میلی صفحه خبر لوگو بالا
شاتل صفحه خبر لوگو بالا
میلی صفحه خبر موبایل

سرانجام آشنایی در کافی‌نت

۳ روز قبل يک روز که به خانه جمشيد رفته بودم مدارکي از چند دختر جوان پيدا کردم که برايم سوال برانگيز شد. وقتي درباره اين مدارک و عکس هاي دختران غريبه از او توضيح خواستم خيلي خونسرد جواب داد: آن ها دوست دخترم بوده اند و اين اسناد را نگه داشته ام تا دهان شان را ببندم و ...!
کد خبر: ۱۳۰۴۴۴
| |
12046 بازدید

خراسان: گول تيپ و قيافه اش را خوردم و با بازي چشم و ابرويش احساسات من را نيز به بازي گرفت. من براي اولين بار او را در يک کافي نت ديدم و به طور کاملا اتفاقي چند دقيقه اي با هم صحبت کرديم. جمشيد می‌گفت: ۳۱ سال سن دارد و فوق ليسانس است.

دختر جوان در دايره اجتماعي کلانتري قاسم آباد مشهد افزود: من شيفته قيافه ظاهري و چرب زباني هاي اين پسر جوان شدم و آن روز چند دقيقه اي داخل پياده رو قدم زديم و درباره تحقيقات دانشگاهي با هم صحبت کرديم.او گفت: آماده است تا در تهيه هر نوع تحقيق درسي کمکم کند.

متاسفانه من بدون توجه به اين که با پسري غريبه نبايد اين قدر خودماني بشوم شماره تلفنم را به او دادم و به اين ترتيب بود که رابطه عاطفي بين ما به وجود آمد.جمشيد روزي چند بار زنگ مي زد و براي ديدنم بي تاب بود و من هم براي شنيدن صدايش انتظار مي کشيدم چون حس مي کردم خيلي دوستش دارم. براي اين که مشکلي به وجود نيايد موضوع را با مادرم مطرح کردم و پسر مورد علاقه ام پس از گذشت ۲ ماه به خواستگاري ام آمد. اما چون تنها آمده بود پدرم جواب سربالا داد و گفت: حتما بايد پدر و مادرت در مراسم خواستگاري حضور داشته باشند.

جمشيد براي اين که پدرم را قانع کند گفت: من از نظر مالي به هيچ کس وابسته نيستم و مي خواهم زندگي مستقلي داشته باشم و از آن جا که پدر و مادرم خيلي در کارهايم دخالت مي کنند با آن ها اختلاف دارم. ولي اين حرف ها پدرم را راضي نکرد.

جمشيد در حالي که از اين برخورد پدرم دلگير شده بود به من گفت: يک فرصت چند ماهه مي خواهم تا بتوانم پدر و مادرم را به خواستگاري بياورم فقط در اين مدت خواهش مي کنم مرا تنها نگذار و با هم در حد يک سلام و عليک رابطه داشته باشيم.

متاسفانه من که خيلي احساساتي شده بودم قبول کردم و ما به طور کاملا مخفيانه همديگر را مي ديديم و با هم رفت و آمد داشتيم ولي افسوس که اين رابطه شيطاني، رنگ و بوي ديگري به خود گرفت و طعمه هوس هاي پليدش شدم.

دختر جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: ۳ روز قبل يک روز که به خانه جمشيد رفته بودم مدارکي از چند دختر جوان پيدا کردم که برايم سوال برانگيز شد. وقتي درباره اين مدارک و عکس هاي دختران غريبه از او توضيح خواستم خيلي خونسرد جواب داد: آن ها دوست دخترم بوده اند و اين اسناد را نگه داشته ام تا دهان شان را ببندم و ...!

با شنيدن اين حرف  از کوره در رفتم و پرسيدم: تکليف مرا روشن کن و خيلي زود بگو چه زماني به خواستگاري ام خواهي آمد؟ او در حالي که عصباني شده بود جواب داد: هيچ وقت، چون پدر و مادرم راضي نيستند با تو ازدواج کنم و بهتر است همه چيز را فراموش کنيم.ما سر اين مسئله با هم درگير شديم و او با کتک کاري مرا از خانه اش بيرون کرد.

میلی صفحه خبر موبایل
اشتراک گذاری
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
برچسب منتخب
# آتش بس غزه # خروج از ان پی تی # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران # حمله اسرائیل به ایران # مکانیسم ماشه # اسنپ بک
نظرسنجی
از میان 5 بانک و موسسه مالی ناتراز کدامیک عملکرد بدتری دارند؟
مرجع جواهرات
الی گشت
آخرین اخبار