عراقیها متوجه ما شدند. چفیهٔ بزرگ عربیام که به شدت غرق به خونم بود، روی صورتم کشیدم. کلاه خود را روی سرم گذاشتم. در واقع این گونه وانمود کردم که تمام کردهام. عراقیها به بالای سرم رسیدند و به زبان عربی میگفتند: قم... قم.... برای ردگم کنی، هیچ واکنشی از خود نشان نمیدادم. به فارسی گفتند: بلند شو... بلند شو...
کد خبر: ۳۸۶۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۴