روز گذشته معاون رئيسجمهور كشورمان در يك همايش رسمي با عنوان نوآوري و شكوفايي در صنعت گردشگري كه با حضور وزير خارجه كشورمان برگزار شد، اظهاراتي نمود كه به نظر ميرسد پس از حاكميت چند ماهه طيف ليبرال در دولت جمهوري اسلامي ايران، كاملا بيسابقه بوده است.
وي در اين سخنان كه هدف آن مشخص نيست، گفته: «ايران امروز با مردم آمريكا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتي در دنيا دشمن ما نيست، اين افتخار است. ما مردم آمريكا را از برترين ملتهاي دنيا ميدانيم».
اين سخنان از چند ديدگاه قابل بررسي است:
1ـ موضع جمهوري اسلامي در قبال حكومت اسرائيل و ساكنان سرزمينهاي اشغالي اسرائيل، داراي يك پايه استدلالي مشخص است كه باعث شده در ادبيات رسمي از اين حكومت با نام «رژيم صهيونيستي» و از ساكنان اين سرزمينها با عنوان «صهيونيستها» يا حداكثر «شهروندان اسرائيلي» ياد شود.
اينكه نظام جمهوري اسلامي و مسئولان آن حساب ملتها را در موضعگيريهاي خود از حساب دولتهاي آنها جدا ميدانند و به رغم تنشي كه ممكن است با بعضي دولتها و سركردگان كشورها داشته باشند، براي ملتهاي آنها كه خود در آن كشورها مورد ظلم واقع شدهاند، احترام قايل بوده و ارتباط و حمايت از آنها را وظيفه خود ميدانند، مسبوق به سابقه بوده و ارزشمند و انساني است.
جمهوري اسلامي حتي در شرايطي كه صدام مردم عراق را با زور به جنگ با ايران وا ميداشت، عراقيان ناراضي از صدام را به عنوان ملتي مظلوم و اسير در چنگ خونخواري چون صدام تلقي كرده و خود را موظف به حمايت از آن ملت ميدانست.
همچنين در مورد مردم ديگر كشورها از آنها به احترام ياد ياد ميكند. اما گويا باز هم بيماري افراط و تفريط برخي از مسئولان موجب خدشهدار شدن اين سياست و ادبيات ميشود.
معاون رئيسجمهور، آقاي مشايي، در نطقي مردم اسرائيل را در زمره ملتهاي دوست و مورد احترام تلقي ميكند و مردم آمريكا را نيز از برترين ملتهاي دنيا برميشمارد. آيا اين معاون از قضا فرهنگي رئيسجمهور، اطلاع ندارد كه مردم اسرائيل چه كساني هستند؟ آيا او غاصبان خانههاي فلسطينيها را تنها سردمداران حكومت رژيم صهيونيستي ميداند؟ آيا ايشان واقف نيست كه به قول ايشان «مردم اسرائيل»، كساني هستند كه با اعتقاد صهيونيستي وطن خود را رها كرده و براي رسيدن به سرزمين موعود، به سرزمين و خانه فلسطينيان وارد شده و آن را اشغال كردهاند؟
2ـ از نگاه اسلام و طبيعتا از نگاه مواضع جمهوري اسلامي ارزش و مقايسه ملتهاي جهان معيارهايي دارد. از همينروست كه در ادبيات انقلاب اسلامي، مفاهيمي چون جهان اسلام يا مستضعفين شكل گرفته و تا اندازهاي نيز در چگونگي رابطه جمهوري اسلامي با آنان نقش ايفا ميكند و در اين مقطع معاون محترم رئيسجمهور ملت آمريكا را جزو برترين ملل جهان ميشمارد.
پرسش اينجاست كه آقاي مشايي چه معياري براي مقايسه مردم كشورهاي مختلف جهان تنظيم كرده كه مردم آمريكا را جزو برترين مردم جهان قلمداد ميكند؟ در اينكه در آمريكا مردم شريفي نيز زندگي ميكنند، حرفي نيست اما آيا اين مردم هيچ نقشي در جنايات دولت آمريكا ندارند؟ آيا اين مردم، شريك در جرم و جنايت حاكماني كه انتخاب ميكنند، نيستند؟
آيا ميان مردم عراق در زمان صدام كه با كودتا و اسلحه و زور بر آنها حاكم شده بود و مردم آمريكا كه خود را ساكنان مهد دمكراسي ميدانند، در جنايات حاكمانشان تفاوتي نيست؟ و چرا ادبيات انساني و اسلامي جمهوري اسلامي را برخي دولتمردان ناشي اينچنين خدشهدار ميكنند؟ آيا جا ندارد كساني كه خود را در موارد متعدد، همهكاره اصول و ارزشهاي انقلابي ميدانند، زبان به اعتراض بگشايند؟
3ـ در دنياي امروز كه رسانهها به دقت مواضع و سخنان مقامات رسمي ما را رصد كرده و بازتاب ميدهند، اظهارات اين مقامات نه تنها در جلسات رسمي مهم است و مورد ارزيابي قرار ميگيرد، بلكه گاه سخنان آنان در محافل خصوصي نيز به دقت رصد شده و با واكنش همراه ميشود. از همين رو قاعدتا موضعگيري معاون بالاترين مقام اجرايي كشور پيامدهاي خاص خود را دارد.
به علاوه، اين اظهارات در نشستي مطرح شده كه وزير امور خارجه كشورمان، يعني مسئول دستگاه ديپلماسي نيز در آن حضور داشته اما تاكنون از واكنش احتمالي ايشان به اين اظهارات خبري به دست نيامده است كه اميدواريم پس از معرفي سخنگوي جديد وزارت خارجه موضع دستگاه ديپلماسي در اين خصوص روشنتر شود.
4ـ آنهايي كه آقاي مشايي را ميشناسند، از روابط ايشان با دكتر احمدينژاد و احترام رئيسجمهور به برخي ديدگاههاي ايشان آگاهند. كارنامه ايشان هم نشان داده كه بسياري از سوژههاي خارق عادت و كمسابقه در تصميمات اين دولت، از ناحيه ايشان پيگيري ميشود. هرچند برخي موارد نظير سفر دلال روابط ايران و آمريكا اشتباها به ايشان نسبت داده شد كه با انتقاد و تكذيب ايشان نيز روبهرو شد.
اما جالب اين است كه درست در روزي كه اين اظهارات از سوي آقاي مشايي بيان شد، كه همزمان «بنيامين بن إليعارز»، وزير زيربنايي اسرائيل گفته بود: «اسرائيل و ايران نبايد هيچ دشمني با يكديگر داشته باشند، خون ملت اسرائيل و خون ملت ايران به يك اندازه رنگين است و رنج ملت ايران، رنج ملت اسرائيل است».
به احتمال زياد تقارن اين دو اظهارنظر كمسابقه كاملا اتفاقي است و بعيد است اين دو موضعگيري متفاوت در ايران و اسرائيل از هماهنگي برخوردار باشد.
5ـ يك نكته ديگر هدف از اتخاذ اين موضع از سوي رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشورمان است. جالب آنكه ايشان در انتهاي سخن پس از دوست خطاب كردن مردم آمريكا و اسرائيل، ابراز اميدواري كردهاند كه هيچ توريستي براي آمدن به ايران، نياز به ويزا نداشته باشد.
آيا براي نمونه، اين اظهارات با هدف باز كردن راه گردشگران اسرائيلي به ايران بيان شده است؟ يا با اين استدلال جناب مشايي به دنبال راضي كردن ديگر ملتها براي سفر بيشتر به ايران است؟ البته ما در اينكه بايد تلاش شود تا هرچه بيشتر آمار ورود گردشگران كشورهاي مختلف به ايران افزوده شود، با آقاي مشايي همداستانيم.
6ـ يكي از ويژگيهاي برجسته دكتر احمدينژاد كه به ويژه منجر به محبوبيت ايشان در جهان اسلام و كشورهاي عربي شده و نظرسنجيهاي موجود نيز گواه اين محبوبيت است، مواضع ايشان در قبال اسرائيل است. اين اظهارات هرچند واكنشهاي تند مقامات اسرائيل و آمريكا و گاه اروپا را در پي داشته، اما نتيجه يادشده را نيز به دنبال داشته است. اكنون بايد پرسيد، در شرايطي كه گروههاي جهادي فلسطيني به واسطه اشغالگر بودن شهروندان اسرائيلي، حتي عليه غيرنظاميان آنها عمليات استشهادي انجام ميدهند، آيا آقاي مشايي اين مواضع را با رئيسجمهور كشورمان كه او را منصوب كرده، هماهنگ كرده است؟
حتي در فرض اينكه بيانات آقاي مشايي تناقضي با اصول سياست خارجي كشورمان نداشت، آيا اين تناقض پيامهاي ارسالشده، قرار است دستاورد مشخصي براي كشورمان داشته باشد يا حتي به از ميان رفتن دستاوردهاي موضعگيريهاي قبلي رئيسجمهور و احساس عدم صداقت برخي ملتهاي مسلمان خواهد انجاميد؟