تصویر بی‌تعارف ناپاکانی که مقابل حسین (ع) صف بستند/مردمی که تاریخ ندانند مصیبت به بار می‌آورند

رمان «اعترافات کاتب کشته‌شده» تصویرگر بی‌تعارف و حقیقی جبهه ناپاکان و موجودات نامشروعی است که مقابل امام حسین (ع) صف کشیده و به کشتن آن‌حضرت مبادرت کردند. این‌رمان همچنین از مظلومیت تاریخ و مردمی می‌گوید که فریب دروغ‌ها و تاریخ جعلی حاکمان جور را خورده و باعث رقم‌خوردن مصیبت می‌شوند.
کد خبر: ۱۳۱۵۸۹۶
|
۱۸ تير ۱۴۰۴ - ۰۱:۴۳ 09 July 2025
|
1376 بازدید

تصویر بی‌تعارف ناپاکانی که مقابل حسین (ع) صف بستند/مردمی که تاریخ ندانند مصیبت به بار می‌آورند

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، رمان «اعترافات کاتب کشته‌شده» نوشته ساسان ناطق سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و منبع اقتباس تله‌تئاتر «کاتب اعظم» شد که سال ۱۴۰۱ از صداوسیما پخش شد. البته رمان مورد اشاره با نسخه اقتباسی اثر، تفاوت‌هایی از نظر شخصیت‌ها و ورود زنان به فیلمنامه دارد.

رمان، ۶ شخصیت اصلی دارد که عبارت‌اند از شبان، نیزه‌دار جوان، مرد زخمی، پیشکار کاتب، مرد سر طاس خشمگین و خود کاتب اعظم. قصه هم که تلفیقی از واقعیات تاریخی و داستان برساخته نویسنده است، در ۷ فصل یا هفت «خیمه» روایت می‌شود. 

شخصیت اصلی داستان که حوادث و تحلیل‌شان باید از نظرگاه او بگذرند، چوپان یا همان شبان جوان است که در پی پول گوسفندهایش به خیمه کاتبان سپاه عمر سعد آمده که خرج سپاه شده‌اند. او در خیمه کاتبان، مردی خوابیده در خیمه را می‌بیند که همراه برادر بزرگترش، کاتبان ویژه درباره یزید بن معاویه هستند و باید به‌نوبت، اتفاقات جنگ روز عاشورا را مکتوب کنند.

حضور کاتبان و کتابت‌کردن اتفاقات عاشورا، ورودی هوشمندانه نویسنده اثر است که به‌وسیله آن هم بخش‌هایی از تاریخ عاشورا را روایت کرده هم مباحث نظری و تحلیلی را با استفاده از داستان خودش به مخاطب منتقل کرده است؛ به‌عنوان مثال، این‌نکته که شبان بر آن واقف است و در این‌سو (لشکر اشقیا) می‌خواهند خانواده‌ای برای خود بتراشند تا بی‌ریشه بودنشان پوشیده بماند. به این‌ترتیب ساسان ناطق، نکاتی مثل این‌واقعیت را که قاتلان امام حسین (ع) و اصحابش، مانند قاتل یحیایی پیامبر (ع) و دیگر پیامبران بنی‌اسرائیل، تولدی نامشروع داشته و زاده نسل زنا بوده‌اند، در قالب داستان و جملات شخصیت‌هایش به مخاطب می‌رساند.

* مردمان فریب‌خورده که در پی انتقام از حسین (ع) بودند

شخصیت‌های درون خیمه هم که از ابتدا به اشتباه فکر می‌کنند شبان جوان جاسوس ابن‌زیاد است، با مهندسی و طراحی حساب‌شده در این‌مکان قرار داده شده‌اند. یکی از این‌شخصیت‌ها، نیزه‌دار جوان، برادرزاده ابن‌ملجم است که یکی از جملات ثابتش از ابتدا تا انتهای کتاب، این است که «چرا هرچه آب می‌خورم سیراب نمی‌شوم؟» و «نمی‌دانم چه بلایی سرم آمده که هرچه می‌خورم تشنه‌تر می‌شوم!» به این‌ترتیب، نویسنده محرومیت نسل یهودی ابن‌ملجم‌ها و قاتلان اهل‌بیت و اولیای خدا را از آب کوثر و سیرابی باطنی، با استفاده از این‌شخصیت به تصویر کشیده است. آینه‌دار مردمان فریب‌خورده که برای گرفتن تقاص خون عثمان خلیفه سوم به جنگ امام حسین (ع) آمده‌اند هم به‌عهده شخصیت عصبانی و خشمگین نعمان است که مرتب شمشیر خود را تیز می‌کند.

یکی از گره‌های موجود در داستان، درباره همین‌شخصیت نعمان است که برادرزاده ابن‌ملجم در این‌باره پرسشگری می‌کند و می‌گوید «گمان می‌کنم زخمی کهنه از حرمله در سینه داری که کینه او را به دل گرفته‌ای!» نعمان هم که در ابتدا شخصیتی ساکت و مرموز است و فقط شمشیرش را تیز می‌کند، به مرور به زبان آمده و نقل خود را آن‌گونه که نویسنده برایش در نظر گرفته، ارائه می‌کند. او به مرور به این‌مساله اشاره می‌کند که برای کار دیگری به کربلا آمده و برای انجامش سوگند خورده است. اما باز کردن گره شخصیت نعمان، آن‌طور که ساسان ناطق طراحی کرده، به‌سادگی و به‌سرعت رخ نمی‌دهد. در رفت و برگشت جملات شخصیت‌ها، باز هم چنین‌جملاتی وجود دارد: «پیشکار نشست و از نعمان پرسید: از جان این‌شمشیر چه می‌خواهی که از وقتی آمده‌ای، مدام آن را تیزتر می‌کنی و برقش می‌اندازی؟»

وقتی دیگر شخصیت‌های قصه، روایت و داستان‌های خود را بیان کردند، نعمان هم که با خشم سنگ به تیغه شمشیر می‌کشد و با نفرت به خیمه‌گاه امام حسین (ع) نگاه می‌کند، قدم بعدی را برای گره‌گشایی برمی‌دارد و خطاب به برادزاده ابن‌ملجم می‌گوید: «مرا با سکه‌های امیرت کاری نیست که سال‌هاست منتظر چنین‌روزی هستم.»

وقتی رمان از نیمه می‌گذرد، شخصیت نعمان بالاخره پرده از رازش برمی‌دارد و می‌گوید به «خونخواهی خلیفه شهید آمده‌ام.» این‌نکته را هم اضافه می‌کند که ابن‌زیاد شمشیر خلیفه سوم عثمان را به او داده و گفته یزید این‌شمشیر را فرستاده تا انتقام خلیفه با آن گرفته شود. چون پدرش معاویه تا روزی که نفس می‌کشیده، دوست داشته انتقام خون به‌ناحق‌ریخته خلیفه را از قاتلانش بگیرد. ساسان ناطق با تصویرکردن شخصیت نعمان، مردمان فریب‌خورده شامی را به مخاطب عمومی اثر نشان می‌دهد که واقعا تصور می‌کردند امام علی (ع) باعث و بانی قتل عثمان شده و از دروغ‌های معاویه و تبلیغات رسانه‌ای‌اش در تثبیت این‌دروغ در ذهن مردم شام بی‌خبر بودند. نویسنده «اعترافات کاتب کشته‌شده» همان‌طور که مردم شام از واقعیت خاندان پیامبر (ص) و شهادت امام حسین (ع) باخبر شدند، شخصیت نعمان را هم با واقعیت بی‌تعارف و گزنده روبرو می‌کند و او در نهایت متوجه می‌شود شمشیری که به‌عنوان شمشیر عثمان به او داده شده، شمشیر دیگری است: «این‌شمشیر، شمشیر عثمان نیست؟ آیا عبیدالله مرا فریب داده و چند نفر دیگر را با شمشیرهای کهنه به اینجا فرستاده تا خونخواه خلیفه‌ای باشیم که علی و فرزندانش در قتل او گناهی مرتکب نشده‌اند؟!» (صفحه ۱۹۸)

* واقعیت‌ دشمن؛ صف‌آرایی حرام‌زادگان مقابل پاکان

همان‌طور که اشاره شد، نویسنده رمان «اعترافات کاتب کشته‌شده»‌ تلاش کرده این‌معنا را به مخاطب خود منتقل کند که جبهه مقابل امام حسین (ع)، جبهه حرام‌زادگان و ناپاکان تاریخ بوده که از گذشته تا امروز و از امروز تا آینده امتداد دارد. او در جایی به روایت معروف و معتبری که معاویه در آن گفته از پا نمی‌نشیند تا نام محمد (ص) را هم مثل سیره‌اش دفن کند، اشاره دارد و به مناقشات مخفی معاویه و عمروعاص هم می‌پردازد. این‌واقعیت تاریخی را هم از زبان راوی مطلع و آگاه قصه بیان می‌کند که معاویه، پاداش خدمات عمروعاص را با مصادره اموالش داد.

در یکی از فرازهای داستان که قصه در قصه است و حکایت رگ و ریشه یزید، معاویه و اسلافشان بیان می‌شود، صحبت هند جگرخوار مادر معاویه می‌شود. نویسنده «اعترافات کاتب کشته‌شده» تصویر ناپاکی نسل یزید و معاویه را با بیان گناهکاری و ناپاکی هند تکمیل می‌کند و می‌گوید هند با سیاهان هم‌آغوشی می‌کرد و معاویه نه فرزند ابوسفیان، که فرزند مردی سیه‌چرده به‌نام مسافر بن ابی‌عمر یا عماره‌بن‌ولید است. به این‌مساله هم اشاره می‌شود که مادر عمروعاص کنیزی بوده که در ناز و عشوه، کم از هند جگرخوار نداشته و در یک‌روز هم با ابولهب، هم ابوسفیان، هم عاص و هم هشام. ابوسفیان هم چندجا گفته نطفه عمرو را در شبی طولانی در بطن آن‌کنیز گذاشته است. درباره ناپاکی یزید هم این‌واقعیت در رمان پیش‌رو بیان می‌شود که معاویه از رابطه مخفیانه زنش میسون (مادر یزید) با غلام خود خبر داشت.

نکته واقعی و تاریخی دیگری که ناطق در رمان خود آورده، تفاوت رویکرد مهره‌های جبهه باطل در مقابله با جبهه حق (اهل بیت) است. نکته مورد اشاره هم از این‌قرار است که هرچه معاویه شرابخواری خود را پنهان می‌کرد و سیاست داشت، یزید بی‌پروا بود و در آشکارا و نهان شراب می‌نوشید و قوانین اسلام را به‌طور صریح زیر پا می‌گذاشت.

اما یکی از شخصیت‌های مهم جبهه طاغوت که در ماجرای عاشورا نقش‌آفرین بوده، سر جون مشاور رومی یزید است که ساسان ناطق هم در رمان عاشورایی خود از او نام برده است. در جایی از گفتگوهای کاتب اعظم با شبان، این‌سوال پرسیده می‌شود که «در نوشته‌های پدرت رد و نشانی از سرجون دیده‌ای یا نه؟ او از همان سالی که معاویه زورش به امپراتور روم نرسید و با فلاویوس کلودیوس کنستانتینوس صلح کرد، به دارالحکومه آمده و دبیر دیوان خراج شده بود.» به این‌ترتیب به ردپای یهود و جبهه طاغوت در حادثه عاشورا هم اشاره می‌شود و نویسنده تلاش می‌کند مناسبات جبهه مقابل را کمی بیشتر برای مخاطب خود باز کند.

* شخصیت شبان؛ دیده حق‌بین و اولی‌الالباب قصه

شخصیت شبان جوان همان‌طور که اشاره شد، در مرکز داستان ایستاده و حوادث و تحلیل‌های مربوط به آن‌ها از زاویه دید او گذشته و روایت می‌شوند. با جلوتر رفتن داستان، مشخص می‌شود او پسر کاتب اعظم دربار معاویه بوده و از حقایق تاریخی که معاویه درصدد سانسور و حذف‌شان بوده، خبر دارد.

در کنار این‌شخصیت، پیرمرد درون خیمه یعنی پیشکار کاتبان هم حضور دارد که منبع آگاه است و از گذشته شبان آگاه است. او از ابتدا تا انتها، با همان‌تعلیق به‌کارگرفته توسط نویسنده با شبان هم‌دردی کرده و سعی می‌کند لغزش‌های کلامی‌اش را مقابل اهالی خیمه (که فریب‌خورده یا اهل کینه هستند) بپوشاند. به‌عنوان مثال در فرازی از داستان که راوی دانای کل قصه با اشاره به اقامه نماز ظهر عاشورا می‌گوید «حسین زیر آفتاب در قیام بود»، از دل شبان می‌گذرد که کاش می‌توانست نمازش را به امام (ع) اقتدا کند و وقتی نمازش را می‌خواند، نعمان به پیشکار می‌گوید: «به حسین اقتدا کرده (نمازش هماهنگ با نماز حسین است.)

شبان با توجه به تصور اشتباه اهالی خیمه درباره جاسوس‌بودنش، با فراغ بال، کنایه و جملات معناداری می‌گوید که گاهی نیاز به رفع و رجوع توسط پیشکار دلسوز دارند. نمونه دیگر این‌رویکرد، این‌جمله است: «در بهتم از رفتار از دین خروج‌کرده‌ای که ما را یاد نماز می‌اندازد، اما سپاهیان امیرالمومنین یزید یادشان هم نمی‌افتد صلاه ظهر شده و باید نماز بگزارند!» (صفحه ۵۳)

شبان، شخصیتی قصه‌گو دارد (شبان گفت: پس بگذار چیزی برایت تعریف کنم.) و کنار پیشکار و کاتب اعظم، بخشی از بارِ ساختار «داستان در داستان» متن را به دوش می‌کشد. گاهی هم از دیدن ظلم و ستمی که بر لشکر اولیا می‌رود، پرده‌ای از اشک در نگاهش می‌نشیند و بغض می‌کند. چون شخصیتی است که بناست دیده حق‌بین و عبرت‌بین داستان باشد؛ بدون بغض و غرض‌ورزی‌های کینه‌توزانه اهالی شام که برای کشتن امام حسین (ع) و گرفتن انتقام از او آمده‌اند. کنایه معنادار دیگری که شبان می‌زند، به این‌ترتیب است: «یک‌غلام، یک‌مسیحی یا خونخواه خلیفه شهید به جای همراهی سپاهیان بی‌شمار عبیدالله، به لشکر اندک خروج‌کرده‌ای از دین پیوسته‌اند و گیج از این‌که آن‌ها در حسین چه دیدند که دست از او نکشیدند و جان خود را در این راه باختند!» (صفحه ۶۰) در فراز دیگری هم این‌جمله از دهانش می‌پرد: «همین‌هاست که مرا شیفته حسین بن علی کرده است.» و راوی دانای کل داستان هم این‌جمله را به‌عنوان حدیث نفس شخصیت می‌آورد: «چرا در انتخاب کلمات دقت نمی‌کند؟»

پیرمرد پیشکار هم، کنار شبان و کاتب اعظم، از شخصیت‌های مثبت داستان است که خوبی خود را با شیبی ملایم و مطابق با طرح تعلیق نویسنده، نشان می‌دهد. او در ابتدا می‌گوید «بلایی سر اعراب آمده که دیگر از بزرگی و عزت گذشته‌شان روی‌گردان شده‌اند.» با رسیدن به صفحه ۷۸ است که دلسوزی درونی پیشکار نسبت به شبان، این‌گونه برملا می‌شود: «پیشکار نگاه خیره‌اش را به صورت شبان دوخت، آن‌گونه که او از نگاهش فهمید باید جلوی زبانش را بگیرد.» یا در فرازی دیگر می‌خوانیم: «پیشکار دست شبان را گرفت. چشمکی به او زد.» و یا در جای دیگر داستان که شبان منقلب شده و اشک در چشمانش حلقه می‌زند، پیشکار با احساس خطر از سرازیرشدن اشک شبان، می‌گوید:‌ «انگار چیزی توی چشمت فرو رفته است!»

در صفحه ۸۳ کتاب هم پیشکار، بیش از پیش مکنونات قلبی و اندیشه‌های خود را برای شبان برملا می‌کند و در هماهنگی با طرح نویسنده برای مشخص‌کردن حقیقت وجودی جبهه طاغوت می‌گوید: «نگفتم! این‌ها فرزندان زنان بدکاره و مردان هوسران‌اند که آبرو از عرب برده‌اند!»

* تعلیق؛ مهم‌ترین تدبیر ساختاری نویسنده

ساسان ناطق در «اعترافات کاتب کشته‌شده» کنار قصه عاشورا و واقعیات تاریخی پشت‌پرده‌اش، قصه آدم‌های خودش را هم جلو می‌برد. یکی از این‌قصه‌ها، داستان «دینارگیس» است؛ همین‌طور قصه‌هایی که هرکدام از شخصیت‌های برساخته او در خیمه این‌داستان دارند. او از جایی به بعد، شخصیت شبان را با خود کاتب اعظم روبرو می‌کند که هم بخشی از قصه ناطق ر ا جلو ببرد و هم سهمی در بیان واقعیت‌ها و پیشینه‌های عاشورا داشته باشد. کاتب در فرازی از گفتگویش با شبان، مردم کوفه را (مقابل مردم شام) این‌گونه تحلیل می‌کند: «کوفیان مسجدنشین‌هایی هستند که فقط ظاهر دین را نشخوار می‌کنند اما بیعت‌شکن و فراموش‌کارند؛ شامیان هم متملق و بی‌دین و خوشگذران‌اند.» (صفحه ۱۴۲ به ۱۴۳)

کاتب اعظم قصه، جمله مهمی هم دارد که تحلیل این‌شخصیت و البته نویسنده اثر از امام حسین (ع) و قیامش است: « خیالت را آسوده کنم؛ کشتن حسین در چنین‌روزی، او را برای ابد بر زبان و دل مردم زنده نگه خواهد داشت.» (صفحه ۱۴۳)

چندبار به استفاده از تکنیک تعلیق در این‌رمان اشاره شد و در این‌فراز از مطلب باید به‌طور مشروح و با نمونه، این‌کاربرد را توضیح داد. شخصیت شبان از ابتدا تا میانه‌های متن، می‌ترسد ندانسته و نسنجیده چیزی بگوید که رازش برملا شود. مرتب هم یاد نصحیت مادرش می‌افتد که چیزی نگوید که راز سر به مهرش آشکار شود. این‌نکته بارها در متن تکرار شده و شبان نگران افشاشدن راز خود است. او به خود نهیب می‌زند چرا هرچه را از کتاب‌های پدرش خوانده، به زبان می‌آورد و با این‌رویکرد، باید انتظار مرگی چون مرگ پدرش را بکشد. بنابراین مخاطب به این‌درک می‌رسد که  پدر شبان مرگ مرموزی داشته و او هم با همین‌رویکرد، سرنوشتی جز همان‌مرگ نخواهد داشت.  

در نهایت مشخص می‌شود شبان، پسر کاتب اعظم دربار معاویه است و ۳ سال پیش با پدر و مادرش از دمشق فرار کرده‌اند و او در این‌بازه زمانی تا روز عاشورا، کاری جز چوپانی نکرده است. اما پدر در نهایت توسط سربازان شامی پیدا شده و دست و پای مخالفش را قطع و رهایش کرده‌اند تا خوراک لاشخوران بیابان شود.

نویسنده در قدمی دیگر، مشخص می‌کند پدر شبان یعنی کاتب اعظم پیشین، دستخط‌ها، گزارش‌ها و نامه‌ها را به خانه خود برده و آن‌ها را رونویسی کرده است. شخصیت شبان در جهت گره‌گشایی از شخصیت مرموز پدرش، به کاتب اعظم می‌گوید: «برایمان گفته بود اتفاقات گذشته و حال را آن‌گونه که روی داده، می‌نگارد نه آن‌گونه که خوشامد معاویه است. پدرت کم‌کم حقیقت و نیرنگ معاویه را به چشم دید و تصمیم گرفت از آن‌پس جز راست ننویسد.» این هم یکی از فرازهایی است که نویسنده رمان پیش‌رو، به تاریخ‌نویسی رسمی و جعلی حکومت‌های غالب و جریان طاغوت می‌تازد و نشان می‌دهد جبهه باطل، تاریخ را آن‌طور که موجب از بین رفتن حق شود، با استفاده از رسانه‌های خود روایت می‌کند.

* تاریخ مظلوم است

به این‌ترتیب، شخصیت‌های کاتب اعظم پیشین (پدر شبان) و کاتب اعظم فعلی در این‌رمان، آینه‌دار چهره‌های جبهه حق هستند که تلاش دارند از تحریف تاریخ جلوگیری کنند. کاتب اعظم هم در ادامه گره‌گشایی و رفع تعلیق از جزئیات قصه به شبان می‌گوید «پدرت وقتی فهمید ممکن است به زندان بیفتد و کشته شود، هرچه را که معاویه به او داده بود،‌ گذاشت و از شهر گریخت.»

شخصیت شبان نیز که در جبهه حق قرار دارد، در بخشی از گفتگو با کاتب اعظم، همین‌نقش را در مبارزه با تحریف ایفا می‌کند و می‌گوید: «دریافتم تاریخ مظلوم است و مظلوم‌تر از آن، مردمانی هستند که نمی‌دانند گذشته‌شان دروغی است که زمامداران برای آن‌ها تعریف کرده‌اند نه آن‌چیزی که اتفاق افتاده. مردمی که تاریخ ندانند، آن را به بدترین وضع ممکن تکرار می‌کنند و مصیبت می‌آفرینند.»

اما جز عنصر تعلیق، باید به کارکرد تزریق هیجان و اضطراب به داستان هم اشاره کنیم. صفحات پایانی رمان «اعترافات کاتب کشته‌شده» هیجان و ضرباهنگ تندی دارد؛ وقتی روز عاشورا به پایانش نزدیک می‌شود، کاتب به شبان می‌گوید ماموران مخفی یزید و دو نفری که پدر شبان را کشته‌اند، نزدیک‌اند و از هویت او خبر دارند. به همین‌دلیل در صدد کشتن او هستند و باید سریع‌تر آن‌محل را ترک کند. جالب است که نویسنده این‌افزودن هیجان به کار را برای دوسه‌صفحه پایانی کتابش نگه داشته و با چنین‌جملاتی بر ضرباهنگ کار افزوده است: «زود از اینجا برو که نعمان کار خودش را کرده و ماموران سیاه‌پوش دارند می‌آیند.»

مساله مظلومیت تاریخ واقعی و جنگ با تحریف هم بار دیگر خود را در جمله مهمی که در سطور پایانی کتاب قرار دارد و توسط پیشکار بیان می‌شود، نشان می‌دهد: «شتاب کن،‌ دور شو و هرچه را دیدی، مثل پدرت مو به مو بنویس!»

صادق وفایی 

اشتراک گذاری
برچسب ها
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# عملیات وعده صادق 3 # جنگ ایران و اسرائیل # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
با اخراج بازرسان آژانس انرژی اتمی موافق هستید؟
الی گشت