بازدید 19212

بهار عمرش را براي حقوق زنان گذاشت

گفت‌وگو با پروانه و چهرزاد بهار
کد خبر: ۲۱۰۳۱۹
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۰ - ۱۸:۰۳ 13 December 2011
آذرماه، ملك الشعراي بهار 125 ساله شده است. شاعر صلح و آزادي كه بي‌شك يكي ازآخرين غول‌هاي ادبيات معاصرايران است. سال‌ها پيش زماني كه پروانه بهاربه ايران سفر كرده بود در يك پنجشنبه دلپذير به ديدار پروانه و چهرزاد بهار دو تن از دختران ملك الشعراي بهار رفتم و گفت‌وگويي به تفصيل درباره شعر و خاطرات و زندگي بهار گرفتم اما هرگز شرايطي براي انتشاراين گفت‌وگو فراهم نشد، تا اين‌كه دوباره به مناسبت 125 سالگي بهار 20 آذرماه ساعاتي چند ميهمان چهرزاد بهار كوچك‌ترين دختر بهار بودم و با هم گپي طولاني درباره بهار زديم كه در اين مجال كوتاه تنها بخشي از دو گفت‌وگو را با شما سهيم مي‌شوم.پروانه بهارپس ازدرگذشت ملك الشعراي بهار ديوان او را به همراه محمد قهرمان گردآوري كرد و پنج سال پس از درگذشت بهار اين ديوان منتشر شد و در سال‌هاي بعد توسط مهرداد و چهرزاد بهار اين ديوان كامل‌تر و منتشر شد و به‌زودي نيز اگر چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار دچار مشكل مميزي نشود به‌طورت كامل به انضمام تصنيف‌ها كه توسط دكتر معاصر همسر پروانه بهار گردآوري شده است منتشر خواهد شد.

پروانه بهار مدتي كه پدرش در سوئيس در بيمارستان بستري بود؛ همراه او بود خاطراتش را در كتابي با نام «مرغ سحر» نوشت كه اين كتاب به تازگي با نام «دختر شاعر» خيلي مفصل به اضافه‌ عكس‌ها و تصاوير توسط انتشارات لارسن منتشر شده است.

باتوجه به اين‌كه شما سال‌هاي پاياني عمر پدرتان همراه و همدم او در سوئيس بوديد از او چه تصويري در ذهنتان نقش بسته است؟

پروانه: من هرگاه كه به گذشته و به‌خاطراتي كه با پدرم داشته‌ام فكر مي‌كنم، او را در اتاق يا دفترش يا در كنار باغچه مورد علاقه‌اش كنار گل‌هاي دست پروده‌اش مي‌بينم البته هرگز نمي‌توانم خاطرات و تصاويري كه از روزهاي تبعيد او در ذهنم نقش بسته است را به فراموشي بسپارم. من تا روزهاي پاياني عمرش در كنارش بودم و اين همراهي در زندگي من تاثير بسزايي گذاشته است كه نمي‌توانم حتي لحظه‌اي پدرم را به فراموشي بسپارم.

شما چه تصويري از پدرتان در خاطرتان مانده؟

چهرزاد: من چون 13 سالم بود كه پدرم درگذشت بخش عمده خاطراتي كه از او دارم همه مربوط به دوران بيماري او است. اما بهترين روزهايي كه با پدرم گذراندم دوراني بود كه او بيمار بود و مادرم باغي در نياوران اجاره كرده بود و مدتي من و پدرم دوتايي در اين باغ اقامت داشتيم. پدرم هميشه به گل و گياه علاقه خاصي داشت و عموما در باغ كنار جوي آب مي‌نشستيم و به من مي‌گفت كه برايم كتاب بخوان من تازه دوران دبيرستان را تمام كرده بودم و مي‌گفتم پدر، من با غلط مي‌خوانم اما او مي‌گفت بخوان راه مي‌افتي.

در همين دوران بود كه من برايش «ويس و رامين» مي‌خواندم. گاهي هم روزنامه اطلاعات. يادم مي‌آيد آن دوران زمان جنگ كشور كره بود، و پدر از من مي‌خواست اخبار جنگ را برايش بخوانم كه همان سال از پدرم خواستند رئيس انجمن صلح‌طلبان شود و پدرم قصيده معروف «جغد جنگ» را سرود كه اتفاقا آخرين قصيده‌اش هم بود.



ملک الشعرا بهار در کنار فرزندان خود

پدرم به گفته خودش از هفت سالگي شعر مي‌سرود و تا پايان عمر 65 ساله اش همچنان در حال سرودن شعر بود. او هميشه آرزو داشت كه شعرهايش را در يك مجلد به دست نشر بسپارد، البته بيش‌تر شعرهايش در زمان حياتش در مطبوعات آن روزگار چه در داخل و چه در خارج از كشور منتشر شده بود. او دلش مي‌خواست شعرهايش را همه مردم ايران بخوانند اما در مقطعي از حياتش حتي اين امكان وجود نداشت كه شعرهايش در مطبوعات منتشر شود چه برسد به كتاب.

با توجه به اين‌كه شما شعرهاي پدرتان رابراي نخستين‌بارگردآوري كرديد و از كودكي تا پايان عمر شاهد و ناظري بر احوال و زندگي او بوديد؛ شعر پدرتان را چگونه مي‌بينيد؟

پروانه: همان‌طور كه چهرزاد گفت پدرم از هفت سالگي سرودن شعر را آغاز كرد و پدرش هم ملك الشعراي صبوري شاعر آستان قدس رضوي بودند؛ چون پدرم فعاليت سياسي داشت نمي‌خواستند كه به پدرم عنوان ملك الشعرايي را بدهند اما به‌خاطر ابداعاتي كه در شعر داشت بلاخره در 18 سالگي عنوان ملك الشعرايي را به او دادند و پس از او هم كسي اين عنوان را دريافت نكرد، نمي‌خواهم اين موضوع را از زبان خودم نقل كنم كه بگويند چون فرزند بهار است مي‌خواهد نام پدرش را بزرگ كند؛ پدرم آنقدر خودش شأن و منزلتش بزرگ است كه حرف من هيچ تاثيري در جايگاه او نخواهد داشت. اما بسياري از بزرگان ادب فارسي بر اين قولند كه پس از حافظ، ملك شهراي بهار بزرگترين شاعر ايران در هفت قرن اخير است.

داستان توقيف ديوان شعرهاي بهار پيش از انتشار چه بود؟

پروانه: در سال 1311 شمسي بود كه پدرم تصميم گرفت كه همه سروده‌هايش را به صورت مستقل به چاپ بسپارد ولي پس از چاپ 208 صفحه، ادامه كار از سوي اداره شهرباني متوقف شد و مخالفان بهار به شاه خبر دادند كه بهار مي‌خواهد شعرهايش را به چاپ برساند اشعاري كه در آنها مخالف مصالح و منافع كشور سخن گفته است.

سانسور شهرباني به راه افتاد و طولي نكشيد كه تمام ديوانش ضبط شد و از چاپ آن جلوگيري كردند و خودش را به زندان انداختند و سپس تبعيدش كردند؛ بدين‌ترتيب پدرم تا سال 1330 كه فوت كردند هرگز اجازه نداشت كه شعرهايش را منتشر كند.

با توجه به اين‌كه در زندگي شاعران همواره نظم رايج به چشم نمي‌خورد و همواره درعين نظم نوعي آشفتگي به چشم مي‌خورد، پس از اين‌كه پدرتان فوت شد چگونه توانستيد شعرهاي او را در قالب ديوانش گردآوري كنيد؟

پروانه: به نكته مهمي اشاره كرديد كار بسيار دشواري بود؛ حتي زماني كه پدرم مي‌خواست ديوانش را در سال 1311 منتشر كند، اين ديوان كه پدرم خودش شعرهايش را در آن گردآوري كرده بود، از سوي شهرباني توقيف شد و ديگر به او پس داده نشده؛ البته اگر اين ديوان در دسترس بود، حتما با كاستي‌هاي فراوان روبه‌رو بود. چون پدرم تا سال 1330 همچنان شعر مي‌سرود و بايد اين شعرها نيز به اين ديوان اضافه مي‌شد.

در هر صورت پس از درگذشت پدرم، خانواده تصميم گرفت كه اشعار او را گردآوري كند؛ از او چند دفتر خطي به جا مانده بود و شعرهاي پراكنده‌اي كه بايد گردآوري مي‌شد. من در سال‌هاي پاياني با پدر بودم و چون ذوق شاعري هم داشتم، به همراه يكي از اقوام، محمد قهرمان پيش قدم شديم و لابه لاي كتاب‌ها، مجلات و حتي كاغذهاي باطله، شعرهاي پدرم را جست‌وجو كرديم. گردآوري شعر‌ها به دليل تعداد زياد و پراكندگي شان بسيار دشوار بود و اگر پشتكار من نبود حتما اين كار نافرجام باقي مي‌ماند. چون آن زمان امكانات چاپ فراوان نبود ماشين شدن شعرها هم طبعا زمان زيادي مي‌طلبيد و همه اين عوامل دست به دست هم داده بودند كه دوستان پدرم ما را تحت فشار بگذارند پس چه شد اگر نمي‌توانيد كار را به فرد ديگري بسپاريد و از اين حرف‌ها.

آيا هنگام انتشار شعرها در قالب ديوان، فرد ديگري بر روي شعرها نظارت كرد؟

پروانه: چرا پس از اين‌كه شعرها ماشين شد؛ شعرها را به برادر پدرم محمد ملك‌زاده كه در تمام دوران زندگي سياسي و فرهنگي همراه او بود سپرديم و او پس از مقابله اشعار؛ مقدمه‌اي هم در آغاز قصايد نوشت.

با توجه به اين‌كه برادر شما مهرداد بهار خود فرد اديب و دانشمندي بود آيا او درانتشار اشعار پدرش سهيم نشد؟

چهرزاد: چرا او هم در گردآوري اشعار به پروانه كمك كرد و اتفاقا به واسطه دوستي كه با رضا جعفري، پسر انتشارات اميركبير داشت، ديوان پدرم را براي انتشار به موسسه انتشاراتي اميركبير سپرد و انتشارات اميركبير هم چهار بار ديوان بهار را در سال‌هاي 1335، 1344، 1354 و 1358 منتشر كرد و پنجمين چاپ ديوان بهار در سال 1368 با مقدمه برادرم مهرداد بهار از سوي انتشارات توس منتشر شد.

با توجه به اينكه پدرتان حيات فرهنگي، سياسي و اجتماعي پرباري داشت، با آثار و دست نوشته‌هاي به جا مانده از پدرتان چه كرديد؟

چهرزاد: در سال 1376 براي حفظ اسناد و مدارك به جا مانده از پدرم، تصميم گرفتيم آنها را به مركزي امين بسپاريم تا براي آيندگان حفظ شود و زمينه تحقيق پژوهشگران هم فراهم شد. از اين رو اين اسناد توسط «علي ميرانصاري» به سازمان اسناد ملي ايران منتقل شد و اين سازمان هم گزيده‌اي از آنها را در مجموعه‌اي به نام اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران منتشر كرد. او حتي اقدام به انتشار نامه‌هاي بهار هم كرد.

با توجه به اين‌كه شما فرزند ملك الشعراي بهار هستيد و براي انتشار چاپ ششم ديوان بهار كه از سوي انتشارات توس در سال 81 منتشر شد، زحمات بي‌شماري كشيديد و سال‌ها با شعر بهار زندگي كرده‌ايد، شعر بهار را چگونه مي‌ببينيد؟

چهرزاد: شعرهاي ملك الشعراي بهار سياسي است و شعر سياسي هم مشكلات خاص خودش را دارد. شعر او همواره متاثر از نوسانات سياسي بود و سليقه‌هاي سياسي مد روز هرگز به بهار و شعرش اجازه خودنمايي را نمي‌دادند. پدرم در طول زندگي‌اش هميشه در بحران‌هاي سياسي و اجتماعي كشور در متن ماجرا بود؛ سال‌ها رنج كشيد سختي كشيد و سال‌هاي بسياري را در زندان و تبعيد سپري كرد. به همين دليل شعر او آينه تمام نمایي از دوران رنج‌هاي ملت ايران است؛ از اين رو نمي‌توان منكر مولفه‌هاي شعر سياسي و تاثيرگذاري اين نوع شعري در جامعه بود.

در حال حاضر وضعيت انتشار آثار پدرتان به چه شكل است؟

چهرزاد: ديوان اصلي پدرم، ملك‌الشعراي بهار، با مقدمه‌اي از خودم در سال 1380 توسط انتشارات توس منتشر شد. ديوان اصلي ملك‌الشعراي بهار دو جلد كامل است؛ يك جلد قصايد و يك جلد هم شامل غزل‌ها و مثنوي‌ها و قطعات است. چاپ قبلي كتاب با مقدمه‌ برادرم مهرداد منتشر شد كه يك مقدار ناقص بود و و در چاپ بعدي، نواقص آن اصلاح شد. از روي چاپ‌هاي قبلي و كنوني، خيلي‌ها كه عادت به پخته خواري دارند، آمدند خلاصه‌اي با اغلاط بسيار بدون اجازه خانواده بهار منتشر كردند. در ايران هم كه قانون كپي رايت رعايت نمي‌شود كه بخواهيم نسبت به رفتار اين ناشرها مدعي شويم. حتي ديگر ناشراني هم آثار پدرم را در اختيار دارند، حتي خبر تجديد چاپ آثار او را به ما نمي‌دهند. اما كاملترين ديواني كه از پدرم منتشر شده، همان ديواني است كه با مقدمه‌ خودم در سال 80 منتشر شد. تاكنون انتشارات توس ديوان پدر را با مقدمه‌اي از برادرم مهرداد و من منتشر كرده است.

اگرچه ديوان بهاري كه منتشر كردم و برايش مقدمه نوشتم، كاملتر است؛ اما بي‌شك مقدمه مهرداد از مقدمه من بهتر و كاملتر است، اما در ديواني كه مهرداد بهار منتشر كرد، برخي از قصايد و هجويات به‌طور كامل نيامده است.

همين ديروز مدير انتشارات توس با من تماس گرفت و عنوان كرد كه به‌زودي قصد دارد كه چاپ ششم ديوان ملك الشعراي بهار كه دربرگيرنده ديواني است كه من گردآوري كردم، به انضمام تصنيف‌هاي همسرم دكتر معاصر و برخي نت‌هايي كه پدرم براي اين تصنيف‌ها نوشته بود را منتشر كند. من از اين خبر خوشحال شدم؛ چرا كه ديگر ديوان بهار را در بازار نمي‌توانيم تهيه كنيم و براي دسترسي به ديوان او يا بايد به دست دوم فروشي‌ها سر بزني يا گزيده‌هاي پرغلطي كه در بازار موجود است را تهيه كني. سبك‌شناسي، تاريخ سيستان و ساير آثار پدرم همواره تجديد چاپ مي‌شوند.

با انتشار چاپ جديد پدرتان آيا اثر منتشر نشده‌اي از او باقي مي‌ماند؟

چهرزاد: نه فكر نكنم چون من ديگر دست نوشته‌اي از وي در اختيار ندارم و اگر باشد، دست ديگران است كه من فكر نمي‌كنم ديگر كسي از دوران وي باقي مانده كه نوشته‌اي از پدرم در اختيار داشته باشد.

آيا شعرهاي بهار تاكنون با مشكل مميزي روبه‌رو بوده است؟

چهرزاد: بله همان زمان كه به همت پروانه و محمد قهرمان براي نخستين‌بار شعرهاي پدرم چاپ شد، بسياري از سطرهاي شعر او به صورت نقطه چين منتشر شد. زمان شاه وضعيت مميزي بسيار بدتر از دوران كنوني ماست. البته اگر قرار باشد كه ديوان پدرم با حذف و سانسور روبه‌رو شود، من اجازه تجديد چاپ اين ديوان را به ناشر نمي‌دهم. اين رفتار بسيار اشتباه است كه شاعري كه شعرش به فراخور موضوعي 100 سال پيش يا چند قرن پيش سروده شده است، امروز همچنان با مشكل مميزي روبه‌رو شود.

آيا شاهنامه‌اي كه پدرتان حاشيه نويسي كرده بود و به همت علي مير انصاري منتشر شده، تجديد چاپ شده است؟

چهرزاد: نه اين شاهنامه تنها يك بار منتشر شد و ديگر منتشر نشده است. به گفته پدرم اين شاهنامه از 18 سالگي همه جا همراه و همدم پدرم بوده است و پدرم حتي در مقاطعي كه در زندان بود يا در سفر، همواره اين شاهنامه كنار دستش بود و گوشه‌هاي صفحات آن اصلاحات و مواردي كه مد نظرش بود را يادداشت مي‌كرد. كه به اعتبار برخي شاهنامه پژوهان كه پس از انتشار شاهنامه حاشيه نويسي شده‌اش، بسياري از مواردي كه او در اين شاهنامه مطرح كرده، اين روزها تازه درباره شاهنامه مطرح مي‌شود.

آيا قصد نداريد بنياد ملك الشعراي بهار را راه‌اندازي كنيد؟

چهرزاد: راه‌اندازي بنياد، يك پشتوانه مالي و فرهنگي عظيم مي‌خواهد كه تاثيرگذار باشد و اين نياز به حمايت‌هاي همه‌جانبه دارد، قرار نيست اگر ما هم بنيادي راه‌اندازي كرديم، سالي چهار بار دور هم جمع شويم و مثل ساير بنيادها به دو شاعر جوان جايزه بدهيم. اگر بهار بنياد دار شود، بايد فرقي با ساير بنيادها داشته باشد.

الان اين روزها بنياد داشتن خيلي مرسوم شده و عملا هم اين بنياد‌ها كاري نمي‌كنند. من در چنين شرايطي قرار نيست براي راه‌اندازي بنياد بهار كاري بكنم. البته در فرانسه يك انجمن فرهنگي و هنري به نام بهار سال‌هاست كه راه‌اندازي شده و اين انجمن نشست‌هاي متعددي برپا مي‌كند. متاسفانه ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه از بزرگانش يادي نمي‌كنند. مثلا 20 آذرماه تولد 125 سالگي بهار بود

شما روزنامه‌ها را ورق بزنيد كدام روزنامه يادي از بهار كرد، اما تا چشم كار مي‌كند، خبر فلان بازيگر سينماي هاليوود يا باليبود كه شايد در ايران هم كمتر كسي بشناسد، اما متاسفم براي خودمان كه بهار شاعر بزرگ ايراني در مطبوعات ايران حتي به مناسبت تولدش جايي ندارد. من چه توقعي مي‌توانم از اين جامعه داشته باشم و اصلا در چنين شرايطي چه لزومي دارد كه بهار بنياد دار شود.

آيا در زمان حيات بهار مراسم درخوري براي بزرگداشت وي برگزارشد؟

چهرزاد: در زمان حياتش به‌خاطر ندارم؛ اما پس از درگذشتش چندين مراسم براي او در ايران و خارج از كشور برگزار شد كه يكي از اين مراسم‌ها سال 2000 به مناسبت پنجاهمين سال درگذشت بهار بود كه از سوي دانشگاه سوربن در فرانسه برگزار شد و سازمان‌هايي چون يونسكو هم قرار بود در اين مراسم شركت كنند كه مراسم بسيار خوبي بود. در دانشگاه تهران هم چندين بار مراسم‌هاي درخوري براي بهار برگزار كرده‌اند و يك مراسم هم پنج سال پيش از سوي مجله بخارا براي پدرم برگزار شد.

با توجه به اين‌كه درباره بهار آثار متعددي منتشر شده است و جديدترين كتاب هم به تازگي از سوي كاميار عابدي منتشر شده، شما اين آثار را چگونه ديديد؟

چهرزاد: من كتاب كاميار عابدي را هنوز نديده‌ام، اما تماس گرفتند و خبر انتشار كتاب را دادند. اما در ميان كتاب‌هايي كه تاكنون درباره بهار منتشر شده، من كتاب «چهار شاعر آزادي» نوشته محمد علي سپانلو را مي‌پسندم كه درباره بهار بسيار خوب و علمي نوشته‌اند و اين به نظرم ناشي از اين مي‌شود كه سپانلو خودش شاعر است. حتي در مراسم بزرگداشتي كه مجله بخارا برگزار كرده بود، سپانلو وقتي درباره شعر بهار سخنراني مي‌كرد، جلوي ريزش اشك‌هايش را نمي‌توانست بگيرد و اين موضوع روي شركت‌كنندگان در اين مراسم تاثير شگرفي گذاشت.

با توجه به اين‌كه پدرتان كتابخانه عظيمي داشت، پس از فوتش تكليف كتابخانه‌اش چه شد؟

چهرزاد: چند سال پس از درگذشت پدرم ما مجبور شديم كه خانه مان را بفروشيم و به يك خانه بسيار كوچكتر در حوالي خيابان بهار و شريعتي برويم. كتاب‌هاي پدرم بسيار زياد بود و ما اين كتاب‌ها را در جعبه‌هاي چوبي داخل يكي از اتاق‌ها گذاشته بوديم و تا سال‌ها هم نگهشان داشتيم اما چون هزينه‌هاي زندگي بالا بود و تمام حقوق پدرم را قطع كرده بودند، مجبور شديم كه كتاب‌هاي پدرم را بفروشيم.

اما پيش از اين چند بار مادرم نامه نوشتند به دولت كه كتاب‌ها و خانه پدرم را خريداري كنند و هم شرايطي براي نگهداري آنها فراهم شود و هم موزه‌اي براي بهار راه‌اندازي شود، اما متاسفم كه هيچ كس در اين كار پيشقدم نشد.

بخشي از كتاب‌هاي خطي پدرم را مجلس ملي خريداري كرد كه قرار بود كه كتابخانه‌اي به نام او راه‌اندازي شود كه نشد و بعدها شنيدم كه كتاب‌هاي او را جاهاي مختلفي ديده‌اند. آخرين كتابي كه مادرم به مجلس سنا فروخت، تاريخ سيستان بود. اما از كتابخانه عظيم پدرم سه شاهنامه، ويس و رامين و چند كتاب ديگر پيش من مانده است.

در سال‌هاي اخير همواره در رسانه اخباري مبني بر وضعيت خانه بهار منتشر مي‌شود، داستان چيست؟

چهرزاد: متاسفانه زماني كه پدرم بيمار شد مادر مجبور شد كه سه بار تكه‌هايي از باغ را بفروشد كه اين سه تكه توسط ديگران ساخته شد و چندي است كه يكي از اين خانه‌ها را كه اصلا بهار در آنجا اقامت نداشته را به عنوان خانه بهار معرفي مي‌كنند، حتي چندي پيش هم عكس يك خانه قديمي را در همان كوچه‌اي که خانه بهار بود، در رسانه‌ها منتشر كرده بودند به نام بهار. واقعا امروز از خانه بهار چيزي نمانده كه در رسانه‌ها مطرح مي‌شود.

در زندگي و شعر ملك الشعراي بهار چه پيامي نهفته است؟

پروانه: پدرم انسان بسيار فرهيخته و تاثيرگذار و به معناي واقعي انسان بود. به نظرم پيامي كه در شعر پدرم نهفته است، انسانيت، آزادگي و وطن دوستي است. در شعر و زندگيش مهم نبود كه تو چه كسي هستي يا از چه طبقه‌اي و برايش همواره انسانيت و آزادگي مهم بود و اين موارد چيزهاي بسيار كمي نيستند كه به سادگي بشود از كنار آن گذشت.

پدرم سال‌ها عمرش را روي حقوق بشر و حقوق زنان گذاشت و براي تحقق خواسته‌هايش، سال‌ها فعاليت كرد و زندان و تبعيد را تجربه كرد او در دوره‌اي كه زنان را كسي باور نداشت، براي حق آنها مبارزه كرد و مطلب نوشت و اگر مطبوعات آن روزگار مشهد را ورق بزنيد، درخواهيد يافت كه او نخستين كسي است كه درباره حقوق زنان در مطبوعات مقاله نوشت.

منبع: ملت ما
گفت‌وگو از: مريم آموسا

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی