به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، سی ام اردیبهشت روز ملی جمعیت، امسال، در هفته جمعیت شعار تازه اش را فریاد میزنند: «همه برای ایرانِ جوان!»
من دوران نوجوانی و جوانی خود را در دبیرستان از جامعهشناسی تا جغرافیا را، با یک ننگ بزرگ گذشتم؛ هرمِ جمعیتی را به خاطر دارید؟ هرمی که جوانیِ ما را «علتِ تمامِ کمبودها» میخواند. میگفتند: «از همین هاست که صندلی نیست، گچ نیست، کار نیست، آینده نیست، جایِ نفس نیست!» و انصافا هم نبود.
و در مقابل، آمار کشورهایی را نشانمان میدادند با هرمِ پیر و جمعیتی «مناسب» همه در سن کار و تولید بودند و جمعیتشان حسرت به دل ما و کلاسهای درسی مان می گذاشتند.
حالا…ما، همان جوانانِ «آبروبَرِ» دیروز، به جایگاهِ همان کشورهای «مثالزدنی» رسیدیم. هرم را پیر کرده ایم و باز هم شده ایم ننگ هرم!
امروز، فریاد میزنند: «این سن پیرانگی و جوانانِ کمشمار، دردسرسازند!» ما را از اول به هرمی وارونه نهادند یا هرم و هرم سازانش درست نیندیشیده بودند؟ ما چه گناهی کردهایم؟ که نگاهِ سنگینِ تو، همواره بر شانههایمان خزیده است و سنگین و سهمگین می کوبد؟
تاریخ من، گویا تاریخ هیمن مشرق زمین بوده است که آن مورخ داستانی نوشته بود؛ به دنیا آمدیم، زجر کشیدیم و مردیم.
ما از بس که حرف نزدیم؛ حرف شنیدیم.
در رنج بالیدیم، شکوفه زدیم و نزدیک شده ایم به این که بی هیچ حرفی و در سکوتی تاریخی بمیریم. این بود تقدیرِ ما، در حلقهی تنگ تدبیرها… یعنی جایی نبود این جمعیت، به درد بخورد؟
حالا هم که از جمعیت ۱۵۰میلیون نفری سخن می گویند؛ من هر چه تقلا می کنم در نمی یابم چرا باید مشتاق افزودن بر تعداد «خودم» باشم. آخر، تولید مثل، یعنی تولید یکی مثل خودم. و من دوست ندارم دیگر کسی مثل من و با شرایط من به دنیا بیاید و مثل من زندگی کند. یکی که هر جای هرم ایستاده باشد، اشتباهی است و اضافی.
در دایره ای که تکلیفش با خودش مشخص نیست، چه نقطه های تازه ای از خود و به جای خود بر جای بگذارم که بیاید، کمی نفس بکشد و برود. اینجا همین الان هم جا تنگ است... جا نداریم... دست به نان، و نان به دندان نمی رسد. گرانی است و نگرانی. من نمیفهمم ۱۵۰میلیون نفر را... آقایان دانشگاهی و مدیران محترم، مجاب کنید ما را.
اگر نگران مایید که پیری مان بدون نیروی خدمت رسان و ... طی خواهد شد، ملالی نیست. این، خیلی بهتر است از اینکه نفری بعدی بیاید و تکرار دوباره من باشد و بدتر از من. و ما توقعی هم نداریم، فقط بر دردسرها نیفزایید. دستِ کم منطقش را بگویید شاید بیرزد تحملش.
قرار است پیری ما از این بدتر باشد، باشد... که همیشه آينده ما، بدتر از حالمان بوده و عادت کرده ایم که همیشه حسرت درد و رنج های گذشته را بخوریم در برابر رنج های جدیدتر و شدیدتر.
فردا، روزِ ملی جمعیت است. و ما، جمعِ پریشانیم که می گویند جمعیت. بنشینید! و از نخبگانتان بخواهید طرحی انسانی، برنامهای دوراندیشانه، و روزنهای از امید برای فردایی «دست کم نیمه روشن» بیندازند که در آن، هر انسانی، در هر کجای هرم که باشد، ارزشمند است و وبال گردن کسی نیست.
نسلِ گمشده ایم در میانِ ستونهای خشکِ هرم. بر بامِ خانههای کوچک شده و کم فرزند و بی فرزند شده ی این شهر، با شما حرف داریم -حرفی که بابت نوع بیانش عذرخواهم و قصد جسارت نیست... که شاید تلنگری باشد-. می گوییم: «جمعیت، آری! اما نه همچون گلهای رمیده که تنها شمارهاش را میشمارند. و بعد، رهایش میکنند در بیابانِ بیآبِ بی علفِ بی فرصتی…». ما جمعیت انسانی هستیم.
با کوچههایی پر از خندهی کودکان، با دانشگاههایی که درِشان به رویِ رویاها باز است، با زمینهایی که گرسنهمان نمیگذارند، و آسمانی که برای نفسکشیدن باشد، با اقتصادی که بتواند دو روز ثابت بماند و امنیت بیاورد… با اینها، توجیه دارد. ولی غیر از این، داستانی است برای خودش.
آمارها و هرم های شما می گویند من، خود، عدد اضافی روزگارم. چگونه شصت- هفتاد میلیون دیگر به تعداد خودم اضافه کنم؟ هفتاد میلیون تقاضای تازه تر؟ به امید کدام عَرضه و به امید کدام عُرضه؟ لطفا مرا مجاب کنید.
مهدی محمدی کلاسر
دبیر اجتماعی تابناک
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.