به دليل علاقهاي كه به حميد داشتم اين نقشه را طراحي كرديم تا بتوانيم با پولي كه از والدينم دريافت ميكنيم به يكي از شهرستانها فرار كرده و زندگي مشترك خود را آغاز كنيم و...
کد خبر: ۱۳۳۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۹
سليمان بدون توجه به حرف هايم مرا رها کرد و رفت. حدود ۲ ساعت در محوطه پايانه مسافربري پرسه مي زدم که با ۳ جوان غريبه آشنا شدم. يکي از آن ها با اين بهانه که قصد دارد کمکم کند و مي تواند در خانه خواهرش مخفي ام کند مرا همراه خودش به منزلي برد که در آن زنداني شدم و ۳ جوان حيوان صفت ...!
کد خبر: ۱۳۳۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۷
با ديدن دختر غريبه اعصابم خط خطي شد و به طعنه گفتم: چرا زودتر خبر ندادي تا غذاي درست و حسابي براي ميهمان مان آماده کنم.
کد خبر: ۱۳۲۰۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۱