میلی صفحه خبر لوگو بالا
میلی صفحه خبر موبایل

مناظره و گفتگوی علمی امام جواد (ع) در مجلس عقد/ماجرای امداد غیبی به مرد شامی

در مجلس عقد، از مامون خواستند به یحیی اجازه دهد از امام جواد (ع) سوال کند تا میزان دانش امام (ع) آشکار شود. مامون اجازه داد و یحیی پرسید: اگر شخصی در لباس احرام، حیوانی را شکار کرد، تکلیفش چیست؟
کد خبر: ۱۳۴۸۹۰۸
| |
595 بازدید

مناظره و گفتگوی علمی امام جواد (ع) در مجلس عقد/ماجرای امداد غیبی به مرد شامی

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، امام محمد بن علی (ع) معروف به جواد که القاب دیگری چون قانع، مرتضی و تقی هم دارد، روز دهم رجب ۱۹۵ هجری قمری متولد شد و در کودکی به امامت رسید. ایشان در ماه ذی القعده ۲۲۰ هجری قمری در سن ۲۵ سالگی مسموم شد و به شهادت رسید. 

امام رضا (ع) فرزند خود را با برکت‌ترین مولود برای شیعیان معرفی کرد و یکی از مهم‌ترین جلوه‌های فرهنگ شیعه از زمان امامت امام جواد (ع) بروز و ظهور پیدا کرد. به همین‌دلیل با وجود فشارهای خلفای عباسی و تقیه شیعیان، دوره مربوط به امامت حضرت جواد (ع) به بعد را باید دورانی طلایی در رشد و شکوفایی فرهنگ شیعه محسوب کرد. این‌مساله مربوط به امامت ایشان در سنین خردسالی است که در ابتدا مورد تمسخر عده‌ای از مردم حتی شیعیان قرار گرفت اما با توجه به موفقیت امام جواد (ع) در کار امامت و هدایت امت، و همچنین پیروزی امامان بعد از ایشان در امر امامت، منابع شیعه و سنی سرشار از تمجید و تحسین امام جواد (ع) و فرزندانشان تا امام زمان (عج) هستند. 

***

پادشاه این‌دوره جبهه‌گیری‌های متفاوتی علیه امامان شیعه (ع) داشتند و از احترام و برگزاری جلسات مناظره علمی گرفته تا زندان و انواع بی‌حرمتی‌ها در دستور کار آن‌ها قرار داشت. این‌واقعیت از آن‌جهت مهم است که عباسیان ادعای خویشاوندی با علویان داشتند و خود را از خون آن‌ها و جبهه مخالف امویان معرفی می‌کردند اما برخوردهای خشن‌ و سنگدلانه‌ای نسبت به علویان و شیعیان داشتند و امامان همدوره با خود را به شهادت رساندند. 

مامون عباسی در ادامه سیاست‌ عباسیان در جنگ علمی با اهل بیت (ع) تلاش کرد از کودکی امام جواد (ع) سوءاستفاده و بهره‌برداری کند. به همین‌دلیل دست به برگزاری جلسات علمی و مناظره با آن‌حضرت به‌عنوان امام شیعیان زد تا ایشان را رسوا و بدنام کند. 

او در این‌زمینه از یحیی بن اکثم کمک خواست که در باطن به حقانیت امامان شیعه واقف بود.

از ریان بن شبیب گزارش شده: «هنگامی که مامون تصمیم گرفت دخترش را به همسری امام جواد (ع) درآورد، عباسیان او را دوره کردند تا دست از این‌تصمیم بردارد چون می‌گفتند ممکن است باعث بیرون رفتن پادشاهی (خلافت) از حلقه آن‌ها شود. اما مامون دست‌بردار نبود و امام (ع) را داناترین فرد به دین خدا معرفی می‌کرد.

این‌گروه مامون را رها کردند و دست به دامان یحیی بن اکثم شدند تا در مجلس عقد امام جواد (ع) و دختر مامون، با پرسشی سخت، ناتوانی او را به مامون ثابت کنند. به همین‌دلیل در مجلس عقد، از مامون خواستند به یحیی اجازه دهد از امام جواد (ع) سوال کند تا میزان دانش امام (ع) آشکار شود. مامون اجازه داد و یحیی پرسید: اگر شخصی در لباس احرام، حیوانی را شکار کرد، تکلیفش چیست؟ حضرت گفت: در منطقه حلّ شکار کرده یا در منطقه حرم؟ حرمت این‌کار را می‌دانسته یا نه؟ از روی عمد کشته یا خطا کرده؟ شکارچی نابالغ بوده یا بالغ؟ برده بوده یا آزاد؟ اولین‌شکارش بوده یا پیش از آن نیز شکار کرده؟ همچنان بر شکار پافشاری می‌کند یا پشیمان شده؟ احرام عمره داشته یا احرام حج؟ شکار، پرنده بوده یا غیر پرنده؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ شکار، در شب بوده یا روز؟ 

یحیی ماند چه بگوید و مامون از امام (ع) خواست خطبه عقد را جاری کند. 

مامون از یحیی خواست پرسشی از امام مطرح کند تا ناتوانی او آشکار شود. یحیی از امام پرسید: «اگر مردی با زنی زنا کرد، آیا می‌تواند با او ازدواج کند؟» حضرت فرمود: «باید او را رها کند تا رحمش پاک شود. چرا که احتمال زنای او با افراد دیگر نیز وجود دارد. پس از آن می‌تواند با او ازدواج کند.»

یحیی دیگر حرفی نداشت. این‌بار امام (ع) از او پرسید: «زنی ابتدای روز بر مردی حرام بود، روز که بالا آمد بر او حلال شد، در نیمروز حرام شد، ظهر حلال شد، عصرگاه حرام شد، هنگام غروب حرام شد و در نیمروز بر او حلال شد. توضیح بده چگونه؟»

نه یحیی و نه هیچ‌یک از فقیهان حاضر در جلسه نتوانستند پاسخ بدهند. 

امام (ع) به درخواست مامون، مساله را این‌گونه توضیح داد: «این‌شخص، نگاه به کنیزی انداخت که بر او حرام بود، سپس او را خرید، سپس او را آزاد کرد، سپس با او ازدواج کرد، سپس با او ظهار کرد، سپس کفاره ظهار را داد، سپس طلاق داد، سپس رجوع کرد، سپس مرتد شد و سپس توبه کرد.»

***

حضرت جواد (ع) در موقعیتی اعجازگون، مردی شامی را هدایت کرد. در این‌باره از علی بن خالد که زیدی‌مذهب بود، گزارش شده:

«در عسکر (سامرا) بودم که شنیدم مردی شامی را به زندان شهر آورده‌اند که ادعای پیامبری دارد. به هر نیرنگی بود خود را به او رساندم و او را آدمی فهمیده یافتم. بنابراین، از حقیقت ماجرا جویا شدم. گفت: من در شام مشغول عبادت بودم. یک‌روز میان عبادتم، شخصی آمد و گفت: با ما بیا! من هر برخاستم و همین‌طور که با او بودم، ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. آن‌مرد پرسید: این‌جا را می‌شناسی؟ گفتم آری. این‌جا مسجد کوفه است. به نماز ایستاد و من هم با او نماز گذاردم. در همین‌حال ناگهان خود را در مسجدالنبی دیدم. آن‌مرد به رسول خدا (ص) سلام داد و من هم سلام دادم و کنارش نماز گزاردم. باز ناگهان خود را در مکه دیدم و کنار او عمره به جا آوردم و پس از پایان عمره، در محل عبادتم در شام بودم و آن شخص رفت. 

سال بعد دوباره همان‌شخص را دیدم و همان‌اتفاقات تکرار شد. این‌بار وقتی می‌خواست از من جدا شود، گفتم: «تو را به حق آن‌کسی که چنین‌نیرویی به تو داده، خودت را به من معرفی کن!» گفت: «من محمد بن علی بن موسی هستم.» 

ماجرای من دهان به دهان می‌پیچد تا به محمد بن عبدالملک زیات رسید و دستور دستگیری و فرستادن من به عراق را داد. از او خواستم نامه‌ای به زیات بنویسد و ماجرا را یادآور شود. او نیز چنین کرد؛ ولی زیات پاسخ فرستاده بود: به همان‌که چنان قدرتی داشت، بگو از زندان نجاتت دهد! این بود تا این‌که یک‌روز صبح که مثل همیشه برای ملاقات با وی به درب زندان رفتم، رییس زندان و زندانبانان و سربازان و گروهی از مردم را دیدم. از ماجرا که جویا شدم، گفتند: آن‌مرد شامی که مدعی پیامبری بود، دیشب گم شده. معلوم نیست به زمین رفته یا به آسمان پریده!»

میلی صفحه خبر موبایل
اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
برچسب منتخب
# جنگ ایران و اسرائیل # آژانس بین المللی انرژی اتمی # نرخ سوم بنزین # قیمت دلار # قیمت سکه # ونزوئلا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟
مرجع جواهرات
آخرین اخبار