وقتي«گفتوگو» به پايان ميرسد
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۸ 30 June 2012
کد خبر: ۲۵۴۶۰۶
| ۱۰ تير ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۸ 30 June 2012
| سعيد حجاريان در روزنامه شرق نوشت:
حتماً شنيدهايد كه ميگويند وقتي سياست به پايان ميرسد، جنگ آغاز ميشود. ميتوان اين تعبير را به نحو ديگري نيز بيان كرد؛ وقتي گفتوگو به پايان ميرسد، خشونت آغاز ميشود. انسانها معمولا سه نوع كنش از خود بروز ميدهند؛ نخست، كنشي است كه انسان در ارتباط با طبيعت از خود بروز ميدهد. انسان، با طبيعت برخوردي استخدامي و استثماري دارد.
طبيعت بيجان چون موم در دست انسان قرار دارد و انسان با خرد ابزاري خود هر نوع تصرفي در آن ميكند. به خصوص انسان مدرن كه به سوژه بدل شده است، طبيعت را چون «ابژهاي» در معرض هر نوع دخل و تصرف قرار ميدهد.
در اينجا طبيعت بيجان در مقابل انسان كاري از دستش برنميآيد، يعني عكسالعملي نشان نميدهد و فعلپذير است. لذا بين انسان و طبيعت، رابطه كنشگر و كنشپذير شكل ميگيرد. از اين جهت فصل مميزه انسان با بقيه موجودات، ابزارسازي است. يعني انسان ابزارساز با استفاده از خرد ابزاري، ميتواند طبيعت را به استخدام خود در آورد.
اما رابطهاي كه بين انسانها با يكديگر وجود دارد كدامها هستند؟ انسان در رابطه با انسانهاي ديگر دو نوع كنش بروز ميدهد: 1. كنش معطوف به موفقيت 2. كنش معطوف به مفاهمه.
در كنش معطوف به موفقيت، ارتباط انسانها با يكديگر ارتباط «راهبردي» است، به اين معني كه وقتي كنشي انجام ميشود واكنشي در پي دارد. در اينجا طرف مقابل، كنشپذير نيست بلكه واكنشگر است. براي فهم اين نوع رابطه، در سادهترين حالت بازي «بيسبال» را در نظر بگيريد. در اين بازي هر دو طرف به موفقيت ميانديشند و به همين دليل، حركت بعدي طرف مقابل را محاسبه ميكنند. البته ميتوان حالتهاي پيچيدهتري مانند بازي «شطرنج» را مثال زد يا بنگاه اقتصادي در بازار يا دولتها در عرصه جهاني. همه اين ارتباطات، معطوف به هدف هستند.
اما نوع ديگري از رابطه بين انسانها برقرار است و آن كنش معطوف به «ارتباط» و «تفاهم» است. مانند رابطه دو نفر كه ميخواهند با يكديگر ازدواج كنند. عشق نيز رابطهاي تفاهمي است. هابرماس معتقد است كه چون قدما انسان را «حيوان ناطق» خواندهاند، كنش ارتباطي ذروه (بهترين ميوه)، كنش انساني است. زيرا در كنش ارتباطي، گفتوگو ميسر ميشود و همينجاست كه سپهر همگاني شكل ميگيرد. اما اگر انسانها نسبت به يكديگر جهل داشته باشند و نتوانند يكديگر را فهم كنند، به مصداق «الناس اعداء ما جهلوا» (انسانها دشمن چيزهاي ناشناخته هستند) تبديل ميشوند و طبيعتاً نتيجه اين عدم ارتباط، خشونت خواهد بود. لذا ميتوان گفت كه بنياد خشونت، جهل ناشي از عدم ارتباط است.
در اديان ابراهيمي داستاني درباره شهر «بابل» وجود دارد كه خداوند به مردم شهر به دلیل فسادهايشان غضب كرد و در نتيجه آن، صبح شد در حاليكه مردمان شهر، ديگر زبان يكديگر را نميفهميدند. بعد از مدتي همگي به جان يكديگر افتادند و در آنجا شرايط طبيعي (state of nature) حاكم شد و به قول «هابز»، انسان شد گرگ انسان. حتي به قول قرآن، زن حرف همسرش را نميفهميد.
معني سرياني «هاروت» و «ماروت» هم كه در قرآن آمده است، سلطه و خشونت است. گويي شرايط لاقياس پيش آمده است و زيست جهان هر فرد با زيست جهان ديگري تفاوت ماهوي پيدا كرده است.
اما بحث اصلي نگارنده اين است كه در كنش راهبردي دوم كه معطوف به موفقيت است، اگر پشتوانه مفاهمه در ارتباط وجود نداشته باشد، رابطه به سمت ارتباط معطوف به استثمار و استخدام ميل خواهد كرد. يعني پايه ارتباط معطوف به موفقيت، ارتباط معطوف به مفاهمه است. در صورتي كه بين انسانها رابطه معطوف به استثمار و استخدام شكل بگيرد، ديگر انسان، انسان نيست و به شيء تغيير شكل ميدهد. در اين حالت فقط كنشگر انسان محسوب ميشود و ديگران را شيء و از جنس طبيعي و ناطور ميداند.
در اينجا كنشگر، با «خرد ابزاري» به سراغ افراد ميرود و همان برخوردي را كه با معدن ميتواند بكند با انسان نيز مرتكب ميشود. لذا طبيعي است كه در نتيجه اين نوع رابطه، فجايعي چون «داخائو»، «آشوويتس»، كلكسيون جمجمههاي مردم «خمرهاي سرخ»، بمبگذاري در مراسم عزاداري يا بمباران اتمي «هيروشيما» رخ ميدهد.
به قول معروف در اين شرايط، حرف عقل جز از دهن توپ كروپ بيرون نميآيد. حال چه بايد كرد كه ديگر شاهد اين فجايع نباشيم؟ طبيعي است كه بايد شرايط گفتوگو را فراهم و مهارت گفتوگو را تقويت كرد. از مهمترين شرايط گفتوگو نيز آن است كه كنشگران ابزار سلطه را پشت در بگذارند. حضرت امير در نامهاش به مالك اشتر ميفرمايد كه وقتي با مردم سخن ميگويي پاسبانان و نگهبانان را از دور خود دور كن تا مردم بتوانند بدون لكنت با تو سخن گويند، چون از پيامبر شنيدم كه فرمودند به خدا هيچ امتي رستگار نميشود مگر آنكه مردمش بدون لكنت و با قاطعيت بتوانند حق خود را از حاكم بستانند. يكي ديگر از شرايط گفتوگو و ارتباط از نظر بنده، ضرورت وجود ترجمان است. آنطور كه پيشتر گفته شد اگر زيست جهان افراد لاقياس باشد، امكان رد و بدل شدن اطلاعات و مفاهمه از بين ميرود و اينجاست كه ضرورت وجودي مترجماني پديد ميآيد كه بتوانند پلي باشند ميان زيست جهانها و هر چقدر مترجمها بيشتر باشند رابطه بهتري بين كنش گران طالب موفقيت برقرار ميشود.
به قول مولوي:
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويم
نه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويم
چو رسول آفتابم به طريق ترجماني
پنهان ازش بپرسم به شما جواب گويم
به طور مثال نبايد نقش «اوزال» و «اربكان» را درگذار به دموكراسي در تركيه ناديده گرفت. چون قبل از آنها در تركيه فقط خشونت حاكم بود و نظاميان هر روز عدهاي را ميكشتند و خيابانهاي آنكارا و استانبول مملو از اجساد مجهولالهويه بود اما آن دو نفر، هم زبان اسلامگراها و هم زبان نظاميها را ميدانستند.
لذا گذار به دموكراسي در تركيه راحتتر صورت گرفت. متفكراني مانند «هابرماس» براي گفتوگو شرايطي را برشمردهاند كه قابل تاملاند. حتي ميتوان گفت كه در مسايل فرهنگي نيز وجود مترجمها بود كه شناخت فرهنگهاي گوناگون در جهان را ممكن كرد. براي مثال اگر شخصي مانند «فيتز جرالد» نبود كه «خيام» را به انگليسي ترجمه كند، زيست جهان ادبيات ايران براي غربيها ناشناخته ميماند.
متاسفانه در تاريخ طولاني سرزمين ما نيز شاهد برهههايي بودهايم كه به واسطه فقدان مترجمان دقيق و اصلاحگران پايبند به جدال احسن، فجايع عمدهاي رخ داده است. به طور مثال شايد ميشد با كمي متانت، صبوري و شكيبايي در اترا از حمله مغول پيشگيري كرد.
يعني بيكفايتي حاكم «اترا» در برخورد با ايلچيان مغول و قتل آنان توسط خوارزمشاهيان باعث شد كه مغولان تا قلب اروپا پيش روند. با وجود اينكه پس از بسياري از انقلابات مانند روسيه، فرانسه و چين نيز معمولا يك دوره ترور و وحشت وجود داشته، اينكه گفته ميشود انقلاب فرزندان خود را ميخورد، الزاما حرف دقيقي نيست. باز به تعبير حضرت امير «غصت الفتنه ابناءها بانيابها..» (فتنه فرزندان خود را با دندانهايش از هم ميدرد). پس اين فتنه است كه فرزندان خود را با خشونت از بين برميدارد.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.