
كمی فكر كنید! آخرین باری كه از پرواز كلاغ بالای سرتان یا رد شدن گربهای سیاه از جلوی پایتان، دیگر مطمئن شدید كه تا پایان آن روز باید منتظر اتفاقات شومی باشید به خاطر دارید؛ وقتی كف دستتان به خارش افتاد و ذوقزده شدید كه بزودی پولی گیرتان خواهد آمد یا وقتی بهدنبال یك خنده طولانی از ته دل ناگهان ترسیدید كه مبادا پشت هر خندهای گریه باشد یا وقتی با دیدن تفاله چای در فنجان فكر كردید كه بزودی برایتان مهمان خواهد آمد؟
اینها نمونههایی از عقاید خرافی است كه ما هر روز با آنها سر و كار داریم؛ باورهای خرافی امروزه آنچنان در تار و پود زندگی بسیاری از مردم رسوخ پیدا كرده است كه كنار گذاشتن و ترك این باورهای خرافی تقریبا غیرممكن شده است. اینها دارای جایگاه ویژهای شده كه جدا كردن آنها از این باورها تقریبا غیرممكن است.
ردپای خرافات كم و بیش در زندگی بسیاری از ما دیده میشود؛ باورهای خرافی در سایه ناآگاهی مردم بیشتر مجال خودنمایی پیدا میكنند.
اما براستی خرافه چیست و چرا مردم جذب آن میشوند؟
خرافات موضوعی است كه به بهانه آن با پروفسور حسین باهر رفتارشناس و استاد دانشگاه به گفتوگو نشستیم.
موافقید گفتوگو را با تعریف سادهای از خرافات آغاز كنیم؟
خرافه، نوعی از باور و اعتقاد است كه پایه علمی و منطقی ندارد و براساس دانستههای قبلی و اطلاعات ثابت شده مطرح نمیشود، البته با این شرایط نمیتوان فرضیات علمی اثبات نشده یا نظرات شخصی افراد در مورد موضوعات متنوع را بهعنوان خرافه نامید، چراكه خرافات معمولا در شرایط روی دادن یك اتفاق خاص یا در حالت استقبال از یك رویداد محتمل و نیز در مورد اتفاقات پیشبینی نشده مطرح میشود و هیچ استدلال عقلی و منطقی نیز آن را نخواهد پذیرفت.
درواقع این باورها بیشتر به مثابه تابو است، به این معنا كه با وجود پذیرفته شده نبودنشان از لحاظ علمی، منطقی و استدلالی كمتر كسی به خود اجازه میدهد وارد حیطه آن شود و برای به چالش كشیدنش اقدام كند.
نكته مهم اینكه افرادی كه حتی خود را خرافاتی نمیدانند هم گاهی در مورد پذیرش یا عدم پذیرش برخی از این باورها تردید دارند.
در واقع هرچند بسیاری از ما در مقابل برخی از خرافات، بشدت موضع میگیریم و بر واقعیت نداشتن آن تاكید میكنیم، اما یك ترس و احساس درونی خاص باعث میشود در مقابل برخی از آنها هم سكوت كنیم یا حداقل به ظاهر وانمود كنیم كه آن را پذیرفتهایم، هرچند بسیاری از این خرافات، در واقع رسوم و آداب نیاكان و گذشتگان ما هستند و به بخشی از فرهنگ و زندگی امروزه ما تبدیل شدهاند.
چه عواملی گرایش مردم یك جامعه را به باورهای خرافی دامن میزند؟
واقعیت این است كه خرافات را نه میتوان رد كرد و نه اثبات؛ خرافات هم در طول تاریخ، هم در عرض اجتماعی بوده است، پس زمان دقیقی نمیتوان برای پیدایش آن در نظر گرفت چون در هر دوره و زمانی كه برخی مجهولات در ذهن انسانها بوده كه برای آن پاسخ روشن و منطقی پیدا نشده، خرافات هم در سایه آن شكل گرفته است.
خرافهگرایی به ذهن كنجكاو بشر كه همواره درصدد یافتن پاسخ پرسشها و مجهولات خود بوده برمیگردد، انسان گاهی سعی كرده با یافتن پاسخی غیرمنطقی، خود را قانع كند. در چنین شرایطی است كه بتدریج این پاسخها به یك باور جمعی تبدیل میشود كه بدون توجیه و دلیل منطقی از سوی اغلب افراد جامعه پذیرفته شده است.
تحقیقات نیز نشان میدهد عقاید و مراسم خرافی، بیشتر در موقعیتهایی شایع میشوند كه احتمال خطر، بسیار بالاست یا شانس و اتفاق، نقش مهمی را در آن بازی میكند؛ به طوری كه هر گاه به نظر برسد وقایع فراتر از كنترل انسان هستند، خرافات بیشتر هم شیوع پیدا میكند.
از سوی دیگر بحرانهای شخصی یا اجتماعی، نقش مهمی را در دامن زدن به خرافات دارند؛ مثلا از نظر تاریخی دیده شده در برخی مواقع، بویژه هنگام شیوع طاعون و بیماریهای كشنده، وقوع حوادث غیرمترقبه رفتارهای خرافی، افزایش مییابند.
خرافات معمولا در زمانهای مختلف به شیوههای گوناگونی قابل تفسیر و تعبیر است؛ بهعنوان مثال از عطسه كردن كه یك پدیده بسیار ساده است در فرهنگ ما تعبیرهای مختلفی میشود كه صبر آمدن یكی از آنهاست؛ وقتی كسی عطسه میكند میگویند صبر آمد و بهتر است انجام كاری كه تصمیم آن را دارید برای دقایقی هم كه شده به تعویق بیندازید.
اما نكته نگرانكننده در باورهای خرافی، تركیبی است كه خرافه با پدیدههایی مانند جادو و فالبینی ایجاد میكند، این پدیدهها طی دهههای گذشته رواج بسیاری یافته و زمینهای برای سوءاستفاده برخی افراد شیاد فراهم كرده است تا با فریب دادن قربانیان خود به اهداف شومشان برسند، در واقع این كلاهبرداران و شیادان از باورهای افراد خرافاتی بهعنوان كلید طلایی در موفقیت خود استفاده میكنند.
آیا خرافهگرایی فقط در جوامع جهان سومی رواج دارد؟ بطور مثال اعتقاد به خوششانسی نعل اسب در میان جوامع اروپایی كه از قرنها پیش هم وجود داشته، باور خرافی محسوب نمیشود.
خرافه و خرافهگرایی از دیرباز در تمام جوامع وجود داشته و همچنان هم وجود دارد؛ رواج خرافات در میان افراد هر جامعه بستگی به نوع تفكر، نگرش و فرهنگ و آداب و رسوم آنان دارد، ولی آنچه ممكن است بین جوامع مختلف متفاوت باشد كم یا زیاد بودن ریشه دواندن خرافات در هر جامعه است، در حقیقت موضوع افراط و تفریط آن است.
هرچند گرایش به باورهای خرافی امروزه در جوامع جهان سومی، سنتی و قدیمی بیشتر شیوع دارد، اما بررسیها نشان میدهد بیشترین میزان شیوع افكار خرافی و خرافه پرستی در آفریقا دیده میشود و هرچه از آفریقا به سمت اروپا پیش میرویم از غلظت خرافه كمتر میشود اما حذف نمیشود.
بهطور مثال در كشور كانادا مردم به خوششانسی نعل اسب، نحسی 13 و چشم زخم یا شفابخشی كلیسا در صورت گذاشتن عصا در آن بشدت اعتقاد دارند، به همین دلیل است كه در كلیساهای قدیمی میبینید صدها عصا توسط افرادی گذاشته شده كه از بیماری جسمی رنج میبردهاند و با گذاشتن عصا امید به شفابخشی داشتهاند.
نحس بودن عدد 13، بدشگون بودن آواز كلاغ یا جغد، از جمله این باورها هستند كه در اكثر كشورهای دنیا رایج است و حتی در كشورهایی مانند هلند، نروژ، ایالات متحده و انگلیس به اوج خود میرسند.
با وجود این مسائل بررسیها نشان میدهد هرچه سطح فرهنگ جامعهای پایینتر باشد در آن جامعه خرافهگرایی رواج بیشتری دارد، چون خرافهگرایی امری موهوم و زاییده جهل است و تا زمانی كه علم مطلق نصیب بشر نشده، انسانها پیوسته گرفتار اوهام و خرافات خواهند بود.
به نظر میرسد متاسفانه مصادیق خرافات و خرافهگرایی در كشور ما نیز ریشهای عمیق داشته باشد، اینطور نیست؟
در میان مردم كشور ما نیز متاسفانه گرایش به باورهای خرافی سابقهای دیرینه دارد و از گذشتههای دور استفاده از سحر و جادو برای درمان و حل مشكلات رواج بسیاری داشته است؛ برای مثال هنگام نازایی زنان، برای شوهریابی و بختگشایی دختران، تعیین جنسیت بچه، دیرزایی و سختزایی، مریضی افراد، سعد بودن مراسم عقد و عروسی و مسافرت رفتن و حتی برای پرهیز از برخی مشكلات، مثل چشم زخم زدن و رفع بلا تخممرغ میشكنند یا از خرمهره استفاده میكنند، این مساله چنان با زندگی برخی مردم عجین شده كه تقریبا تمام كارها و برنامههای زندگی این افراد كاملا تحت تاثیر باورهای خرافاتی قرار میگیرد.
آیا گرایش به سمت تمام باورهای خرافی ریشه در ناآگاهی مردم دارد؟
به نظرم ناآگاهی میتواند خطرناك باشد، اما قابل اصلاح است ولی این اصلاح در مورد خرافه صدق نمیكند، افراد ناآگاه این ناآگاهی را انتخاب نمیكنند، اما افراد خرافاتی از روی آگاهی و به عمد اعتقادات خرافی را پذیرفتهاند و ناآگاهی آنها عمدی است.
گاهی فرد برای پذیرفتن یك عقیده خرافی، باید به عمد اعتقادی را بپذیرد كه به خوبی میداند خرافهای بیش نیست، این عقاید خرافی نه فقط فرد را به تباهی میكشاند، بلكه نهادینه شدن اینگونه عقاید در جامعه، میتواند آن جامعه را از لحاظ ارزشهای فرهنگی به ورطه نابودی سوق بدهد.
در این میان مساله سن نیز در گرایش به باورهای خرافی بیتاثیر نیست، همانطور كه میدانید با افزایش مدرنیته و گسترش اطلاعات و ارتباطات انسانی و نوگرایی، از میزان خرافهگرایی طبقه جوان كاسته شده است؛ اما گاه میبینیم برخی افراد مسنتر، همچنان به باورها و پندارهای خرافی خود وابسته هستند.
در كنار این عوامل موضوعاتی مانند سطح تحصیلات و منطقه جغرافیایی محل سكونت نیز در گرایش به باورهای خرافی بی تاثیر نیست.
آیا باورهای خرافی همواره نقش مخرب در زندگی افراد ایفا میكنند یا گاهی میتوان تاثیرگذاری مثبت هم از آنها دید؟
به نكته جالبی اشاره كردید. گاهی خرافات و اعتقادات خرافی مایه دلخوشی انسانها هستند؛ به این معنی كه افراد خرافاتی تصور میكنند یك نیروی غیبی به آنها كمك میكند. شاید واقعا همینطور باشد چون پشت اعتقادات انسانها، نیروی شگرفی پنهان است.
بطور مثال شاید تا به حال برایتان پیش آمده كه احساس كنید یك لباس یا شیء خاص برای شما خوششانسی میآورد، در این صورت شما با پوشیدن آن لباس یا همراه داشتن آن شیء خاص افكار مثبت را در ذهن خود ارتقا میدهید و از تنش و نگرانی دور میشوید؛ اما ناگفته نماند گاهی این طرز فكرها سد راهی برای عملكرد مناسب افراد هم میشود.
عقاید خرافی میتوانند نقش منفی هم در زندگی ما داشته باشند؛ آنجا كه ترس از خرافات زندگی برخی افراد را مختل میكند و باعث تنشهای بسیاری میشود؛ مثل عدد 13 و نحسی آن كه برای برخی افراد واقعا دردسرساز شده است.
افرادی كه گرایش به سمت باورهای خرافی در آنها قوی است، بیشتر دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند؟
هرچه سطح آگاهی مردم پایینتر باشد و از انجام یك عمل و باور خرافی نتیجه گرفته باشند، میزان شیوع خرافات بیشتر است، در بعد فردی نداشتن اعتماد به نفس، احساس تنهایی و در بعد اجتماعی و اعتقادی، سستی در اصول اعتقادی و مذهبی، از عوامل گسترش خرافات به شمار میروند.
بطور كلی افرادی كه مضطربتر و نگرانتر هستند، راحتتر عقاید خرافی را قبول میكنند و افرادی كه بر افكار و احساسات خود كنترل درونی دارند، كمتر دچار خرافات میشوند و واقع بینانهتر با مسائل برخورد میكنند.
در مجموع بیشتر افرادی به باورهای خرافی گرایش پیدا میكنند كه از لحاظ شخصیتی افراد ضعیفی هستند، اعتماد به نفس لازم را ندارد، اختلالات اضطرابی، عزت نفس پایین، تصویر منفی از خود و دوست نداشتن خود، بارزترین ویژگیهای شخصیتی افراد خرافاتی است.
زنان خرافاتیترند یا مردان؟
بهطور كلی زنان بیشتر از مردان به خرافات گرایش دارند، خانمها معمولا بیشتر دچار اضطراب میشوند یا حداقل میتوان گفت بیشتر به دلیل این اضطرابها نزد مشاور یا متخصص میروند.
هرچند متغیرهای شخصیتی عامل مهمی در ایجاد خرافات نیست، اما شواهدی وجود دارد كه نشان میدهد اگر نسبت به افراد عادی مضطربتر باشید احتمال اینكه خرافاتی تر باشید بیشتر است.
منبع كنترل ما میتواند یك عامل مهم در خرافاتی بودن ما باشد، اگر یك منبع كنترل درونی داشته باشید باور خواهید داشت كه مسئول همه چیز هستید، به این باور خواهید رسید كه مسئول سرنوشت خود هستید و میتوانید موجب بروز اتفاقاتی شوید كه مسیر زندگیتان را به بهترین شكل تغییر دهید اما اگر منبع كنترلتان بیرونی باشد فكر میكنید این زندگی است كه اتفاقات را برای شما رقم میزند.
پس واضح است آنها كه منبع كنترلشان بیرونی است، بیشتر خرافاتی هستند و دلیل آن هم این است كه میخواهند قدرت بیشتری روی زندگیشان پیدا كنند.
باورهای خرافی چه تاثیری در زندگی افراد خرافاتی دارد؟
احساس امنیت و اعتماد مهمترین فایدهای است كه از گرایش به سمت خرافات نصیب افراد خرافاتی میشود، اما نكته مهم این است كه این احساسات همگی كاذب هستند چون مهمترین پیامد مخرب گرایش به خرافات این است كه فرد خرافاتی از واقعیت دور میشود.
افرادی كه به سمت این مسائل میروند چون در نهایت نتیجه نمیگیرند سرخورده میشوند؛ اما شرایط زمانی حاد میشود كه مشكلات این گروه از افراد ممكن است به صورت اتفاقی و به دلایل مختلف حل شود و همین وضع موجب میشود كه اعتقاد فرد به خرافات راسختر و محكمتر شود.
خرافاتیها در زندگی مشترك با چه مشكلاتی مواجه میشوند؟
خرافهگرایی در زندگیهای مشترك پیامدهای جبرانناپذیر و مخربی در پی دارد؛ در موارد متعددی دیده شده كه یكی از زوجین با آگاهی از گرایش همسرش به این باورها با رفتارهای وی مخالفت میكند كه این تنشها بتدریج موجب بروز مشاجراتی بین زوجین میشود كه در نهایت زندگی مشترك زوجین را تحت تاثیر قرار میدهد و آن را تا آستانه فروپاشی نیز پیش میبرد.
بهعنوان مثال اختلاف نظرهای خانوادگی و زناشویی موضوعی غیرقابل اجتناب است؛ اما كسی كه به خرافه اعتقاد دارد بلافاصله پس از یك درگیری خانوادگی به سراغ دعانویس و جادو میرود و تلاش میكند از این طریق مشكل خود را رفع كند، در حالیكه روش منطقی و صحیح این است كه وقتی از دلیل موضوعی سر درنمیآورد به مشاوران خانواده مراجعه میكند و از متخصصانی در رشتههای روانشناسی، روانپزشكی یا مشاوره كمك بگیرد تا مشكل خود را بطور اساسی و منطقی حل كند.
بهعنوان یك مشاور رد پای گرایش به باورهای خرافی تا چه اندازه در میان مراجعهكنندگان به مراكز مشاوره دیده میشود؟
در مجموع زنان و مردانی كه به این مركز مراجعه میكنند، مواردی كه مسائل و مشكلاتی دارند كه ردپای خرافاتی بودن در آنها دیده میشود؛ فراوانی چندانی ندارد، اما با این حال تعداد این مراجعهكنندگان هم كم نیست.
موارد متعددی در مراجعه زوجها داشتهایم كه در زندگی مشترك با مشكلاتی مواجه شدهاند و دلیل آن را نادیده گرفتن و بیتوجهی به برخی باورهای رایج در جامعه عنوان كردهاند، مانند اینكه در تعیین ساعت و روز ازدواج دقت لازم را نكردهاند و در روز و ساعت بد یمنی ازدواج كردهاند؛ یا چشم زخمی كه از فامیل هر یك از طرفین به عروس و داماد رسیده، باعث شده زندگی مشتركشان چشم بخورد و...
اما در مجموع موضوعی كه بیشتر در میان این گروه از مراجعهكنندگان ما به مراكز مشاوره به چشم میخورد، این است كه بررسیها نشان میدهد افرادی كه پشتوانه اعتقادی چندان محكمی ندارند بیشتر در معرض گرایش به باورهای خرافی و خرافاتی شدن هستند.
آیا میتوان امیدوار بود افراد خرافاتی دست از باورهای نادرست خود بردارند و درمان شوند؟
نكته مهم در ویژگیهای شخصیتی افراد خرافاتی این است كه آنها همواره فكر میكنند، اتفاقاتی خارج از جریان طبیعی زندگی رخ میدهد كه نمیتوان هیچگونه تسلطی روی این عوامل داشت. در چنین شرایطی افراد خرافاتی سعی میكنند موضعگیری تسلیم در برابر این اتفاقات را در پیش بگیرند و این شرایط گرایش به خرافات را در آنها بیشتر تقویت میكند.
از عوامل دیگری كه در شكل گیری و تشدید باورهای خرافی در میان مردم نقش دارند، چیزی است كه از آن به «روانشناسی تقویت شده» تعبیر میشود، به این معنی كه این افراد در رفتارهای خود تقویت میشوند، یعنی اگر فكر خرافهای در ذهن فرد به وجود آمده باشد و از سوی دیگر به دلیل رعایت نكردن برخی مسائل اتفاقاتی هم رخ دهد همین موضوع كافی است تا فرد وقوع این اتفاق را به همان خرافه ربط بدهد كه این شرایط موجب شكلگیری و تقویت افكار خرافی خواهد شد.
چون این نوع رفتار یك نوع اختلال اضطرابی است و ذهن فرد مشغول این پدیده میشود و در اصطلاح نشخوار ذهنی میكند. در رفتارهای درمانی سعی بر این است كه از طریق روش حساسیتزدایی منظم رفتار وسواسی فرد در بروز افكار خرافی برطرف شود و بتدریج حساسیت وی نسبت به آن كار خاص كم شود.
روش بازسازی افكار نیز راهكار دیگری است كه میكوشد فرد را از نداشتن ارتباط بین پدیدههای بیرونی با افكار خرافی آگاه كند تا فرد یك اتفاق را به انجام یك عمل خاص خرافی ربط ندهد و دچار اضطراب نشود.
به نظر شما چگونه میتوان از شیوع باورهای خرافی در میان مردم یك جامعه جلوگیری كرد؟
گرایش به باورهای خرافی در جامعه به دو دلیل شكل میگیرد؛ اول به دلیل گرایشهای درونی فردی كه با داشتن برخی خصوصیات و ویژگیهای روحی و روانی آماده پذیرش خرافات است و در چنین شرایطی مراجعه به مشاور و ادامه دورههای درمانی موثر خواهد بود.
در شكل دوم برخی باورهای خرافی در سایه كمكاری نهادهای فرهنگی در جامعه است كه باعث میشود این پدیده نهتنها ریشهكن نشود، بلكه به مرور و در دورههای مختلف همچنان قوی توسط افراد یك جامعه به آن بها داده میشود.
در چنین شرایطی رسانههای جمعی، دیداری، شنیداری و رسانههای مكتوب میتوانند مانند یك كلید طلایی در آگاهسازی و ارتقای سطح فرهنگی افراد جامعه نقش موثری داشته باشند.
در حوزه نهادهای آموزشی و فرهنگسازی مسئول، هرچه این آموزشها از ردههای پایین آغاز شود، بهتر است اما با بیان و كلام مخصوص به خود، به این شرط كه برای جامعه هدف قابل فهم و درك باشد، بهطور مثال آموزش و پرورش باید در ردههای مختلف سنی و در مقاطع مختلف تحصیلی در قالب كتابهای درسی یا جزوات آموزشی مطالبی را برای آگاه سازی دانش آموزان نسبت به خرافات و پیامدهای منفی آن بگنجاند.
در مقاطع تحصیلی بالاتر و در دانشگاهها نیز از آنجا كه جامعه هدف از سطح فكر بالاتری برخوردار هستند، برگزاری همایشهایی برای موشكافی ابعاد خرافات و خرافهگرایی و تاثیر آنها در زندگی مردم هر جامعه در جهت آگاهسازی قشر جوان میتواند مفید واقع شود.
در این میان نباید از نقش و جایگاه فرهنگسراها و خانههای فرهنگ محله غافل شد و از توان بالقوه این پایگاههای آموزشی به نحو مطلوب بهره گرفت.
از آنجا كه خانوادهها و بخصوص مادران و دختران جوان بیشترین گروههای مخاطب برنامههای این اماكن فرهنگی و اجتماعی هستند؛ مسئولان فرهنگسراها و خانههای فرهنگ محله میتوانند با برگزاری جلساتی با حضور استادان روانشناسی یا مشاوران خانواده موضوع خرافات و پیامدهای آن در ابعاد مختلف زندگی و بخصوص در روابط همسران را به بحث و چالش كشیده و در این زمینه به خانوادهها و بخصوص زنان كه بیشتر در معرض افكار خرافی قرار دارند آگاهیهای لازم را داده و فرهنگسازی كنند.
منبع: جام جم
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.