سلامي دوباره به پدر آسمانيام؛
يك شيشه گلاب، يك جعبه شيريني و يك دسته گل رُز براي روز پدر خريديم؛ به همراه مادر قطعهها را پشت سر گذاشتيم؛ دخترها و پسرهاي زيادي براي باباهايشان گل آورده بودند؛ سر مزار پدر رسيديم؛ مثل هميشه زانوهايم لرزيد و روي سنگ قبرش زانو زدم؛ تا توانستم گريه كردم اين بار نه از دوري پدر از روزگاري كه خيليها به وعدههايشان عمل نكردند؛ از تنهايي مولامون سيدعلي خامنهاي، از روسريهاي چند سانتيمتري روي سر خانمها، مانتوهاي بدننما و كوتاه، بيحرمتي به آمران به معروف، نگاههاي شيطاني به ناموس مردم و ....
کد خبر: ۱۷۱۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۳/۲۶