در مسابقات انتخابي تيمهاي المپيكي و ملي، غالبا اشخاصي برگزيده ميشوند كه در شهرستانهاي دور و نزديك كشور، به پرورش و تربيت قهرمانان مشغولند كه ميتوان از آن جمله به حاجي آخوندزاده، ساعي، رضازاده، سوريان و يزداني اشاره كرد.
در اين بخش، بايد به اين نكته اذعان داشت كه تعريف مربيان شهرستاني شامل آن دسته نميشود كه سالهاي سال در تهران بودهاند، بلكه مربيان شهرستاني، آنهايي هستند كه در دورترين نقاط كشور در سردترين مناطق و گرمترين مناطق از عمر، انرژي و حتي منابع مالي خود هزينه كرده و حاصل كار آنها، حضور چهرههاي شاخص ملي و المپيكي روي سكوهاي المپيك است.
در صورتي كه اگر با ديدي منصفانه كه حاصل تعريفي درست از مربيان شهرستاني است، به اين موضوع بنگريم، درخواهيم يافت كه در كاروان اعزامي به المپيك 2008 پكن، تعداد انگشتشماري از مربيان شهرستاني در اين رويداد بزرگ و سرنوشتساز حضور دارند.

حال پرسشي كه به ذهن نگارنده راه مييابد، اين است كه كادر فني تيمهاي ملي و مديريت فدراسيونهاي ورزشي چه تلاشي براي جذب اينگونه افراد داشتهاند؟
جاي تأسف دارد، اكثر قريب به اتفاق مربيان تيم ملي از فيلتري به نام «رابطه»! ميگذرند و نوع ارتباط ايشان و يا محلي كه به آن متصل هستند، ملاك انتخاب است و اين باعث انگيزهسوزي براي قهرمانسازي توسط مربيان با كمترين امكانات ميشود.
بنده شخصا در يك مورد، شاهد انتخاب فردي به عنوان سرمربي يكي از تيمهاي ملي بودم كه ايشان در كنار ميز رئيس فدراسيون ايستاد و در مراودهاي دوستانه به رئيس فدراسيون چنين گفت: «شما از زمان تصديگري پست رياست تاكنون، هواي بنده را آن گونه كه بايد نداشتهايد» و در مقابل، رياست فدراسيون براي دلجويي از اين مربي، از ايشان پرسيد كه توان سرمربيگري كدام تيم را دارد؟! و اين عزيز به راحتي نوشيدن يك ليوان آب، سرمربيگري يكي از تيمهاي ملي را به چنگ آورد!
آيا سرمربيگري و يا حتي مربيگري تيمهاي ملي، نبايد حاصل كار كارشناسي و دقيق چهرههاي پرسابقه ورزش كشور باشد. مربيان تيمهاي ملي بايد با چه كارنامهاي به عنوان عقبه فني خود، اين كرسي سرنوشتساز را به دست آورند؟
درد جامعه ورزش ايران، عدم شايستهسالاري و توجه ويژه به جايگاه مربيان شهرستاني است كه سالهاي سال به ممارست و تلاش در راستاي پرورش شاگرداني مبادرت ميورزند كه حتي در پارهاي موارد، برخي از ايشان نيز يا نامي از مربي خود نميبرند و يا با سياستي خاص از اين زحمتكشان عرصه ورزش نام ميبرند.
شايد برخي به صرف اينكه اهل فلان شهرستان هستند، خود را شهرستاني بنامند، در صورتي كه سالها در تهران سكونت داشته و روزي دست كم يك بار به فدراسيون مربوطه خويش سر زنند و دستكم هفتهاي يك بار با رئيس فلان فدراسيون ناهار ميل ميكنند كه ايشان مدنظر نويسنده اين نوشتار به عنوان مربيان شهرستاني نيستند.
پاسخ اين پرسش كه جايگاه مربيان شهرستاني در تيمهاي ملي و المپيكي كجاست، بر عهده مسئولان ورزش و رؤساي فدراسيونهاست. به راستي، چرا مربياني كه سالها در شهرستانهاي گوناگون با كمترين امكانات و بيشتري توقع مسئولان فعاليت دارند و قهرمانان مطرحي را تحويل جامعه ورزش كشور دادهاند، هيچگونه جايگاهي در تيمهاي ملي و المپيكي ندارند؟
براي مثال، در تيم ملي كشتي فرنگي اعزامي به المپيك 2008 پكن، كريم كاكاحاجي كه از مربيان قهرمانساز شهرستاني است، به صرف اينكه سرمربي تيم ملي با شخص ديگري راحتتر است، چند هفته مانده به اعزام، دستخوش تغيير و تحول ميشود و شانس حضور از اين مربي شهرستاني ـ كه در واقع برايش تلاش كرده بود ـ گرفته ميشود كه البته «مشت، نمونه خروار» است و مسئولان فدراسيون كشتي و ديگر فدراسيونها در اينگونه موارد، توضيحات خاص خودشان را دارند كه اين توجيهات، دردي را از جامعه بزرگ مربيان شهرستاني درمان نميكند.
با اين تفاسير، آيا در اين انتخابها رابطه حاكم است يا ضابطه؟
•سردبير نشريه «كارون ورزشي»