گفته میشود در حیات اجتماعی پدیدههای هستند که گسترش آنها، باعث نابودیشان میشود. زیمل، جامهشناس آلمانی (۱۸۵۸- ۱۹۱۸) مد را از جمله این پدیدههای اجتماعی میدانست. او میگفت: همه گیر شدن و گسترش مد باعث میشد تا مد نهایتاً ناپدید شود. به باور او، مد به این دلیل آغاز میشد که برخی میخواستند خود را از دیگران متمایز کنند، زمانی گسترش مییافت که عده زیادتری میخواستند خود را با آن عده خاص شبیه سازند و زمانی نابود میشد که همه گیر شدن آن، هدف متمایز بودن اولیه آن را بیمعنا میساخت. به این معنا نابودی و ناپایداری خصیصه ماهوی مد دیده میشد.
در میان نظامهای سیاسی میتوان پوپولیسم را تا حدی همتایی برای مد در نظر گرفت. این یاداشت میخواهد نشان دهد، پوپولیسم همانند مد به دلیل خصایص ماهویاش ناپایدار و گذراست. به شیوه عجیبی رژیمهای پوپولیستی به لحاظ ماهوی یعنی آنچه هستند نمیتوانند باشند. برای بحث درباره این موضوع نخست به خصایص ماهوی پوپولیسم میپردازیم.
هرچند پوپولیسم و رژیمهای پوپولیستی به سختی قابل تعریف هستند، میتوان گفت، آنها چندین خصلت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عمده دارند که کمابیش آنها را از دیگر نظامهای سیاسی متمایز میسازد؛ مثلاً استدلال شده که آنها از حیث سیاسی نهاد ستیزند، از حیث اقتصادی سیاستهای بازتوزیعی یا انبساطی گستردهای را در پیش میگیرند و نهایتاً اینکه پایگاه اجتماعی آنها عموماً در میان طبقات پایین و متوسط رو به پایین جامعه است.
این یاداشت نشان میدهد، پوپولیسم به دلیل همین خصایص یک رژیم سیاسی گذرا، خالق اضداد خود و خود نابودساز است.
بحث را با نخستین ویژگی آنها یعنی نهاد ستیزی پوپولیسم آغاز میکنیم. این نهاد ستیزی بیش از هر چیز به این دلیل مربوط میشود که پوپولیسم میخواهد با تودهها ارتباط مستقیم داشته باشد، چون اساساً تودهگراست. به همین دلیل به تدریج پوپولیستها درصدد برمیآیند نهادهای موجود را برچینند. زمانی که این نهادها برچیده یا نادیده گرفته شدند، سرانجام شخص اول پوپولیست در محور ساخت سیاسی قرار میگیرد. بدین سان نوعی نظام شخصیگرا شکل میگیرد که در آن حاکم پوپولیست خود را یکهتاز میبیند.
در اینجاست که حاکم پوپولیست جای نهاد را میگیرد و خود را در مقام نهاد برمیکشد. بدین شکل پوپولیسم به سمت یک نظام متکی به شخص با رویههای استبدادی حرکت داده میشود و این رویهها زمانی تقویت میشود که یکی از آخرین نهادها یعنی نهاد قانون و قانونگذاری هدف دیده شود. در این حالت نقض قانون به فعالیت روزانه این دست از رژیمها و به سیبل حاکم پوپولیست تبدیل میشود.
بیقانونی و استبداد مبتنی بر شخص تفوق مییابد و پوپولیسم به دو دلیل به ضد خودش تبدیل میشود؛ نخست اینکه برای اعمال شیوه استبدادی خود نیازمند نهادی برای اعمال سرکوب میشود، در حالی که پوپولیسم اساساً خود نهاد ستیز است؛ اما برای سرکوب به نهاد نیاز پیدا میکند. دوم آنکه توده گرایی پوپولیست، جای خود را به نظام شخصگرا یا فردگرا میدهد. بدین سان پوپولیسم از حیث سیاسی به تدریج به ضد آنچه بود تبدیل میشود.
در حوزه اقتصادی نیز وضع بهتر از حوزه سیاسی نیست. رژیمهای پوپولیستی عموماً به سمت سیاستهای انبساطی و بازتوزیعی گرایش مشخصی دارند. بخشی از دلیل این گرایش، سیاسی است و به این دلیل مربوط میشود که پایگاه اجتماعی رژیمهای پوپولیستی بیشتر در میان طبقات پایین و فرودست قرار دارد. سیاستهای بازتوزیعی، رفاهی و انبساطی استراتژی این رژیمها برای تأمین منافع مادی همین پایگاه اجتماعی است؛ اما این سیاستهای انبساطی عموماً اندکی پس از اجرا تأثیرات تورمی بر اقتصاد و بحران کسری بودجه برای دولت به همراه دارند.
مثلاً جدیدترین گزارش بانک جهانی به شکل مشخص تورم زا بودن سیاستهای پوپولیستی را به روشنی نشان داده است. چنانکه بر پایه آخرین گزارش بانک جهانی در سال ۲۰۱۳ و در میان ۱۶۱کشور جهان، دو کشور دارای رژیمها پوپولیستی با نرخ تورم ۴۰ و ۵/۳۹ رده اول و دوم نرخ بالای تورم را داشتهاند.
«دورنبوش و ادواردز» نیز در پژوهشی معروف نشان دادهاند، سیاستهای انبساطی رژیمهای پوپولیستی در برزیل، پرو، مکزیک، شیلی و نیکاراگوئه نهایتاً به تورم و کسری بودجه انجامیده و این رژیمهای پوپولیستی را به عقب نشینی از سیاستهای انبساطی پوپولیستی وادار کرده است. به زعم آنها، نهایتاً همه این رژیمهای پوپولیستی جای خود را به دولتهایی دادهاند که سیاستهای تثبیتی و انقباضی و مشخصاً ضد پوپولیستی داشتهاند. بدینسان از دل سیاستهای انبساطی پوپولیسم، سیاستهای انقباضی بیرون میآمد که عموماً از سوی رژیمهای جدید ضد پوپولیستی به اجرا درمی آمدند؛ بنابراین، پوپولیسم این بار از حیث اقتصادی نیز خالق آنتی تز خود از کار درمیآمد.
نهایتاً همین ضعف اقتصادی عمده پوپولیسم یعنی تورم زا بودن، به پاشنه آشیل اجتماعی پوپولیست نیز تبدیل میشد. اصل بحث این است که رژیمهای پوپولیستی که با تورم بالا روبهرو میشدند، عموماً پایگاه اجتماعی تودهای خود را از دست میدادند. از حیث طبقاتی این موضوعی مشخص شده است که تورم بالا بیشترین تاثیرات سوء خود را بر طبقات فرودست و نه بالا دست دارد. در کنار سایر عوامل، حداقل مشخص است که تورم به دلیل افزایش ارزش داراییها، بالتبع به سود داراها و نه ندارهاست.
چنان که نمونههای برزیل، پرو، مکزیک، شیلی و نیکاراگوئه در گذشته نشان دادند، افزایش نرخ تورم ناشی از سیاستهای انبساطی که از سوی رژیمهای پوپولیستی و در ظاهر به نفع طبقات فرودست تدارک دیده میشد، نهایتاً به زیان این طبقات تمام میشد.
به دلیل همین زیان اقتصادی، وقوع نوعی واگرایی طبقات فرودست در ساختار و بدنه اجتماعی رژیمهای پوپولیستی، موضوعی قابل پیش بینی دیده شده است. طبقات فرودست که روزی پوپولیسم را دوست اقتصادی خود میپنداشتند، اکنون آن را دشمن اقتصادی خود میدیدند. از دل دوست دیروز دشمن امروز بیرون آمده بود.
خلاصه کنیم، پوپولیسم که در آغاز بر توده گرایی تأسیس یافته بود، در ادامه به شدت فردگرا میشد. پوپولیسم که کار خود را با سیاستهای انبساطی آغاز کرده بود، در ادامه جای خود را به سیاستهای انقباضی داد. پوپولیسم که در ابتدا بر پایگاه اجتماعی تودهای استوار بود، در ادامه این پایگاه را به سمت واگرایی اجتماعی از خود میکشاند؛ به عبارت دیگر، پوپولیسم از دل یک نظام مبتی بر تودهها یک نظام شخص گرا، از دل سیاستهای اقتصادی انبساطی سیاستهای اقتصادی انقباضی و از دل یک طبقه فرودست حامی یک طبقه فرودست غیر حامی میساخت.
بنابراین میتوان گفت که پوپولیسم بنا به منطق نهفته در خصایص ماهویش، مرتب اضداد خودش را تولید میکند و بر همین اساس است که باید پارادوکسیکالی پذیرفت که پوپولیسم بنا بر آنچه هست نمیتواند باشد. درست است که مد را بیشتر ثروتمندان و پوپولیسم را بیشتر فقرا برمیگزینند، اما پوپولیسم و مد هر دو یک ویژگی مشترک دارند. هر دو زمانی که گسترش یافتند به سمت تولید اضداد خود و بناچار «خود نابودسازی» حرکت میکنند؛ بنابراین، اگر جایی دیده شد پوپولیسم مرتب رو به گسترش است، باید بدانیم که این گسترش به تدریج وزن آن را سنگینتر میکند تا طناب دار گلویش را محکمتر فشار دهد. پس بهتر است یا اصلاً پوپولیست نباشیم یا اگر هستیم، بدانیم نباید وزن زیادی داشته باشیم.
* استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان