بعد از اينكه بچهها را كاملا توجيه كرديم، دستور حركت صادر شد. يكي فرياد زد: برادران قدر اين لحظههاي خوب را بدانيد كه با زبان روزه، زير آفتاب داغ، آمدهايد تا براي اسلام فداكاري كنيد، اين توفيق هر كسي نميشود. برادران، خدا نصيب هركسي نميكند كه مثل حضرت علي(ع) روزه اش را با شربت شهادت افطار كند. هركس نصيبش شد، بقيه را از ياد نبرد و شفيع همه باشد پيش ائمه معصومين و پيش خدا.
کد خبر: ۱۳۵۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۲۱
کد خبر: ۱۳۴۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۱۳
خاطرات طنز در دوران دفاع مقدس ـ 21 (بخش آخر)
گردآوري: عبدالرحيم سعيدي راد
کد خبر: ۱۳۴۰۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۱۳
به گزارش خبرنگار «تابناك»، «فرزندان ايرانيم» كه براي گروه سني كودك ونوجوان نوشته شده، خاطرات يك رزمنده بسيجي از دوران جنگ است. روايتهاي تلخ و شيرين جنگ كه البته با بيان نويسنده تلخي هايش هم شيرين مينمايد.
کد خبر: ۱۳۳۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۸
در همین راستا و در ادامه برنامه های این مجمع، چهارمین گردهمایی پیشکسوتان جهاد و شهادت در جبهه سوسنگرد در روز پنج شنبه مورخ 11 آذر ماه سال جاری از ساعت 30/08 تا 00/17 در دانشگاه تبریز با میزبانی رزمندگان و مردم غیور آذربایجان و با حضور رزمندگان، ایثارگران و خانواده های معظم شهدای آن جبهه، از سراسر کشور برگزار می گردد.
کد خبر: ۱۳۳۴۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۸
به گزارش خبرنگار «تابناك» بنا بر اعلام بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان دزفول، رزمنده و جانباز ۸ سال دفاع مقدس ، «محمدعلی ذاکریان زاده» در روز يكشنبه هفتم آذرماه در اثر جراحات شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید.
کد خبر: ۱۳۳۴۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۸
«به خرمشهر خوش آمدید ـ جمعیت 36 میلیون نفر»؛
توی خط یک آدمک از صدام درست کرده بود. شب میرفت آدمک رو لب شط طرف اسکله آویزان میکرد و صبح یواش یواش آدمک رو بالا میکشید. عراقیها عصبانی میشدند و شلیک میکردند. بهروز نگاه میکرد ببیند از کجا شلیک میکنند. آرپیجیزن ماهری هم بود. بلافاصله یک کلاه کاسکت موتوری سرش میکرد و میرفت یک گوشه عراقیهایی رو که پیدا کرده بود با آرپیجی میزد.
کد خبر: ۱۳۳۲۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۷
حبیب الله سیاری*
کد خبر: ۱۳۳۱۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۷
در حاشیه مراسم سالروز تشکیل بسیج؛
پس از پایان جنگ نیز سپاه پاسداران پنج مانور بزرگ را برنامه ریزی کرد که به تصویب فرمانده کل قوا رسانده بود که در سال 74 اولین مانور تحت عنوان مانور بزرگ عاشورا در منطقه عمومی ساوه برگزار شد که معظم له برای نخستین بار از بسیجیان و سپاهیان به شكل سواره سان دیدند.
کد خبر: ۱۳۲۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۶
چهارم آذرماه؛
صحنههاي تكان دهنده بمباران اوج وقاحت دشمن را به تصوير ميكشد جسدهاي كنار خيابان، قطعات جدا گشته از بدن، گوشت هاي چسبيده به ديوارها همه و همه آينه صيقل شده شهر را ترك دار كرده است، آوارهاي فرو ريخته كه در ميان، آن نسترنهاي خون آلود گرفتار آمده اند، حاكي از پرپر شدن شقايق هاي بيشماري است كه شهر را با خون خويش رنگين ساخته اند، صداي آمبولانسها لحظهاي قطع نميشود، ديگر نظاره آن لالههاي پرپر كار آساني نيست...!
کد خبر: ۱۳۲۳۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۳
اسکندر صالحی
کد خبر: ۱۳۲۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
به یاد حماسه آزادسازی سوسنگرد + تصاویر آثار حملات متجاوزان بعثی
ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد. جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد.
کد خبر: ۱۳۰۵۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
خاطرات رهبر انقلاب از آزادسازي سوسنگرد و موذی گری های بنی صدر؛
23آبان 1359 مصادف با دهه محرم بود. 23 آبان روز جمعه بود و ما در تهران جلسه شوراي عالي دفاع داشتيم. پیش از آنکه بروم جلسه از ستاد ما سرهنگ سليمي با من تماس گرفت. سرهنگ سليمي، رئيس ستاد جنگهاي نامنظم بود و چمران فرمانده اين ستاد. ايشان با اضطراب تماس گرفت که سوسنگرد به شدت در فشار و آتش فراوان است و بچهها استمداد ميکنند، کاري هم که قرار بود انجام بگيرد، نگرفته.
کد خبر: ۱۳۰۶۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۲۳
پيرترين رزمنده دفاع مقدس به روايت فرزندانش
هميشه با صداي گرم و كلام قاطعش رزمندگان را به دفاع تشويق ميكرد. بابابزرگ جبههها را ميگويم همان كه هركجا قدم ميگذاشت، فضا را زيرورو ميكرد اما حالا بيماري زمينگيرش كرده و به سختي قادر به سخن گفتن است. او كه با بيش از 70 سال سن از همان ابتداي شروع جنگ، پيري و كهولت را بهانهاي موجه براي خود ندانست و ميدان را خالي نكرد. گويي تاريخ تكرار شد و حبيببنمظاهر دگربار پاي در ركاب حسين زمان گذاشت.
کد خبر: ۱۳۰۱۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۲۰
به گزارش خبرنگار «تابناك»، كتاب «خاكريز و خاطره» روايت سنگرسازان بي سنگر جهاد سازندگي است. روايت مرداني كه دوشادوش يكديگر در حملهها شركت داشتند؛ دوشادوش تفنگها و عمليات ها. وظيفه سنگين مهندسی، رزمی، پشتيبانی كه هر روز بيشتر و سنگين تر میشد، گاهی از سنگرسازی، پمپاژ، استحكامات، دكل سازی، تعميرات و امدادرسانی گرفته تا حتی كوچك ترين و پيش پا افتاده ترين كمكها را نيز شامل میشد، اما برای كسانی كه داوطلبانه به ياری رزمندگان شتافته بودند، جز فرصتی برای جلب رضايت آرمانخواهی شان چيز ديگری نبود.
کد خبر: ۱۲۹۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۷
شهادت این فرزند دلاور سپاه اسلام را به محضر فرمانده معظم کل قوا، همرزمانم در نیروهای مسلّح، مردم خونگرم و صمیمی استان خوزستان و بویژه به خانواده مکّرم و فرزندان داغدارش تبریک و تسلیت عرض می نمایم و امیدوارم خدای بزرگ او را با اجداد طاهرینش محشور فرماید.
کد خبر: ۱۲۹۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۷
مهرداد عزيزاللهي، كوچكترين ژنرال جهان:
«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که میشد خدا میکرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط میآمدیم. یک خمپاره تقریبا 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری میکند.»
کد خبر: ۱۲۸۸۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۵
گاهی برای یک محقق و پژوهشگر یا یک نویسنده و فیلمنامهنویس، همان آخرین نکته و خاطرهای را که گوینده آن گمان میکند، شاید چندان به کار طرف مقابل نیاید، تبدیل به یکی از زیباترین و اصلیترین فرازهای آن تحقیق، کتاب یا فیلمنامه می شود؛ چنانکه وقتی دوباره از همسر «آقامهدی» خواستم، همان خاطرهای را که فکر میکند، شاید به کارم نیاید، تعریف کند و ایشان نیز با بزرگواری و حوصله، برای نخستین بار به تعریف آن پرداخت، وجودم لرزید و اشک در چشمانم حلقه زد.
کد خبر: ۱۲۸۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۲
«ميخواهم يك قهرمان باشم...» + تصاویر
يك اسلحه به غنيمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقي را اسير كرده بود. احساس مالكيت ميكرد. به او گفتند بايد اسلحه را تحويل دهي. ميگفت: به شرطي اسلحه را ميدهم كه حداقل يك نارنجك به من بدهيد. پايش را هم كرده بود در يك كفش كه يا اين يا آن. دست آخر يك نارنجك به او دادند. يكي گفت: «دلم براي اون عراقيهاي مادر مرده ميسوزه كه گير تو بيفتند.» بهنام خنديد...
کد خبر: ۱۲۸۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۰
حسین علایی
کد خبر: ۱۲۸۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۰