کجاست بارشی از ابر مهربان صدایتکه تشنه مانده دلم تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت تهی‌ست دستم اگر نه برای هدیه به عشقتتهی‌ست دستم اگر نه برای هدیه به عشقتآخ چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت به قصه تو هم امشب درون بستر سینههوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگزبه هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگزبه هیچ بند و فسونی نمیکنند نمیکنند رهایت هوای روی تو دارم نمیگذارندممگر به کوی تو این ابرها ببارندم چه باک اگر به دل بی ‌غمان نبردم راهغم شکسته ‌دلانم که میگسارندمغم شکسته ‌دلانم که میگسارندم