روایت طنز تلخ خبرنگار تابناک از تردیدهای پیش روی آرزوی سردار تیمورحسینی، رئیس پلیس راهور فراجا _که نسبت به داشتن سالی عاری از حوادث تلخ رانندگی ابراز امیدواری کرده بود_ را می خوانید؛
آن آرزوی بزرگ و سه مانع سترگ
رئیس راهور مملکت در مجلسی با ارباب قلم، به رسم بزرگان بر لوحی نه چندان الوان، بذر یادگاری بکشت و چنین بنوشت: «سال، بیحادثه باد.» و آرزویی نیکو کرد.
لیکن دانسته باش که این مراد، در طریقی چنان اوفتاد که لاجرم، تیر آرزو بر زمین بنهاد. سه رهزن راه بر وی بستند.
یکی راهور، اینک در برابر سه راهزن؛
اوّلی: خودرویی وطنی، به نرخ چند صد میلیون تومنی و کیفیتی بسی بدتر از حال نزار همچو منی. همانا که نقصِ صنعت، او را به رخوتی درافکنده؛ سوارانش، دل کنده و سازندگانش سر زنده . ترمزش چندان که باید نگیرد و تنش سست، گویی پیکری بیجان است و دشمن انسان. هر گاه آسیبی رسد، پیوندهایش بگسلد، چنان که مسافران بیدفاع، بر زمین آسفالت درغلتند.
آن دوّم: راهی است ناهموار، پر از حفره های لاکردار. که گویی چاله ها، خیل موریانههایند در حریم خانه ها. خطوطش نهان و نشانههایش پنهان. رهگذران در آن، سرگشته اند و حیران.
و دیگر: راکبان بی هراس بر مرکبهایی ظاهرا باکلاس. رانندهای بیمدارا که بر مرکب خویش، چنان بتازد که گویی به قصد جان خویش اهریمن است و از عقوبتش، ایمن. همزمان با فون سخن برآرد و پیام نگارد و در پیچ راه، گوی سبقت رباید. چراغ سرخ، گل یاسمن بیند و کمربند را زینتِ تن.
راهور را گفتند: «به آن آرزوی نیک، چقدر دوری و نزدیک؟ »
گفت: «راه رفتن اگر چه آسان است، لیکن از مسیری چنین، دلم هراسان است. تلخی داستان ما آن است؛ راه و همراه و هم، راهزن، مسلمان است.
این چنین راهزنها که در راهند، آرزوهای نیک؛ در چاهند.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.