بازدید 7895

دختر 13 ساله در دام گرگ‌های خیابان

سليمان بدون توجه به حرف هايم مرا رها کرد و رفت. حدود ۲ ساعت در محوطه پايانه مسافربري پرسه مي زدم که با ۳ جوان غريبه آشنا شدم. يکي از آن ها با اين بهانه که قصد دارد کمکم کند و مي تواند در خانه خواهرش مخفي ام کند مرا همراه خودش به منزلي برد که در آن زنداني شدم و ۳ جوان حيوان صفت ...!
کد خبر: ۱۳۳۰۷۳
تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۴ 28 November 2010
خراسان: حرف هاي تکراري مادرم حوصله ام را سربرده بود. او دنبال فرصتي مي گشت تا با آه و ناله از حادثه آتش سوزي که پدر و برادرم در آن به طرز دلخراشي جان باخته بودند صحبت کند. با اين که ۲ سال از اين ماجرا مي گذشت اما مادرم هم چنان بي تاب بود و با توقعات غيرمنطقي که از آشنايان و فاميل داشت همه را عذاب مي داد.

واقعا مانده بودم چه خاکي بر سرم بريزم و دچار افسردگي شديد شده بودم. بارها مادرم را نصيحت کردم که بايد صبور باشيم و تسليم رضاي خداوند بشويم ولي فايده اي نداشت و او عادت کرده بود با گريه و ناله ديگران را آزار بدهد.

دختر ۱۳ ساله در دايره اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد افزود: روزهاي بسيار سختي را پشت سر گذاشتم تا اين که به باوري غلط و براي فرار از مشکل، فريب چشم هاي پسر همسايه را خوردم و از ۵ ماه قبل با او دوست شدم. سليمان ۱۶ ساله است و حرف هايش برايم تسکين دهنده بود. او هميشه مي گفت اصلا نگران آينده نباش و به زودي با هم ازدواج خواهيم کرد.

من که به اين حرف هاي بچه گانه دل خوش کرده بودم هر وقت خيلي دلتنگ مي شدم با پسر مورد علاقه ام درد دل مي کردم تا اين که چند روز قبل پس از آن که برادر بزرگم به دليل گلايه هاي مادرم مرا کتک زد سليمان با ناراحتي گفت: بهتر است فرار کنيم و زندگي مستقلي تشکيل بدهيم.

من و پسر همسايه بدون اطلاع خانواده هاي مان فرار کرديم و از شهرستان به مشهد آمديم اما به محض اين که در پايانه مسافربري از اتوبوس پياده  شديم سليمان گريه اش گرفت و گفت: من مي ترسم و مي خواهم برگردم.

دختر نوجوان افزود: در اين لحظه به پسر همسايه گفتم: کاش فرار نمي کرديم. صبر کن به خانه مان زنگ بزنم و اگر خبري نبود با هم برگرديم. من از تلفن عمومي با خانه تماس گرفتم و برادرم با حالتي عصباني گوشي را برداشت و گفت: معلوم هست کدام گوري هستي و چه غلطي مي کني؟

با شنيدن اين حرف ترس و وحشت تمام وجودم را فرا گرفت و به پسر همسايه گفتم يادت هست تو پيشنهاد فرار دادي حالا چه طور مي خواهي رهايم کني و بروي؟سليمان بدون توجه به حرف هايم مرا رها کرد و رفت. حدود ۲ ساعت در محوطه پايانه مسافربري پرسه مي زدم که با ۳ جوان غريبه آشنا شدم. يکي از آن ها با اين بهانه که قصد دارد کمکم کند و مي تواند در خانه خواهرش مخفي ام کند مرا همراه خودش به منزلي برد که در آن زنداني شدم و ۳ جوان حيوان صفت ...!

آن ها سپس مرا در خيابان رها کردند و من با حالتي بسيار اسفناک خودم را به کلانتري رساندم و تقاضاي کمک کردم. با اعلام اين موضوع تيم هاي اطلاعات و عمليات فرماندهي انتظامي مشهد بلافاصله وارد عمل شدند و با انجام اقدامات وسيع اطلاعاتي و در دست داشتن سرنخ هاي موجود، ۳ متهم پرونده را دستگير و به مراجع قضايي معرفي کردند و تحقيقات پليسي در اين باره هم چنان ادامه دارد.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # توماج صالحی # نمایشگاه کتاب # موسسه مصاف # صادق زیباکلام
وب گردی