بازدید 9811

دختری بر لبه پرتگاه!

کد خبر: ۱۱۸۲۳۳۷
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۴۰۲ - ۲۳:۵۰ 08 July 2023

امروز خیلی خوشحالم که خواهرزاده ام با یک تصمیم عاقلانه به مرکز مشاوره کلانتری آمده است. او به علت مشکلاتی که در زندگی دارد، همچنان بر لبه پرتگاه ایستاده است و می ترسم اگر مسیر درست زندگی را پیدا نکند به ورطه تباهی بیفتد؛ چراکه...

به گزارش خراسان، زن 32 ساله که هراسان و مضطرب وارد مرکز انتظامی شده بود، در حالی که دختر 15 ساله را به آغوش می کشید و زمزمه های محبت در گوشش نجوا می کرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت: «راحله» خواهرزاده من است که با مشکلات حادی دست و پنجه نرم می کند و خیلی خوشحالم که بعد از فرار از منزل به کلانتری پناه آورده است.

این زن جوان ادامه داد: من و خواهرم (مادر راحله) کودکانی خردسال بودیم که پدرمان ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. از آن روز به بعد مادرم من و «فرشته» را زیر بال و پر خودش گرفت و به سختی بزرگ کرد. اگرچه به دلیل نبود پدر، سختی های زیادی را تحمل کردیم، اما همواره به مهر مادری و صبوری هایش دلخوش بودیم و در تنهایی و خلوت اشک می ریختیم. وقتی بزرگ تر شدیم هر کدام از ما رویاها و آرزوهای زیادی در سر داشتیم. مادر راحله از من بزرگ تر و مونس و همدم مادرم بود.

او یک دنیا مهربانی و عاطفه نثارمان می کرد و سنگ صبورمان بود تا این که دیپلم گرفت و بعد از آن خواستگاران زیادی داشت، ولی در این میان با «پرهام» ازدواج کرد؛ چراکه همه اطرافیان او را پسری شایسته می دانستند، ولی بعد از آغاز زندگی مشترک همه فهمیدیم که «فرشته» همسرش را دوست ندارد و از همان دوران نوجوانی عاشق پسرعمویمان شده است. مادرم خیلی «فرشته» را نصیحت می کرد که باید به شوهرش عشق بورزد، ولی این نصیحت های دلسوزانه هیچ فایده ای نداشت.

«فرشته» در حالی تصمیم به طلاق گرفته بود که «سیامک» (پسرعمو) نیز به او قول ازدواج داده بود. خلاصه مرغ «فرشته» یک پا داشت و او سرانجام از «پرهام» جدا شد و به سراغ «سیامک» رفت. طولی نکشید که آن ها با هم ازدواج کردند و سبد سبد عشق و محبت نثار هم می کردند، ولی این خوشی ها و لبخندهای هیجانی چند ماه بیشتر دوام نیاورد؛ چراکه مشخص شد «سیامک» به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد. حالا دیگر روزگار خواهرم سیاه شده بود و همه از اعتیاد وحشتناک «سیامک» خبر داشتند.

او نمی توانست مخارج زندگی را تامین کند و از شدت خماری هم دست به هر کاری می زد. درگیری ها و دعواهای فرشته و سیامک در حالی به اوج خودش رسید که راحله دوران کودکی خود را می گذراند. خواهرم برای حفظ زندگی مشترک خودش خیلی تلاش کرد، اما سرانجام بعد از به دنیا آمدن «فرزین» (برادر راحله) دیگر نتوانست این شرایط را تحمل کند و به طور ناگهانی دست به خودکشی زد. با وجود این، «راحله» متوجه حال وخیم مادرش شد و او از مرگ نجات یافت.

بعد از این ماجرا، «فرشته» همه حق و حقوق خودش را بخشید و از سیامک طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت، اما نمی توانست دوری فرزندانش را تحمل کند، به همین دلیل با شوهرش تماس گرفت و از او خواست تا اجازه دهد به خاطر فرزندانش دوباره به زندگی گذشته خودش بازگردد، ولی سیامک تلفن را در حالی قطع کرد که به او ناسزا می گفت.

همان روز خواهرم به طور پنهانی به دیدار فرزندانش رفت و بعد هم ما با جسد او رو به رو شدیم که دوباره خودکشی کرده بود. این موضوع تاثیر بدی بر روح و روان «راحله» گذاشت و او که پدرش را مقصر مرگ مادرش می داند، چند بار از خانه فرار کرده است؛ چراکه هنوز پدرش به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد و ما هم می ترسیم راحله به پرتگاه تباهی سقوط کند و...

 با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد) راحله با هماهنگی های مشاور کلانتری تحویل مادربزرگ و خاله اش شد تا بررسی های قانونی و روان شناختی در این باره انجام شود.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
برچسب ها
برچسب منتخب
# توماج صالحی # نمایشگاه کتاب # موسسه مصاف # صادق زیباکلام # سیل
وب گردی