
اشک میریزم برای کودک خردسالهای که پیکر کوچکش را میان آوارهای ساختمان بهزیستی پیدا کردند. جسدش هنوز گرم بود... گرم مثل نانی که مادرش صبح برایش آماده کرده بود و او هرگز نخواهد خورد.
به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، این نامه ای است به بالانشینان سازمانی به نام ملل و علیه ملل!
آقای سازمان ملل! آیا اسباببازیهای آن کودک در مهدکودک بهزیستی، "تهدید امنیتی" برای قدرتهای جهانی بود؟
دلم به درد میآید وقتی میبینم پارسا منصور، آن جوان ورزشکار، که پس از تمرین پیاده به خانه برمیگشت، حالا پیکر بیجانش روی زمین است. مادرش ....
سازمانِ شما انگار پیش از کودکانِ ما مرده است. سازمانی که نه برای "ملل" است و نه "متحد"... که اتحادیهای است برای تأمین منافع صهیونیسم و آمریکا.
مگر نه اینکه شما هماکنون مستأجرِ واشنگتن و تلآویو هستید؟ مگر نه اینکه قلمهایتان را در دواتِ سفارتخانههای غربی فرو بردهاید و هر "قطعنامه" را به نرخ دلارهای خونآلود میفروشید؟ اتم را شکافتند و بمب اش کردند و ریختند روی سر جهان و نبودی ببینی. وقتی هم که بودی، ندیدی. حالا نگرانی هایتان را حواله دیگرانی می کنی که احتمال دارد روزی و روزگاری یکی از همانها را بسازد که سازندگان تو دارند و انبارش کرده اند. تهدید کدام است؟
امروز، خونِ کودکانِ سوختهی ما بر دیوارِ و بالای شما نقش بسته است. این همه پیکرِ کوچک – سهساله، چهارساله، پنجساله – مثل پرندههای شکستهای که از آشیانهشان پرتاب شده باشند، روی تختهای بیمارستان افتادهاند.
آیا این هم از آن "اهداف نظامی" است که در گزارشهای دروغینِ خود مینویسید؟ یا شاید برای شما، خونِ یک کودکِ ایرانی، ارزانتر از جوهرِ امضایِ خیانتتان به انسانیت است؟
وقتی ساختمانِ بهزیستیِ قصرشیرین – جایی که معلولان و بیپناهانِ جامعه در آن پناه داشتند – هدف قرار میگیرد، دیگر چه تفاوتی میان شما و همان فاشیستهای دههی ۴۰ هست؟ فرقِ شما فقط در کراواتهای ابریشمینتان است که به جای صلیبهای شکسته، آرمِ صلحِ دروغین بر آن دوختهاند. برای شما فرقی نمیکند. شما همیشه ابزارِ جنگ را برمیگزینید، و گزینههای بعدیتان همیشه از قبلیها بدترند.
بازی با واژه ها
شما گفتید حمله فقط به تأسیسات نظامی بود؟ پس ساختمان بهزیستی قصرشیرین چه گناهی داشت؟ بیمارستانهای پر از کودکان چه خطایی کردند؟ دختر شهید "باقری"، آن خبرنگار جوان، یا "پارسا منصور"، آن ورزشکار پرتلاش، چه ارتباطی با جنگ داشتند؟ آیا اینها هم نظامی بودند؟ یا شهدای خردسالی که پیکرهای سوختهشان را به خانوادههای داغدار تحویل دادند، سربازان کوچک شما را تهدید کرده بودند؟
در ضمن، نظامیگری در تعریف شما هرچه هست احتمالاً لیاقت کشتن و کشته شدن دارد. ما نظامیگری در آیین ما دفاع مشروع است از سرزمین، خاک و مردم. دارند ایثار می کنند. و چقدر واژهها و کلمات که بازیچه بهانههای شما قرار گرفتهاند برای وحشی گری.
سازمانِ شما مثل همان پزشکِ قلابیای است که نسخه مینویسد، اما خودش، زهر در جامِ بیمار میریزد. امروز، بیمارستانهای تهران مجروحانی دارد که "موجگرفتگی" و "سوختگی" دارند – اصطلاحاتِ زیبای پزشکی برای همان جنایتهایی که شما به زبان دیپلماسی، "تأسیسات نظامی" میخوانید!
آخرِ سخن
ما – ملتی که زیر آتشِ شما هنوز خون اهدا میکنیم، هنوز پای تختِ مجروحان بیدار میمانیم، هنوز در خیابانها پیکرِ شهدا را بر دوش میگیریم – به سکوتِ ننگینِ شما نخواهیم شکست.
تاریخ، قاضیِ بیرحمی است. و فردا، وقتی نسلهای بعدی برگهای زردِ آرشیوِ شما را ورق بزنند، خواهند دید که چگونه "سازمان ملل" در روزی که کودکانِ ایرانی در آتش میسوختند، مشغول نوشتنِ گزارشهای بشردوستانه بود....
حال نیز آمادهاید تا تحریم جدیدی برای پاسخ ایران به جنایتهای اسرائیل تدارک ببینید؟ مرحبا بر شما! و حالا، با این همه تحریمهای ظالمانهتان، باز هم انتظار دارید ما صرفا شاهد خیانتهای بشریتان باشیم؟ این جنگی است که شما علیه غیرنظامیان به راه انداختهاید، و عنوان نظامیانِ ما بهانهای بیش نیستند.
این جانهای عزیز ما نمیسوزند...نمی میرند. اینها چراغهای روشن فردایند.