در دورترین نقطهی نقشه ایران، جاییکه مرزهای خاکی به خطوط گنگ نقشههای سیاسی بدل میشوند روستایی هست بیتاب تاریخ، تنها در دل کوهستان و ساکت در هیاهوی فراموشی که زندگی مردمانش از جنس سادگیست.
به گزارش تابناک، در دورترین نقطه شمالشرقی نقشه ایران، آنجاکه مرزهای کشور به ترکمنستان میرسند و جغرافیا چهرهای صخرهای و کوهستانی به خود میگیرد، روستایی پنهان در دل زمان جا خوش کرده است: روستای گرو؛ روستایی مرزی، آرام و فراموششده که با قدمتی کهن، طبیعتی بکر و فرهنگی اصیل، همچون نگینی خاموش در میان چینخوردگیهای کوههای خراسان رضوی میدرخشد.
ساکنان مرز در آغوش کوهستان
روستای گرو در ۱۱ کیلومتری شهر تاریخی کلات نادری قرار دارد؛ شهری که با کاخ خورشید، بند نادری، قره سو و برنج اصیلش میراثی گرانبها از دوران نادرشاه افشار را در دل خود جای داده است. جایی که نادرشاه، خورشید را در کاخی سنگی اسیر کرد و از بند آب درهها، بند نادری ساخت. اینجا، مرز است اما نه مرز جنگ که مرز زندگی است. نقطهای که نقشه ایران در آن تمام میشود اما روایت ایران ادامه دارد.
این روستای مرزی با ارتفاعی حدود ۱۳۰۰ متر از سطح دریا در اقلیمی گرم و خشک قرار دارد. با این حال بهارهای گرو سبز و باطراوتاند؛ گویی طبیعت سالی یکبار برای این خاک مرزی جشنی باشکوه میگیرد. تابستانها در گرو خنکتر از آن است که کولری به صدا درآید و زمستانها با سرمای کوهستانی چهرهای دیگر از سختی زندگی مرزی را نشان میدهد. این منطقه قشلاق دامداران است؛ جاییکه زندگی هنوز به ریتم طبیعت وفادار مانده است.
فراموشی در دل تاریخ!
نام گرو در شاهنامه فردوسی با عنوانهایی چون «گروگرد» و «گروی» آمده است؛ نشانی از جایگاهی مهم در جغرافیای اسطورهای و تاریخی ایران. برخی پژوهشگران این نامها را با قلعهای تاریخی در این منطقه مرتبط میدانند. سالهای اخیر کاوشهای باستانشناسی در حوالی گرو آثاری از دوره افشاریه، گورستانهای پیشاتاریخی، آسیابها، قناتها و سازههای معماری تاریخی را آشکار کرده است؛ گواهی بر آنکه این روستا فقط یک نقطه مرزی نیست بلکه بخشی از روایت نانوشته تاریخ ایران است.
مهاجرت جوانها و پیری روستا!
ساکنان گرو که جمعیتشان به مرور کاهش یافته به دامداری و کشاورزی دیم مشغولاند. خاک حاصلخیز، چراگاههای مناسب و سنتهایی ریشهدار، ستونهای اصلی اقتصاد محلیاند. اما آنچه چشمانداز این روستا را تیره کرده، مهاجرت جوانان است؛ آنها که در نبود زیرساخت، فرصت و توسعه، راهی شهرها شدهاند و روستا را به سالمندان و دامها سپردهاند. زندگی آرام روستا دارد اندک اندک از نفس میافتد. مهاجرت خانهها را خالی کرده، جوانان رفتهاند. روستا دارد پیر میشود.
بهار؛ رستاخیز روستا
اگرچه سال برای اهالی سختکوش گرو سخت میگذرد اما بهار که میرسد چهرهی روستا دگرگون میشود. دشتهای اطراف با سبزی جوانهها و قد کشیدن ساقهی گندم و جوی کشاورزان زنده میشوند، پرندگان مهاجر و پرستوها در آسمان میچرخند و باد، عطر کوه و خاک را با خود به دل خانههای گِلی میبرد. این همان زمانیست که گرو آرامآرام بیدار میشود.
دسترسی؛ جادهای کوتاه، سفری طولانی
برای رسیدن به گرو باید از شهر کلات نادری گذشت و وارد جادهای آسفالته به طول ۶ تا ۷ کیلومتر شد. سفری کوتاه اما با معنایی عمیق چراکه هر متر این مسیر شما را به دنیایی متفاوت و کمتر دیدهشده از ایران میبرد. اینجا نه آنچنان خبری از آنتن موبایل هست، نه صدای ممتد بوق ماشینها؛ فقط کوه است و باد و قصههایی که هنوز گفته نشدهاند.
روستای گرو با همه گمنامیاش یکی از اصیلترین چهرههای ایران است؛ جایی برای لمس تاریخ، تماشای طبیعت بکر و شنیدن صدای زندگی در دورترین مرزهای کشور. کافیست یکبار قدم به آن بگذارید تا بدانید ایران هنوز گوشههای ناشناختهای دارد؛ گوشههایی که بیش از هر چیز، «ایرانی بودن» را معنا میکنند.
یادگاری در گوشه نقشه
روستای گرو شاید کوچک باشد، دور باشد، حتی فراموششده باشد اما ارزشمند است چون شبیه خودش است. نه توریستی شده، نه تحریف شده. هنوز میتوان در آن صدای طبیعت را شنید، ردپای تاریخ را دید و معنای مرز را فهمید. گرو را باید دید، پیش از آنکه در گرد و غبار توسعه، تنها در عکسهای قدیمی باقی بماند.
گزارش و تصاویر: حمزه شمشیری