنم
اول متشكرم
چون خيلي زود تر از من و امثال من به جمع بندي رسيد اين موارد در زهن همه ما هست چون هرروز ميبينيم و مي‌مانيم
!
كمي توجه در محتواي درسي كتابها نشان مدهد كه هر سال حجمي تكراري از موضوعات نميدانم ولي براي من كه تابه حال پيش نيامده وقتي با موضوعي مواجه ميشوم بازگردم به معلومات دانشگاهي و دانش آموزي ام كه اين را در فلامن سال در فلان كتاب خواندم و حال ميدانم
بيشتر ما به طريق ازمون و خطا مي آموزيم كه چگونه رفتار اجتماعي از خومان داشته باشيم
اي كاش به جاي دروسي كه هيچگاه به كارمان نمي آيد و مجبور بوديم ساعت ها وقت بگذاريم و حفظشان كنيم د رمكان مانند مدرسه چگونه رفتار كردن را ميآموختيم و بعد هركسي با علايق شخصي اش به دنبال علم مورد نظرش ميرفت.
اي كاش از اين فرصت 12 ساله آموزشي رايگان كه هزينه ها از طرف دولت صرف مي‌شود چيزهايي را ميآموختيم كه بازگشت ارزش به اندازه درصدي از هزينه صرف شده از اجتماع براي اجتماع ميداشت.
با تشكر
به نظر اینجانب باید مقالات جناب آقای مطهری را باید جزوه کرد ودر دانشگاها تدریس نمود.
من به سهم خود از جناب آقاي مطهري براي گشودن باب بحث و بررسي بر روي مصاديق تشكر مي كنم چرا كه كلي گويي و كلي شنوي درد چنداني را دوا نمي كند و در رساله هاي مراجع هم معمولا به مصاديق پرداخته نمي شود بلكه گفته مي شود تعيين مصداق برعهده شخص مكلف است و واقعا بايد مرجعي براي تعيين مصداق تعيين نمود كه مطمئنا بايد متخصص آن رشته باشند و. . .
به نظر من این سه دسته ای که شما نام بردید کاملا نسبی هستند و نمی تونیم براشون قانون وضع کنیم بلکه همیشه بسته به شرایط باید تصمیم گرفت. نمی شه یه جزوه بدیم دست طرف بگیم طبق این عمل کن تا آدم خوبی بشی. بلکه باید اصول زندگی تو جامعه رو یاد بگیریم. ما به قدرت تشخیص نیاز داریم. مثلا فکر کنید یه روز تو زندگی تون از هر جهت بد آوردید، جوری که می خواهید بزنید زیر گریه حالا اومدیم توی راه حواستون نبود با ماشین پیچیدید جلوی یکی دیگه. دوست دارید طرف چی کار کنه ؟ فحش بده ؟ بزنه زیره گوشتون؟ باهاتون حرف بزنه؟.....
اگه اون طرف حالش از شما خرابتر بود چی؟!
با سلام وتشكر از فرزند شهيد بزرگوار لازم به ذكر است فرهنگ غلط ؛من عقل كل هستم وديگران چيزي نمي فهمند : تا هست روز به روز وضعيت ما بدتر ميشود واز طرفي كمتر كسي دنبال يادگيري اينگونه مسائل هست
آفرين بر شما كلمه روحاني برازنده شما است. خداوند به شما توفيق دهد و از سر گناهان همه ما بگذرد
حاج آقاي مطهري چشم بنده و حضرتعالي و ديگر آحاد قشر تحصيلكرده كشور روشن ،آنجا كه در ماه سراسر بركت و فيوضات اهورائي رمضان از يك شبكه پر مخاطب دقايقي كوتاه پس از لحظات روح بخش افطار و بلافاصله پس از اتمام سخنان حكيمانه حضرت آيه الله مكارم شيرازي انواع بدآموزي از ،نحوه مصرف مواد مخدر و نمايش آلات استفاده آز ان تا بي حرمتي برادر به برادر و برادر به خواهر و بالعكس،آموزش انواع بدرفتاري با كودك،رفتار بسيار زشت و زننده و عاري از هر گونه مولفه كمدي پدر با فرزند مونث خود كه علي الظاهر نسبت به خواهر خود از نعمت زيبائي كمتر بهره برده،حرص و دعواي وراث يك كاسب از يك قشر زحمت كش و مستضعف بدون به تصوير كشيدن هر گونه شرم و حيائي در اين عرصه و انواع گفتار و كردار زشت و زننده ديگر تحت عنوان طنز در اين بازار مكاره بر سفره افطار خلق الله نشانده به خورد جماعت روزه دار مهمان خداوند متعال داده و نامش را نيز سريال طنز و متناسب با فضاي معنوي و لبريز از نشاط و شور ماه ميهماني خدا نهاده اند،و تمام اين هنرنمائي ها و آموزه هاي گرانبها!!!در دانشگاهي به نام صدا و سيما به مردم تقديم ميشود!!!زهي ...
راستي چرا چنين است؟




غربي ها سالها تلاش مي كنند و نرم افزار تهيه مي كنند ولي ما حاضر بخريد رسمي آن نيستيم و در عوض قفل آنرا مي شكنيم و به اين كار خود افتخار هم ميكنيم. همين روش در مورد افست كتاب هاي خارجي نيز صادق است.



ساعتها در صف دريافت چند پاكت شيرسوبسيدي مي ايستيم، آنهم با تفاوت قيمتي نا چيز با شير آزاد، ولي تحمل يك ثانيه دير حركت كردن راننده جلويمان را پشت چراغ راهنمايي نداريم.



در رستوران براي پرداخت صورت حساب بشدت تعارف مي كنيم تا جايي كه ممكن است كار به نزاع بكشد، ولي در اولين فرصت ميهمانمان را متهم به گدا صفتي مي كنيم.



غربي ها سالها تلاش مي كنند و خودرو طراحي مي كنند، ولي ما آنرا، با حذف تعدادي از تجهيزاتش،ساده ميسازيم و مي فروشيم.



غربي ها به قانون احترام مي گذارند، ولي ما از قانون مي گريزيم.



در غرب هنگامي كه مدارس تعطيل ميشوند دانش آموزان ناراحت مي شوند، اما در ايران دانش آموزان از شادي كيف هايشان را به هوا پرت مي كنند.



غربي ها به دانشگاه مي روند تا دانش بياموزند، ما ميرويم كه مدرك بگيريم.



غربي ها كارها را به شيوه علمي انجام ميدهند، ما به شيوه استاد كاري و كد خدا منشي.



در ايران فارغ التحصيلان مديريت و علوم سياسي غالبا” بيكارند، اما در عوض سياستمداران و مديران كشور همه پزشك، مهندس، روحاني و يا بنحوي كارشناسان رشته هاي ديگرند.



چرا آخرين روايت هاي نرم افزارها را بلا فاصله روي رايانه هايمان نصب مي كنيم ولي هر گز به دنبال استفاده از آن قابليت جديد نيستيم؟



غربي ها خدمت نظام وظيفه را امري ملي و مقدس مي دانند، ما آنرا زور گويي. در قديم عوام به خدمت نظام وظيفه مي گفتند « اجباري»



اگر كسي به «ناموسمان» نگاهي چپ بيندازد مي خواهيم شكمش را پاره كنيم، اما براحتي ناموس ديگران را ورانداز ميكنيم.



از غالب كردن اجناس قلابي و مواد فاسد به ديگران لذت مي بريم.



چرا غالبا” تخيل را به تفكر ترجيح مي دهيم؟



چرا غالبا” به دستور پزشك تمام دارويمان را مصرف نمي كنيم و به مجردي كه « احساس» بهبودي كرديم مصرف دارو را قطع مي كنيم؟



چرا جراحان ايران برخلاف تعرفه هاي رسمي مبلغ كلاني از بيمار جداگانه دريافت مي كنند؟



تقريبا” پنجاه سال است كه تيراژ كتاب هاي غير درسي در ايران بين 2000 تا 3500باقيمانده است. راستي مگر جمعيت ايران در اين مدت ثابت بوده است؟



اكثر تعمير گاه ها و مغازه دار ها پياده رو و خيابان را محل كسب و كار خود مي دانند و مامور شهرداري هم مدام بدنبال جريمه براي « سد معبر » است.



بخشي از فضاي منزل را به مبل و ميز نهار خوري اختصاص ميدهيم ولي روي زمين مي نشينيم و توي سفره غذا مي خوريم.



سالها اشياء دست دوم منزل را در انبار نگه مي داريم و از آنها استفاده نمي كنيم، ولي حاضر به بخشيدن آن به افراد مستحق نيستيم.



در هر شرايطي منافع شخصي را به منافع جمع ترجيح ميدهيم.



يك عمر از ترس نداري گدا زندگي مي كنيم.



برآيند كار دو نفر هميشه كمتر از دو است.



بسياري از مردم وقتي دستگاهي را مي خرند قبل از خواندن دستور كاربري آن، آنرا روشن و با سعي و خطا سعي مي كنند طرز كار آنرا ياد بگيرند و انگار مشغول «كشف» طرز كار آن هستند!؟



با طناب مفت حاضريم خود را دار بزنيم.



اگر پزشكي به ما داروي زياد ندهد يا اگر هيچ دارو ندهد، مي گوييم بي سواد است و ديگر به او مراجعه نمي كنيم.



هر كجا صف است فكر مي كنيم خيرات است.



فكر مي كنيم ماليات پول زور است، ولي هنگامي كه خودرو ما به چاله هاي خيابان مي افتد به دولت ناسزا مي گوييم.



هنگامي كه پليس ما را جريمه مي كند او را نامرد خطاب مي كنيم، ولي رانندگان متخلف ديگر را ناسزا گفته و سراغ پليس مي گرديم.



بسياري از مردم بهنگام گردشگري دوست دارند ميوه هاي روي درخت باغ هاي ديگران را بچينند، در حاليكه مقدار زيادي ميوه همراه خود دارند.



چرا به بدبيني بيش از خوش بيني تمايل داريم؟



چرا حجم غذا براي غالب ايراني ها مهم تر از كيفيت آن است؟



چرا ده ها سال است كه در آشپزي ايراني تحولي پيدا نشده؟



بيشتر نواقص را مي بينيم، ولي در رفع نواقص ناتوانيم.



چرا در ميهماني، ظاهر سازي جاي واقعيت را مي گيرد؟



منافع زود گذر را به منافع پايداري كه ديرتر بدست آيد ترجيح مي دهيم.



در هر كاري اظهار فضل مي كنيم و از گفتن نمي دانم شرم داريم.



كلمه من را بيش از ما بكار مي بريم.



دايما” از حاكميت انتقاد مي كنيم، ولي فراموش مي كنيم آنها هم مثل خود ما هستند و نمي پرسيم كه اگر به جاي آنها بوديم چكار مي توانستيم بكنيم.



در شهر ها خسارتي كه چاله ها و دست انداز ها به خودروها وارد ميكنند چند هزار برابر هزينه رفع آنها است ولي مدتها آنها را بحال خود رها مي كنند.



دريچه نگهداري خطوط تلفن، پنجره هاي فاضلاب و امثالهم هميشه يا پائين تر و يا بالا تر از سطح اسفالت خيابان است.



غالبا” مهارت را به دانش ترجيح ميدهيم.



بيشتر در گذشته بسر ميبريم تا جايي كه آينده را فراموش مي كنيم.



عقب افتادگيمان را بگردن كشورهاي قدرتمند و توطئه آنها مي اندازيم، ولي براي جبران آن قدمي بر نمي داريم.



دايما” ديگران را نصيحت مي كنيم، ولي خودمان به آنها عمل نمي كنيم.



هنگاميكه به هدفمان نمي رسيم آنرا به حساب نصيب و قسمت يا سرنوشت و بدبياري مي گذاريم ولي هرگز به تجزيه و تحليل علل آن نمي پردازيم.



هميشه اخرين تصميم را در دقيقه نود مي گيريم.



بروايت روزنامه همشهري مورخ 22/1/83 ايران داراي رتبه نخست تصادف در دنيا است.



در ايران موتور سيكلت خودرو خانوادگي است و مي شود تا شش نفر هم سوار آن بشوند!



تقريبا” تمام اختراع ها و اكتشاف هاي دنيا بدست غربي ها انجام شده است، ولي ما در آن سهمي نداريم.



هنر در ايران در حدي بسيار سطحي باقي مانده و به ساحت زيبائي شناسي ارتقاع نيافته است، ولي در غرب زيبائي شناسي خود دانشي عظيم شد و در طيفي وسيع رشد كرده است.



با وجود اينكه مي دانيم اغلب برندگان جوايز المپياد هاي دانش سر از خارج در مي آورند ولي كاري نمي كنيم و همچنان به برنده شدن افتخار مي كنيم.



اعداد ، علم جبر، باروت و شايد خيلي چيزهاي ديگر را ما شرقي ها خلق كرديم، ولي آنها استفاده وسيعي كردند، و ما در همان ابتداي كار مانديم.



كشوري با سيصد سال تاريخ قادر است كشور عراق را با پنج هزار سال تاريخ در كمتر از يكماه اشغال كند.



در ايران به مجردي كه كمي برف مي آيد بلافاصله مدارس تعطيل مي گردد، حتما” در كانادا، روسيه و كشور سوئد مدارس بيشتر سال تعطيل است!



گرانترين ظروف منزل را براي نمايش در ويترين مي گذاريم و هر گز از آنها استفاده نمي كنيم.



ما اساسا” قادر به تئوريزاسيون پديدار ها نيستيم و طريقه كشف قانونمندي هاي طبيعت را نمي دانيم، ولي غربي ها بنياد تفكرشان بر اين اساس شكل گرفته است.



چرا يك ايراني در كانادا يا آمريكا به سرعت پيشرفت مي كند، ولي هموطنان او در ايران در حال درجا زدن هستند؟



غربي ها اطلاعات متعارف خود را روي شبكه اينترت در دسترس عموم قرار مي دهند، ولي ما آنها را برداشته و از همكارمان پنهان ميكنيم.



مرده هايمان را بيش از زنده ها يمان احترام مي گذاريم.



تارخ ايران را عمدتا” بر اساس منابع غربي نوشته اند.



مهم ترين اكتشافات باستاني ما بدست غربي ها انجام گرفته است.



غربي ها ما را بهتر از خودمان مي شناسند.



معماري ساختمان هايمان از داخل دل مي برند و از بيرون زهره.



اگر بهترين سيستم تهويه را در محل كارمان داشته باشيم و بيرون از ساختمان هوا بشدت آلوده باشد، باز پنجره اطاق كارمان را باز ميكنيم.



چرا در ايران كوزه گر با كوزه شكسته آب مي خورد؟



چرا به مراسم عزاداري بدون دعوت مي رويم، ولي براي مراسم عروسي بايد دعوتمان كنند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها يك لباس را دو بار در مهماني تكرار شده اي نمي پوشند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها پول خرج كردن شوهرشان را براي آنها، دليل علاقه مي دانند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها به هنگام راه رفتن در محل هاي عمومي رفتار طبيعي ندارند و طوري وانمود مي كنند كه همه نگاه ها متوجه آنها است؟



چرا اغلب خانم ها ي ايراني اضافه وزن دارند، ولي در مهماني ها تظاهر به رژيم لاغري مي كنند؟



در غرب دختران جوان آرايش نمي كنند و آرايش خاص پير زنها است، ولي در ايران عكس اين جريان دارد.



در غرب كارمندان بعد از بازنشستگي به گشت و گذار مي پردازند، ولي در ايران گوشه نشين و افسرده مي شوند.



در ايران، خودروهاي چهل پنجاه سال پيش را استفاده مي كنند، ولي در غرب هر خودرو بعد از معمولا” پنج سال به قبرستان مي رود.



چرا صبر مي كنيم تا وسيله مورد استفاده مان خراب شود بعد به فكر رفع نقص آن مي افتيم، در حاليكه در دستورالعمل نگهداري آن قيد شده كه بعد از گذشت زمان معيني بايد مورد بازديد قرار بگيرد؟



چرا فكر ميكنيم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه مان بيمه مي كنيم؟



چرا مي گوئيم مرغ همسايه غاز است؟



چرا انتقاد پذير نيستيم و فكر مي كنيم كسي كه عيب ما را به ما بگويد بدخواه ما است؟



چرا چشم ديدن افراد برتر از خودمان را نداريم؟



چرا عده اي جنس ارزان و با كيفيت پايين را به جنس گران و با كيفيت بالا ترجيح مي دهند؟



چرا به هنگام مديريت در سازماني زور را به درايت ترجيح مي دهيم؟



چرا پزشک هاي ما مدارك تحصيلي خود را قاب مي كنند و در مطب روي ديوار در معرض ديد عموم قرار مي دهند؟



چرا وقتي پاي استدلالمان مي لنگد با فرياد مي خواهيم طرف مقابل را قانع كنيم؟



چرا در غالب خانواده ها فرزندان بايد از والدين «حساب» ببرند، بعوض اينكه به آنها احترام بگذارند؟



چرا غالبا” در ادارات چشم ديدن كارمند جديد را نداريم؟



چرا فكر مي كنيم اگر كارمند جديد كار ما را ياد بگيرد ما از كار بيكار ميشويم؟



چرا بعوض تلاش براي ارتقاء شايستگي خودمان، سعي مي كنيم افراد شايسته را خراب كنيم؟



چرا هنگامي كه مدير يا سرپرست مي شويم فكر مي كنيم بقيه بايد از ما «حساب» ببرند؟



چرا گربه را بايد دم در حجله كشت؟



چرا غالبا” رابطه را به ضابطه ترجيح مي دهيم؟



چرا تنبيه برايمان راحت تر از تشويق است؟



چرا غيبت از ديگران برايمان كاري عادي است؟



چرا غالبا” افراد چاپلوس موقعيت بهتري در ادارات دارند؟



چرا با رشوه دادن كارها سريع تر انجام ميشود؟



در غرب تمام سوابق افراد در بانك هاي اطلاعاتي موجود است، در ايران بسياري از افراد هنوز شناسنامه ندارند.



چرا اول ساختمان را مي سازيم بعد براي لوله كشي، كابل كشي و غيره صد جاي آنرا خراب مي كنيم؟



در ايران حلبي ساز كار تهويه، آهنگر كار اسكلت فلزي ، لوله كش كار تاسيسات و سيم كش كار برقي انجام مي دهد، در حالي كه صدها آموزشگاه ودانشگاه فني داريم.



چرا وعده دادن و عمل نكردن عادتي عمومي شده است؟



چرا قبل از قضاوت كردن نمي انديشيم و بعد از آن خود را حتي سرزنش هم نمي كنيم؟



چرا شانس در زندگي ما اينقدر جاي مهمي دارد؟



چرا سعي مي كنيم سود بيشتر را با كم فروشي، كاهش كيفيت و تقلب بدست آوريم، بعوض ارايه كيفيت و خدمات بهتر؟ آيا شعار كسب و كار ما اين است: اصل بر نارضايتي مشتري است!



در غرب ماهيگيري يك تفریح است، اما در ايران اگر محيط زيست جلويشان را نگيرد دمار از روزگار ماهي ها در مي آورند.



راستي استاندارد در اين كشور چه جايگاهي دارد؟ جايش در كتابخانه ها است، توي قاب عكس ها است يا در دست كاربران است؟



چرا فروشندگان ايراني به مرغ آب مي بندند، آيا جنبه بهداشتي دارد يا سود جويي؟



آيا يك دامدار ايراني حاضر است گاوي را كه يك ميليون تومان مي ارزد و به علت بيماري جان داده معدوم نمايد و گوشت آنرا نفروشد؟



چرارفتگرهاي شهرداري از جوي آب براي انتقال زباله استفاده مي كنند؟



چرا قصاب با همان دستي كه پول مي شمارد گوشت هم خرد مي كند؟



چرا هنگامي كه در غرب بيشتر معاملات كوچك و بزرگ با كارت اعتباري انجام ميشود، در ايران اكثر معاملات نقدي است؟



چرا هميشه ماهي را با شكم پر مي فروشند در حاليكه در غرب شكم ماهي را بعد از صيد بلافاصله خالي مي كنند؟



چرا ميوه فروش ميوه هاي معيوب را لابلاي ميوه هاي سالم پنهان مي كند و از فروش آن ( گول زدن مشتري) لذت مي برد؟



چرا رفتگرهاي شهرداري علاوه بر دريافت حقوق ماهيانه از شهروندان در خواست «ماهيانه» مي كنند؟



چرا فاضلاب را براي آبياري كشاورزي استفاده مي كنيم؟



چرا هنگامي كه مي خواهيم قطعه اي را روي دستگاهي سوار كنيم و جانمي رود بلا فاصله به زور متوسل ميشويم؟ و يا دستگاهي كه كار نمي كند را با مشت و لگد به جانش مي افتيم؟ و اين در شرايطي است كه همه گونه دستورالعمل كنترل و عيب يابي وجود دارد. راستي اگر چنين رفتاري با يك هواپيماي مسافر بري بشود چه فجايعي پيش خواهد آمد!



چرا شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست ميدانيم؟



در زلزله 3/6 ريشتري بم 45000 نفر جان خود را از دست دادند و هزاران نفر زخمي و بي خانمان شدند ولي در زلزله كو به ژاپن به قدرت 3/8 ريشتر تنها 5000 نفر جان باختند.



شهر تهران با نزديك به 12 ميليون جمعيت تنها سه خط مترو دارد، آن هم در سالهاي اخير ، ولي شهر لندن ده ها خط مترو از ده ها سال پيش دارد.



در شهر تهران وقتي خياباني را براي نصب كابل يا لوله مي كنند و بعد با خاك پرمي كنند، شهرداري مدتها آنرا بهمان حالت باقي مي گذارد تا با عبور خودروها كوبيده شود بعد اسفالت مي كند ! در حالي كه ماشين مخصوص كوبيدن سالها است كه استفاده مي شود.



تعداد معتادان ايران به مواد مخدر از كشور توليد كننده مواد مخدر افغانستان بسيار بيشتر است.



هر سال چند صد هزار نفر در تصادفات رانندگي،چند ده هزار نفر در اثر آلودگي هوا، چند هزار نفر در غرق شدن در دريا و صدها هزار نفر در اثر وقايع قابل پيش گيري جان خود را از دست مي دهند.



آخر شب چهاردهم فروردین تمام پمپ بنزين هاي تهران بشدت شلوغ شد آنهم تنها براي چند صد تومان صرفه جوئي !؟



در هيچ كشور توسعه يافته اي « سرعت گير » براي خودروها ايجاد نمي كنند.



بعضي بناها ده ها سال است كه در پايتخت به حالت نيمه ساخته باقي مانده اند و علاوه بر بلا استفاده كردن امكانات شهري چهره شهر را هم زشت كرده اند ولي فكري براي آنها نمي كنند.



هر چيز مي خواهد گران شود اول دچار كمبود مي شود!



چند صد هزار مسافر كش بي نام و نشان در پايتخت مشغول كاسبي هستند. براي خود قلمرو تعريف مي كنند، مرتكب انواع خلاف ها مي شوند و پليس هم به آنها لبخند معني دار مي زند و يك ريال ماليات هم نمي دهند.



شهرداري براي رفع مشكل ترافيك، محدوده ترافيك تعريف مي كند ولي بعد آنرا ميفروشد!؟



شهرداري براي جلو گيري از تراكم ، محدوده ساخت و ساز تعريف مي كند ولي بعد آنرا مي فروشد!؟



شهرداري جلوي متخلف را نمي گيرد ولي با كمال ميل او را جريمه مي كند!؟



رفتگرهاي شهرداري زباله ها را در جوی آب مي ريزند بعد شهرداري براي مبارزه با موش ها كلي خرج موش كشي مي كند!؟



پليس راه پشت تپه ها كمين مي كند تا رانندگان را راهنمائي كند!؟



در ايران موتور سوار و عابر پياده مختارند هر طور در معابر عمومي رفت و آمد كنند و اگر با آنها تصادف شود هميشه مقصر راننده خودرو است.



در ايران عابر پياده عبور از خيابان را به عبور از روي پل هوايي ترجيح مي دهد.



بر طبق آمار سازمان ملل ميزان متوسط كار مفيد در ژاپن 8 ساعت، در كانادا 4 ساعت و در ايران تنها 20 دقيقه است.



در ايران تمام پرنده ها از انسان مي ترسند ولي در غرب آنها از دست انسان غذا مي خورند.



چرا پليس هاي راهنمائي و رانندگي بيشتر مايلند خودروهاي مدل بالا را جريمه كنند؟



چرا زرنگي را به شايستگي ترجيح مي دهيم؟



چرا هنگامي كه تكه ناني را روي زمين مي بينيم آنرابرداشته و در جاي محترمي قرار مي دهيم ولي نانواها با پخت نان نا مرغوب هزاران تن آرد را بهدر مي دهند؟



در تهران هر كس بطور متوسط دو ساعت وقتش در ترافيك به هدر مي رود وحد اقل هر خودرو50% بنزين بيشتر مصرف مي كند و اگر هزينه آنرا حساب كنيم سر به ميلياردها تومان در روز ميزند، به اين هزينه ها بايد هزينه هاي درماني ناشي ازتصادفات، آلودگي هاي هوا، صوتي و رواني و استهلاك خودرو را اضافه كرد ولي عملا” كاري در جهت بهبود ترافيك نمي شود.



چرا هنگام صدا زدن همكارانمان عناوين آنها را هم ذكر مي كنيم ولي در غرب همه همكارانشان را به اسم كوچك صدا مي زنند؟



چرا بقال ها اكثر مشتري ها را دكتر و مهندس خطاب مي كنند؟



چرا مردم عموما” هر كس را كه كار ساختمان سازي مي كند مهندس خطاب مي كنند؟



دبير چهارمين جشنواره دندان پزشكي گفت: سهم هر محقق ايراني در فعاليت هاي تحقيقاتي كمتر از يك هزار دلار است، در حالي كه اين رقم در كشورهاي توسعه يافته بين 80 تا 230 هزار دلار است (همشهري 20/12/82)



چرا عدم موفقيت خود را در محيط كار غالبا” ناشي از بي عدالتي مديران ميدانيم و حاضر نيستيم كمي هم خود را مقصر بدانيم؟



چرا هنگام رانندگي سعي مي كنيم مقاصد خود را با بوق زدن به ديگران به فهمانيم؟



چرا با رانندگان متخلف يا آنها كه مطابق ميل ما حركت نمي كنند با بوق مكالمه مي كنيم؟



مدير كل درمان، باز پروري و حرفه آموزي ستاد مبارزه با مواد مخدرگفت : با وجود شش هزار بيمار ايدزي و 140 هزار معتاد تزريقي كه عده كثيري از آنها در خيابانها زندگي مي كنند، بهترين راه كنترل ايدز توزيع سرنگ بين معتادان است!؟(روزنامه همشهري مورخ 22/1/83)





هدف از بیان مطالب فوق توهين يا ناديده گرفتن ارزشهاي اصيل اسلامي و ايراني نبوده و نيست. و از سوي ديگر هدف بالا بردن و مهم جلوه دادن ارزشهاي بيگانه غربي يا شرقي نيست.بلکه هدف تاكيد بر روي ارزشهاي والاي انساني است.

بسياري از مردم شريف ما از بسياري از اين نواقص بدور مي باشند.

البته اين مقايسه عمدتا” شامل جامعه شهري ما مي شود و جوامع زحمت كش روستايي را شامل نمي گردد.

شما نیز ممكن است اين پرسشها را از خود بكنند. اما آيا شده است كه بدنبال پاسخي جدي براي آنها بوده باشيم؟ راستي شما چه مي انديشيد هنگامي كه اين سئوالات بذهنتان مي آيد؟ شايد اين گفتگو بتواند منشا” اثري باشد.



بهبود از تفكر انسانها شروع مي شود و به عرصه زندگي اجتماعي و نيز به روح و روان آنان بسط مي يابد. بدنبال بهبود باشيم و بياييم به داشته هايمان دقيق تر و عميق تر بنگريم و يا علي بگوييم و حركت كنيم... حركت بسوي بهتر شدن، تعالي و تكامل. به اميد آنروز...



خواهشمند است شما هم در اين مورد فكر كنيد، و شايد بسياري موارد ديگر را شما بيابيد. اما خواهش مي كنم با يك بررسي اجمالي آنها را در چند گروه ، نسبت به علل آنها، دسته بندي كنيد و در مورد راه چاره مورد نظر خود فكر كنيد. شاید از اين طريق بتوانيم به آينده كشورمان كمك نماييم. در ضمن اگر صلاح ميدانيد آنرا براي دوستان ديگرتان نیز ارسال نماييد.
اتفاقا ما خيلي خوب مي دانيم چه چيزي مصداق امر به معروف و نهي از منكر اس ؟ چه چيزي مصداق تجسس است؟ چه چيزي مصداق خيرخواهي و توصيه است:
1- امر به معروف و نهي از منكر: بعني هر آنچه مربوط به جنس زن، رابطه بين پس و دختر و حجاب و دست و صورت و لباس و موي زنان باشد. به عبارت بهتر آنچه وقتي در موردش صحبت مي كنيم حال كنيم!
2- تجسس يعني آنچه در مورد احوالات ما انجام مي گيرد كه ما از آن خوشمان نمي آيد. مثلا وقتي قرار است در مورد اطلاعات مربوط به دارايي هاي آنچناني ما صحبت شود و يا در مورد اين كه پسرمان فلام ماين آخرين مدل را خريده و در تهران مشغول ويراژ دادن است و يا در مورد اين كه بيت المال را خورديم و يك ليوان آب هم روش و يا تعداد روابط نامشروعي كه داريم و نظاير آن!
3- خيرخواهي : يعني اين كه دنبال اين بگرديم كه ديگران چه عيب و ايرادي دارند و بعد جلوي چند نفر ديگر كه احتمالا با ايشان رودروايسي دارند آن عيب را بزرگ كنيم و به رخ او بكشيم و البته بعدش هم مي گوييم كه من چون خيرت را مي خواهم و دوستت دارم اينارو مي گم!
4- وظيفه شرعي: يعني اين كه سرمون را بكنيم توي هر سوراخي كه بهمون مربوطي نيست تا ببينيم چه خبره و گوش بزنگ باشيم تا از هر كس ديگري اطلاعاتي بدست بياوريم و دنبال خبر را بگيريم و تا آبروي طرف را نريختيم و تا يك گند درست حسابي بالا نياورديم دست بر نداريم . مثلا توي ماشين ها سرك بكشيم يا هر دونفري كه توي خيابون دارند با هم صحبت مي كنند را بهشون گير بديم كه شما چه نسبتي باهم دارين!
خلاصه جناب اقاي مطهري عزيز! مواردي كه شما برشمردي خيلي هاشو ما ميدونيم اما مهم اينه كه حق گرفتني است نه دادني! اينه كه هركي هركاري مي كنه مي خواد به حقش برسه!
با تشکر از شما، به نظر بنده این مقاله از بقیه مقالات بهتر بود چون به ریشه تمام مشکلات ذکر شده در مقالات قبلی پرداخته است. ما واقعا به اموزش در تمام جنبه های زندگی نیاز داریم ولی چون اموزش ندیده ایم برای آنکه نگوئیم نمیدانیم خود را کاملا آگاه نشان میدهیم. در واقع مادر جهل مرکب هستیم. آیا زمانی میرسد که در سخنرانیهای عمومی این مطالب ذکر شوند تا کسانی که فکر میکنند خارجی ها بهتر از ما زندگی میکنند دریابند که در جامعه اسلامی که خدا در آن حاضر دیده میشود، میتوان واقعا بعنوان انسان و نه یک ماشین زندگی کرد.
این آموزشها بایستی از دبستان شروع شده و تا دانشگاه ادامه داشته باشد.
به جای این همه درس بی مصرف بایستی به بچه هایمان روش زندگی با دیگرن و در جامعه را بیاموزیم
بهر حال جانا سخن از زبان ما میگوئی
فکرکنم مشکلی که با خواندن این مقاله به ذهن خطور میکند اینست که این جزوه را کی باید تهیه کند؟ این آموزش توسط کی باید انجام شود؟ مصلحان اجتماعی چه کسانی هستند؟ واز آن مهمتر معیار اصلاحات و آموزشهایشان چه باید باشد؟
شاهد از غیب رسید. تمام این مقاله زیبا درباره لزوم پرهیز از کلی گویی است و خواننده محترم یا یک کلی گویی و بدون ذکر مصداق نوشته است: " سطح مقاله نسبت به مقالات قبلي بسيار افت كرده بود"! آخر یک مصداق ذکر می کردی برای این حرف کلی.
با سلام فرزند شهيد گرانقدر استاد مطهري شما بدانيد اب در كوهستان بطور طبيعي به سمت پايين مي ايد و شما با وضع قوانين نمي توانيد اب را بر خلاف جهت بگوييد به سمت بالا برود ما با انتخاب روشهاي صحيح مي توانيم جامعه دا به سمتي سوق دهيم كه جامعه با دست خود كار صحيح را انجام دهد.براي ايجاد جامعه سالم ابتدا بايد صورت مسئله را واقعي ديد واز دروغ در طرح مسئله خودداري كرد تا بتوان پاسخ واقعي راپيدا نمود. بطور نمونه ما در ايران اتومبيل را حداقل به دو برابر قيمت به مردم مي فروشيم وهمان ابتدا بيش از مبلغ ادعايي دولت در مورد سوبسيد سوخت را يكجا دريافت ميكنيم (اگر نصف قيمت هر اتومبيلي فقط در بانك قرار داده شود شمامحاسبه كنيد سود سالانه انرا) و دائما به مردم به مردم تنگدست سر كوفت مي زنيم كه ماشينهاي فرسوده شما مصرف بنزين بالايي دارد در صورت اينكه بايد قيمت سوخت ازاد و تابع نوسانات بازار جهاني باشد اما قبل از ان بايد1- به بخش خصوصي اجازه داده شود در حمل و نقل عمومي وارد شود و دولت حداقل براي يك دوره ده ساله انان را از پرداخت عوارض گمركي معاف نمايد تا انان بتوانندبا فراخ حال به ايجاد حمل و نقل عمومي فعال و ابرومند همت گمارند و دولت نطارت كند مردم (بخش خصوصي) با شركتهاي معتبر خودروساز در سطح جهان وارد كار شود تا باعث ارتقائ خدمات فني در كشور نيز گردد. 2-ورود اتومبيل هاي ايمن ,كم مصرف از شركتهاي معتبر بدون واسطه وبا تعهد خدمات پس از فروش ازاد اعلام گردد .و مواد ديگري كه مجال ان نيست باعث ميگردد ناوگان حمل و نقل كشور در عرض سه الي چهار سال نو گردد كه همين عامل پنجاه درصد مصرف بيهوده بنزين را كاهش ميدهد از كشته شدن هزاران انسان در جاده ها بدليل فرسودگي خودروها جلوگيري ميشود واز همه مهمتر جامعه احساس امنيت و نويي خواهد كرد وتمامي سودجويها كه بر اثر طرحهايي مانند سهميه بندي بنزين ايجاد شده و هميشه اين چنين طرحهايي با ان مواجه است بر چيده خواهد شد و ..........
سلام بر نویسنده محترم
متاسفانه پس از گذشت حدود 30 سال از انقلاب عزیز اسلامی , در رعایت کردن ابتدایی ترین حقوق شهروندی مشکلات فراوان است .
مثال 1: روزنامه هایی که به عنوان زیرانداز و سجاده در اجتماعات مذهبی مثل نماز جمعه , نماز عید فطر و ... استفاده می شود به سادگی هر چه تمامتر در جای خود رها می شود .
مثال 2 : مهر و زیارتنامه و ... که در اماکن مذهبی و زیارتی برداشته می شود توسط عده قابل توجهی سر جایش گذاشته نمی شود ودر جای دیگری رها می شود (نمونه بارز حرم مطهر رضوی)
مثال 3 : تفرجگاه ها و مناظر زیبای طبیعی ایران در فصول شلوغ سال تبدیل به زباله دانهای نه چندان زیبا میر شوند
و... به نظر می رسد آموزش و فرهنگسازی گسترده در امور مختلف فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی به صورت کلان و زیربنایی از حلقه های مفقوده سازندگی و پیشرفت مادی ومعنوی جمهوری اسلامی واعتلای آن در جهان می باشد(انقلاب رفتاری در سطح کلان مردم ایران). با تشکر از مقاله ارزشمندتان
جناب آقای مطهری از کی انتظار دارید که به مردم آموزش بدهد؟
بنظر من باید واحدهایی با عنوان "آداب اجتماعی" در دبیرستان و دانشگاهها تدریس شود تا کم کم رفتارهای صحیح اجتماعی جای رفتارهای کنونی مردم ما را گرفته و نهادینه شود.
البته به این نکته نیز توجه داشته باشیم بسیاری افراد که رفتارهای ناهنجار اجتماعی دارند مانند ریختن زباله در خیابان، ریختن آب دهان کف پیاده رو، ویراژ و سبقتهای غیر مجاز، عدم رعایت حق تقدم و ... بلافاصله پس از خروج از کشور و ورود به کشوری دیگر مانند امارات،ترکیه، مالزی یا کشورهای اروپایی به انسانهای مودب و مقرراتی تبدیل میشوند، علت این رفتار و اینکه چرا به عنوان یک ایرانی برای ایران و ایرانیان ارزش قائل نیستیم باید بررسی و ریشه یابی شود.
پریشان کن سر زلف سیاهت......
شانه اش بامن
یه بار توی مدرسه از بلندگو اسمم رو اعلام کردن که فلانی بیا دفتر همین که داشتم می رفتم سمت دفتر دیدم یه 10 نفر از بچه ها ریختن سرم انگار که مجرم گرفتن یکی یقه رو یه گردن رو یکی دستام رو گرفته بود و منو کشوندن تا دم دفتر. اون وقت آقای مدیر ازم پرسید فلانی شماره ی بابات رو نداشتیم خواستیم از تو بپرسیم...

((( توی ایران همه مجرمن مگه عکسش ثابت بشه ولی ...)))
دیگه اینکه یه روز زنگ کلاس خورد و کمی دیر رفتم توی راهرو که مدیر منو صدا زد و رفتم جلو که گوشم رو گرفت و منو از جا بلند کرد یکی از بچه ها اومد ضامن بشه اون رو هم از گوش بلند کرد! تا سه روز گوشم قرمز بود . وقتی رفتم خونه تا مادرم گوشم رو دید مدیر رو نفرین کرد . فرداش که رفتم مدرسه دیدم همون دست مدیر شکسته!
سلام
با نظر این دوستمان که گفته اند ما به قدرت تشخیص نیاز داریم کاملا موافقم اما در خصوص اصول زندگی هم باید بگویم شما یک حالت کاملا خاص را مثال زدید البته قبول دارم که اینگونه موارد خاص بسیار زیاد است ولی در مورد مسائل ساده تر که اتفاقا بیشتر هم رخ میدهد چرا هیچ گونه آموزشی نداشته باشیم؟ مثلا برخورد صحیح با راننده ای که جلوی ما می پیچد (شرایط خودمان و جناب راننده را عادی و معمولی فرض کنید) چیست؟ آیا باید از عباراتی نظیر: «ظاهرا راهنماي شما کار نمي‌کند» استفاده کنیم؟ با چه لحنی باید بگوئیم؟ متاسفانه ما همان اصول زندگی را هم به درستی بلد نیستیم و یا در بهترین حالت اهمیت نمی دهیم و رعایت نمی کنیم.
به نظر من کسی که به درجه اجتهاد رسیده و احادیث مختلف را با سند دیده احتیاجی به این ندارد که مصداقا نیز موارد برایش شرح داده شود. اگر کسی مجتهد است یعنی حتما می داند که شرکت در مجلس گناه حرام است یا اگر ورود به مجلسی موجب بدبینی به روحانیت شود نباید به آن وارد شد ( با توجه به مثال شما). بعلاوه اینکه نباید از همه اشخاص انتظار یک واکنش استاندارد را در مقابل یک رویداد داشت. همین مثال شما در مورد شهید مطهری یک نمونه است، ایمان همه به اندازه شهید مطهری نیست که بگوییم هر جا منحرفی دیدی برو با طرف رفیق هم بشو. بنابراین با در نظر گرفتن غیر ممکن بودن شرح جزییات با توجه به مراتب افراد و تنوع رویدادها، آموزش اصول به نظر من کفایت می کند.
متاسفانه در کشور ما سخن گفتن از عیب های ایرانیان توهین به ملت ایران تلقی می شود، کافی است کوچکترین تعریضی به آداب و اخلاقیات غلط خودمان بکنیم،‌فریادها به هوا بلند می شود که به ملت ایران توهین شد!! هنر نزد ایرانیان است و بس! ملت ایران از مردم حجاز در زمان پیامبر بهترند! مردم ایران ....
اما ای کاش اساتید مربوطه همچون شما به بررسی عادات درست و علط ما ایرانیان همت می گماشتند و برای رفع آن قدمی برداشته می شد.
سلام
با تعیین مصداق کاملا موافقم امری که در تشخیص برخی از احکام فقهی هم دامن گیر مردم ما می شود مانند موسیقی مطرب که با گفتن غنا و تشخیصاهل متشرعه مراجع کارشان را راحت می کنند.
با این هم که ما تلاشی برای تدوین رفتار عملی نداریم باز هم موافقم و مهم ترین علت ش این است که همه چشم به حوزه دوخته اند تا به تدوین اینگونه رفتارها بپردازد غافل از اینکه حوزه به چیزهایی فکر می کند که مردم به آنها فکر نمی کنند (آی این قید بعضا راه گشاست خودتان بی زحمت اضافه کنید). خاطره ای بگویم من دوستی دارم که مثل خودم در کسوت اهل دین است گاهی اوقات که او را می بینم از نامردمی ها و ناجوانمردی هایی که به او می رود برایم با سوز و آه سینه خاطراتی را نقل می کند که در اکثر آنها کارش به زد و خورد یا فحش کاری می کشد و البته شدیدا هم حق را به خودش می دهد(تقریبا هیکل ورزیده ای دارد) در تایید حرف شما اگر آموزش بود این دوست ما همیشه توی جیبهایش تنقلات می گذاشت و از سر بزرگواری دیگرانی که او را سب می کردند جذب می کرد. اما من در ته چشمانش می خوانم که با خودش می گوید چرا ما باید فحش بخوریم دیگران حالش را می برن، این ناتوانی در تفکیک مقولات او را به بی اعتنایی به حکومت و مردم می کشاند چرا که تمام بدبختی هایش را از حکومت می داند، می بینید چقدر امر آموزش روحانیت پیچیده شده...
تمام آنچه گفتید به جان دل قبول اما از جای دیگر باید به سراغ فرهنگ سازی و اصلاح رفتار رفت، امرا، جناب مطهری آنها اگر اصلاح شوند مردم هم در سه سوت اصلاح می شوند البته مردم حرف گوش می کنند، وقتی مردم می بینند که مسئولین شان برای حفظ حزب خود دین و خط قرمز ها را زیر سوال میبرند چه انتظاری بیجایی است که بهم احترام بگذارند، مجال کم است و سخن فراوان اما بنده به جد منتظر مقاله بعدی شما هستم که در اخلاق شهریاران را به تیغ نقد بکشید چند نقد به مقالات حضرت عالی
اولا لحن مقالات روبه ضعف می رود کمی مطایبه که قبلا مخلوط می فرمودید زهر (اگر داشته باشد) نقد و نقادی را می گرفت و بر تاثیر آن می افزود
دوما آشفتگی محتوا در مقالات کم کم در حال پیدا شدن است با ارجاع به مقالات دیگرتان نمی توانید پیوستگی و استقامت را بوجود بیاورید، مقالات اول به نقد صدا و سیما و بعد کمی نیروی انتظامی بعد رفتارهای ناهنجار مردم خوب چه استراتژی بین اینها است نکند شما به مانند سنت سلف به کشکول نویسی فکر می کنید
سوما اگر طرح کلی در موضوعات مختلف تدوین می کردید مثلا بخشی به نقد و انواع آن که شامل نقد پذیری مسئولین و مردم و بخشی به رفتار مسئولین و مردم در قبال موضوعات مختلف و بخشی به رفتار پدر مادر ها با فرزندان و بخشی به فرهنگ کاری در میان مردم و مسئولین و غیره... می پرداخت ببهتر بود البته آنوقت باید تا ابد مقاله مینوشتید اما حسن کار این بود که عده ای کارشما را ادامه می دادند
چهارم کارتان در نوع خود قابل تامل است
پنجما نمی دانستیم چهارده سال لباس پوشیدید پس من اون موقع به دنیا نیامده بودم!
ششما چرا به فکر تاسیس روزنامه نمی افتید اثرش بیشتر است باید کم کم کار ژرنالیستی را شروع کنید جدی میگم
هفتما الان ساعت 1:43 است یکساعته مقاله شما من را مشغول کرد اگه مادرم نبود فردا باید بدون سحری روزه می گرفتم!
هشتما شب بخیر
1001 دلیل محکم و متقن وجود دارد آموزش عمومی صحیح شاه کلید حل بسیاری از مشکلات کشور است مثلا" اگر در یک سال یا در پنج سال 30 میلیارد دلار اعتبار برای آموزش عمومی تصویب و هزیه شود باز کم است
سلام سلسله مقالات حضرتعالي خيلي خوب است و شما هدف را درست نشانه رفته ايد اميد است راهكاري پيدا شود تااين مباحث عملي شود
برادر دلسوز و گرامي با تشكر از حركت مسئولانه و بجاي شما
انتقادهايي به عملكرد جنابعالي دارم و آن اينكه 1) دوصد گفته چون نيم كردار نيست . شما عملا چه اقدامي بجز مقاله نويسي و قلم فرسايي انجام داده ايد آيا بهتر نيست به يك اقدام عملي هرچند كوچك دست بزنيد
2) آيا بهتر نيست كه بعد از ايراد به يك موضوع ، راه درست آن را معرفي كنيد ( اين نكته در نوشته هاي قبلي شما ، بشكل مناسبي وجود داشت)
3) آب را بايد از سرچشمه بست بعبارت ديگر بايد ريشه هاي اشكالات را پيدا كرده و رفع كرد . اگر مشكل تربيتي وجود دارد بايد در كودكستان و دبستان آنرا حل كرد بايد برنامه هاي كودك و نوجوان را پربار نمود.
4) هركس بايد خودش را اصلاح كرده و در كار خود بهترين باشد. شما شهيد مطهري را بهتر از بنده ميشناسيد . وقتي از ايشان مي خواهند كه چند قصه اسلامي طرح كنند ايشان انچنان حرفه اي عمل ميكنند كه كتاب ايشان مورد تقدير يونسكو قرار ميگيرد . در حالي كه ايشان يك استاد ، متفكر و محقق هستند تا نويسنده
5) اگر ميخواهيد يك كار علمي انجام دهيد بايد مشكلات را رتبه بندي و راه حلها را اولويت بندي نماييد نه اينكه بطور جسته گريخته فقط اعتراض نماييد
درشرایط فعلی ما متاسفانه تلویزیون جای مطالعه و شرکت در جلسات موعظه و ارتباط با انسانهای حکیم را گرفته است وبدتر اینکه خود این رسانه دراموزش یا تشیع خیلی از رفتارهاو گفتارهای ضد ارزش عامل اصلی شده است . برای مثال طرز رفتار اعضای یک خانواده مثل پدرباپسر زن باشوهر دخترعمو وپسرعمو و.... به بهانه واقع نمایی مسایل جامعه در سریالها قابل توجه است.ودر ضمن شبکه ها بهتراست به جای دوبله فیلم اموزش ماهیگیری که معلوم نیست بدر چند نفر مخاطب این رسانه میخورد فیلمهای اموزش سوارشدن به مترو یا ایستادن در صف را برای مردم پخش کنند.
استاد سلام، باز هم عموزاده هستم! از سمنان.
دیدید چه زود دارد لحن کامنتها تندتر می شود؟ هرچند حتما قبلا هم کامنتهای تند موجود بوده و تعدیل می کرده اید ولی این قسمت که آشکار است، مسلما رابطه مستقیمی با قسمت پنهان ماجرا دارد. این همان نکته ای است که در دو کامنت قبل عرض کرده بودم که حرف صحیح هم اگر تصمیمی اساسی برای انجام آن وجود نداشته باشد به روزمرگی و انفعال ختم می شود و تاثیر خود را از دست می دهد و انفعال که مشکل اساسی امروز ماست هم معلول است و هم علت و باید این سیکل معیوب را شکست... و حالا متاسفانه می ترسم که مبادا به سر مجموعه مقالات شما نیز همان بیاید. شما قسمت اول وظیفه خود را با حساس کردن دست کم 20 هزار نفر (غالبا تاثیر گذار) انجام داده اید حال باید برای اصلاح گامی فراتر نهاد. همان طور که بسیاری از دوستان گفته اند باید دامنه بحث را به سیما کشاند. با ادامه صحیح این بحث ها در سیما هم پایه های نظام تقویت می شود و هم بی هنران پرمدعا با دلایل واهی نمی توانند مانع ادامه بحث و گذر به مراحل بعدی و فرهنگ سازی شوند. اگر نتوانستید به مرحله بعدی گذر کنید شاید بهتر باشد برای جلوگیری از به روزمرگی افتادن و به انفعال کشیده شدن، مدتی دست نگه دارید. البته در زمان فترت اگر درد شدید شد خود مانند "شقشقیه" آشکار می شود و آن وقت موثر می افتد.
و اما پاسخ اجمالی من به سوالات یکی از کامنتها که الحق والانصاف سوالات خوبی را طرح کرده اند:
▪ راستي چرا چنين است؟
غربي ها سالها تلاش مي كنند و نرم افزار تهيه مي كنند ولي ما حاضر بخريد رسمي آن نيستيم و در عوض قفل آنرا مي شكنيم و به اين كار خود افتخار هم ميكنيم. همين روش در مورد افست كتاب هاي خارجي نيز صادق است.
*شاید فکر می کنیم آنها چون ما را غارت کرده اند و سالها از تمدن ما بدون حق کپی رایت، بهره برده اند این حق ماست و مضافا مال کافر بر مومن حلال است.
ساعتها در صف دريافت چند پاكت شيرسوبسيدي مي ايستيم، آنهم با تفاوت قيمتي نا چيز با شير آزاد، ولي تحمل يك ثانيه دير حركت كردن راننده جلويمان را پشت چراغ راهنمايي نداريم.
*شاید راننده جلویی با بی خیالی دارد با موبایلش حرف می زند یا گواهینامه خود را با پارتی بازی گرفته است و استحقاق رانندگی و تجاوز به حقوق دیگران را ندارد. یا شاید ما در زیر فشار زندگی اعصابی برایمان نمانده است.
در رستوران براي پرداخت صورت حساب بشدت تعارف مي كنيم تا جايي كه ممكن است كار به نزاع بكشد، ولي در اولين فرصت ميهمانمان را متهم به گدا صفتي مي كنيم.
*شاید ناشی از معلق بودن ما بین سنت و مدرنیته باشد.
غربي ها سالها تلاش مي كنند و خودرو طراحي مي كنند، ولي ما آنرا، با حذف تعدادي از تجهيزاتش،ساده ميسازيم و مي فروشيم.
*شاید متوجه اهمیت نکات ایمنی نیستیم.
غربي ها به قانون احترام مي گذارند، ولي ما از قانون مي گريزيم.
*مخلص کلام همین است و ریشه مشکلات اینجاست و این سلسله مقالات در همین راستا.
در غرب هنگامي كه مدارس تعطيل ميشوند دانش آموزان ناراحت مي شوند، اما در ايران دانش آموزان از شادي كيف هايشان را به هوا پرت مي كنند.
*شاید چون مانند "اجباری" است.
غربي ها كارها را به شيوه علمي انجام ميدهند، ما به شيوه استاد كاري و كد خدا منشي.
*شاید متوجه اهمیت ماجرا شده اند.
در ايران فارغ التحصيلان مديريت و علوم سياسي غالبا” بيكارند، اما در عوض سياستمداران و مديران كشور همه پزشك، مهندس، روحاني و يا بنحوي كارشناسان رشته هاي ديگرند.
*شایدمناسب گروهی و باندی تقسیم می شوند و تخصص فرع ماجراست.
چرا آخرين روايت هاي نرم افزارها را بلا فاصله روي رايانه هايمان نصب مي كنيم ولي هر گز به دنبال استفاده از آن قابليت جديد نيستيم؟
*به همان دلیل که میز و صندلی آنچنانی (غالبا با قرض) می خریم و روی زمین غذا می خوریم.
غربي ها خدمت نظام وظيفه را امري ملي و مقدس مي دانند، ما آنرا زور گويي. در قديم عوام به خدمت نظام وظيفه مي گفتند « اجباري»
*شاید راجع به آن احساس بیگاری داریم.
اگر كسي به «ناموسمان» نگاهي چپ بيندازد مي خواهيم شكمش را پاره كنيم، اما براحتي ناموس ديگران را ورانداز ميكنيم.
*شاید ایمان نداریم که این جهان کوه است و فعل ما ندا.
از غالب كردن اجناس قلابي و مواد فاسد به ديگران لذت مي بريم.
*شاید ایمان نداریم که این جهان کوه است و فعل ما ندا.
چرا غالبا” تخيل را به تفكر ترجيح مي دهيم؟
*شاید همه درویش مسلکیم و احساس عرفان می کنیم و برای خود مسوولیتهای سنگین سنگین قائلیم.
چرا غالبا” به دستور پزشك تمام دارويمان را مصرف نمي كنيم و به مجردي كه « احساس» بهبودي كرديم مصرف دارو را قطع مي كنيم؟
*چون اولا خودمان پزشکیم، ثانیا شاید پزشک با تقلب قبول شده باشد و بی سواد باشد و ثالثا دارو به نسبت ارزان است.
چرا جراحان ايران برخلاف تعرفه هاي رسمي مبلغ كلاني از بيمار جداگانه دريافت مي كنند؟
*چون با نپرداختن حق و حقوقصحیح به یکدیگر، همه به هم ظلم می کنیم.هر که زورش برسد راسا احقاق حق می کند و ... سیکل معیوب ...
تقريبا” پنجاه سال است كه تيراژ كتاب هاي غير درسي در ايران بين 2000 تا 3500باقيمانده است. راستي مگر جمعيت ايران در اين مدت ثابت بوده است؟
*شاید فکر می کنیم زرق لوسترمان به چشم خواستگار دخترمان می آید اما کتابهای کتابخوانه مان نه. اگر کتابهای جلد رنگی خوشگل متری، مد شوند به شما خواهم گفت قضیه چگونه می شود.
اكثر تعمير گاه ها و مغازه دار ها پياده رو و خيابان را محل كسب و كار خود مي دانند و مامور شهرداري هم مدام بدنبال جريمه براي « سد معبر » است.
*شاید فکر می کنیم در سیکلهای معیوب، سر سر است و کلاه کلاه.
بخشي از فضاي منزل را به مبل و ميز نهار خوري اختصاص ميدهيم ولي روي زمين مي نشينيم و توي سفره غذا مي خوريم.
*شاید چشم و همپشمی.
سالها اشياء دست دوم منزل را در انبار نگه مي داريم و از آنها استفاده نمي كنيم، ولي حاضر به بخشيدن آن به افراد مستحق نيستيم.
*شاید ناپایداری روزگار و قطع گاز و ...
در هر شرايطي منافع شخصي را به منافع جمع ترجيح ميدهيم.
*شاید جهان بینی مان محدود است.
يك عمر از ترس نداري گدا زندگي مي كنيم.
*شاید ایمانمان ضعیف است و شاید ناپایداری روزگار و ...
برآيند كار دو نفر هميشه كمتر از دو است.
*شاید کار تیمی مان ضعیف است.
بسياري از مردم وقتي دستگاهي را مي خرند قبل از خواندن دستور كاربري آن، آنرا روشن و با سعي و خطا سعي مي كنند طرز كار آنرا ياد بگيرند و انگار مشغول «كشف» طرز كار آن هستند!؟
*شاید ریشه در مطالعه گریزی ما داشته باشد.
با طناب مفت حاضريم خود را دار بزنيم.
*نمی دانم.
اگر پزشكي به ما داروي زياد ندهد يا اگر هيچ دارو ندهد، مي گوييم بي سواد است و ديگر به او مراجعه نمي كنيم.
*شاید برای این که در این آشفته بازار، همکارش در مطب کوچه بالایی باتجویز آخرین نسل داروها برای ساده ترین بیماریها سریع بیماربدبخت را ظاهرا معالجه می کند و ...
هر كجا صف است فكر مي كنيم خيرات است.
*شاید به جود بیشتر از عدل محتاجیم.
فكر مي كنيم ماليات پول زور است، ولي هنگامي كه خودرو ما به چاله هاي خيابان مي افتد به دولت ناسزا مي گوييم.
*شاید فکر می کنیم اگر مالیاتمان را بدهیم هم چاله ها وجود خواهند داشت.
هنگامي كه پليس ما را جريمه مي كند او را نامرد خطاب مي كنيم، ولي رانندگان متخلف ديگر را ناسزا گفته و سراغ پليس مي گرديم.
*شاید خدای ناکرده پلیس را عادل نمی دانیم.
بسياري از مردم بهنگام گردشگري دوست دارند ميوه هاي روي درخت باغ هاي ديگران را بچينند، در حاليكه مقدار زيادي ميوه همراه خود دارند.
*نمی دانم.
چرا به بدبيني بيش از خوش بيني تمايل داريم؟
*شاید چون جامعه را ناامن کرده ایم.
چرا حجم غذا براي غالب ايراني ها مهم تر از كيفيت آن است؟
*شاید چون یکی از مهمترین لذایذ مشروع ما لذت خوردن است.
چرا ده ها سال است كه در آشپزي ايراني تحولي پيدا نشده؟
*شاید چون فکر می کنیم بهترین است.
بيشتر نواقص را مي بينيم، ولي در رفع نواقص ناتوانيم.
*شاید چون به انفعال و بی تفاوتی افتاده ایم.
چرا در ميهماني، ظاهر سازي جاي واقعيت را مي گيرد؟
*شاید چون به وظایف خود آشنایی نداریم و چشم و هم چشمی می کنیم.
منافع زود گذر را به منافع پايداري كه ديرتر بدست آيد ترجيح مي دهيم.
*شاید به روز رستاخیز اعتقاد نداریم.
در هر كاري اظهار فضل مي كنيم و از گفتن نمي دانم شرم داريم.
*شاید چون واقعا حس می کنیم عقل کلیم.
كلمه من را بيش از ما بكار مي بريم.
*شاید واقعا عقل کلیم.
دايما” از حاكميت انتقاد مي كنيم، ولي فراموش مي كنيم آنها هم مثل خود ما هستند و نمي پرسيم كه اگر به جاي آنها بوديم چكار مي توانستيم بكنيم.
*شاید فکر می کنیم که چرا برخی باید در هر سیستمی رییس باشند و برخی در هر دولتی منصب دار.
در شهر ها خسارتي كه چاله ها و دست انداز ها به خودروها وارد ميكنند چند هزار برابر هزينه رفع آنها است ولي مدتها آنها را بحال خود رها مي كنند.
*شاید به منافع آنی بیش از منافع بلند مدت فکر می کنیم.
دريچه نگهداري خطوط تلفن، پنجره هاي فاضلاب و امثالهم هميشه يا پائين تر و يا بالا تر از سطح اسفالت خيابان است.
*شاید چون متعلق به دو ارگان جایند و برآیند کار دو نفر کمتر از دو است.
غالبا” مهارت را به دانش ترجيح ميدهيم.
*شاید ملاکی برای شناخت دانش نمانده است.
بيشتر در گذشته بسر ميبريم تا جايي كه آينده را فراموش مي كنيم.
*شاید تنبلیم.
عقب افتادگيمان را بگردن كشورهاي قدرتمند و توطئه آنها مي اندازيم، ولي براي جبران آن قدمي بر نمي داريم.
*شاید تنبلیم.
دايما” ديگران را نصيحت مي كنيم، ولي خودمان به آنها عمل نمي كنيم.
*شاید به نصایح خود اعتقادی نداریم.
هنگاميكه به هدفمان نمي رسيم آنرا به حساب نصيب و قسمت يا سرنوشت و بدبياري مي گذاريم ولي هرگز به تجزيه و تحليل علل آن نمي پردازيم.
*شاید تنبلیم.
هميشه اخرين تصميم را در دقيقه نود مي گيريم.
*شاید ذاتا انسانهای جبرگرایی هستیم و منتظریم تقدیر برایمان تصمیم بگیرد و یا شاید ریسک تصمیم گیری را نمی پذیریم.
بروايت روزنامه همشهري مورخ 22/1/83 ايران داراي رتبه نخست تصادف در دنيا است.
*شاید به یک جان به عنوان سرمایه نگاه نمی کنیم و ملت مسرفی هستیم.
در ايران موتور سيكلت خودرو خانوادگي است و مي شود تا شش نفر هم سوار آن بشوند!
*شاید واقعا فقیر باشیم و شاید خرج سلامت و ایمنی را خرج مبلمان خانه مان کرده باشیم.
تقريبا” تمام اختراع ها و اكتشاف هاي دنيا بدست غربي ها انجام شده است، ولي ما در آن سهمي نداريم.
*شاید به انفعال افتاده باشیم.
هنر در ايران در حدي بسيار سطحي باقي مانده و به ساحت زيبائي شناسي ارتقاع نيافته است، ولي در غرب زيبائي شناسي خود دانشي عظيم شد و در طيفي وسيع رشد كرده است.
*نمی دانم.
با وجود اينكه مي دانيم اغلب برندگان جوايز المپياد هاي دانش سر از خارج در مي آورند ولي كاري نمي كنيم و همچنان به برنده شدن افتخار مي كنيم.
*شاید فکر می کنیم المپیادها هم سیاه بازی اند و شاید با رفتن آنها احساس آرامش می کنیم.
اعداد ، علم جبر، باروت و شايد خيلي چيزهاي ديگر را ما شرقي ها خلق كرديم، ولي آنها استفاده وسيعي كردند، و ما در همان ابتداي كار مانديم.
*شاید به انفعال افتاده ایم.
كشوري با سيصد سال تاريخ قادر است كشور عراق را با پنج هزار سال تاريخ در كمتر از يكماه اشغال كند.
*شاید بین ملتش و حکومتش انشقاق افتاده بوده است و مملکت با ظلم اداره می شده است.
در ايران به مجردي كه كمي برف مي آيد بلافاصله مدارس تعطيل مي گردد، حتما” در كانادا، روسيه و كشور سوئد مدارس بيشتر سال تعطيل است!
*شاید برای سلامت کودکانمان (با توجه به شناخت ظرفیتهایمان) عمل می کنیم.
گرانترين ظروف منزل را براي نمايش در ويترين مي گذاريم و هر گز از آنها استفاده نمي كنيم.
*شاید ظاهر بین شده ایم یاشاید چشم و هم چشمی داریم.
ما اساسا” قادر به تئوريزاسيون پديدار ها نيستيم و طريقه كشف قانونمندي هاي طبيعت را نمي دانيم، ولي غربي ها بنياد تفكرشان بر اين اساس شكل گرفته است.
*شاید چون آنها را بیهوده می پنداریم.
چرا يك ايراني در كانادا يا آمريكا به سرعت پيشرفت مي كند، ولي هموطنان او در ايران در حال درجا زدن هستند؟
*شاید چون در این جا پارتی بازی بیداد می کند.
غربي ها اطلاعات متعارف خود را روي شبكه اينترت در دسترس عموم قرار مي دهند، ولي ما آنها را برداشته و از همكارمان پنهان ميكنيم.
*شاید چون زکات علمشان را می دهند.
مرده هايمان را بيش از زنده ها يمان احترام مي گذاريم.
*شاید این گونه نباشد یعنی به زندگان نیز به نشبت قدرتی که در ایجاد مشکل برای ما دارند هم احترام بگذاریم.
تارخ ايران را عمدتا” بر اساس منابع غربي نوشته اند.
*شاید رشته تاریخ بازار کار خوبی نداشته است و تمایل کمی برای تحصیل آن موجود بوده است.
مهم ترين اكتشافات باستاني ما بدست غربي ها انجام گرفته است.
*شاید متوجه اهمیت آثار باستانی نیستیم.
غربي ها ما را بهتر از خودمان مي شناسند.
*شاید چون ما نیاز به خودشناسی نداریم یا وقت آن را نداریم یا حال آن را نداریم.
معماري ساختمان هايمان از داخل دل مي برند و از بيرون زهره.
*شاید ریشه در فرد گرایی داشته باشد.
اگر بهترين سيستم تهويه را در محل كارمان داشته باشيم و بيرون از ساختمان هوا بشدت آلوده باشد، باز پنجره اطاق كارمان را باز ميكنيم.
*شاید به اصول علمی اعتقاد نداریم.
چرا در ايران كوزه گر با كوزه شكسته آب مي خورد؟
*شاید چون دلش نمی اید دسترنج خود را دور بیندازد.
چرا به مراسم عزاداري بدون دعوت مي رويم، ولي براي مراسم عروسي بايد دعوتمان كنند؟
*شاید خصلت خوبی است.
چرا در ايران اغلب خانم ها يك لباس را دو بار در مهماني تكرار شده اي نمي پوشند؟
*شاید چشم و هم چشمی.
چرا در ايران اغلب خانم ها پول خرج كردن شوهرشان را براي آنها، دليل علاقه مي دانند؟
*شاید همه جا کمابیش همین باشد.
چرا در ايران اغلب خانم ها به هنگام راه رفتن در محل هاي عمومي رفتار طبيعي ندارند و طوري وانمود مي كنند كه همه نگاه ها متوجه آنها است؟
*شاید چون به دستورات اسلامی توجه نمی کنیم.
چرا اغلب خانم ها ي ايراني اضافه وزن دارند، ولي در مهماني ها تظاهر به رژيم لاغري مي كنند؟
*شاید رژیم غذایی درستی ندارند.
در غرب دختران جوان آرايش نمي كنند و آرايش خاص پير زنها است، ولي در ايران عكس اين جريان دارد.
*شاید جوانان به آرایش نیاز ندارند یا پول آرایش ندارند یا چشم و هم چشمی ندارند.
در غرب كارمندان بعد از بازنشستگي به گشت و گذار مي پردازند، ولي در ايران گوشه نشين و افسرده مي شوند.
*شاید چون آنها تامین هستند و اینها تامین نیستند.
در ايران، خودروهاي چهل پنجاه سال پيش را استفاده مي كنند، ولي در غرب هر خودرو بعد از معمولا” پنج سال به قبرستان مي رود.
*شاید در این زمینه داریم مثل انها می شویم.
چرا صبر مي كنيم تا وسيله مورد استفاده مان خراب شود بعد به فكر رفع نقص آن مي افتيم، در حاليكه در دستورالعمل نگهداري آن قيد شده كه بعد از گذشت زمان معيني بايد مورد بازديد قرار بگيرد؟
*شاید همیشه در حال دویدنیم.
چرا فكر ميكنيم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه مان بيمه مي كنيم؟
*شاید چون واقعا در برخی موارد اثر دارد.
چرا مي گوئيم مرغ همسايه غاز است؟
*نمی دانم.
چرا انتقاد پذير نيستيم و فكر مي كنيم كسي كه عيب ما را به ما بگويد بدخواه ما است؟
*شاید بد می گوید.
چرا چشم ديدن افراد برتر از خودمان را نداريم؟
*شاید چون فکر می کنیم واقعا برتر نیستند و با رانت و پارتی عمل کرده اند.
چرا عده اي جنس ارزان و با كيفيت پايين را به جنس گران و با كيفيت بالا ترجيح مي دهند؟
*فکر می کنم سوال غلط است.
چرا به هنگام مديريت در سازماني زور را به درايت ترجيح مي دهيم؟
*شاید چون غیر از این بلد نیستیم.
چرا پزشک هاي ما مدارك تحصيلي خود را قاب مي كنند و در مطب روي ديوار در معرض ديد عموم قرار مي دهند؟
*شاید معلوم شود که مدرکشان صحیح است.
چرا وقتي پاي استدلالمان مي لنگد با فرياد مي خواهيم طرف مقابل را قانع كنيم؟
*نمی دانم ولی فکر می کنم هر فریادی نشانه زورگویی نباشد. بعضی فریادها نشانه مبارزه با زورگویی باشد.
چرا در غالب خانواده ها فرزندان بايد از والدين «حساب» ببرند، بعوض اينكه به آنها احترام بگذارند؟
*به نظر می رسد دارد عکس می شود. در هر حال شاید ناشی از زورگویی (والدین به فرزندان یا فرزندان به والدین) باشد.
چرا غالبا” در ادارات چشم ديدن كارمند جديد را نداريم؟
*شاید چون کار ما را بگیرد.
چرا فكر مي كنيم اگر كارمند جديد كار ما را ياد بگيرد ما از كار بيكار ميشويم؟
*شاید چون بارها دیده ایم.
چرا بعوض تلاش براي ارتقاء شايستگي خودمان، سعي مي كنيم افراد شايسته را خراب كنيم؟
*شاید چون فکر می کنیم واقعا برتر نیستند و با رانت و پارتی عمل کرده اند.
چرا هنگامي كه مدير يا سرپرست مي شويم فكر مي كنيم بقيه بايد از ما «حساب» ببرند؟
*شاید چون غیر از این بلد نیستیم.
چرا گربه را بايد دم در حجله كشت؟
*شاید چون غیر از این بلد نیستیم.
چرا غالبا” رابطه را به ضابطه ترجيح مي دهيم؟
*شاید چون با ضابطه کار پیش نمی رود.
چرا تنبيه برايمان راحت تر از تشويق است؟
*شاید چون راحت تر است.
چرا غيبت از ديگران برايمان كاري عادي است؟
*شاید چون شیرین است یا شاید چون مجال آشکار گفتن نیست.
چرا غالبا” افراد چاپلوس موقعيت بهتري در ادارات دارند؟
*شاید چون خود روسا چاپلوسند.
چرا با رشوه دادن كارها سريع تر انجام ميشود؟
*شاید چون در سیکل معیوب افتاده ایم.
در غرب تمام سوابق افراد در بانك هاي اطلاعاتي موجود است، در ايران بسياري از افراد هنوز شناسنامه ندارند.
*شاید متوجه اهمیت آمار نیستیم یا هستیم ولی توان فعلی ماهمین است.
چرا اول ساختمان را مي سازيم بعد براي لوله كشي، كابل كشي و غيره صد جاي آنرا خراب مي كنيم؟
*شاید چون مهندسی کار نمی کنیم.
در ايران حلبي ساز كار تهويه، آهنگر كار اسكلت فلزي ، لوله كش كار تاسيسات و سيم كش كار برقي انجام مي دهد، در حالي كه صدها آموزشگاه ودانشگاه فني داريم.
*نمی دانم شاید یک طوری ریشه در مسایل بالا دارد.
چرا وعده دادن و عمل نكردن عادتي عمومي شده است؟
*شاید چون راحت تر است و به مسایل دراز مدت نمی اندیشیم.
چرا قبل از قضاوت كردن نمي انديشيم و بعد از آن خود را حتي سرزنش هم نمي كنيم؟
*شاید چون عقل کلیم.
چرا شانس در زندگي ما اينقدر جاي مهمي دارد؟
*شاید چون پارامترهای غیر قابل پیش بینش در زندگیمان زیاد است یا شاید چون تنبلیم.
چرا سعي مي كنيم سود بيشتر را با كم فروشي، كاهش كيفيت و تقلب بدست آوريم، بعوض ارايه كيفيت و خدمات بهتر؟ آيا شعار كسب و كار ما اين است: اصل بر نارضايتي مشتري است!
*نمی دانم ولی شعار عکسش را می دهیم.
در غرب ماهيگيري يك تفریح است، اما در ايران اگر محيط زيست جلويشان را نگيرد دمار از روزگار ماهي ها در مي آورند.
*شاید فکر می کنیم اگر ما در نیاوریم کس دیگری در می آورد و سر ما بی کلاه می ماند یا این که سرانه تالابهای آنها بیشتر از ماست و به همه می رسد.
راستي استاندارد در اين كشور چه جايگاهي دارد؟ جايش در كتابخانه ها است، توي قاب عكس ها است يا در دست كاربران است؟
*شاید داریم اصلاح می شویم.
چرا فروشندگان ايراني به مرغ آب مي بندند، آيا جنبه بهداشتي دارد يا سود جويي؟
*شاید دیگر نمی بندیم.
آيا يك دامدار ايراني حاضر است گاوي را كه يك ميليون تومان مي ارزد و به علت بيماري جان داده معدوم نمايد و گوشت آنرا نفروشد؟
*امیدوارم پاسخ آری باشد.
چرارفتگرهاي شهرداري از جوي آب براي انتقال زباله استفاده مي كنند؟
*شاید چون راحت تر است.
چرا قصاب با همان دستي كه پول مي شمارد گوشت هم خرد مي كند؟
*شاید چون فروشگاههای مدرن با قیمت مناسب نداریم.
چرا هنگامي كه در غرب بيشتر معاملات كوچك و بزرگ با كارت اعتباري انجام ميشود، در ايران اكثر معاملات نقدي است؟
*شاید بی اعتمادیم.
چرا هميشه ماهي را با شكم پر مي فروشند در حاليكه در غرب شكم ماهي را بعد از صيد بلافاصله خالي مي كنند؟
*شاید چون صرف نمی کند.
چرا ميوه فروش ميوه هاي معيوب را لابلاي ميوه هاي سالم پنهان مي كند و از فروش آن ( گول زدن مشتري) لذت مي برد؟
*شاید چون باید به هزار جا پورسانت بدهد.
چرا رفتگرهاي شهرداري علاوه بر دريافت حقوق ماهيانه از شهروندان در خواست «ماهيانه» مي كنند؟
*شاید چون حقوقشان کفاف آنها را نمی دهد.
چرا فاضلاب را براي آبياري كشاورزي استفاده مي كنيم؟
*شاید آب سالم نداریم و اگر این کار را نکنیم قیمتها چند برابر شوند.
چرا هنگامي كه مي خواهيم قطعه اي را روي دستگاهي سوار كنيم و جانمي رود بلا فاصله به زور متوسل ميشويم؟ و يا دستگاهي كه كار نمي كند را با مشت و لگد به جانش مي افتيم؟ و اين در شرايطي است كه همه گونه دستورالعمل كنترل و عيب يابي وجود دارد. راستي اگر چنين رفتاري با يك هواپيماي مسافر بري بشود چه فجايعي پيش خواهد آمد!
*شاید چون با روش علمی مشکل داریم.
چرا شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست ميدانيم؟
*شاید چون پارامترهای غیر قابل پیش بینش در زندگیمان زیاد است یا شاید چون تنبلیم.
در زلزله 3/6 ريشتري بم 45000 نفر جان خود را از دست دادند و هزاران نفر زخمي و بي خانمان شدند ولي در زلزله كو به ژاپن به قدرت 3/8 ريشتر تنها 5000 نفر جان باختند.
*شاید چون خانه هایمان محكم نیست و ظاهری است.
شهر تهران با نزديك به 12 ميليون جمعيت تنها سه خط مترو دارد، آن هم در سالهاي اخير ، ولي شهر لندن ده ها خط مترو از ده ها سال پيش دارد.
*شاید مدیرانمان به روی زمین و در معرض دید بودن بیشتر اهمیت می دهند.
در شهر تهران وقتي خياباني را براي نصب كابل يا لوله مي كنند و بعد با خاك پرمي كنند، شهرداري مدتها آنرا بهمان حالت باقي مي گذارد تا با عبور خودروها كوبيده شود بعد اسفالت مي كند ! در حالي كه ماشين مخصوص كوبيدن سالها است كه استفاده مي شود.
شاید دو دایره یا دو اداره در حال مکاتبه هستند.
تعداد معتادان ايران به مواد مخدر از كشور توليد كننده مواد مخدر افغانستان بسيار بيشتر است.
*شاید به خاطر همین مشکلات تو در تو باشد که بیکاری و فساد و انفعال را به دنبال دارد.
هر سال چند صد هزار نفر در تصادفات رانندگي،چند ده هزار نفر در اثر آلودگي هوا، چند هزار نفر در غرق شدن در دريا و صدها هزار نفر در اثر وقايع قابل پيش گيري جان خود را از دست مي دهند.
*شاید چون دیده نمی شوند طالب ندارند مثل همین کار فرهنگی استاد مطهری یا شما یا...ما.
آخر شب چهاردهم فروردین تمام پمپ بنزين هاي تهران بشدت شلوغ شد آنهم تنها براي چند صد تومان صرفه جوئي !؟
*شاید اثر روانی بوده است.
در هيچ كشور توسعه يافته اي « سرعت گير » براي خودروها ايجاد نمي كنند.
*شاید چون تابلوی ایست آنها اثر سرعتگیر را دارد.
بعضي بناها ده ها سال است كه در پايتخت به حالت نيمه ساخته باقي مانده اند و علاوه بر بلا استفاده كردن امكانات شهري چهره شهر را هم زشت كرده اند ولي فكري براي آنها نمي كنند.
*شاید فعلا صرف نمی کند.
هر چيز مي خواهد گران شود اول دچار كمبود مي شود!
*شاید بهترین راه باشد.
چند صد هزار مسافر كش بي نام و نشان در پايتخت مشغول كاسبي هستند. براي خود قلمرو تعريف مي كنند، مرتكب انواع خلاف ها مي شوند و پليس هم به آنها لبخند معني دار مي زند و يك ريال ماليات هم نمي دهند.
*شاید امیدشان را به اصلاح از دست داده اند و فکر نان شبشان باشند که با مقالات و کامنمتهای ما حداقل در کوتاه مدت به جایی نمی رسند.
شهرداري براي رفع مشكل ترافيك، محدوده ترافيك تعريف مي كند ولي بعد آنرا ميفروشد!؟
*شاید از بودجه اش به نحو احسن استفاده می کند.
شهرداري براي جلو گيري از تراكم ، محدوده ساخت و ساز تعريف مي كند ولي بعد آنرا مي فروشد!؟
*شاید از بودجه اش به نحو احسن استفاده می کند.
شهرداري جلوي متخلف را نمي گيرد ولي با كمال ميل او را جريمه مي كند!؟
*شاید از بودجه اش به نحو احسن استفاده می کند.
رفتگرهاي شهرداري زباله ها را در جوی آب مي ريزند بعد شهرداري براي مبارزه با موش ها كلي خرج موش كشي مي كند!؟
*شاید دو دایره با هم هماهنگ نیستند.
پليس راه پشت تپه ها كمين مي كند تا رانندگان را راهنمائي كند!؟
*شاید دیگر این کار را نمی کند.
در ايران موتور سوار و عابر پياده مختارند هر طور در معابر عمومي رفت و آمد كنند و اگر با آنها تصادف شود هميشه مقصر راننده خودرو است.
*شاید مواردی پیداکنید که مقصر ضعیفتر باشد.
در ايران عابر پياده عبور از خيابان را به عبور از روي پل هوايي ترجيح مي دهد.
*شاید فکر می کنند حادثه مال دیگران است یا استفاده از پل هایی کار ترسوهاست.
بر طبق آمار سازمان ملل ميزان متوسط كار مفيد در ژاپن 8 ساعت، در كانادا 4 ساعت و در ايران تنها 20 دقيقه است.
*شاید به اندازه حقوقمان کار می کنیم.
در ايران تمام پرنده ها از انسان مي ترسند ولي در غرب آنها از دست انسان غذا مي خورند.
*شاید می ترسند آنها را بخورند.
چرا پليس هاي راهنمائي و رانندگي بيشتر مايلند خودروهاي مدل بالا را جريمه كنند؟
*شاید راحت تر بشود مشکلات را حل کرد.
چرا زرنگي را به شايستگي ترجيح مي دهيم؟
*شاید چون تا ثابت کنی شایسته ای خیلی وقت می برد و با فرض اثبات تازه اول بایکوت شدنت است.
چرا هنگامي كه تكه ناني را روي زمين مي بينيم آنرابرداشته و در جاي محترمي قرار مي دهيم ولي نانواها با پخت نان نا مرغوب هزاران تن آرد را بهدر مي دهند؟
*شاید چون کسی تا به حال به درد دل آنها و مشقتی که متحمل می شوند و دستمزدی که می گیرند نپرداخته است.
در تهران هر كس بطور متوسط دو ساعت وقتش در ترافيك به هدر مي رود وحد اقل هر خودرو50% بنزين بيشتر مصرف مي كند و اگر هزينه آنرا حساب كنيم سر به ميلياردها تومان در روز ميزند، به اين هزينه ها بايد هزينه هاي درماني ناشي ازتصادفات، آلودگي هاي هوا، صوتي و رواني و استهلاك خودرو را اضافه كرد ولي عملا” كاري در جهت بهبود ترافيك نمي شود.
*شاید چون واقعا رشته از دست رفته است.
چرا هنگام صدا زدن همكارانمان عناوين آنها را هم ذكر مي كنيم ولي در غرب همه همكارانشان را به اسم كوچك صدا مي زنند؟
*شاید چون به همان دلیل که چون بنده آردی سوارم کسی به من احترام نمی گزارد.
چرا بقال ها اكثر مشتري ها را دكتر و مهندس خطاب مي كنند؟
*شاید چون خوششانمی آید یا واقعا هستند.
چرا مردم عموما” هر كس را كه كار ساختمان سازي مي كند مهندس خطاب مي كنند؟
*شاید احترام می گزارند.
دبير چهارمين جشنواره دندان پزشكي گفت: سهم هر محقق ايراني در فعاليت هاي تحقيقاتي كمتر از يك هزار دلار است، در حالي كه اين رقم در كشورهاي توسعه يافته بين 80 تا 230 هزار دلار است (همشهري 20/12/82)
*شاید چون همه چیزمان سیاه بازی است.
چرا عدم موفقيت خود را در محيط كار غالبا” ناشي از بي عدالتي مديران ميدانيم و حاضر نيستيم كمي هم خود را مقصر بدانيم؟
*شاید چون واقعا اکثر مدیران نالایقند یا سیستم طوری است که کار پیش نمی رود.
چرا هنگام رانندگي سعي مي كنيم مقاصد خود را با بوق زدن به ديگران به فهمانيم؟
*شاید به همان دلیل که به زورگویی و زورپذیری عادت کرده ایم.
چرا با رانندگان متخلف يا آنها كه مطابق ميل ما حركت نمي كنند با بوق مكالمه مي كنيم؟
*شاید وقت نداریم طور دیگری صحبت کنیم.
مدير كل درمان، باز پروري و حرفه آموزي ستاد مبارزه با مواد مخدرگفت : با وجود شش هزار بيمار ايدزي و 140 هزار معتاد تزريقي كه عده كثيري از آنها در خيابانها زندگي مي كنند، بهترين راه كنترل ايدز توزيع سرنگ بين معتادان است!؟(روزنامه همشهري مورخ 22/1/83)
*شاید با توجه به مقدوراتش واقعا دو کلمه حرف حساب زده است.
*شاید اگر هرکس یک جواب به این سوالات بدهد نکات زیادی آشکار شود. دوست عزیزی که این کامنت را فرستاده ای، من پاسخ دادم.
باسلام بنظرم اصحاب فرهنگ وانديشه بايددراين زمينه که باامکانات ناچيزدرصدراسلام پيامبر اکرم (ص )چگونه موفق به ايجادتمدني عظيم گرديدولي مابااينهمه امکانات شاهدافول فرهنگي هستيم زيادترتامل کنند.
باعرض سلام وارزوي قبولي طاعات جنابعالي كليه مقالات شماراخوانده ام تماماناشي از درايت-‍‍‍‍ژرف انديشي ونيت خيرواهتمام جنابعالي به امورمسلمين كه ازوظايف همگاني است ميباشد به نظر ميرسددرتمامي مطالب ابرازي وبعنوان علت اصلي ناهنجاريهاي اجتماعي كاهش يافقدان-ادب-درساليان اخيروحتي بي توجهي خانوادههادرتربيت فرزندان است فرزنداني كه دريك خانواده مراعات حقوق يكديگررانمي نمايند نميتوانند شهروندان سالمي باشند لطفا درمقالات بعدي باالهام ازادب امامان ع وخصوصاادب حضرت اباالفضل ع نسبت به امام حسين ع ونقش تربيتي رفتارايشان شهروندان عزيز را ارشاد فرماييد.
آقای مطهری شما تنها کسی هستید که توی این مملکت جرات دارید مطالبی رو در مورد آسیب شناسی رسومات دینی مطرح کنید لطفا در مورد آسیبهایی که برخی رسومات دینی به فرهنگ جامعه وارد می کنند را بیان کنید مثلا به نظر من در مراسماتی که نذری پخش می شود، مردم بی نظمی و بی قانونی و تضییع حقوق دیگران را تمرین می کنند.
خسته نباشيد آقاي مطهري بحث هاي شيرين و مردم پسندي را دنبال مي فرماييد به نكات خوبي هم با قلم شيوا اشاره مي كنيد اما سوال بنده از شما اين است راه حل اين معضلات را غالبا ارجاع به دانشگاه و نهادها و دستگاههاي اجرايي داده ايد حال سوال من از شما اين است در وسط تكليف داعيه داران دين چيست؟ شما كه شاهد هستيد همه امور در حكومت ديني يك پسوند ديني پيدا كرده بويزه در حوزه علوم انساني و اجتماعي و فرهنگي پرداخت به اين مطلب خارج از حوصله خواننده است اما اخلاق ديني فرهنگ ديني رسوم ديني ايين ديني اموزش ديني و... انقدر اپيدمي شده كه حوزه علوم طبيعي را نيز درنورديده از انطرف محققين علماي اين حوزه منزوي شده و كمتر به اين مسائل مي پردازند ... شما بفرماييد در همين ماه مبارك رمضان چند نفر كارشناس فرهنگي يا عالمان علوم اجتماعي در رسانه ملي مجال بحث داشته اند از اين كه بگذريم شما مي گوييد دين يا سنت و سيره و حديث در خيلي از جاها به جرييات هم پرداخته و مثلا لقمان به نكته هاي اخلاقي هم در عصر خود اشارهكرده پس چرا علماي دين در منابر در رسانه و... در امتداد همان خط سنتي خطابه و روايت و سپس روضه حركت مي نماييد چرا به شرح مفاسد دروغ پردازي اثرات مخرب بي بند و باري شرب خمر قطع صله ارحام و... به زبان عوام اشاره نكرده و داد سخن نمي دهيد ؟ايا صرف تلاش خالصانه قرائتي و خدا رحمت كند پدر شما دردي از اين اجتماع دردمند و به تعبير شما اسيب زده و بيمار رفع مي كند بنده شما را بسيار دوست دارم و از شيفتگان اثار پدر شما هستم و دست بوس علماي دين اما به قدر يك ايراني منتقد پرسشگر و صادقانه مي گويم ناراحت و عصباني من عاشق ميهنم هستم ميهنم را با همه احاد مردمش دوست ميدارم و ارزوي شكوفايي و سربلندي انرا دارم اما بعنوان يك دانشجوي ارشد جامعه شناسي از خداوند مهربان خواستارم بستر و زمينه شرايط مطلوب را براي همه ما جهت نيل به ايراني اباد و ازاد و اسلامي فراهم اورد .
فرزند 6 ساله ام از من پرسيد چرا سرعت گيرتوي خيابانها گذاشته اندبه او گفتم براي اين كه ماشينها تند نروندو نزردي چهارراه ها سرعتشان كم شود جواب داد مگر ترمز ندارنداز ادامه ي صحبت خجالت كشيدم
با سلام و تشكر از مطالب خوب شما . متاسفانه در زمينه تربيت اجتماعي بسيار عقب هستيم . ديروز صحنه اي را ديدم كه برايم واقعا جاي تعجب داشت . دقيقا زير پل عابر در خيابان شمشيري كه از وسط آن خطوط BRT را با نرده محدود كرده اند يك نفر داشت زن و بچه خودش را از روي نرده هاي 1.5 متري با زحمت زياد رد ميكرد تا مبادا مجبور بشه از روي پل عابر پياده رد بشه . متاسفانه همسرش هم از اونطرف نرده افتاد توي خط اتوبوس و واقعا نزديك بود زير چرخ اتوبوس له بشه . من فكر ميكنم واقعا آموزش مكرر موارد مرتبط با رفتارها و تربيت اجتماعي واقعا لازمه
عبارتي مثل تقوي ، سيره عملي ، اخلاق حسنه ، عدالت و مساوات در متون اسلامي زياد بكار برده مي شود لكن خارجيها به آنها عمل مي كنند . چرا ؟ " شايد چون اونها بيشتر به نظم و انضباط پايبند هستند ."
هنگام رانندگي بارها و بارها شاهد بوده ايم كه خودرو عقبي با سرعتي بيش از حد مجاز رانندگي ميكند و در عين حال كه قانون را زير پا مي گذارد؛مرتبا چراغ ميزند و بوق ميزند تا از سر راه او كنار برويم و او ازادانه به سرعت خلاف قانون خود ادامه دهد. چه بايد كرد؟ اگر كنار نرويم كه خطر جاني را در پي دارد.موردي كه براي اينجانب در بزرگراه همت اتفاق افتاد .خط ممتد بود و امكان جابجايي به خط كناري نبود.سرعت هم در صورت افزايش بيش از حد مجاز مي شد.ولي خودرو پشت سر با مشاهده كنار نرفتن من عصباني شد وبه كنارم آمد وبا سپر عقب با عصبانيت به سپر جلو ماشينم كوبيد .من منحرف شدم وبا سختي از برخورد به گارد ريل و سط و تصادف خودم را حفظ كردم و او ازادانه دشنامي داد و با سرعت ارامه به حركت داد.واقعا چه بايد كرد؟؟؟
شايد بهتر است پليس نامحسوس با تعداد زيادي خودرو كاملا معمولي با حداكثر سرعت مجاز در لاين سرعت رانندگي كند.و خود با اين افراد خاطي به اشد مجازات برخورد نمايد.كار سختي نيست.با حركت در هر لاين هر بزرگراه ، در كمتر از 10 دقيقه حداقل يك خاطي شناسايي مي شود.
1)او را به شدت جريمه كنند
2)بطور گسترده در تلويزيون پخش شود و اطلاع رساني صورت پذيرد
3)اين جديت و برخوردها با جريمه هاي بسيار سنگين حداقل تا20 سال ادامه يابد نه تا يك هفته.تا مردم عزيزمان فرهنگ رانندگي را بهتر بياموزند.
«کارمند مخابرات» يعني کسي که امور فني مخابرات را مي‌داند. وقتي به خانه‌اي زنگ مي‌زنيد، نوار چنين مي‌گويد: «تلفن مورد نظر "به علت بدهي" قطع مي‌باشد». چرا هر کس زنگ مي‌زند بايد علت قطع تلفن را که شايد ناشي از فقر دارنده خط تلفن باشد بداند؟
با سلام
صحيخ آن به اين شكل است:

: «مشترك گرامي در حال حاضر امكان برقراري ارتباط وجود ندارد»
1-اموزش از مدرسه باید شروع بشود
2-اموزشها باید عملی باشد و یا ملموس.مثلا هوای الوده و یا اب و.......الوده چه تاثیراتی روی ارگانهای بدن داردنه تنها با ثوضیح بلکه با فیلم نوار نقاشی و....در مدارس رادیو بویزه تلوزیون ساعتها گفته و نمایش داده بشه.روزی/ بر حسب عادت بنظر خودم که مثلا ادامس را انداختم در بوته ایکه تحه پا نچسبدو...کار درستی کردم و متمدنانه/دخترم برگشت بمن گفت بابا میدانی که با این کارت یک پرنده از گرسنگی میگشی توضح داد .پرنده فکر میکند این غذاست بلبش میچسبه وهمینطور میمیره.دو تائی گشتیم ادامس جویده شده را پیدا کریم وبظرف اشغالی انداختیم.من 45 ساله دختر 15 ساله.جلبتر وقتی برای اولین بار بعد 18 سال بایران میایم .خواهر زاده ام/12 ویا 13/سال یک پرنده گوچکیرا برشته شده/که اولین بار همدیگر را می دیدیم/بعنوان هدیه .....تفاوت از کجا تا به کجا.من فارغ التحصیل دانشگاه رشته فیزیک/قبل اتقلاب/هیچ درسی یا اموزشی در طول 20 سال حتی یک ساعت اموزشی در مورد محیت زیست و یا حمایت حیوانات نبوده و ندیدیم.اموزش از کودکستان یا دبستان و..............
ما ایرانیها «خود خواه» و «فرصت طلبیم»!
این را از رانندگی در خیابانها می‌توان فهمید.
استاد عزيز مي خواستم خيال شما را بابت عكس قضيه راحت كنم چراكه اكثر سريالها (مخصوصاً در ماه مبارك) به تفصيل و جزييات راههاي بدجنسي و پليدي را به مردم آموزش مي دهند.
آقای مطهری متدینین ما هم چندان به این مطالب دقتی ندارند. آیا تا بحال به انبوه روزنامه های باقیمانده از نماز نمازگزاران پس از هر نماز جمعه دقت کرده ايد؟ کارگران عزیز شهرداری پس از هر راهپیمایی روز قدس و 22 بهمن چه احساسی نسبت به رفتار ما دارند. ؟؟
سلام
ابتداازجناب آقای مطهری به خاطرکالبدشکافی مشکلات رفتاراجتماعی ماوسپس ازسایت وزین تابناک به خاطرانتشاراین مطالب بسیارممنونم.من همیشه غصه این رامی خورم که چرامابااین که مسلمان هستیم واین پیشینه فرهنگی راداریم دچاراین مشکلات هستیم.
با سلام خدمت همگي
با خواندن مطالب آقاي مطهري و نظريه تمامي دوستان مرتب اين جمله تو ذهنم مي اومد كه اگر مي خواهيم جامعه را اصلاح كنيم ابتدا بايستي از خودمان شروع كنيم.....فكر كنم مخلص كلام اكثر احاديث و سخنان بزرگان انديشه است.
ما حرف زیاد می زنیم خیلی هم اظهار فضل میکنیم لیکن به آنچه اعتقادداریم وبیان میکنیم عمل نمیکنیم یک ضرب المثل هم دراین ارتباط داشتیم "دوصد گفته را چون کردار نیست .........."
در مورد خدمت سربازي در ساير كشورها بايد بگم كه الان در بيشتر كشورهاي دنيا حرفه اي شده و اجباري ندارند. اونهايي هم كه دارند معمولا جنبه غيرنظامي داشته و مدت زمانش در حد چند ماهه با حقوق و مزاياي خوب. تا جايي كه من تحقيق كردم در كل دنيا حدود 15 كشور مثل ايران داراي خدمت طولاني مدت نظامي با مزاياي ناچيز مي باشند. خدمت وظيفه در كشور ما واقعا نياز به اصلاح اساسي دارد. من خودم با داشتن مدرك فوق ليسانس از يكي از بهترين دانشگاههاي كشور 2 سال از عمرم را واقعا در سربازي هدر دادم.
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار