بازدید 10586

غبار روبی از یادگارهای دوران سبز حماسه

دیدار با صاحبان عکس‌ای دوران دفاع مقدس
کد خبر: ۷۸۰۶۱۴
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۶ 07 March 2018

با هربار چاپ آلبوم عکس‌های رزمندگان دوران دفاع مقدس و جست‌و‌جوی صاحبان عکس از سوی عکاس حداقل چند نفر زنگ می‌زنند و خود را به‌عنوان صاحب عکس معرفی می‌کنند. بعد از هرتماس، عکاس – سعید صادقی- با تهیه قاب بزرگی از همان عکس به شهر و دیار صاحبان عکس سفر می‌کند و ضمن تقدیم آن، به غبار روبی از خاطرات روزهای آفتابی جنگ می‌پردازد و حال وهوای آن روزها را تجدید می‌کند. متنی که در پی می‌آید گزارشی است از ملاقات عکاس با دو تن از افراد حاضر در عکس‌هایش در شهرهای بجنورد و آمل که با هم مرور می‌کنیم.

در گرما گرم عملیات نصر 4 همراه رزمندگان از این سو بدان سو می‌دویدم و هر سوژه‌ای نظرم را جلب می‌کرد، دوربینم را به سمتش می‌گرفتم و شاتر را می‌فشردم تا تصویری در حافظه دوربین ثبت شود. هدف عملیات آزاد‌سازی شهرک ماووت در میان ارتفاعات بلند با یال‌های به هم پیوسته و صخره‌ای و صعب العبور بود. عملیات با مشکلاتی همراه شده و به درازا کشیده بود. فرصت را مغتنم شمرده و علاوه بر سوژه به‌دنبال چهره‌های معصوم بودم تا پاکی و زلالی بچه‌های جنگ را برای نسل‌های بعد به یادگار بگذارم. در میان چهره‌ها، نوجوانی در هیبتی مردانه توجهم را جلب کرد. به سویش رفتم و با فاصله‌ای چند متری چند فریم تصویر گرفتم و ازهمان جا به‌سویی دیگر رفتم. بعد از سه دهه که به‌صرافت افتاده‌ام تا حاضران در عکس هایم را با مساعدت صفحه پایداری «ایران» جست‌و‌جو کرده و بیابم، عکس همان نوجوان را در آلبوم جست‌و‌جوهایم جای دادم تا او را بیابم. بعد از چندی صاحب عکس از بجنورد تماس گرفت و خود را سید احمد حسینی معرفی کرد.قول و قرار گذاشتیم و به همراه تابلو بزرگی از تصویر به سمت بجنورد به راه افتادم. صبح اول وقت یک روز زمستانی پس از 30 سال در ترمینال مرکز استان خراسان شمالی با یکدیگر ملاقات کردیم. در آنجا تصویر بسیجی نوجوان جای خود را به مرد کاملی داد که همچون بسیاری از رزمندگان در سال‌های دفاع مقدس بعد از جنگ به زندگی عادی برگشته‌اند و هیچ ادعایی هم ندارند. طوری که شاید اگر عکس یا زخمی از دوران جنگ نداشتند کسی باور نمی‌کرد اینان بخشی از جوانی و نوجوانی خود را صرف دفاع از ملک وملت کرده‌اند وحال بدون کمترین ادعایی همدوش مردم به زندگی عادی مشغولند.

 
از وضعیت زندگی و حال و روزش می‌پرسم، می‌گوید به کشاورزی مشغول است و با وجود 55درصد جانبازی، روزها ساعت‌های بسیاری را صرف کار و تلاش می‌کند. سعی می‌کنم تا خاطره روزی که تصویرش را ثبت کردم به یادش بیاورم و وقایع قبل و بعد از آن را با هم مرور کنیم اما چیزی یادش نمی‌آید و نمی‌دانسته چنین تصویری از او وجود دارد. حتی وقتی عکس را تقدیمش کردم برای لحظاتی ناباورانه به عکس خیره مانده و از خطوط چهره‌اش می‌شود به هیجان درونش پی برد. در فاصله ترمینال و منزل کمی درد دل می کند. از اینکه رزمندگان دوران جنگ به فراموشی سپرده شده‌اند گلایه دارد، همین‌طور از جابه‌جایی برخی ارزش‌ها، به‌شوخی و جدی می‌گوید حالا با این اتفاقی که افتاده و چاپ عکسم در روزنامه و گرفتن قاب بزرگی ازهمان عکس از دست عکاس، شاید اطرافیانم بیشتر به من اهمیت بدهند و از جایگاه بهتری برخوردار شوم. در منزل همسر و دو دخترش منتظرمان بودند. وقتی قاب بزرگ عکس دوران جنگ او را به خانواده‌اش نشان دادم اشک شوق از چشمانشان جاری شد و نگاه توأم با احترام نسبت به همسر و پدرشان را کاملاً می‌شد احساس کرد.
 
دخترانش با شادمانی می‌گفتند این روز یکی از روزهای خاطره‌انگیز زندگی ماست که به یادمان خواهد ماند و ما یکبار دیگر به ارزش‌های وجودی پدرمان پی بردیم؛ از امروز هرکجا خواستیم از پدرمان صحبت کنیم از این عکس و خاطره این روز به‌عنوان سند یاد خواهیم کرد. به صراحت می‌گفتند تو امروز هویت ما را یاد آور و باعث شدی تا غبار از چهره آن بزداییم و خود را با آن هویت به اجتماع بشناسانیم. احمد آقا که سر شوق آمده به نقل خاطراتش از دوران جنگ می‌پردازد و اینکه با وجود ممانعت از اعزام به جبهه به‌دلیل کمی سن با چه ترفندی خود را به منطقه رسانده و در آبادان برای اینکه فرماندهان را مجاب کند که می‌تواند در قامت یک رزمنده ظاهر شود داوطلب مسابقه دو شده و با کسب رتبه اول جواز حضور در خط مقدم را کسب کرده است.
 
سید احمد حسینی در چند عملیات حضور داشته و در عملیات والفجر 8 شیمیایی می‌شود و یکبار دیگر در عملیات کربلای 5 دچار موج گرفتگی شده و دندان‌هایش می‌شکند، در عملیات آزاد‌سازی ماووت نیز از یک بمباران سخت در حالی جان به در می‌برد که تعدادی از همراهانش به شهادت می‌رسند و.. سید احمد بعد از جنگ به تحصیل ادامه می‌دهد و ضمن دستیابی به مدارج علمی تا سطح کارشناسی ارشد به کار و فعالیت دربخش کشاورزی مشغول می‌شود. او امروز یکی از زعفران کاران موفق شهر و دیار خود است و به سهم خود در استقلال و خودکفایی اقتصادی کار و تلاش می‌کند.

شبانه با اتوبوس از بجنورد به سوی آمل مقصد بعدی به راه می‌افتم. صبحی دیگر در آمل به سراغ علی فرخی یکی دیگر از افرادی که تصویرش را در حافظه دوربینم حفظ کرده‌ام می‌روم. علی فرخی زمانی که سوژه عکاسی‌ام شد 14 سال بیشتر نداشت و جثه نحیفی داشت، اما امروز مرد تنومندی شده است که با کار وتلاش زندگی یک خانواده را اداره می‌کند. با او در میدان سنگر که یادآور دلاورمردی سلحشوران واقعه ششم بهمن آمل است قرار گذاشته‌ایم. او نیز جانباز شیمیایی است با درصدی بالاتر، طوری که بر تلاش روزانه‌اش تأثیر گذارده است.
 
 
وقتی عکس را می‌بیند با حسرت و  با مرور خاطرات روزگار طی شده دقایقی به عکس خیره می‌ماند. بعد بدون مقدمه شروع به حرف زدن می کند؛ آن ایام محرک ما باورهای اعتقادی بود نه زوری در کار بود و نه چیزی ،هرکس بنا بر وظیفه و تکلیفی که احساس می‌کرد خود را به منطقه می‌رساند تا سهمی در دفاع از ناموس و وطن داشته باشد. ما هم که سرشار از شور وشوق بودیم خودمان را به آب و آتش زدیم تا با وجود کمی سن بتوانیم در جبهه‌ها حضور داشته باشیم. تأثیر عکس در روحیه او و خانواده‌اش را کاملاً احساس می‌کردم و از درون به وجد آمده بودم. از نحوه اطلاع ازچاپ عکسش در روزنامه می‌گوید واینکه با این اتفاق بار دیگر به آن روزها و آدم‌های جنگ فکر می‌کند و سعی می‌کند فاصله‌ها را ترمیم کند. البته از چیزهایی هم گلایه دارد، از جمله از سوء‌استفاده‌هایی که از عنوان بسیج و بسیجی می‌شود. او از همان ماه‌های آغاز جنگ به منطقه رفته و در غرب و جنوب حضور داشته است. در عملیات‌آزادسازی خرمشهر، جنگ مریوان، عملیات والفجر 3 و5 شرکت داشته و سرانجام در عملیات بدر زخمی و به عقب منتقل می‌شود. او در حال حاضر کارمند بازنشسته بانک صادرات است و در کنار خانواده زندگی آرامی را می‌گذراند.
 
گزارش از: سعیدصادقی
 
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل