سرویس سیاست خارجی «تابناک» ـ در پی انتشار پاسخی به مباحث مطرح از سوی دکتر پیروز مجتهد زاده، پژوهشگر برجسته و استاد دانشگاه با نام «خاطرات منتشر نشده دکتر مجتهدزاده درباره خزر»، ایشان با فرستادن یادداشتی به «تابناک»، ضمن نقد نحوه و نوع نگارش مطلب یاد شده بر آن شدند تا ابهامهای مطرح در نقد یکی از اساتید دانشگاه را پاسخ دهند.
هرچند دکتر مجتهد زاده چند روز پس از انتشار مطلب یادشده پاسخ خویش را فرستاده بودند، به سبب برخی مشکلات که به این سایت برمیگشت و همچنین توافق با دکتر مجتهد زاده برای تغییر برخی موارد بیان شده، درج این مطلب کمی دیرکرد داشت که با پوزش از ایشان عین مطلب ارسالی در ادامه آورده میشود.
استاد کدام دانشگاه با چه تخصصی اجازه میيابد مشتی تهمت و اهانت را بی نام و نشان به عنوان نقد ديدگاه مجتهدزاده درباره خزر تبليغ کند؟
به تازگی به دنبال انتشار بخشهایی از کتاب خاطرات منتشر نشده من درباره مسائل مربوط به دريای خزر در «تابناک»، افرادی به خود اجازه دادند که در يک اقدام گروهی اتهاماتی را عليه من تبليغ کنند. البته بايد کار اين چند تن حرفهای را از انتقادات عالمانه و پسنديده و به جای برخی کارشناسان شايسته و کاربران اهل فن جدا کرد، چون من با سوابق کار گروه ياد شده در اين گونه برخوردها آشنایی دارم، اجازه نخواهم داد حرمت نقد کنندگان واقعی با کار اين گروه درهم شده و بدان آلوده شود.
نگاه مختصری به چند واکنش اوليه در پایان مقالات مربوط به خاطراتم درباره خزر در «تابناک» که چند بار پيش از آن به همين صورت درباره خزر در چند جای ديگر اتفاق افتاد، نشان دهنده اين واقعيت است که اين افراد بدون خواندن مطالب و درک موارد و مباحث علمی آن، طوطیوار من را به اتهامات ياد شده متهم میکنند. بديهی است که اين اقدامات ناپسنديده ناشی از انتقامجویی کسانی است که در قبال انتقادهای علمی مکرر من از کار کرد آنان در روابط خارجی که رسما و علنا و در نهايت صداقت و صراحت و پرهيز از هرگونه جنبه شخصی دادن به انتقادات عنوان شد: انتقاد از سياستهایی چون امتياز دادنهای بی معنی به صدام حسين در قبال خواستهای ارزان بها ولی غير ممکن مانند دست کشيدن بعث از بهرهگيری از مجاهدين خلق: استفاده از موقعيت ايران به عنوان حامی رژيم صدام حسين به منظور جلوگيری از حمله ايالات متحده و سرنگون کردن رژيم بعثی: تلاش برای کشاندن ايران به عضويت اتحاديه عرب که میتوانست هويت غير عربی هزار ساله ايران را نابود کند: تحويل دادن دستگاه ديپلماسی و سياستهای منطقه ای ايران به نماينده شيخ قطر در وزارت خارجه ايران داد... .
البته جای تأييد دارد که در برخورد با واکنشهای اهانت آميز عوامل ياد شده نسبت به درج خاطرات منتشر نشده ام درباره خزر در «تابناک» دو کوتاهی رخ داد: اول کوتاهی خود من بود در هشدار دادن به «تابناک» که هرگاه و در هرکجا که کلامی از من درباره خزر منتشر شود، اين عوامل قلم به اهانت بر میدارند و مطالب اهانت آميز خود را پس از بارها تکرار در سايتهای مختلف در «تابناک» هم تکرار خواهند کرد. دوم اين که «تابناک» میبايستی پيش از انتشار مجموعه ای از تهمت و اهانت زير عنوان "انتقاد يک استاد دانشگاه از ديدگاههای مجتهدزاده نسبت به مازندران" دقيقا روشن میکرد که هويت واقعی (نام و نشانی واقعی) آن به اصطلاح «استاد دانشگاه» چيست؟ او استاد کدام دانشگاه است؟ تخصص او در مسائل مربوط به خزر چيست و در کجای جهان شکل گرفته و چگونه میتواند صلاحيت او را در انتقاد به ديدگاههای علمی من يا هر دانشگاهی ديگری درباره خزر تأييد کند؟
«تابناک» میبايستی با هوشياری در رعايت اصول و مقررات روزنامه نگاری و خبر رسانی از انعکاس مشتی تهمت و اهانت از فردی بی نام و نشان پرهيز کرده و امکان ترور شخصيت افراد را به کسانی از (روشنفکری سنتی) ايران ندهد که با مخفی کردن چهره واقعی خود، حتی از پذيرفتن مسوليت گفتههای خود میگريزند و ترجيح میدهند به جای گفت و گویی سازنده، به شبنامههای اهانت بار در ترور شخصيت ديگران متوسل شوند.
با اين حال، از آنجا که نوشتههای اهانت آميز به صورت شبنامههای بی نام و نشان خواندن ندارد، طبيعتا من هم از خواندن تهمت نامه بدون نام و نشانی که زير عنوان «نقد يک استاد دانشگاه ار ديدگاه پيروز مجتهدزاده درباره مازندران» در «تابناک» منعکس شد، خود داری ورزيدم. با اين حال، از آنجا که میبايستی در میيافتم که اين نوشته از کی و درباره چيست، طبيعتا چند سطر اوليه را از نظر گذرانده و پس از توجه به شبنامه بودن نوشته نه برای «نقد» ديدگاه من، بلکه برای ترور شخصيت علمی من بوده، از خواندن مطلب خود داری کردم. با اين حال خواندن همان چند سطر اوليه توجهم را به يکی دو مورد اساسی از تهمتها و عوام فريبیها جلب کرد که ارایه توضيحاتی را ضروری میسازد.
1- منافع ملی
در انتقادهای استاد گمنام دانشگاه درباره بخشی از خاطرات من درباره مسائل خزر، خوش خيالیهای مربوط به تعلق نيمی از دريای خزر يا تمامی آن در چهارچوب تغيير نام جغرافيایی آن دريا به آسانی و سبک خيالانه «منافع ملی» تعريف شده و همچو منی که اين خوشخيالیهای عوامانه را حتی شايسته اهميت نمیدانم طبيعتا به زير پای گذاشتن منافع ملی چند تن آقايان متهم میکند که برای منافع قدرتمندان (بخوانيد روسيه) کار میکنم. وه که اين استادان؟ دانشگاه؟ اين اندازه استادی ندارند که بدانند منافع ملی يک کشور بر اساس خوش خيالی چند تن هيجان زده تعيين نمیشود، بلکه توسط اجماعی از متخصصان علمی در زمينههای گوناگون (تاريخی – جغرافيايی – اجتماعی – اقتصادی – سياسی) و مسئولان اجرایی کشور در پروسه ای علمی با تکيه بر حقايق ثابت شده تاريخی – جغرافيایی و اصول و مقررات ملی و بينالمللی تعريف و تبيين میشود و برای اجرا به دولت محول میگردد: پروسهای که متاسفانه در کشور ما وجود ندارد و فقدان اين پروسه افرادی غير متخصص را تشويق میکند تا مطالبی خام و ناشی از احساس شوونيستی تحريک شده از سوی برخی قدرت طلبان فعال در عرصه سياسی ملال آور کشورمان را اموری «ميهنی» و وطن پرستانه فرض کرده و در راستایی عوامفريبانه «منافع ملی» تعريف نمايند.
تعدادی انگشت شمار از تحريک شدگان اين قدرت طلبان خوش خيالی مربوط به تعلق پنجاه درصد دريای خزر به ايران را، به آسانی و فارق از هر احساس مسئوليت علمی در تعريف «منافع ملی» و لزوم اجماع متخصصان دانشگاهی و مسئولان اجرایی کشور، بر خلاف اصول علمی که میتواند منجر به صدمه ديدن اعتبار ملی ما در منطقه شود، «منافع ملی» اعلام کرده و «استاد دانشگاه» بی نام و نشان هم از آن ميان مرا متهم به زير پا گذاشتن اين «منافع ملی» ويژه خود میکند.
2- تغير نام دريای خزر
همين گروه کاملا بيگانه با اصول علمی و مقررات بينالمللی مربوط به اصل «تغيير ناپذيری اسامی جغرافيایی» خوش خيالانه و فارغ از هر گونه احساس مسوليت علمی و قانونی دست به تغيير نام دريای خزر باز میکنند و ظاهرا بر اساس اين استدلال بی ربط و افزون خواهانه صهيونيستی که «خزر» نام قومی يهودی مذهب بوده است و لاجرم بر اساس استدلالهای صهيونيستی منطقه آن قوم يهودی به «صهيون بزرگ» (اسرائيل بزرگ) تعلق دارد، دچار جنون تغيير نام تاريخی منطقه جغرافيایی خزر میشوند. بر اساس شيوه معمول روشنفکری سنتی ايران نه تنها اين گونه تبليغات بی اساس صهيونيستی بدون چالش و مطالعه و تحقيق پذيرفته میشود و به جای چالش ادعاها بر اساس شيوه «عجله» در قضاوت برای چاره کار به طرف تغيير نامهای تاريخی اماکن جغرافيایی هجوم برده میشود، بی توجه به اين حقيقت که اسامی جغرافيایی به دلايل دينی و نژادی و سياسی به وجود نيامده اند که به اين دلايل تغيير پذير باشند.
اين افراد که در نتيجهگيریهای عجولانه و مطالعه نشده خود تصميم گرفتند نام «خزر» را دگرگون کنند، ابتدا نام «دريای مازندران» را به جای خزر انتخاب کردند که نامی محلی بوده است برای خزر آنهم در مقطع خاص تاريخی عصر رضا شاه، همانند نامهای محلی ديگری چون «دريای گيلان»، «دريای گرگان»، «دريای آبسکون»، «دريای باکو» و غيره که در صدههای گذشته گاه به عنوان نامهای محلی برای خزر مورد استفاده بودند. پس از بلند شدن سر و صدای تعدادی در گيلان که چرا دريای مازندران و نه دريای گيلان، افرادی ديگر به خود اجازه دادند که استفاده از عنوان "دريای کاسپين" يعنی فرم يونانی نام خزر را تجويز کنند. اين کسان توجه ندارند که اگر قرار باشد افراد جامعه به دلخواه اصول و مقررات علمی و اجرایی در تغيير ناپذيری اسامی جغرافيایی را ناديده گرفته و بر اساس هوا و هوس ناشی از احساسات گمراه شوونيستی اسامی اماکن جغرافيایی را تغيير دهند چه هرج و مرج دهشت آوری بر عالم علم و مطالعات و تحقيقات علمی مسلط شده و حتی میتواند منجر به کشمکشهای سياسی و امنيتی شود. بی خبری اين افراد با اصل تغيير ناپذيری اسامی جغرافيایی تا آن اندازه است که گویی نمیدانند تلاش برخی عربان در راه تغيير نام خليج فارس منجر به ميزان دردسر آفرينی از کشمکشهای سياسی و امنيتی ميان ايران و عرب شده است.
اين افراد اگر به جای عجله ناشی از بی گانه بودن با مطالعات جغرافيايی، اندکی در کاربرد اين دانش مطالعه میکردند، به آسانی در میيافتند که اسامی جغرافيایی با الهام از انگيزههای فرهنگ محيطی موجود در هر مکان جغرافيایی پديدار آمده و در کوره زمان (پروسه تاريخی) گداخته شده و به صورت آلياژِی تغيير نايافتنی در میآيند. در آن صورت آنان در میيافتند که در راستای اين تغيير ناپذيری اسامی جغرافيایی بوده است که از نيمه قرن بيستم سازمان ملل متحد تشکيلاتی را به وجود آورده است برای هماهنگ سازی و تثبيت اسامی جغرافيایی تا از بروز تشتت در اين زمينه جلوگيری شود. همين تشکيلات سازمان ملل متحد سبب ايجاد دوايری در همه کشورها شده است برای «هماهنگ سازی اسامی جغرافيایی» تا به حفظ ثبات در اين مورد کمک شود.
متاسفانه بايد ياد آوری شود که علت اصلی عدم توجه برخی از ايرانيان به اين اصول علمی و مقررات اجرایی در ايران بدعتی است که متاسفانه از سرآغاز قرن بيستم از سوی حکومتها نهاده شد. هر حکومتی که به قدرت رسيد بنا بر انگيزههای سياسی ويژه خود دست به تغيير نام خيابانها، شهرها و حتی اماکن و فضاهای بزرگتر جغرافيایی زد و از اين راه توسل به هرج و مرج در برخورد با نامهای جغرافيایی بر اساس انگيزههای سياسی، نژادی و مذهبی را متداول کرد. به همين دليل است که عده ای در وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران نيز به خود اجازه داده اند که در يک ياغی گری شگفت آور نسبت به اصول علمی و مقررات اجرایی دولت خود، تغيير نام دريای خزر را تبليغ کنند. هنوزهم میشنوم که دانشجويان و نمايندگان رسانهها که برای مطالعه مسائل خزر به ادارات مربوطه در وزارت خارجه ايران مراجعه میکنند، شفاها توصيه میگيرند که از به کار بردن نام «خزر» در رابطه با آن دريا خود داری ورزند.
ژرفای بی خبری و نادانیها هنگامی در اين رابطه خود نمایی میکند که توجه شود عليرغم اصل «تغيير ناپذيری اسامی جغرافيایی» اگر قرار باشد يک نام جغرافيایی به دلايل پيش بينی نشده ای تغيير يابد، پروسه تغيير به اين صورت است که پيشنهاد تغيير بايد به بحث ملی گذاشته شود و در صورت اثبات تمايل ملی، موضوع بايد به فرهنگستان کشور، در همکاری و هماهنگی با دايره هماهنگ سازی نامهای جغرافيایی، ارجاع شود و پس از تصويب، به دولت ابلاغ گردد و دولت آن تغيير را در بخشنامههایی رسمی به همه دواير اجرایی ديکته کند و در انتها نام جديد را در کميسيون سازمان ملل متحد برای هماهنگ سازی اسامی جغرافيایی ثبت و ضبط نمايد.
شايان توجه است که برخی عربان بيش از چهل سال است که به دليل شوونيسم عربی و احساس برتری هويتی نسبت به "فارس" در منطقه در تلاش تغيير نام خليج فارس هستند و در اين راستا حتی توانستند اتحاديه عرب را وادار کنند که نامی جعلی را به جای نام خليج فارس تصويب و اعلام نمايد و برای تثبيت اين نام جعلی در کميسيون هماهنگ سازی اسامی جغرافيایی سازمان ملل متحد تلاش دارند. ولی اين کميسيون بيش از سه دهه است که در همه اجلاسهای بينالمللی خود تقاضای اتحاديه عرب برای تغيير نام خليج فارس را ناديده گرفته و آن را مردود میخواند. حال من از اين افراد انگشت شمار که در اسارت احساسات شوونيستی تحريک شده از سوی سياستمدارانی قدرت طلب میخواهند نام تاريخی منطقه جغرافيایی خزر را تغيير دهند میپرسم: آيا فکر نمیکنيد که اگر روزی به دلايلی پيش بينی نشده، در راه تغيير نام دريای خزر پيروزی حاصل کنيد، آيا عملا تلاش عرب در تغيير نام جغرافيایی خليج فارس را توجيه و تأييد نکردهايد؟
3- روشنفکر سنتی
استاد بی نام و نشان دانشگاه که ديدگاههای مجتهدزاده را درباره مازندران در «تابناک» به «نقد» کشيده است، در موردی ويژه در همان چند سطر اول هرزه دراییهای مرا متهم کرده است که:
دکتر مجتهد زاده با ابداع واژه «روشنفکران سنتی» برای ميهن پرستان ايرانی، غير مستقيم خود را روشنفکری مدرن به شمار میآورد که به زعم ايشان، بايد با حساب بردن و ترس از قدرت ديگران، علايق و تعلقات و آمال ملی خود را برای منافع قدرتمندان (بخوانيد روسيه) زير پای گذارد و نبايد خواستههای منافع ملی خود را حتی اگر بحق هم باشد، مطرح نماييم!
به گفته ديگر، اين روشنفکر سنتی هم مطابق شيوه ديرينه پرهيز روشنفکران سنتی از مطالعه و تحقيق که ظاهرا برای آنان کار دشواری است، دچار عجله شده و بر اساس انگيزه «ترور شخصيت»، ناشی از حسادت و بخالت و بدبينی حکم صادر میکند. اگر ايشان اندکی در گفته و نوشتههای فراوانم در رابطه با استفاده از اصطلاح «روشنفکر سنتی» تحقيق و تفکر میکرد، به آسانی در میيافت که من اين اصطلاح را در رابطه مطالعه چگونگی به قهقرا رفتن فرهنگ سياسی کشور به کار میبرم نه برای سرزنش کردن فرد يا افراد خاصی، چون من هرگز با «فرد» در مباحث علمی سياسی سرو کار نداشته و ندارم، و نه در راستای تبليغ برای معرفی کردن خود به عنوان «روشنفکر مدرن» يا هر صفت ديگری، چون معتقدم رفتار و گفتار و نوشتههای هر فرد در جامعه بهترين معرف اوست و نيازی به تعريف و تمجيد از خود باقی نمیگذارد.
همچو منی که بر اساس اصل «بی طرفی دانشگاهی» در بررسی مسائل و به دور از شيوه ديرينه روشنفکران سنتی در نقش آفرينی بر اساس انتظار به دست آوردن پست و شغل و مقام و پول و پروژه، دست خود را به زير سنگ هيچ صاحب قدرتی در داخل و خارج نبرده و آزادانه و سرفرازانه به دفاع از منافع ملی کشورم پرداخته و در صدها کتاب و مقاله و ديگر نوشتههای علمی به زبانهای مختلف دنيا از ايران و ايرانی دفاع کرده و هيچ جا حتی اشاره ای به "خود" و وضعيت خود نداشته ام، طبيعتا نبايد متهم به خوش خيالیهای روشنفکرانه سنتی در تعريف و تمجيد غير مستقيم از خود شوم. ولی همان گونه که اشاره شد، هنگامی که قرار بر ترور شخصيت باشد، طبيعتا مطالعه و تحقيق محلی از اعراب نمیيابند.
واژه يا اصطلاح «روشنفکر» مانند بقيه واژهها و اصطلاحات علمی سياسی در جامعه ما تعريف نشده مورد استفاده گسترده بوده و هست. من در مطالعات خود ديدگاه پژوهشی ويژه خود را به کار گرفته و روشنفکر را عبارت از «فردی آگاه» تعريف کردهام که «بر مسائل محيط خود مسلط بوده و خير جمع را در ورای اغراض شخصی پیگيری میکند». ما در ايران شمار اندکی از روشنفکر با اين تعاريف را میشناسيم. در جامعه ما روشنفکر کسانی هستند که مدارکی دانشگاهی (دکترا يا مهندسی) داشته باشند، با سرودن شعر نو يا نوشتنهای ادبی «متلک» سياسی بگويند، و در راه به چنگ آوردن شغل و پست و مقام يا پول و «پروژه» از سر و کول هم بالا رفته و زير علم اين سياستمدار يا آن سياستمدار سينه بزنند. از همه بالاتر، روشنفکر سنتی وقتی با رژيم حاکم يا دولت وقت در تعارض افتاد، به جای تفکر در حقوقی و علمی ساختن اين تعارض که حق هر شهروندی است، بلا فاصله به قدرت خارجی متوسل میشود برای دخالت دادن بيگانه در امور داخلی به اميد واهی براندازی رژيم حاکم يا دولت وقت توسط بيگانه که لازمه کار تحويل دادن ملت و ميهن است: مانند سران سازمان مجاهدين خلق که در راستای مخالفت با نظام اسلامی به دشمن ملی ايران، صدام حسين متوسل شدند، در سال دوم جنگ با او قرارداد «صلح» امضا کردند و طی آن، قرارداد شط العرب (1375) را ملغی فرض کردند و سراسر آن رودخانه مرزی را متعلق به عراق دانستند، نام «فارس» را از عنوان «خليج فارس» انداختند و در مورد تحويل عربستان «خوزستان» به عراق وعده دادند که پس از رسيدن به قدرت دست به کار خواهند شد: يا مانند برخی به اصطلاح ملی گرايان که در ائتلاف با برخی از سلطنت طلبان، همانند سران مجاهدين خلق در بحران انرژی هسته ای ايران به اسرائيل و ايالات متحده نومحافظهکاران متوسل شدند و از آنان خواستند که برای سرنگون کردن نظام اسلامی بمبهای کينه نومحافظه کارانه و صهيونيستی خود را بر سر ملت ايران بريزند و يا با اعمال تحريمهای کمر شکن ملت ايران را به گرسنگی بکشانند بی توجه به اين واقعيت که بمبارانهای هشت ساله بعثی – امريکایی بر سر ملت ايران يک ميليون کشته برجای گذاشت و به جای سرنگون کردن نظام اسلامی منجر به تحکيم همان نظام شد، و تحريمهای اقتصادی تا کنون بر وضعيت سياسی نظام حکومتی در ايران و نظامهای حکومتی هيچ کشور جهان موثر نبوده است.
من در نوشتههای چند سال اخيرم اين گونه روشنفکری را که سنت تحويل دادن وطن به قدرت خارجی به دليل مخالفت با نظام حاکم يا دولت وقت را همچنان ادامه میدهد، «روشنفکری سنتی» نام داده ام. در مقابل، پيدايش نسل جديدی از روشنفکران ايرانی که آگاهانه حساب مخالفت يا موافقت با نظام حاکم يا دولت وقت را از حساب دفاع از ملت و ميهن و "منافع ملی" جدا میکنند، برای من نويد دهنده پيدايش روشنفکری واقعی و شايسته حرمت روشنفکری در فرهنگ سياسی ايران است. بحران هسته ای ايران در اين برخورد از ديد من در حقيقت يک نقطه عطف يا يک عامل تفکيک ميان روشنفکری سنتی و اين نسل جديد روشنفکری به شمار میآيد که از آن به عنوان «روشنفکری پويا» ياد میکنم، ولی اصراری ندارم که اين اصطلاحات حتما بايد مصطلح شوند.
پديده جديد روشنفکری ايرانی بيشتر در خارج از کشور و در ميان دانشگاهيان ايرانی الاصل که در محيطهای آکادميک در دموکراسیهای غربی رشد کرده و سرگرم امور علمی و تحقيقی هستند، خود نمایی دارد. اين گروه که در محيطهای علمی و پژوهشی پيشرفته با اصول و مفاهيم علمی سر و کار دارند و به درستی دريافته اند که اگرچه سه پديده «ملت»، «حکومت» و «سرزمين» (ميهن) اصول تفکيک ناپذير تشکيل دهنده مفهوم «کشور» هستند، ولی «ملت» و «ميهن» را نمیتوان و نبايد به خاطر خطاهای فرضی يا حقيقی حکومت يا دولت سرزنش و تنبيه کرد. بروز بحران هسته ای ايران که بهانههایی را به دست دشمنان امريکایی و اسرائيلی نظام اسلامی ايران داده بود تا با توسل به استراتژی تحميل جنگ و تحريمهای اقتصادی عليه ملت ايران، به نظام اسلامی که متهم به پیگيری برنامه هسته ای برای توليد سلاح هسته ای شده بود، صدمه زنند.
اين استراتژی مغاير با همه اصول اخلاق و مقررات بينالمللی نسبت به مردم بيگناه سبب حرکت روشنفکری جديدی در ميان ايرانيان سرگرم در محيطهای دانشگاهی غرب شد و اين حرکت که تبديل به مبارزه ای با شکوه عليه جنگ و تحريم اقتصادی عليه ملت ايران گرديد، توانست استراتژی ياد شده آمريکایی ـ اسرائيلی را از نفس انداخته و آنان را مجبور کند که در آن راستا حق حيات ملت ايران به گروگان نگيرند.
به اين ترتيب، آشکار است که تلاشهای خستگی ناپذير من در ميان جمع بزرگی از روشنفکران جديد ايرانی در غرب در مبارزه عليه جنگ و تحريمهای اقتصادی عليه ايران به بهانه بحران هسته ای ايران و تاثير ژرف اين مبارزه بر سياستهای ضد ايرانی غرب برخی از روشنفکران سنتی، به ويژه سران مجاهدين خلق و مصدقیها و سلطنت طلبان را تشويق کرد تا اين نقش آفرينی جديد بر اساس بی طرفی دانشگاهی را سرکوب کرده و مرا متهم به همکاری با «نظام» نمايند.
4-الهام از مجاهدين خلق
استاد بی نام و نشان دانشگاه در نوشته به اصطلاح «انتقاد از ديدگاه مجتهدزاده درباره مازندران» در «تابناک» در همان چند سطر اول آن نوشته پنهان نگذاشت که از برخی نکات از فحش نامه ای الهام گرفته است که فردی به نام ايرج مصداقی، از اعضای سازمان مجاهدين خلق، در تاريخ اول آبانماه 1388 عليه من در سايت شخصی و سايتهای ديگری موسوم به «دنباله» و «پيک ايران» انتشار داد. در توطئه ياد شده، گذشته از هرزه دراییهای فراوان شخصی و خانوادگی عليه من، اتهامات ناجوانمردانه ای را انتشار داده است از جمله اتهام عضويت من در تشکيلاتی شبه نظامی که به سپاه پاسداران تعلق دارد و وظيفه اش «مطالعات علمی برای پيشبرد برنامههای استراتژيک سپاه پاسداران» است. وی آنگاه «انجمن ژئوپوليتيک» را که يک موسسه مطالعاتی دانشگاهی مستقل: يک (ان جی او) است به عنوان تشکيلات شبه نظامی مورد نظر معرفی کرده و فهرست اسامی موسسان آن انجمن و شماره ثبت مربوطه را از روزنامه رسمی گرفته و به عنوان تأييد اتهامات خود عليه من درج کرده است.
همه آنان که با اين انجمن آشنایی دارند میدانند که انجمن ياد شده توسط همکاران دانشگاهی من در جغرافيای سياسی و ژئوپوليتيک به عنوان يک تشکيلات مطالعاتی مستقل تأسيس شده و در تاسيس آن از نام من نيز بهره گرفته شد ولی من هرگز به عضويت آن تشکيلات در نيامده و مصرا خواستم که نام من از فهرست اعضای آن انجمن و هيات مديره و مشاوران مجله مربوطه (فصلنامه ژئوپوليتيک) حذف شود. اگر اين هرزه نويسان به خود زحمت تحقيقی مختصر در اطراف اتهامات خود میدادند، نه تنها در میيافتند که من عضو آن انجمن و فصلنامه مربوطه نيستم، بلکه در میيافتند که علت اصلی عدم عضويت من در آن انجمن اعتقاد من در «علم» نبودن مبحث ژئوپوليتيک بوده است و اگر آن انجمن زير عنوان علمی «انجمن جغرافيای سياسی» ثبت میشد، نمیتوانستم از عضويتش سر باز زنم. گذشته از آن، استدلال ديگرم برای کناره گرفتن از آن انجمن اين بود که میگفتم عضويت يکی دو تن از سرداران سپاه پاسداران در آن تشکيلات (سرداران اخباری و صفوی)، اگرچه به دليل داشتن درجه دکترای آنان در جغرافيای سياسی بوده است، میتوانست سبب ساز چنين تهمتهایی عليه همه اعضای آن انجمن شود.
5-تهمتهای نيمه دولتی
قابل درک است که خواننده اين مطالب حق دارد بداند اين همه تهمت و اهانت نسبت به "پيروز مجتهدزاده" چرا و از کجا سرچشمه میگيرد. علت اصلی اين وضع «بی طرف بودن دانشگاهی» من در مسائل سياسی داخلی ايران است. فرهنگ سياسی که توسط روشنفکری سنتی در ايران شکل گرفته است، محلی از اعراب برای بی طرفی دانشگاهی در مسائل نمیشناسد و در اين فرهنگ اگر کسی مانند من واقعا پايبند اصل بی طرفی علمی و دانشگاهی در مسائل باشد، از همه طرف میخورد. چنان که من چند سالی است که آماج تهمتهای چپ و راست سياسی ايران هستم: هم به اصطلاح راستگرايان به صورت غير علنی بر من میتازند و در روزنامه ای که جای خود را در آن سوی ديوار منطق راستگرایی قرار داده است، شقاوتمندانه مرا عامل بيگانه معرفی میکنند و هم به اصطلاح اصلاح طلبان به صورت نيمه علنی بر من میتازند و مانند برخی نوشتهها در روزنامه ديگری که به تريبون شخصی برخی شخصیتهای مطرح اصلاح طلب تبديل شده است، به صورت تلويحی و بدون ذکر نام مرا عامل بيگانه قلمداد میکنند: اين عوامل در برخورد با مسائل خليج فارس مرا "عامل انگليس" میخوانند و رد برخورد با مسائل دريای خزر مرا عامل روسيه میدانند.
دفاع من از منافع ملی به ويژه از حقوق ملت ايران در مساله انرژی هسته ای و مبارزه گسترده بينالمللی من عليه جنگ و تحريم اقتصادی نسبت به ملت ايران در چند سال اخير سبب شد تا افرادی مانند سران مجاهدين خلق و برخی به اصطلاح ملی گرايان مرا متهم به همکاری با نظام اسلامی يا دولت وقت نمايند، در حالی که بسياری از کارگزاران دولت در ايران از دير باز سرگرم توظئه غير رسمی و پنهانی ترور شخصيت من بوده اند و مرا متهم به همکاری با بيگانه میسازند.
در پايان اجازه میخواهم از بيان ديگر جزیيات توطئه ترور شخصيت عليه خودم و اعلام نام دست اندرکاران اصلی در توطئه ترور شخصيتم در اين مقطع خود داری کنم، نه به اين دليل که موارد تهمت مانند موارد کاملا مستند ياد شده در بالا متقن نباشند، بلکه به اين دليل که هنوز سرگرم مستند ساختن رابطهها ميان توطئهها و اربابان تطئه هستم و در اين تلاش که رابطههای موجود ميان افراد شبکه توطئه ترور شخصيت مجتهدزاده از بالا (برخی سران سابق وزارت خارجه و ايرانشناسی و افرادی که در گوشه دانشکده حقوق دانشگاه تهران و يا در تلويزيون وی او ای و يا در پناه سفارت جمهوری اسلامی ايران در لندن در اين شبکه فعال هستند) تا پایين را کاملا مستند کرده و به موقع در اختيار مقامات قضایی کشور گذارم.
تابناک: ذکر این نکته لازم است که مطالب درج شده در بالا، عین مطلب فرستاده شده از سوی آقای دکتر مجتهد زاده با تیتر پیشنهادی ایشان بوده و «تابناک» دخل و تصرفی در آن نداشته است. ضمنا باید یادآور شویم که استاد نقد کننده مطلب جناب آقای مجتهد زاده از اساتید جوان، خوشنام و متعهدی است که از دیدگاه وی نقد یادشده برای روشنتر شدن ابعاد موضوعات مطروحه از سوی دکتر مجتهد زاده میتوانست سازنده باشد؛ بنابراین، هیچ یک از مطالب ـ مطالب دکتر مجتهد زاده و استاد نقد کننده ـ دیدگاه «تابناک» نبوده و این سایت بر پایه رسالت اطلاعرسانی خود و کمک به ایجاد بستری برای طرح مباحث مرتبط با منافع ملی، اقدام به انتشار آنها کرده است و اکنون نیز آمادگی دارد، نقدها و نظرهای دیگر عزیزان را که بتواند در راستای منافع ملی کارساز باشد، درج نماید.