آن روز که ناخودآگاه تصمیم گرفتم تبلت داشته باشم، خودم هم غافلگیر شدم! آخر در مخیله محدود من که کران تکنولوژی در آن از ماشین حساب ساده و موبایل ۲۶۰۰ تجاوز نمیکرد، استفاده از این تکنولوژیهای بیش از حد به روز و پیشرفته نمیگنجید. با وجود آنکه نام مهندس کامپیوتر را یدک میکشم، کمترین استعداد و نبوغی در استفاده از این دستگاههای عجیب و غریب ندارم. آن هم چی، تبلت اپل!
به هر حال این تصمیم در ابتدا بدون هیچ پشتوانه مالی گرفته شد! اما در چشم به هم زدنی به مدد پساندازها و قرض کردنها و فروختن دار و ندارم مسائل مالی حل شد. چنان حیران و سرگشته خرید تبلت بودم که هر چه داشتم مفت فروختم. از دستگاه کتابخوانی که کار کردن با آن را هیچ وقت نیاموختم تا خوابگاهی که البته فقط و فقط حکم سقفی بالای سرمان را داشت!
بعد از گشت و گذاری در اینترنت و جویا شدن از قیمتها، تصمیم گرفتم باز هم برای خرید به بازار علاءالدین بروم. همان طور که عرض کردم، به دلیل عدم وسعت اطلاعات تکنولوژیک، سعید را هم کشان کشان با قول و وعده چیپس و پفک، برای خرید تبلت با خود همراه کردم. سعید مهندس کامپیوتر، دانشجوی ارشد دانشگاه امیرکبیر و عاشق و سرگشته مرحوم استیو جابز است، چنانکه شبها در خواب با روح استیو جابز سیر میکند و روزها خاطراتش را با آقای جابز برایمان تعریف میکند. حالا هرچه ما بگوییم تو چلغوز کجا و استیو جابز کجا مگر میفهمد که توهم زده؟!
راستی استیو جابز، رئیس شرکت اپل، سازنده همان تبلتی که قصد خرید آن را داشتم و مریدان دیوانه اینچنینی زیاد دارد! خدا را شکر دستش از این دنیا کوتاه شد تا این گونه جوانان ابله ما به منجلاب جنون و تباهی فرو نروند.
هوای آلوده تهران و ازدحام خیابانهایش، نوید یک بعد از ظهر سگی را میداد. به تقاطع حافظ و جمهوری که رسیدیم، مثل همیشه بازار سیاه گوشیهای موبایل داغ بود. دزدان و مال خران محترم، شرافتمندانه مشغول فروش گوشیهای کارکرده هستند! اولین توصیه دوستانه من به شما، اگر بیش از ۲۴ ساعت از گم شدن گوشی موبایلتان میگذرد و هنوز آن را پیدا نکردهاید، پیشنهاد میکنم حتما سری به این مکان بزنید و از آنجایی که زورتان به این جانوران آدم خوار نخواهد رسید، آن را با پرداخت مبلغ کمی دوباره از آن خود کنید. البته اگر از ۴۸ ساعت گذشت دیگر به خود زحمت ندهید. چون گوشی شما با قیمت بسیار مناسب فروخته شده و از دعای خیر خریدار آن بهرهمند خواهید شد.
راهمان را ادامه دادیم به سمت بازار علاءالدین. برای بار سوم در دو ماه اخیر بود که برای خرید، قدم نامبارک در بازار مینهادم. به خیال خود این بار دیگر بعد از دو تجربه تلخ از خرید در این آشفته بازار، دست آنها را خواندهام و نمیگذارم باز هم یک کلاه گشاد بر سرم بگذارند. میپرسید چه کلاهی؟! فقط در یک صورت ممکن است از شنیدن کلاهبرداری سوداگران این بازار، انگشت به دهان مانده باشید و آن هم این است که خدا خیرخواهتان بوده و تا به حال مسیر خریدتان را به این سمت مقدر نفرموده باشد.
بله اسم گوشی و تبلت ارزان با بازار علاءالدین پیوند خورده است. اما مگر نه این است که هیچ ارزانی بیعلت نیست؟ مگر فروشندگان محترم این بازار مغز خر خوردهاند که آتش به مال خود بزنند؟! خدا را شکر در این دوره و زمانه هیچ اثری از کسبه خداشناس و منصف هم باقی نمانده است و شما بیدرنگ میتوانید اصل را بر بیاعتمادی و سودجویی بگذارید نه خیرخواهی آنها.
قبل از ادامه ماجرا، اجازه دهید مکانیزم پیچیده قیمت گذاری اجناس در این آشفته بازار را برایتان شرح دهم. شما وقتی در بازار علاءالدین قیمت جنسی را میگیرید، بدون استثنا تمام فروشندگان قیمتهای بسیار پایینی به شما میدهند. اما در هنگام خرید قطعی، به بهانههای مختلف ضرر خود را طوری جبران میکنند که هیچ گران فروش خدانشناسی خارج از این بازار اینقدر از فروش همان جنس سود نمیبرد که این حیله گران میبرند.
ابتداییترین روش، فعال سازی گوشی بظاهر مادر مرده است! اگر شما را ناآگاه بیابند، میگویند گوشی برای روشن شدن و کار کردن باید فعال شود و هزینه فعال سازی هم مثلا ۱۰۰ تومان است! اما اگر بدانید خیلی از گوشیها که نیاز به فعال سازی ندارند و خیلی دیگر هم برای فعال شدن فقط کافی است یکبار به اینترنت وصل شوند، از جناح دیگر حمله میکنند. در روش دوم سعی میکنند قانعتان کنند که هزینه نصب نرم افزارها را بدهید. میگویند این گوشی بدون نرم افزار به درد لای جرز دیوار هم نمیخورد، هیچ امکاناتی ندارد، زبان فارسی ندارد و پرت و پلاهای دیگر. در حالی که نصب نرم افزار هم کار بسیار سادهای است و اگر هم تجربه این کار را نداشته باشید، بعد از خرید گوشی حتما یاد خواهید گرفت.
روش سوم کشیدن قیمت روی محافظ صفحه نمایش و کیف و بند و هرگونه اشیای آویزان شونده از گوشی است. در این مرحله بسته به اینکه چقدر در مراحل قبل مقاومت کرده باشید، این اشیا را که بعضی از آنها ذاتا اشانتیون هستند را بین یک و نیم تا سه برابر قیمت به شما میاندازند.
خلاصه بنده در دو تجربه قبل که خیر سرم به عنوان مهندس کامپیوتر آگاه بستگان را در خرید همراهی میکردم، خام این خزعبلات شده و چه مبالغی که مفت در جیب این مکاران نریختیم. البته هزینه کردن برای نصب نرم افزار دور ریختن پول نیست. مسأله این است که هزینهای که اینها بابت نصب نرم افزار میگیرند بسیار زیاد است و در نهایت قیمت گوشی گرانتر از جاهایی که نرم افزار را بدون هزینه یا با هزینه کمتر برایتان نصب میکنند تمام میشود. این نکته را نیز در نظر داشته باشید که در این بازار تن دادن به یکی از اقدامات فوق اجباری است و آنها از زیر بار مسئولیت خطیر نصب نرم افزار یا اصطلاحا فعال سازی گوشی شانه خالی نمیکنند، مگر اینکه هزینه نصب نرم افزار را بدهید! در واقع قیمت ارزانی که در ابتدا برای گوشی میگویند، حرف مفتی بیش نیست و آنها به هیچ وجه گوشی را بدون نصب نرم افزار و هزینههای دیگر به شما نمیدهند.
البته آن روز که برای خرید تبلت به این بازار ننگین رفتیم، هنوز نمیدانستم که فعال سازی و نصب نرم افزار اجباری است. خیال میکردم آنها با زبان بازی، خریدار را قانع به این کار میکنند. تصمیممان این بود موقع خرید، قاطعانه بگوییم نرم افزار نمیخواهیم تا بلکه لااقل این بار خریدی از این بازار انجام دهیم که هزینه تمام شدهاش کمتر از جاهای دیگر باشد. از چند مغازه قیمت گرفتیم. قیمتها بسیار مناسب بود!
بعد از گشتی در بازار، هنگامی که برای خرید وارد مغازهای شدیم که کمترین قیمت را داده بود، فروشنده غافلگیرمان کرد! او گفت نرم افزار هم روی تبلت نصب میکنم. گفتیم نه ما نرم افزار نمیخواهیم. او گفت بدون نصب نرم افزار نمیفروشم! خیلی تعجب کردیم و بیرون آمدیم. تازه اینجا بود که شصتم خبردار شد که نکند بقیه هم که قیمت خوبی داده بودند حتما میخواهند نرم افزار هم نصب کنند. دوباره یکی یکی به سراغشان رفتیم و آنها هم میگفتند بدون نصب نرم افزار نمیفروشند تا اینکه بالاخره یکی را پیدا کردیم که گفت اگر نرم افزار نمیخواهید، نصب نمیکنم. ما هم خوشحال از اینکه چه تبلت ارزانی پیدا کردیم، در پوست خود نمیگنجدیم!
نیم ساعت گذشت تا تبلت را آوردند. فروشنده فاکتور را نوشت و گفت هزینه را پرداخت کنید تا جعبه پلمپ شده را باز کنم. من هم هزینه را با دستگاه کارت خوان پرداخت کردم. در جعبه باز شد و تبلت بیرون آمد. فروشنده تبلت را روشن کرد و به من داد. نگاهی به قد و بالایش انداختم و دادم به سعید. منتظر بودیم سیستم عامل دستگاه بالا بیاید و شروع به کار کند. اما در صفحهای مانده بود و اتفاق خاصی نمیافتاد. داشتیم با تبلت ور میرفتیم تا بالا بیاید که فروشنده گفت باید فعال شود! ناگهان برق از سرمان پرید و گفتیم چی؟! فروشنده گفت باید برایتان فعال کنم تا بالا بیاید. گفتیم نه ما که هیچی از شما نمیخواهیم. گفت اگر من فعال نکنم بالا نمیآید و شما هم نمیتوانید این کار را بکنید. گفتیم این دیگر چه صیغهای است! گفت تا به حال دستگاه اپل داشتی؟ خودم که مال این حرفا نبودم و از طرفی هم میدانستم که اگر بگویم نه، معلوم نیست چه کلکهای سوار کند.
نگاهی به سعید انداختم، یادم افتاد این یالغوز فلک زده هم که مفلستر از من است! گفتیم نه نداشتیم. طرف شروع کرد به معرفی انواع بستههای فعال سازی! فعال سازی یک ماه ۷۵ هزار تومان، سه ماهه ۲۰۰ هزار، یک ساله... دائمی.... سرم را پایین انداخته بودم و فکر میکردم چه خاکی بر سرم کنم! برگ برنده یعنی پول را هم که دادم. هیچی هم که از اپل نمیدانستیم. اگر بدون فعال سازی میبردم و واقعا کار نمیکرد چی؟ از طرفی هم این مال است نه جان است که آسان بتوان داد. سرم را بالا آوردم. اژدهای زشت و کریهی را دیدم که میگفت: البته اگر فعال سازی یک ماهه کنید، باید هر ماه بیایید تا دوباره فعال کنم، بهتر است هزینه فعال سازی یک ساله یا دائمی را بدهید! به سعید گفتم این بود استیو جابز؟! سعید گفت صبر کن. رفت بیرون تا با یکی از دوستانش که تبلت اپل دارد تماس بگیرد. صحبتش که تمام شد برگشت و گفت نگران نباش، نیاز به فعال سازی ندارد و با وصل شدن به اینترنت سیستم عامل بالا میآید. به فروشنده گفتیم نه ما فعال سازی نمیخواهیم و همینطوری دستگاه را میبریم. این بار فروشنده با صدایی بلندتر گفت اگر فعال نکنم هیچ کاری با این نمیتوانید بکنید. باید حتما فعال کنم. اصلا واسه اینکه با گارانتی تحویل بدم باید بالا بیاید. سعید گفت اپل که قاچاق وارد ایران میشود و اصلا در ایران نمایندگی و گارانتی ندارد! اما طرف جفت پایش را کرده بود در یک کفش که باید فعال کنم. نزدیک به یک ساعت با فروشنده و شریک هاش کلنجار رفتیم. دیگر کارد به استخوان همه رسیده بود. اعصاب و روان همه به هم ریخته بود.
بالاخره فروشنده گفت باشد فعال نمیکنم. با عصبانیت تبلت را در جعبه گذاشت و روی فاکتور اضافه کرد: مالیات بر ارزش افزوده، ۸۵ هزار تومان. گفتم داداش واسا پیاده شو با هم بریم. این دیگر چیست؟ طرف دوباره از کوره در رفت و گفت: مگر در ایران زندگی نمیکنید؟! همه اجناس مالیات بر ارزش افزوده دارند. گفتم این را که جدا نمیگیرند. من از شما قیمت تبلت را گرفتم و شما باید یک قیمت به من بدهید. نه اینکه قیمت مالیات و حمل و نقل و پول آب و برق مغازه و شارز پاساژ و هر هزینه کوفت و زهر ماری دیگر را جدا بگیری! اصلا من اخیرا دو تا گوشی از همین پاساژ خریدم و برای هیچ کدام مالیات بر ارزش افزوده ندادم. سعید رفت و از مغازه دیگری پرسید شما مالیت بر ارزش افزوده میگیرید؟
جواب این بود: در اینجا اگر فروشنده قیمت پایینی بدهد باید به روشی ضرر خود را جبران کند. فعال سازی، نصب نرم افزار، مالیات. دیدیم قافیه را باختهایم و چارهای جز دادن پول زور نداریم. خلاصه بقیه پول را هم دادم و دممان را گذاشتیم روی کولمان و رفتیم. کارد میزدی خونم در نمیآمد. بعد از آن همه دعوا و کلنجار، تبلت ارزانتر از جاهای دیگر تمام نشد که هیچ بلکه گرانتر هم شد. تمام مسیر تا خوابگاه خودم را گاز میگرفتم و پشیمان از اینکه چرا دوباره رفتم علاءالدین! اگر پشیمانی شاخ بود، شاخ ما بخاطر خرید از علاءالدین به آسمان رسیده بود. آن شب از شدت ناراحتی خوابم نمیبرد. البته سیستم عامل تبلت همان شب با وصل شدن به اینترنت خیلی راحت فعال شد و کار کرد. نرم افزارها را هم با جستوجویی در اینترنت به سادگی نصب کردم.
جالبتر از این، قضیه رضا است. او نیز برای خرید همین تبلت به بازار علاءالدین رفت. رضا ماجرای خرید ما را میدانست. فکر میکرد میتواند از پس دزدان این بازار برآید، غافل از اینکه اینها جایی نمیخوابند که آب زیرش رود. برای او نیز ابتدا یک فاکتور با قیمت کم نوشتند. موقع دادن پول، رضا چند بار پرسید همه پول همین است دیگر؟ پول واسه هیچ چیز دیگری که نمیخواهید؟ گفتند همین. اما بعد پرداخت پول و موقع تحویل جنس، مالیات بر ارزش افزوده خواستند!! تعجب نکنید. این نوع مدرن زورگیری است که با ظهور تکنولوژی مدرن موبایل و تبلت پدیدار شده است. بله صد رحمت به همان کفن دزد اولی. یعنی همان زورگیران کوچه و خیابان که هرچه بگیرند، لااقل آنقدر مرام دارند که سرت شیره نمالند که این مالیات بود، تا شاید با شکایت بتوانی پولت را پس بگیری. اما از این گونه دزدی ناجوانمردانه در بازار به کجا شکایت کنیم؟
خلاصه اینکه دیگر هیچ کدام پایمان را در آن بازار نمیگذاریم و دعا میکنیم خدا نصیب هیچ دشمنی هم نکند. ارزش اعصاب و روان آدم خیلی بیشتر از این است که هم پول بدهی و هم پیاز به خوردت بدهند. لااقل اگر میشد از این بازار جنسی ارزانتر از جاهای دیگر تهیه کرد یک چیزی. خب اگر خیری در این بازار بود که نام آن را میگذاشتند بازار خیرالله!
بنده خود نه فروشندهای خارج از علاءالدین هستم و نه اینکه خدای نکرده دستم با مویابل فروشی در یک کاسه باشد. من فقط از وجود چنین بازاری در مملکت بسیار تأسف میخورم و آن را در شأن این مردم شریف نمیبینم. اگر شما هم موافقید، لطفا به انتشار این متن در فضای مجازی کمک کنید تا شاید تاجران این بازار، در رفتار و کسب و کار خود تجدید نظر کنند.
به امید آن روز و تحقق بازار خیرالله ...
فرستنده: محمد حسینی