ساختار معیوب وزارت آموزش و پرورش به روایت یک فیلم تلخ
به گزارش «تابناک»؛ اینها تنها گوشهای از پرسش هایی هستند که اگر قصد پرداختن به موضوع نظام آموزشی مدارس در کشورمان را داشته باشیم، با آنها مواجهیم؛ پرسش هایی پرشمار که از دید مسئولان و تصمیم سازان، برخی شان کلیدیترین و اساسیترین اشکال نظام آموزشی کشورمان به شمار میآیند تا جایی که طرحهای مختلفی برای رفع. شان در دستور کار قرار گرفته و گاه خیلی زودتر از آنچه تصور میشد، شکست خورده تلقی شده و جایشان را به طرح دیگری دادهاند.
ایدههایی که هنوز روند تولید و به کارگیریشان پایان نیافته تا جایی که اگر قرار باشد آخرین نمونه آنها را به یادآوریم، لازم نیست خیلی عقب برویم، چون برچیدن آزمون ورودی مدارس سمپاد برای پایه هفتم و حذف مشق شب، دو نمونه از اتفاقاتی هستند که اخیرا در این حوزه رقم خوردهاند؛ رویدادهایی که هر دو با حاشیههای فراوانی همراه بودند که هنوز تمام نشده.
اما آیا واقعا اشکال اساسی ساختار آموزشی مدارس کشورمان، در این دست مسائل است که مسئولان برای تصحیح شان طرح و ایده میدهند و اجرایی میکنند؟ اگر شیوه عمل مسئولان در این خصوص، اولویت بندی مسائل و مشکلات باشد، چه؟ آیا این مسائل اولویتهای بالاتر را به خود اختصاص میدهند و دیگر مشکلاتی که در عملکرد مدارس به چشم میآید، اولویت پایین تری دارند یا فراتر از آن، بی اهمیت هستند و محلی از اعراب ندارند؟
اینها را گوشه ذهنتان نگه دارید تا سری به اخباری بزنیم که از برخی مدارس کشورمان مخابره میشوند و برخی شان به شدت دردناک هستند، تا جایی که به سرخط اخبار مهم روز تبدیل میشوند؛ اخباری که از مرگ و میر دانش آموزان در مدارس و در مسیر مدارس شروع میشوند و تا مدارس کپری و بی امکانات و فاقد معلم، بازماندن دانش آموزان از تحصیل، دریافت شهریه اجباری، تنبیه بدنی و مسائل پرشمار دیگر میرسند.
سلسله اخباری ناخوشایند که بی انصافی است اگر از مرگ و میر معلمان، جانفشانی و ایثار ایشان در رسیدن به مدارس واقع در مناطق صعب العبور، پرداخت نشدن حقوق و مزایای ایشان و گاه ضرب و شتمشان به دست والدین دانش آموزان و مواردی از این دست در زمره شان یادی نکنیم. مصائب پرشمار معلمانی که کمبودهایشان کمتر دیده میشود و کوتاهی هایشان واکنشهای شدیدی به دنبال دارد.
رویدادهایی که شاید یکی شان به نوعی متفاوت از بقیه و حتی دردناکتر باشد. آن دسته از حوادثی که هرچند بارها رخ میدهد، کمتر مجال رسانهای شدن پیدا میکند؛ «تنبیه». برخورد فیزیکی در کلاس درس و گاه سطح مدرسه که اغلب دانش آموز قربانی آن است، اما معلمها نیز گاه در معرض آن قرار دارند، به ویژه اگر لغت بهتری انتخاب کنیم و رویکردمان بررسی برخوردهای نامناسبی باشد که بین معلم و دانش آموز رخ میدهد.
تعریفی که اگر کمی جامعتر باشد و مثلا به «آزار دادن» نزدیک شود، بسیاری از معلمها هم نمونههای زیادی برای بیان دارند. معلمهایی که گاه به شدت مورد آزار دانش آموزان قرار میگیرند تا جایی که ممکن است در واکنش به این آزارها، دست به خشونت فیزیکی بزنند و آنچه نباید، رقم بخورد. آزارهایی که ظاهرا راهی برای مقابله با آنها و توقفشان وجود ندارد.
احتمالا بسیاری مان در دور و اطرافیانمان با معلمهایی هم کلام شده ایم که نمونههای زیادی از آزار را روایت میکنند یا حتی ممکن است خودمان در گنجینه خاطراتمان از دوران مدرسه، آزارهایی از این دست را سراغ داشته باشیم که هرگز رسیدگی نمیشوند یا راهی برای رسیدگی به آنها نیست؛ آزارهایی که گاه دانش آموزان رقم زننده آن هستند و گاه معلمها و در هر دو حالت، اغلب به گرهی کور میرسند که در کل نظام آموزشی مدارس، به رغم تغییرات فراوانی که این نظام پشت سر گذاشته، وضعیت پیگیری شان تغییر نکرده است.
رویدادهایی پرشمار که فیلم زیر یک نمونه از اوج گیری آنهاست. فیلمی که در روزهای اخیر در فضای مجازی منتشر شده و اطلاعات چندانی از آن در دست نیست، جز تفسیرهای پرشمار کاربرانی که برخی آن را به لعن و نفرین معلم تبدیل کرده اند و بعضی مدعی هستند که زمینه ساز شکل گیری آن دانش آموز بوده و لذا کتکهایی که خورده، آن چیزی بوده که استحقاقش را داشته است.
فیلمی که میشود نکات زشت زیادی در آن یافت، اما بعید است در میان این همه زشتی، کسی به این گزاره برسد که چرا آزارهای رقم خورده در کلاسهای درس را نمیشود پیگیری کرد و پایان داد، تا به جایی نرسد که معلم به ستوه بیاید یا دانش آموز زیر مشت و لگد معلم بیفتد؟ به راستی اگر ساز و کاری ویژه برای پیگیری این آزارها طراحی شده و به کار گرفته میشد، این دست اتفاقات رقم میخورد و مدام بازآفرینی و تکرار میشد؟
سؤالی که ظاهرا لابلای تغییرات متعدد نظام آموزشی مدارس گم شده تا در نهایت همچنان در کلاسهای درس دانش آموزان باشند و معلم و معلم باشد و دانش آموزان. دو طرفی که میبایست تعلیم و تعلم وظیفه شان باشد، ولی هنوز مجبورند به مانند چندین دهه پیش و حتی دورتر، مشکلاتشان را خودشان با شیوههای خودشان رفع و رجوع کنند؛ شیوههایی که گاه به آزار معلم ختم میشود، گاه به آزار دانش آموز و اغلب، هر دو!
داستانی تکراری که ظاهرا اولویت هیچ مسئولی برای رسیدگی نیست که اگر بود، تلاشی برای پایان دادن به آن صورت میگرفت؛ تلاشی برای پایان دادن رنج مدام دانش آموزان و معلمان که کمترین اشکال آن، صرف انرژی ایشان در مسیری غیر از تعلیم و تعلم است.
1- تربیت خانواده ها، وقتی بچه های خود را مغرور بار می آورند و بچه به حدی می رسد که انتظار دارد همگان باب میل او عمل کنند.
2- اکثر خانواده های این دوره تک فرزندی یا نهایت 2 فرزندی هستند که همین موچب می شود، بچه مغرور بار آید.
3- حقوق کم معلمان که باعث می شود، فشارهای اقتصادی موجب عدم تمرکز ایشان در کلاس درس شود که خواسته یا ناخواسته عقده های خود را در کلاس خالی کند.
حال یک سوال:
اینکه خانواده ها توانایی فرزندآوری بیشتر را به دلیل شرایط اقتصادی ندارند و فشار اقتصادی در بروی معلمان هست، این یک معلول هست و علت اصلی آن معطوف به مسببان این قضایا می باشد.
فردا حیاطی تو تلوزیون با آه و تاب خبرش را میخوند
چرا از سقوط دولت ونزوئلا توسط مردم که تیتر شماره یک همه خبرگزاری های جهان شده چیزی نمیگی ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
پرورشی باید آنطور باشد ومدیر مدرسه بایداین را اجرا کند و هزار باید نشو دیگر.آیا من که در طول عمرم حتی از نزدیک یک کشتی نفتکش را ندیده ام می توانم برای هدایت کشتی برای ناخدا که عمری را تجربه اندوخته دستورالعمل و آیین نامه کاپیتان شدن بنویسم.مسلم است که نه.وضع آموزش وپرورش امروز ما هم همین است.از طرف دیگر معلم گرسنه است.با حقوق ناچیز معلمی اگر معلم بتواند اجاره خانه وخوردو خوراک (منهای میوه وگوشت)تهیه کند باید کلاه خود را به آسمان پرتاب کند.معلم اگرچه در کلاس است ولی فکرش جای دیگری مشغول است..قسط.چک.بدهی.قرض.جهیزیه .اجاره خانه و...از طرفی.به دانش آموزی که موبایل به دست همه جا سرک می کشد و می داند فلان خواننده و بازیگر و فوتبالیست بی سواد تبدیل به سلطانی با زندگی پر زرق وبرق شده دیگر نمی شود گفت درس بخوان.زیرا فورا می گوید درس بخوانم که مثل شما ی معلم با دوچرخه رفت وآمد کنم.در جامعه ما معلم از چشم افتاده .نه فقط در بین اقشار دیگر که حتی دربین خود دانش آموزان.مطالب کتاب های درسی وحتی تصاویر کتاب های درسی دستمایه طنز و بگو وبخند در کلاس می شود.با این تفاسیرتدریس در کلاس های 40 نفره با هزار ویک جور مشکل در بین دانش آموزان تبدیل به نوعی شکنجه روحی وجسمی برای معلم شده واگر معلمی از کوره در برود حق دارد.







