لاله خونین کفن از خاک سر آورده برونخاک مستوره فلب بشر آورده برون نیست این لاله نوخیز، که از سینه خاکپنجه جنگ جهانی جگر آورده برون رمزی از نقش قتالست که نقاش سپهربر سر خامه ز دود و شرر آورده برون یاکه در صحنهٔ گیتی ز نشان‌های حریقذوق صنعت اثری مختصر آورده برون منکسف ماه و براو هاله خونبار محیططرحی از فتنه دور فمر آورده برون دل ماتمزدهٔ مادر زاریست که مرگاز زمین همره داغ پسر آورده برون شعلهٔ واقعه گوییست که از روی تلال‌دست مخبر به نشان خبر آورده برون دست خونین زمین است که از بهر دعاصلح‌جویانه زکوه وکمر آورده برون آتشین آه فرو مرده مدفون شده استکه زمین از دل خود شعله‌ور آورده برون پاره‌های کفن و سوخته‌های جگرستکزپی عبرت اهل نظر آورده برون عشق‌ مدفون‌ شده‌ و آرزوی خاک‌ شده‌استکش زمین بیخته در یکدگر آورده برون پاره‌ها زآهن سرخست که در خاور دوررفته در خاک و سر از باختر آورده برون بس که‌خون‌درشکم‌خاک‌فشرده‌است بهملخت لختش ز مسامات سر آورده برون راست گو که زبان‌های وطن خواهانستکه جفای فلک از پشت سرآورده برون یا ظفرنامچه لشگر سرخست که دهربر سر نیزه به یاد ظفر آورده برون یا به تقلید شهیدان ره آزادیطوطی سبز قبا سرخ پر آورده برون یاکه بر لوح وطن خامه خونبار بهارنقشی از خون دل رنجبر آورده برون