پاهایم زیر پتویی که با بحث و کشمکش غنیمت گرفته ام، یخ زده، با احتیاط کمی جابه جا می شوم تا بدون این که مهین از تخت یک نفره ای که با هم روی آن خوابیده ایم، سقوط کند، کمرم را از دیوار سرد سالن و میله های کفی تخت، جدا کنم، یکباره عبور حشراتی را احساس کردم؛ شپش ها از پتو بالا می آیند و از لای پلک هایم خودشان را به مردمک چشمم می رسانند، می خواهم جیغ بکشم اما حالت تهوع شدیدم اجازه نمی دهد، خم می شوم تا عق بزنم، ناگهان صورت ترسناک و چشم های وق زده «عشرت» به صورتم نزدیک می شود، پتویم را می خواهد، مقاومت می کنم، با مشت محکمی به دهانم می کوبد، خون از دهان و اشک از چشمانم سرازیر می شود. دندان هایم را از روی چانه و یقه ام جمع می کنم، مثل کوره گرم اند، در مشت می فشارمشان؛ «زری»، «عشرت» را کنار می زند و با دهان بی دندان و صدای تیزش به حال و روزم می خندد و می گوید: «دیگه دندون نداری بدبخت، قیافه ات عین معتادها شده، عمرا بذارن بری بیرون...»
کد خبر: ۹۵۹۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۷
بعضا در بازدید از مراکز ویژه نگهداری زنان، بارها با گلایههای مبنی بر رفتار بد با این افراد در گرمخانه منطقه ۱۲ روبرو شدیم که این مسئله سبب شد از حراست و بازرسی سازمان درخواست کنم که نسبت به بررسی این موضوع ورود کند.
کد خبر: ۹۴۷۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷