گرسنگی در نگاه بچههای «آزادی»
بر شورهزار به جا مانده از هامون، روستایی از خانههای افتاده و توسری خورده نشسته که نامش «آزادی» است. هیچ یک از ساکنان این روستا شغلی ندارند.
مسعود بربر در گزارشی در مهر نوشت:
از اتوبوس که پیاده میشوم، زمین شورهبسته زیر پایم میشکند. پیش رویم، بر شورهزار به جا مانده از هامون، روستایی از خانههای افتاده و توسری خورده نشسته که نامش «آزادی» است، از توابع شهرستان هامون در اطراف زابل.
«آزادی»؟! این را از اولین مرد روستا که به پیشواز آمده می پرسم؛ به تأکید میگوید: اسم قدیم این روستا «دیوانه» بود و بعد عوضش کردند به «آزادی» و حالا هم قرار است بشود هامونکنار. نام خانوادگی همه اما هنوز هم «دیوانه» است. میپرسم: «دیوانه؟» توضیح میدهد: سالها پیش دو مامور ثبت احوال به روستا آمدند. مردم برایشان قربانی کردند و به هر خانهای که رفتند از سر مهماننوازی برایشان ناهار آماده کردند. ماموران پیش خود میگویند اینها دیوانهاند، مجنونند چرا در همه خانهها به ما ناهار میدهند و اسم روستا میشود دیوانه.
پیشتر که میرویم در مسیرمان زنی نشسته و به دیواری تکیه داده است. جعبه میوه و نوشیدنی را که پیش میآوریم، قد خمیدهاش نیمخیز میشود. نگاهش تا میوههای درون جعبه کشیده میشود اما توان حرکتش نه. بچهها به سویمان سرازیر میشوند و یکی یکی به خانهها میرویم. قاسم، یا اگر کامل بنویسیم «قاسم دیوانه»، با چهره مردی پخته که سن واقعیش ۳۰ بیشتر نیست میگوید: در این روستا همه خانهها تا قبل از خشکسالی دو سه گاو داشتند که شیر و گوشت و همه چیز خانواده از همان تأمین میشد. حالا در کل روستا یک گاو نیست چون کسی هزینه نگهداری آن را ندارد. در بعضی خانهها چند مرغ داریم که آن هم فقط به اندازه مصرف گاه گاه خودمان است.
تنها درآمد قاسم یارانهای است که ماه به ماه دریافت میکند. دو بچه دارد، جمعا چهار نفر، ۱۸۰ هزار تومان: از وقتی یادم است بیکار بودهام. چه کاری بکنم؟ زمانی اینجا کشاورزی میشد. همه این زمینها کشت گندم و جو بود. حالا آب نیست. گاو هم نیست. درآمدمان فقط یارانه است و ۲۰ هزار تومانی از همان را هم پول آب و برق میدهم.
همسرش در پاسخ به اینکه آیا مرغهایتان زیاد نمیشود تا برای فروش به شهر ببرید و درآمدی فراهم شود میگوید: همینها هم بماند خوب است.
«حسین دیوانه» همینها را هم ندارد. تمام اثاث خانهاش در یک قاب عکس کوچک جای میگیرد. با پول یارانه ۵۰۰ بلوک خریده و همانها را روی هم چیده تا خانهای درست کند. سرویس بهداشتی خانه را یک فرد خیر هزینه کرده و تمام دار و ندارش سبزیهای حیاطش است که آب ندارند. حسین میگوید: اگر دو میلیون تومان داشتم میتوانستم تکثیر و پرورش مرغ راه بیاندازم که ندارم.
حسین که ۳۵ سال سن و سه فرزند دارد یک یخچال فروشگاهی در خانه دارد که قرض کرده و همین روزها باید پس بدهد، یک تلویزیون شکسته هم دارد و یک جدول ضرب بر دیوار که پسرش «محمد» از روی آن تمرین میکند. «هفتخوان رستم» و «رستم و سهراب» هم گوشه خانه افتاده که محمد خوانده است. چراغ نفتی سرخی هم وسط اتاق است که مدتهاست نفت ندارد.
او در پاسخ به اینکه چرا از نهادهای حمایتی کمک نمیگیرند میگوید: شوهرم ۳۵ سالش است. جوان است. قانون نمیگذارد از کمیته امداد کمک بگیرد. بعضی گوسفند دارند، مرغ دارند، ما آب هم نداریم.
بنیامین، پسر دیگر حسین، وقتی میپرسی ناهار خورده یا نه سرش را پایین میگیرد. مادرش می گوید: شام هم اگر چیزی نباشد نمیخوریم.
به خانه بعدی که میرسم، خانم خانه دم در ایستاده است. سلام میکنم و پس از احوالپرسی از درآمدشان میپرسم. پاسخ میدهد: «فقط یارانه» میپرسم: «همسرتان؟» و همان حرفهای قبلی بار دیگر تکرار میشود. غروب نزدیک است و از روستا بیرون میزنم. جایی که داد و فریاد بچهها یک زمین خالی را گرفته و توپی این طرف و آن طرف میافتد. به «محمد» میگویم: تو بازی نمیکنی؟ میگوید: بازی هم میکنم. کتاب داستان هم میخوانم.
با هم میرویم روی «گوره»؛ دیواره خاکریز به ارتفاع چند متر که سالها پیش ساخته شده تا جلوی آب دریاچه را بگیرد که سیل روستا را برندارد. دیواره دوم هم ساخته شده تا اگر آب خاکریز اول را خراب کرد یا از حفرهای راه پیدا کرد، دیوار دوم جلوی آن را بگیرد. نور سرخ غروب روی صورت بچهها و خانههای روستا و بستر خشک هامون افتاده است. دوربین را در میآورم و بچهها برای عکس ژست میگیرند. پشت بچهها در افق، کوه خواجه یا اوشیدا پیداست، نماد قدمت «هامونکنار» با بازماندههای تمدنی از دوران اشکانی، که قرنها سبز و پربار و آبادان همینجا بوده است.
گزارش خطا
غیر قابل انتشار: ۳
در انتظار بررسی: ۱۰
انتشار یافته: ۲۰
نه این کنار که از یاد برود هر آنچه از دیده برفت بشه...
دوما از مسولان طلب همت و حمایت
وسوما کسانی که خداییش دستتون به دهنتون میرسه لطفا یارانه نگیرید تا به این بیچاره ها بیشتر برسه.
پاسخ ها
ناشناس
| ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۳
ناشناس
| ۱۱:۲۸ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۳
هرچند که این یاد دادن دیگه از دست کسی بر نمیاد چون کسی به فکر آموزش درست و فرهنگ آموزی نیست...
ناشناس
| ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۳
آخه ما عاشق حاشیه و حاشیه سازی هستیم ، نون تو حاشیه و حاشیه سازیه.
حداقل شماره حسابي چيزي ازشون ميگرفتيد كه بشه كمكشون كرد..
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟









