بازدید 9806

واپسين نفس‌هاي شغل‌هاي رو به احتضار

خاتم کاري يا استخوان کاري از جمله مشاغلي است که امروزه تنها از آن جز چند استادکار سالخورده نامي بيشتر به جا نمانده است‌. به خاتم کاري هنر آراستن سطح اشياء مختلف نيز اطلاق مي‌شود.
کد خبر: ۴۵۵۸۴۳
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۲ 07 December 2014
مردم سالاری در گزارشی نوشت:

مادربزرگ‌ اين اواخر آلزايمر داشت و تا چند روز قبل از مرگ گوشه صندوقچه‌اش يک قوري چيني و چند بشقاب گل سرخي ترک خورده و فنجان‌‌هاي دسته شکسته را نگه داشته بود و هر روز که به خانه مي‌رسيدم سراغ «علي آقا چيلانگر!» را مي‌گرفت که پيدايش کنم و بيايد چيني‌هاي شکسته‌مان را بند بزند!

در اين چند سال گذشته در آستانه هشتاد سالگي با وجود اينکه حافظه کوتاه مدتش را از دست داده بود اما به خوبي اتفاقات سال‌هاي دور نوجواني و جواني اش را به ياد مي‌آورد و مدام از نوه‌هايش مي‌خواست يک روز با ماشين دودي براي زيارت ببرندش به شاه عبدالعظيم يا هر نوروز بايد يک پنبه زن بيايد پنبه‌هاي لحاف‌ها و تشک‌ها را حلاجي کند!

حالا که چند هفته از مرگش گذشته و قرار است به خاطرش همانطور که مي‌خواست به جاي دور انداختن چيني‌هاي شکسته آنها را بند بزنم ‌هر‌چه مي‌گردم نه از چيني‌بند‌زن‌ها نشاني مي‌يابم و نه کسي جايي را سراغ دارد که بتوانم چيني‌هاي شکسته را ترميم کنم.

در اين ميان براي خيلي‌ها نام چيني بند‌زن‌ها ناخودآگاه حسي نوستالژيک و خاطره‌انگيز دارد و با لبخندي روي لبشان شروع مي‌کنند به ياد‌آوري گذشته‌ها و سري به نشانه حسرت تکان مي‌دهند و از خاطراتشان مي‌گويند.

بر‌اساس آنچه در جستجويم در خصوص شغلي به نام چيني بند‌زني به دست آوردم در پاره‌اي از منابع به چيني‌ بند‌زن چيلانگر نيز گفته‌اند. چيني بند‌زن‌ها يا چيلونگرها بصورت دوره گرد بودند و در محل‌هاي خاصي به مدت معيني اطراق مي‌کردند و به کار چيني بند‌زني مي‌پرداختند.

در گذشته بخش عمده‌اي از ظروف منازل همانند کاسه، بشقاب، قوري و ... از جنس چيني بود. اين چيني‌ها به تلنگري بند بود و در اثر ضربه‌اي مي‌شکست. زنان خانه در طول سال تکه‌هاي شکسته چيني را تا آمدن چيني بند‌زن نگه مي‌داشتند. چيني بند‌زن هر از چند گاهي مي‌آمد و در مدت کوتاهي اهالي محل متوجه محل حضور وي که ممکن بود اندکي نسبت به سال گذشته تغيير کند مي‌شدند و ظروف چيني را براي ترميم به نزد چيني بند‌زن مي‌آوردند . ابزار کار چيني بند‌زن بسيار ساده بود و شامل جعبه يا همان ميزکار، مته، کمان کوچک (ابزار محرک براي چرخاندن سرمته)، چسب مخصوص، تسمه‌هاي بسيار باريک و ظريف مي‌شد. چيني بند‌زن، چيني‌هاي شکسته را تحويل مي‌گرفت و به مرور يک به يک با کمان و مته محل‌هاي مورد نظرش را سوراخ مي‌کرد و تکه‌هاي شکسته را با چسب مخصوص چيني مي‌چسباند و با بندهاي کوچک فلزي (تسمه‌هاي فلزي باريک) ظروف را به هم وصل مي‌کرد. پس از ترميم هر يک از ظروف به ازاي دسترنج آن مقداري گردو، بادام، گندم يا پول دريافت مي‌کرد. اقامت چيني بند‌زن بستگي به تعداد چينيهاي شکسته اهالي داشت و معمولا پس از سپري شدن ده تا پانزده روز محل خود را براي کار در محله‌اي ديگر ترک مي‌کرد. از اين لحظه به بعد چنانچه ظرف چيني خانواده‌اي مي‌شکست بايستي تا دفعه بعد تکه‌هاي شکسته را براي ترميم نگه مي‌داشتند و از استفاده آن محروم بودند. نسل‌هاي قبل بخوبي اين خاطره‌ها را به ياد دارند.

خيلي‌ها هنوز باور نمي‌کنند در گذار زمان شتاب مصرف‌گرايي و استفاده از محصولات ماشيني به جايي برسد که به فاصله يکي دو نسل در خيابانهاي تهران نه از سرو صداي چکش بازار مسگرها نشاني بماند نه از ورشوچي‌ها و نمدمال‌ها و صابون‌پز‌ها!

قطار مدرن‌شدگي چنان با سرعت ايران و شهرهايش را در نورديد که خيلي‌ها مجبور شده‌اند از شغل آبا اجداديشان دست بکشند يا بيکار شده يا به مشاغل ديگر که عموما نه مشاغل توليدي و خدماتي که نوعي دلال‌‌بازي هستند تن بدهند.

اين در حالي است که در گذشته بيشتر مشاغل ايرانيان به نوعي با هنر و صنعت در ارتباط بوده و به صورت تجربي از نسل‌هاي قديمي خانواده به فرزندان به ارث مي‌رسيد.

به اعتقاد کارشناسان، شغل آدم‌هاي هر روزگار، اثر مستقيم روي رفتار و فرهنگشان دارد و به گونه‌اي در تار و پود جامعه تنيده شده که گاه حتي ضرب‌المثل‌ها و فرهنگ عامه از اين شغل‌ها قوام يافته است.

شغل اگر چه امروزه تنها يک راه براي درآمد و گذران اقتصادي است اما در گذشته تنها به اين علت و اينگونه نبوده است.

راهي كه هر آدمي براي گذران زندگي‌اش برمي‌گزيند، نگاه او را به زندگي از ديگران متمايز مي‌كند و به او زبان و نگاه ويژه‌اي مي‌بخشد. سهم زيادي از عمر هر آدمي در كار مي‌گذرد و از وقتي شهرها به وجود آمدند، كاسبي مهمترين شكل كسب درآمد مردم شهر بوده است. مردم خيلي زود ياد گرفتند كه غير‌دامداري و كشاورزي، با ارائه خدمات و فروش كالا هم مي‌توان درآمد داشت و از همان روزگار، مردمان تلاشگري بودند كه در كارگاه‌هاي ابتدايي و ساده و پشت دخل مغازه‌هايشان، بخشي از نياز همنوعانشان را تأمين مي‌كردند و شغلشان گاهي به چند هنر نيز آراسته بود.

حالا خيلي از آن شغل‌ها فراموش شده‌اند. گذر روزگار و پيشرفت زندگي بشر، ديگر جايي براي بسياري از آنها نگذاشته است. بخشي از آنها به خاطر توسعه صنعت و علم از بين رفته‌اند، براي بخشي ديگر هم فرصت و حالي نمانده است. با اين حال هنوز در گوشه و كنار محله‌هاي قديمي‌تر، كساني هستند كه به همان شيوه‌هاي قديمي كار مي‌كنند و خدماتي به مردم مي‌دهند كه ديگر كمتر مي‌توان نشانه‌اي از آن در شهرها پيدا كرد.

در بسياري از محله‌ها هم كه روزگاري جايگاه درودگران و آهنگران و زورخانه و قهوه‌خانه بود، حالا ديگر نشانه‌هاي قديمي كمرنگ شده‌اند. دكتر سيد مهدي ميرصادقي كه در رشته مردم‌شناسي تحصيل كرده است، درباره اين تغييرات فرهنگي و گذشته شغلي افراد و در پاسخ به اين سوال که چرا شغل‌هاي قديمي از رواج مي‌افتند؟ معتقد است:در دنيايي كه دائما در تحول است، تغيير مي‌كند و تصحيح مي‌شود، ذهنيت‌ها و طرز فكرها بار دگرگوني‌ها را اعم از سياسي، اقتصادي يا اجتماعي به دوش مي‌كشند. تحول فكري در كشورهاي صنعتي به صورت ميلي جمعي به آتيه‌نگري و شناخت و پيشرفت در همِه زمينه‌ها جلوه مي‌كند و زمينِ ترك تدريجي بعضي آداب و رسوم و سنت‌ها و همراه با آن نوعي بازسازي و برنامه‌ريزي براي كل جامعِ مدرن را به همراه مي‌آورند و شغل هم بخشي از اين تغييرات است.

در كشورهاي در حال توسعه افكار آن چنان به حفظ و باز توليد سنت و عرف مشغولند كه كمتر ميل و فرصتي براي شناخت‌هاي تازه دست مي‌دهد و اين در خود غرق شدن، كه نه در سمت و سوي تغييرات دنياي مدرن است و نه با شتاب اين تغييرات سازگاري دارد، حتي اثر دگرگوني‌هاي ناگزير را نيز به نوعي خنثي مي‌كند.

بازتاب اين طرز فكرها در زندگي روزمره، ميراث فرهنگي هر كشور را تشكيل مي‌دهد و هويتي را به وجود مي‌آورد كه مردم آن كشور تصوير خود را در آن پيدا مي‌كنند و اين هويت به نوبه خود ضامن حفظ اين ميراث مي‌شود. ما اين هويت را در كشورهاي در حال توسعه سنت مي‌ناميم كه در محدوده آن ساختار و كاركرد جامعه باز توليد مي‌شود و تداوم مي‌يابد.

سنتي كه از طريق انتقال دانسته‌ها، عقايد مذهبي و اسطوره‌ها، از قرني به قرن بعد منتقل مي‌شود، از نسلي به نسل ديگر از طريق نوشته‌ها يا گفته‌ها و امثال و حكم و نيز از طريق آنچه عرف مي‌ناميم. شغل‌ها هم بخشي از اين سنت‌ها هستند.

اين کارشناس در پاسخ به اين سوال که شغل مردم از چه زماني تخصصي شده؟ مي‌گويد: تخصصي شدن كسب از خرده‌فروش‌ها شروع مي‌شود. اين گروه مالك كسب خود هستند و كالايي را از كلي فروش مي‌خرند و با درصدي سود مي‌فروشند. اكثراً از طبقه متوسط اجتماع، كاملاً منطبق و هماهنگ با فرهنگ و سنت بازار هستند و در حد امكانات خود در زندگي اجتماعي‌ـ سياسي بازار شركت مي‌كنند و كاملا از خط‌مشي تعيين شده از طرف «گروه» پيروي مي‌كنند حتي اگر با آن مخالف باشند.

اكثراً كم‌سوادند و بعضي از آنها اصولاً سواد خواندن و نوشتن ندارند و بعضي حتي قادر به امضاي اسم خود نيستند ولي شم كاسبي دارند و در كار خود موفق هستند. به قول خودشان، «كسي كه كف بازار بزرگ شده شم تجارت و خريد و فروش را بيش از كسي كه چند دكترا در اقتصاد گرفته دارد» و عقيده دارند كه بازار بهترين دانشگاه علم تجارت است.

مي‌پرسم‌: گويا در گذشته همه در مغازه‌ها كار نمي‌كرده‌اند و دستفروشي بيشتر رواج داشته؟

مي‌گويد‌: همين طور است. در گذشته انواع كسبِه دستفروش كالايشان را بر سر دست عرضه مي‌كردند. از جمله قبا، گليم و لباده‌اي‌ها كه متاع خود را يك‌كتي روي شانه مي‌انداختند. كفاش‌هاي نو و نيمدار فروش، طواف، ميوه‌فروش، سيب زميني، كبابي، لبويي، شلغمي، دل و جگري، ‌دوغي، تخم‌مرغي، پنيري، باقلايي، چاي دارچيني، پاتيلي‌هاي آشي و پلويي كه در تهران قديم بيشتر در سبزه ميدان كار مي‌كردند.

يكي ديگر از اين نوع شغل‌ها آب زرشكي بود كه غرابه‌‌اي پيزُر كشيده از دوش آويزان مي‌كرد و كاسه‌آبي همداني‌ يخ مي‌انداخت و صدا مي‌زد: آب زرشك جگرو جلا مي‌ده تشنه. دوغي هم قدحي بزرگ مرغي را با ليواني چند بر روي چهار پايه‌اي كوتاه مي‌گذاشت و داد مي‌كشيد، يا اگر زمستان بود، شيري و شلغمي و لبويي كه پاتيل و لاوك‌ خود را مي‌گذاشتند و داد مي‌زدند و در برابر يك شاهي صد دينار آن را در اختيار مردم مي‌گذاشتند.اين شكل كسب و كار در گذشته رواج زيادي داشت كه حالا كمتر اثري از آن مانده و محدود شده است. دکتر ميرصادقي ويژگي شغل‌هاي قديم و علت از رواج افتادن آنها را اينگونه ذکر مي‌کند: مهمترين نكته در مورد اين شغل‌ها اين است كه آنها بر اساس نياز مردم همان زمان به وجود آمده‌اند و حالا چون ديگر شكل زندگي عوض شده كاركردي ندارند. من يك مثال مي‌زنم. مثلاً در گذشته دكان‌هاي آهنگري وجود داشت كه در آن به وسيله دست و ابزار اسباب اوليه اشياي آهني مي‌ساختند.

اشياي محصول اين دكان‌ها عبارت بود از بيل و كلنگ بنايي، بيل باغباني و شن‌كش، ديلم و قلم و چكش سنگتراشي، سيخ و كفگيرك نانوايي، انواع زنجير كلفت و نازك براي مصارف مختلف مثل آويختن چلچراغ و چراغ و گوي و قنديل و افسار، دهانه‌هاي شتر و قاطر و گردن سگ و زنجيرهاي چارواداري، منقل‌هاي بزرگ و كوچك اسفند و كرسي و انبر و سه‌پايه، تغارتراش و كج‌بيل، ساج نان‌پزي، شاهين ترازو، كفه‌هاي بزرگ و كوچك و سرطاس، قپان‌هاي اهرمي سنگ قپان و ترازو، پايه‌هاي نيمكت‌هاي قهوه‌خانه، دريچه در راه آب و پنجره و طارمي، نعل اسب و الاغ، قطعات آهني گاري و درشكه و كالسكه و دليجان، مانند توپ و تسمه‌ دور چرخ و فنر و اهرم‌هاي كروك و مال بند، انواع حلقه و بست و قلاب كه البته ديگر هيچ كدام اين چيزها كاركردي ندارند و طبيعي است كه ديگر آهنگري به اين معني وجود نداشته باشد.

يکي ديگر از شغل‌هاي رو به زوال آيينه‌کاري است‌. آيينه‌کاري جزو اندک شغل‌هاي قديمي است که امروزه نيز تداوم دارد. اين هنر جزو آخرين ابتکارهاي هنرمندان ايراني در معماري داخلي و تزئين درون ابنيه مختلف به شمار مي‌رود. اجرا‌کنندگان اين رشته از هنر، با دقت و ظرافت و با ايجاد اشکال و طرح‌هاي هندسي و تزئيني از قطعات کوچک و بزرگ آينه در سطوح مختلف، فضاي درخشان و پر تلألويي را پديد مي‌آوردند که حاصل آن بازتاب پي در پي نور در قطعه‌هاي بي‌شماري از آينه و محيطي پر‌نور، رويايي و دل‌انگيز مي‌شد. مدرک‌هاي موجود نشان مي‌دهد که آينه در ابتدا از کشورهاي اروپايي وارد ايران شد چنانکه تزيين بنا با آينه در ايران نخستين بار در شهر قزوين و در ديوانخانه شاه طهماسب صفوي که از سال 951 تا 965 ساخته شد به انجام رسيد و سپس از آينه در پايتخت جديد خاندان صفوي يعني، اصفهان در سطحي گسترده و در اغلب کاخ‌هاي آن زمان (که به گفته ژان شاردن سياح فرانسوي شمار اين کاخ‌ها از 137 عدد فزونتر بود) مورد استفاده قرار گرفت. از نمونه‌هاي بر جاي مانده آن مي‌توان به آينه کاري کاخ هشت بهشت و چهلستون اشاره کرد که از همه زيباتر و مجلل‌تر هستند.

استاد اکبر جندقيان از اندک استادکاران باقيمانده در رشته آينه کاري است که در خصوص اين شغل مي‌گويد: آينه به صورت جام يا شيشه به اندازه‌هاي 1-5/1 و 2 ميليمتر وجود دارد. هر چه آيينه نازکتر باشد شکل دادن به آن دقيق‌تر و بهتر صورت مي‌پذيرد. براي بريدن آن از الماس ريزي موسوم به الماس نيشي استفاده مي‌کنند تا آينه را به اشکال لوزي – مربع – ستاره‌اي – ضربدري يا نگين بريده و آماده براي نصب کنند. براي نصب آن نيز گچ بيخته شده را با مقداري سريش براي چسبندگي بيشتر در حدود يک نوزدهم مقدار گچ مخلوط کرده سپس آيينه‌ها را در طرح‌ها و اشکال مختلف به وسيله خمير گچ نصب مي‌نمايند. در بناهاي تاريخي بيشتر از آيينه 5/1 ميليمتري استفاده مي‌کنند تا هم آسانتر بريده شود و هم به صرفه‌تر باشد ولي آيينه‌هاي محدب و مقعر نيز که در بناها استفاده شده بيشتر مربوط به دوران قاجار است.

به گفته اين استادکار وسايل مورد نياز براي آينه کاري نيز به شرح زير است: 1-‌ گچ و سريش 2- الک 3- کاردک 4- الماس 5- و در آخر خود آيينه که جزو اصلي است و آيينه را در روزگار گذشته آيينه‌سازها مي‌ساختند.

به گفته اين استاد در زمان قديم يکي از حرفه‌هاي موجود به خصوص از دوران بعد از صفويه شغل آيينه سازي بود. براي ساختن آيينه پشت جام‌ها و قطعات شيشه‌اي را با لعابي از سرب، قلع يا نقره مي‌پوشاندند و لايه‌اي کاغذ يا پوست را براي حفظ لعاب و تيره نشدن آن در پشت آيينه مي‌چسباندند ولي شيوه ساخت آيينه در دوره قاجاريه تغيير يافت به طوري که براي ساخت آيينه از شيشه‌هاي ظريف‌تر و شکيل‌تر، همچنين لعابي از فلز جيوه استفاده مي‌کردند تا آيينه بسيار درخشنده‌تر و پايدارتر شود و از آن در سطح گسترده‌اي براي معماري و مصارف عمومي استفاده مي‌کردند.

آيينه از ديرباز نماد روشني بود و در مراسم مختلفي همچون ازدواج و نوروز جايگاه ويژه‌اي داشت، زوج‌هاي جوان شروع زندگي مشترک خود را همچون پاکي و شفافيت آيينه جشن مي‌گرفتند و در سفره هفت‌سين عيد نوروز نيز آيينه بازتاب دهنده سبزي و سر زندگي در چشم و قلب انسان بود. اشخاصي را که در زمان قديم اقدام به ساخت آيينه مي‌کردند آيينه‌ساز مي‌ناميدند که در اوان «دوره صفويه و قاجاريه» اين کار توسط يک يا چند نفر به صورت دست‌ساز صورت مي‌گرفت ولي امروزه کارخانه‌هاي بزرگ به ساخت آيينه و شيشه اقدام مي‌کنند.

خاتم کاري يا استخوان کاري نيز از جمله مشاغلي است که امروزه تنها از آن جز چند استادکار سالخورده نامي بيشتر به جا نمانده است‌. به خاتم کاري هنر آراستن سطح اشياء مختلف نيز اطلاق مي‌شود. در اين هنر مثلث‌هاي کوچک با طرح‌ها و اشکال گوناگون و بيشتر به صورت زاويه راست در کنار يکديگر قرار مي‌گيرند تا يک در ميان در کنار يکديگر قرار ‌گيرند و طرح زمينه را کامل کنند. براي انجام اين هنر از فلز برنج يا مس براي اجزاي براق طرح، از استخوان گاو يا اسب يا شتر براي سفيد و از چوب درختاني چون نارنج و عناب و آبنوس براي نشان دادن رنگ‌هاي زرد، قهوه‌اي قرمز، سياه و‌... استفاده مي‌کنند. همچنين طلا نيز در مواردي بسيار نادر در اين صنعت به کار گرفته مي‌شود. استاد محمدرضا زماني استاد کار خاتم در خصوص اين هنر – صنعت مي‌گويد: در هنر خاتم از فلز برنج، استخوان و چوب استفاده مي‌شود. در يک کار خاتم به صورت اشکال هندسي و در حالات مثلثي و لوزي به وجود مي‌آيد براي اين کار از چوب‌هاي بلند که از گونه‌هاي مختلف هستند و به آن قامه مي‌گويند با مفتول و استخوان حيوانات به يکديگر مي‌بندند سپس آنها را به اندازه 1 ميلي‌متر مي‌برند و روي صفحه‌اي چوبي به وسيله چسب چوب يا سريش مي‌چسبانند و آن را نيز با نخ‌هاي مخصوص پر مي‌کنند بعد کار را زير دستگاه پرس مي‌کنند تا بدين وسيله ساخت يک طرح خاتم را تکميل کنند.

وي از آيينه کاري و خاتم کاري و هنرهايي نظير آن به عنوان شاهکارهايي مخصوص ايران زمين ياد مي‌کند که اکنون تنها مي‌توان متاسفانه در موزه‌ها از آن سراغ گرفت و دولتمردان بايد تلاش کنند در اين خصوص با اجراي سياست‌هاي حمايتي از فراموشي اين هنرها در جامعه جلوگيري کنند.

به راستي کسي نمي‌داند اگر اين آخرين بازماندگان نسل هنرمندان ايراني نيز خداي نکرده روي در نقاب خاک بکشند از آن همه آوازه هنر ايراني چه به جاي خواهد ماند.

آهنگري نيز يکي ديگر از اين هنر – صنعت‌ها است‌. هنوز به درستي معلوم نيست که چه نوع فلزي براي نخستين بار توسط انسان مورد استفاده قرار گرفت، ولي در اين مورد دانشمندان نظريه‌هاي مختلفي را ارائه داده‌اند «جورج ساويچ در کتاب خود موسوم به تاريخ برنز» مي‌نويسد: اولين فلزي که از طرف انسان مورد استفاده قرار گرفت پيش از پيدايش مس، فلز طلا بوده است کاوش‌هاي انجام شده در «تل ابليس واقع در رشته کوه‌هاي استان کرمان» قدمت قطعات مسي به دست آمده در اين تپه را به 4500 سال قبل از ميلاد مسيح مربوط مي‌سازد. مي‌دانيم که انسان‌هاي نخستين از فلزات بيشتر براي ساخت ظرف‌ها، سلاح و ابزار‌آلات ساده سود مي‌جستند اما در دوره‌هاي بعدي استفاده از فلزات مختلف در سطح وسيع‌تري صورت گرفت به طوري که در زمان اشکانيان، هخامنشيان و ساسانيان فلز‌کاري جزو صنايع پيشرفته به شمار مي‌آمد و از فلزات در ساخت مجسمه‌ها، جام‌هاي زرين همچنين زيور‌آلات و ظرف‌هاي گوناگون از فلزاتي چون طلا و نقره استفاده مي‌نمودند اما اوج اين هنر را مي‌توان در بعد از اسلام، زمان حکومت آل بويه و سلجوقي جستجو کرد زيرا در اين دوره از فلزات چون: مفرغ، برنج و نقره، به شکل‌هاي شبکه‌اي – خاتم، برجسته کاري با خطوط اسليمي‌و ختايي همچنين کتيبه‌هايي به خط کوفي و نسخ در تزئين و تکميل اشيا و ظروف مختلف استفاده نمودند. متأسفانه در دوران ايلخاني و تيموري به دليل حملات ويرانگر که به سرزمين ايران صورت گرفت هنر فلز کاري با رکود قابل ملاحظه‌اي مواجه شد اما دوباره در عصر صفوي که اغلب هنرها به اوج رسيد اين هنر نيز در کنار ديگر هنرها راه تکامل را پيمود به طوري که ما اکنون شاهد دستاوردهاي به يادگار مانده از آن زمان هستيم. آهنگرها آهن خام با قطعات ضايعاتي را قطعه قطعه کرده سپس در کوره ذوب مي‌کنند و با فن ريخته‌گري از آنها ابزار آلت‌هاي مختلف مي‌سازند يا به گونه‌اي ديگر آنها را در کوره گرم و گداخته مي‌کنند تا به نقطه قرمزي برسد سپس با ضربات پتک بر روي سندان آهنگري بدان شکل دلخواه را مي‌دهد. اگر چيز ساخته شده احتياج به روزن يا سوراخ داشته باشد «مانند تيشه يا کلنگ» با وسيله‌اي به نام سنبه اين کار را صورت مي‌دهند پس از پايان کار چکش کاري، آن چيز را با سوهان‌هاي بزرگ پرداخت کرده و براي سفيد کاري آن از قطعه‌هاي به هم چسبيده پارچه نمدي استفاده مي‌کنند.

آخرين و شايد جالبترين مشاغل فراموش شده در ايران امروز را مي‌توان ارابه‌چي‌ها به شمار آورد که اين شغل البته به يمن وجود محوطه تاريخي ميدان نقش جهان هنوز هم زنده است و شايد با ديدن آنان بتوان تا حدودي مرهمي هر چند اندک بر زخم ناسور فراموشي اين شغل‌ها در دنياي شتابزده و مدرن و دود آلود امروزه گذاشت . داريوش مسيبي يکي از درشکه رانان ميدان نقش جهان درباره اين شغل مي‌گويد: از روزگاران کهن براي حمل بار از گاري‌هايي در نوع‌هاي گوناگون استفاده مي‌کردند. اين گاري‌ها به صورت دوچرخ و چهار‌چرخ ساخته مي‌شدند و شامل يک کفي – دو اهرم اتصال به چرخ‌ها – چرخ و محور که همه آنها بيشتر چوبي بودند همچنين چوب‌هايي که به آن کش مي‌گفتند و واسطه اتصال گاري به اسب بودند. کش به وسيله آلتي به نام دوغه که از چوب و چرم ساخته مي‌شد روي گردن اسب قرار مي‌گرفت تا اسب بتواند وزن بار را تاب بياورد. در زمان قديم براي حمل بارهاي سبک از گاري دوچرخ و براي جابجايي افراد، جهيزيه‌ و بارهاي سنگين‌تر از گاري‌هاي چهار‌چرخ يا ارابه استفاده مي‌کردند و راننده گاري و ارابه را گاري‌چي يا ارابه‌چي مي‌ناميدند.

در دوره قاجاريه ارابه‌ها را طوري طراحي کردند که مانند قطارهاي شهري امروزي روي دو ريل حرکت کنند تا عبور آنها در مسير خلوت و به سهولت انجام گيرد ولي اين ارابه‌ها يا درشکه‌ها بيشتر براي جابجايي نفرات طراحي شده بودند تا براي جابجايي کالا و بار، اما سواي از ارابه و گاري «درشکه» نيز براي خود جاي ويژه‌اي داشت به طوري که بيشتر افراد دارا و ثروتمند از آن براي جابجايي و امور تشريفاتي سود مي‌جستند خوشبختانه استفاده از اين درشکه‌ها تا امروز نيز ادامه دارد که ما اکنون شاهد فعاليت آنها در ميدان نقش جهان هستيم اما هم‌اکنون توليد ارابه و گاري به طور کامل متوقف شده و ساخت درشکه نيز فقط در شهرهاي مشهد و همدان و به دست دو استادکار به نام‌هاي حاج جعفر سراج و محمد همداني صورت مي‌پذيرد که پس از اين دو اين صنعت نيز به بوته فراموشي سپرده مي‌شود. با وجود تلاش‌هاي انجام گرفته براي احياي برخي از اين مشاغل واقعيت تلخ است و اين روزها بايد باور کرد که برخي شغل‌ها در گذار تاريخ دفن شده‌اند. اين روزها با انبوه چيني‌هاي شکسته مادربزرگ، من مانده‌ام با بغضي تلخ و غريب و دلم هواي بوي عطر چادر نماز و چارقد مادربزرگ را کرده و دلم مي‌خواهد زمان دوباره به عقب برگردد و برگردم به روزگار جواني مادربزرگ و تهران به جاي ازدحام و بوق ماشين‌ها و ترافيک امروز بشود همان تهران کوچه‌هاي خاکي و تو در تو با صداي «چيني بند‌زن اومده ...».

اين روزها اگر از کوچه پس‌کوچه‌هاي شهرتان گذشتيد و صداي کوبيدن پتک بر سندان آهنگري پير يا نغمه کوبش‌هاون بر زه حلاج‌ها را شنيديد بدانيد که داريد واپسين نفس‌هاي هنري در حال احتضار را مي‌شنويد که تا چند صباحي ديگر درست مثل چيني بند‌زن‌ها اثري از آنها نمي‌ماند و در گوشه‌اي از خاطراتمان دفن مي‌شوند.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# انتخابات ریاست جمهوری # انتخابات # رفح # حج # ارتحال امام خمینی
وب گردی