آنچه تا اینجا شرح شد، وصفی از صورت مساله بود. اما برای حل مساله، باید بفهمیم ریشه مشکل کجاست؟ چرا تیم اقتصادی حتی در چارچوب اختیارات خودش، دستکم در برابر ارزانفروشی سکه و ارز رانتی ۴۲۰۰ تومانی نایستاد؟ چرا حکمرانی اقتصادی کشور اصلاح نمیشود تا تیم اقتصادی بتواند اصلاحات ریشهای صورت بدهد؟ مشکل در نئوکینزی بودن برخی اعضا و نئولیبرال بودن برخی اعضای دیگر تیم اقتصادی است؟ شاید مشکل در جهادی نبودن مدیریت اقتصادی است!
مشکل سیاستگذاری اقتصاد کشور ربطی به مکاتب و ایسمها ندارد. نه نکول دولت بر دیون کارفرماها نئوکینزی است، نه تعیینقیمت ارز و حاملهای انرژی نئولیبرال است. اگر سیاستگذاری تیم اقتصادی به مکتبی منتسب باشد، آن مکتب نقطه عکس نئوکینزی یا نئولیبرالیست؛ اما واقعیت آن است که سیاستگذاریهای اتخاذ شده در سالهای اخیر آشفتهتر از آن بوده که انسجام یک مکتب فکری را منعکس کند.
مشکل سیاستگذاری اقتصادی کشور، مشکل عدم اعتماد به علم اقتصاد است. در واقع نه سیاستگذار به این علم اعتماد دارد و نه جامعه. یک گواه بیاعتمادی به علم اقتصاد، رای ندادن به اقتصاددانان در انتخاباتهای مختلف است و گواه دیگر استفاده نکردن از آنها در هیات دولت. درحالیکه وزیر بهداشت مسوول تخصیص منابع در حوزه سلامت است، این پست بهجای یک اقتصاددان، به یک پزشک سپرده میشود. درحالیکه وزیر انرژی مسوول تخصیص منابع در حوزه انرژی است، پست وی بهجای یک اقتصاددان به یک مهندس سپرده میشود. همین مشکل در سایر وزارتخانهها و نهادها نیز دیده میشود.
یک اشتباه رایج این است که علم اقتصاد برای کشور قاعدهمندی چون آمریکاست، اما واقعیت آن است که علم اقتصاد قاعدهمندکننده کشورهایی بوده که امروز توسعه یافتهاند. علم اقتصاد آشوب بعد از جنگ جهانی دوم را تبدیل کرد به آلمان امروز. علم اقتصاد آشوب بعد از جنگهای داخلی قرن ۱۹ آمریکا را تبدیل کرد به ابرقدرت امروز. اول علم پذیرفته شد و بعد امور سامان یافتند. اشتباه رایج دیگر این است که علم اقتصاد مروج مصرف، نابودکننده طبیعت و اشرافیگرایانه است؛ بنابراین در تضاد با ارزشهای فرهنگی و دینی جامعه ما است. این در حالی است که علم اقتصاد چیزی نیست مگر علم مطالعه اسراف و در آن چیزی اصالت ندارد الا حداقل کردن اسراف، که همان قراردادن منابع اقتصادی در سرجای خودشان است. از این حیث، از میان جمیع علومی که در قرون اخیر در غرب بسط یافتند، اتفاقا از همه نزدیکتر به ارزشهای دینی و فرهنگی جامعه ما، همین علم اقتصاد است.
بدبینی و بیاعتمادی نسبت به علم اقتصاد احتمالا به فعالیتهای نیم قرن پیش حزب توده بازمیگردد. اثر سموم فکری توده، هنوز خود را در سیاستهای اقتصادی مختلف بروز میدهد و فقط جامعه را مبتلا به رانت، فساد، بیکاری و فقر میکند. این سیاستها گاه در پوشش مجلس اصلاحطلب بروز میکنند و گاه در پوشش مجلس اصولگرا، اما در هر حال حاصل نگاه غیرعلمی به اقتصاد، بهعنوان مثال، میشود ابلاغ قیمت ۴۲۰۰ تومانی برای ارز که اولا ثبت سفارش را چندبرابر میکند؛ ثانیا، ارز بسیاری از کشور خارج میکند؛ ثالثا، زیرمیزی دادن به صادرکننده و رانت خوردن را رایج میکند؛ رابعا، میلیاردرهای یک شبه میسازد و فقر و اختلاف طبقاتی را تشدید میکند؛ خامسا، درآمد دولت را کم کرده، کسری بودجه را تشدید میکند، تا نهایتا ورشکستگی پیمانکاران دولت تسریع و تشدید شود.
فقط و فقط با اعتماد به علم اقتصاد است که میتوانیم آسیبهای حکمرانی اقتصادی کشور را شناخته و اصلاح کنیم و سیاستگذاریهای بودجهای، پولی و ارزی کشور را سامان دهیم. فقط و فقط در سایه سیاستگذاریهای اقتصادی علمی است که رانت، فساد، اختلاس و قاچاق برچیده میشود؛ بیکاری کاهش مییابد و در بلندمدت جامعه ثروتمند میشود. علم اقتصاد که چنین موهبتهایی برای ما دارد، بر پایه حداقل کردن اسراف و قراردادن منابع اقتصادی در جای خود بنا شده. یعنی از قضای روزگار، اسلامیترین و شیعیترین علمی که در خارج از دنیای اسلام بسط یافته، همین علم اقتصاد است. اگر به علم اقتصاد اعتماد نکنیم، تغییر تیم اقتصادی، تغییر نمایندگان مجلس، تشکیل شوراهای عالی اقتصادی متعدد و حتی عادیسازی رابطه با آمریکا، برای ما رفاه و توسعه به ارمغان نخواهد آورد.
منبع: دنیای اقتصاد
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید