نگاه جالب یک غیر ایرانی به زبان فارسی: گویی هر کلمه حامل ضربانی چندصدساله است!

به گزارش تابناک، نشریه گاردین در مقاله ای به قلم شادی‌خان سیف ویراستار، تهیه‌کننده و روزنامه‌نگاری به زبان فارسی پرداخته است، شادی خان سیف  که در افغانستان، پاکستان، آلمان و استرالیا فعالیت کرده است، از نگاه یک غیر ایرانی به زبان فارسی پرداخته است.
کد خبر: ۱۳۲۷۳۱۲
| |
1210 بازدید
|
۱
متن این مقاله بدین شرح است:
 
من همیشه به خاطر توانایی‌ام در صحبت کردن به چندین زبان احساس سپاسگزاری عمیقی داشته‌ام. این توانایی به من اجازه داده است تا پل‌هایی بین فرهنگ‌ها بسازم، با افرادی از مسیر‌های کاملاً متفاوت ارتباط برقرار کنم و در هر کجا که بوده‌ام—استرالیا، آلمان، پاکستان یا افغانستان—احساس تعلق کنم. هر زبانی که آموخته‌ام، لنزی جدید برای دیدن جهان به من داده است. اما هیچ‌چیز روحم را مانند پارسی، زبان عارفان و عاشقان، به لرزه درنیاورده است.
 
سفر من به سوی زبان پارسی، کمتر شبیه یادگیری آگاهانه یک مهارت جدید بود و بیشتر شبیه گشودن گذرگاهی مخفی در درون خودم. این زبان در‌هایی را نه تنها به سوی ایده‌ها و روش‌های جدید تفکر، بلکه به سوی عمیق‌ترین احساسات گشوده است. برای اولین بار، زبانی پیدا کردم که نه تنها به من کمک می‌کند زمان و مکان را به صورت عملی هدایت کنم، بلکه به من امکان می‌دهد هر لحظه را فراتر از آن بیان کنم و احساس کنم.
 
سفر من با پارسی چند سال پیش آغاز شد، با برخی پیش‌فرض‌های ساده‌لوحانه و لبخند‌های تصنعی وقتی افغان‌های پارسی‌زبان شوخی می‌کردند. من تازه‌وارد کابل بودم، پس از سال‌ها سرگردانی در پاکستان و سپس اروپا. هیچ اطلاعی از این زبان دوم ملی کشور نداشتم—زبان من پشتو بود.
 
شیفتگی‌ام به زبان پارسی از یادگیری آن به شکلی کاملاً طبیعی آغاز شد—از طریق صحبت با دوستان، موسیقی، فیلم‌ها و شعر. ظرافت فرهنگی که در این زبان تنیده شده و فراوانی عبارات عاطفی غنی آن، این زبان را منحصر‌به‌فرد کرده است.
 
برای مثال، عبارت «نوش جان» (به سلامتی‌ات) که به کسی که غذا می‌خورد گفته می‌شود، یا «گل گفتی» (سخنانت مانند گل زیبا هستند). همچنین «دلت شاد باشد» یا «خاک پای توام» که برای نشان دادن احترام و محبت به بزرگ‌تر‌ها یا معلمان به کار می‌رود. این عبارات شاید به نظر رسمی بیایند، اما در پارسی جزء گفتار روزمره هستند.
 
از سلام‌های پارسی تا عمق تکان‌دهنده اشعار کلاسیک آن، این زبان سرشار از ریتم، لطافت و ظرافت عاطفی است. این زبانی است که در لحنش موسیقی و در حکمتش از بالیوود تا کوه‌های افغانستان، دره‌های ایران، باغ‌های آسیای مرکزی و تا دروازه‌های اروپا در ترکیه را در خود دارد. حتی معمولی‌ترین عبارات انگار با تاریخ و احساس زمزمه می‌کنند. گویی هر کلمه ضربان قلبی چندصدساله را در خود حمل می‌کند.
 
در پارسی عباراتی برای احساساتی کشف کردم که مدت‌ها حس کرده بودم، اما هرگز نتوانسته بودم بیان کنم. استعاره‌هایی یافتم که سفر خودم را بازتاب می‌دهند، عباراتی که حس خانه را به من می‌دهند و شعری که مستقیماً با روحم سخن می‌گوید. این زبان فراتر از وسیله‌ای برای ارتباط است—راه جدیدی برای بودن، دوست داشتن، به خاطر آوردن و رؤیاپردازی است.
 
عشق من به پارسی زمانی آغاز شد که در افغانستان، پشتوزبان‌ها تلاش می‌کردند جایگاه و فضایی برای زبانشان در کشوری که گویش پارسی دری در ارتباطات رسمی غالب بود، بازپس گیرند. برای من، سیاست این موضوع اهمیتی نداشت. من پشتو را از مادرم در خانه آموخته بودم و آن را به عنوان زبان درونی‌ام دوست داشتم، پیش از آنکه اردو/هندی، سپس انگلیسی و پنجابی را در سال‌های اقامتم در کراچی، بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین کلان‌شهر پاکستان، بیاموزم. آلمانی را وقتی در رادیو و تلویزیون دولتی آلمان (دویچه وله) در بن کار می‌کردم، آموختم. انگلیسی، شاید حرفه‌ای‌ترین زبان من، زبانی است که با آن می‌نویسم، اما همچنان کمی غریبه و دور به نظر می‌رسد. مثل مهمانی که بیش از حد مانده، اما هرگز کاملاً جا نیفتاده است.
 
پارسی زبانی نبود که یاد بگیرم؛ زبانی بود که مرا در خود غرق کرد. برخلاف دیگر زبان‌ها، پارسی نه تنها دایره واژگانم را گسترش داد، بلکه احساساتم را بازسازی کرد. جهانی درونی را که نمی‌دانستم چگونه به آن دسترسی پیدا کنم، گشود. این درباره روان صحبت کردن نبود—درباره بیداری بود.
 
این زبان از احساسات شانه خالی نمی‌کند. به سوی معنا یا پایان‌های مرتب شتاب نمی‌کند؛ درنگ می‌کند. در پارسی حتی درد شکلی از لطافت است. به جای گفتن دلتنگ کسی هستی، می‌گویی «دلم برایت تنگ است» (قلبم به خاطر تو فشرده است). یا «صفا آوردی» (با آمدنت شادی و انرژی خوبی آوردی) وقتی مهمانی به خانه‌ات می‌آید.
 
برای من، که شانس خواندن کتاب‌های پارسی را در کابل نداشتم، لذت‌بخش است که ببینم دسترسی به استاد پارسی، جلال‌الدین بلخی، یا مولانا یا رومی که در سراسر جهان شناخته شده، چقدر آسان است. او برای من خدای زبان پارسی است.
 
لحظه‌ای را به یاد می‌آورم که برای اولین بار این بیت از مولانا را به زبان اصلی خواندم:
 
بمیر تا بمانی 
از این خاک برآیی 
 
و حافظ شیرازی که می‌گوید:
 
عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سر آید 
نخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی 
 
جایی در این سفر یادگیری پارسی، نقش آن را در غلبه بر شتاب مدرن احساس کردم. واژه‌ای در پارسی هست— «دل‌نشین» —که به معنای چیزی است که به شیرینی بر قلب می‌نشیند. این همان چیزی است که پارسی برای من شده است. انعکاسی آرام و ماندگار.
 
 
اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۶ - ۱۴۰۴/۰۶/۱۷
گل گفتی به مولا
برچسب منتخب
# خروج از ان پی تی # مرگ ترامپ # مکانیسم ماشه # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # پل ترامپ # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
ایران و آمریکا در مذاکرات به توافق می‌رسند؟
الی گشت