بازدید 42539

دختري در گرداب عشق خياباني!

کد خبر: ۳۵۷۳۸۹
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۴ 12 November 2013
ديگر توان رو به رو شدن با خانواده ام را نداشتم هرکسي از هر طرف مي رسيد به من گوشه و کنايه مي زد. ديگر تحمل زخم زبان هاي اطرافيانم را هم نداشتم. براي همين تصميم گرفتم از خانه و محيط روستايمان فرار کنم.

به گزارش خراسان، سيما دختري ۲۸ساله وقتي وارد اتاق مددکار اجتماعي کلانتري ۲۶گلشهر شد با صورتي درهم کشيده و عصبي جواب سلام کارشناس مددکار اجتماعي را پاسخ گفت. ا

و در جواب خانم مشاورکه پرسيد ماجراي زندگي ات را برايم بگو با عصبانيت گفت: چي مي خواي برات بگم مگه وضع من رو نمي بيني؟ چي رو برات تعريف کنم؟ اين که با يک لحظه فريب خوردن بي آبرو شدم؟ اين ها رو مي خواي بدوني نه؟... اين ها را گفت و گريه کرد. پس از مدتي کم کم وقتي گريه هايش تمام شد و فهميد مشاور کلانتري قصد کمک به او را دارد شروع به صحبت کرد.

سيما ماجرايش را اين طور شرح داد: هميشه دوستان و اطرافيانم به من مي گفتند تو خيلي غرور داري و به هيچ پسري محل نمي گذاري و هيچ کسي جرأت ندارد نگاه چپ به تو کند. من هم از اين که ديگران مغرور خطابم کنند لذت مي بردم و افتخار مي کردم که جذبه ام باعث مي شود پسرها از من حساب ببرند. هميشه خوش پوش و خوش لباس بودم و دوست داشتم شيک بپوشم و از نظر ديگران آدم جذابي باشم و ديگران را به سمت خودم جذب کنم و در عين حال به هيچ کس به خصوص هيچ پسري محل نگذارم.

ما در يکي از روستاهاي اطراف مشهد زندگي مي کنيم و اين طرز لباس پوشيدن و بي محلي در يک محيط کوچک باعث شده بود تا همه از من تعريف و تمجيد کنند و تعريف از من نقل همه محفل ها شود. حدود ۴ماه پيش بود که منصور پسر خوش تيپ و خوش لباسي که هر روز سر راهم قرار مي گرفت، از من خواستگاري کرد ولي وقتي موضوع را به برادرم گفتم، او به دليل اين که منصور کار درست و حسابي ندارد و اعتياد هم دارد با ازدواجمان مخالفت کرد. ولي من با اين همه غرورم نمي دانم چطور شد که عاشق و دلباخته منصور شدم و حرف هاي برادرم هيچ اثري در من نکرد. چشم و گوشم به روي همه چيز بسته شده بود. کم کم منصور با حرف هاي شيريني که به من مي زد خودش را در دلم جا کرد و من هم رام او شدم.

سيما سري به نشانه تأسف تکان داد و اشک در چشمانش حلقه زد و در حالي که افسوس کارهاي گذشته را مي خورد، گفت: حالا ديگر من آن سيمايي نبودم که همه به او افتخار مي کردند. روزي که با هم به خانه منصور رفته بوديم تا مثلا براي آينده مان برنامه ريزي کنيم، منصور وقتي من اصلا متوجه نبودم از من فيلم مي گرفت و زماني که برادرم آب پاکي را روي دستش ريخت و به او جواب منفي داد، فيلمي را که از من گرفته بود، در روستا پخش کرد. روزي که مي خواستم سر قبر پدر خدابيامرزم بروم، موتور سواري از کنارم رد شد و گفت: فيلمت رو موبايل همه هست. اول به او توجهي نکردم. همين طور که در مسير مي رفتم چند تا متلک مشابه ديگه هم شنيدم. به فکر رفتم و عصر آن روز پيش يکي از دوستان بسيار صميمي ام رفتم. دوستم بعد از کلي مقدمه چيني تلفن همراه اش را آورد و براي يک لحظه تمام دنيا روي سرم خراب شد آخر اين فيلم من بود که روي تمام گوشي ها پخش شده بود و دليل اين همه متلک را فهميدم. از اون روز دنيا برايم تيره و تار شده بود. چرا من به اين جا رسيده بودم که مضحکه خاص و عام شوم. مني که هيچ کس نتوانسته بود کوچک ترين خطايي از من ببيند. چرا خام حرف هاي منصور شده بودم و چرا منصور با من اين کار را کرد؟ همه اين ها سوالاتي بود که هر روز مرتب از خودم مي پرسيدم. آخر چرا؟...

از آن روز به بعد هر وقت جايي مي رفتم يا خانه فاميلي مي رفتم متلک ها بود که نثارم مي شد. يک روز خانه دايي ام رفتم تا کمي روحيه ام عوض شود اما تا دايي ام مرا ديد خيلي راحت گفت: سيما ديگر اين طرف ها نيا من در اين محله آبرو دارم.

آن روز خيلي دلم شکست اما ديگر چاره اي نداشتم. برادرم که حالا خبرها به او هم رسيده بود، با عصبانيت به خانه آمد و مرا به باد کتک گرفت و هرچه فحش و بد و بيراه بود نثارم کرد. هرچه خواهرم خواست جلوي او را بگيرد نتوانست، آخر سر برادرم گفت: سيما جُل و پلاست را از اين جا جمع مي کني و مي روي ديگر نمي خواهم ريخت نحست را ببينم. تو آبروي چندين و چند ساله ما را بردي. آخر چرا با ما اين کار را کردي؟

وقتي برادرم رفت، تصميم گرفتم از خانه و محيط روستا که همه در آن به چشم ديگري به من نگاه مي کردند فرار کنم چرا که هم روي نگاه کردن به صورت برادرم را نداشتم، هم از اين همه متلک خسته شده بودم. مي خواستم بروم يک گوشه اي که خودم باشم و خودم و براي خودم کاري دست و پا کنم تا از شرهمه آدم هاي دور و برم راحت بشوم.

خيلي با خودم فکر کردم که به کجا بروم آخر من هيچ کسي را نداشتم. مادرم هم به بيمارستان پيش برادرم که تصادف کرده، رفته بود. چند بار به فکر خودکشي افتادم ولي از آخر و عاقبت اين کار ترسيدم. لباسم را با عجله پوشيدم و دو دست لباس برداشتم و رفتم لب جاده! خودرويي ايستاد و سوار شدم. به راننده گفتم مي خواهم به مشهد بروم. راننده هم تا مرا شناخت شروع کرد به متلک گفتن! ديگر از زخم زبان هاي مردم هم به تنگ آمده بودم. اما خودم کرده بودم که لعنت بر خودم باد!

هرجا پا مي گذاشتم اوضاع همين بود. ديگر نمي خواستم در روستا بمانم تا انگشت نماي اين و آن شوم. اشتباه کرده بودم و به اشتباهم پي برده بودم ولي اطرافيانم نمي خواستند از اشتباهم بگذرند. وقتي به مشهد رسيدم سراغ يکي از دوستانم رفتم و شب خانه آن ها ماندم. دوستم خيلي آدم باشخصيتي بود و با شوهرش کار مي کرد. ماجرا را برايش تعريف کردم و از او خواستم کاري برايم پيدا کند ولي او با احترام گفت: هر وقت رضايت خانواده ات را گرفتي بيا من در خدمتم. هيچ کس جرأت نمي کرد با من همراهي کند. چرا که مهر بي شرمي روي پيشاني ام خورده بود. از دوستم خداحافظي کرد. جايي براي ماندن نداشتم تا اين که به فکرم رسيد به خانه يکي از دوستان بسيار قديمي ام که سال ها از او خبري نداشتم، بروم. مريم نسبت به من وضعيت بدتري داشت او هم معتاد شده بود و با مادر پيرش تنها زندگي مي کرد. آدم ديگري شده بود جرأت اين را که به او چيزي بگويم نداشتم. يک شب هم آن جا سر کردم صبح که از خواب بيدار شدم مريم که يک جورهايي فهميده بود از خانه فراري ام و مشکلي دارم با بي شرمي تمام از من خواست تا به خانه خالي بروم و جوابگوي چند تا آدم هم تيپ خودش باشم. من که ديگر طعم تلخ اشتباهاتم هنوز زير زبانم بود، النگوي دستم را در آوردم به طرفش انداختم و گفتم: مريم تو درباره من چطور فکر مي کني؟ من حاضرم مالم را بدهم ولي ديگر آبرويم نرود. با عصبانيت وسايلم را جمع کردم و راهي يک مسافرخانه شدم.

با اين که مي دانستم آن جا به افراد مجرد جا و مکان نمي دهند، ولي دلم را به دريا زدم و رفتم. هر جا مي رفتم همه به يک چشم ديگر به من نگاه مي کردند. با هزار التماس براي يک شب مسئول مسافرخانه اي به من يک اتاق اجاره داد. روز بعد با صداي در از خواب بيدار شدم. ديدم مأموران اداره نظارت بر اماکن عمومي آمدند و از من خواستند تا همراهشان بروم. من هم که از در به دري خسته شده بودم و اين چند روز با اتفاقات ناخوشايند زيادي رو به رو شده بودم و منتظر فرصتي بودم تا به جايي پناه ببرم، از خدا خواستم و به همراه آ ن ها به کلانتري آمدم، حالا هم پشيمان از کرده ام هستم و مي خواهم بروم به جايي که هيچ کس مرا نشناسد تا زندگي آرام و راحتي داشته باشم و دوباره با آبرو زندگي کنم. مي خواهم به خانواده ام ثابت کنم من اشتباه کردم و دوباره مي خواهم همان سيماي سابق باشم. اي کاش هيچ وقت فريب حرف هاي به ظاهر عاشقانه منصور را نمي خوردم و اين قدر سادگي نمي کردم تا امروز آواره و سرگردان شوم.

نظرکارشناسي پليس پيشگيري


رئيس پليس پيشگيري خراسان رضوي درباره اين ماجرا گفت: يکي از معضلات اجتماعي جديد که در سال هاي اخير بسيار درباره آن صحبت شده است، پديده «فرار دختران» است که اگر درباره آن چاره انديشي نشود، زمينه ساز بسياري از مشکلات بزرگ در جامعه خواهد بود.

سرهنگ عباس چالاکي افزود: وجود اختلال هاي شخصيتي و رواني و مشکلات عاطفي و دلبستگي هاي واقعي و کاذب ارضا نشده، الگوپذيري هاي نادرست، ارتباط با جنس مخالف، شناخت و اطلاعات نادرست و اعتماد به نفس پايين از جمله عوامل مهم فرار به حساب مي آيند.

وي اضافه کرد: «دختران فراري» با فرار خود جداي از مسائل شخصيتي و مشکلات عاطفي و روحي خويش به گسترش روزافزون فساد و فحشا در جامعه نيز کمک مي کنند و با رواج دادن بيماري هايي مانند «ايدز»، سلامت کل جامعه را به خطر مي اندازند. دختران بدسرپرست و بي سرپرست و دختراني که گرفتار مشکلات اخلاقي مي شوند و در محيط کوچک زندگي مي کنند به دليل فرار از محيط کوچک و با خيال رسيدن به آرامش از خانواده آشوب زده و محيط پرتنش مي گريزند و گمان مي کنند با فرار از محيط و خانواده تمامي مشکلات آنان به يک باره حل خواهد شد.

اين مقام ارشد انتظامي تصريح کرد: بيشتر آنان به دليل فقر فرهنگي، اقتصادي و تربيتي خانه را ترک مي کنند و به شهرهاي بزرگ تر پناه مي برند و با پرسه زدن در خيابان هاي اصلي شهر و حتي مساجد و زيارتگاه ها سرپناهي براي خود مي جويند.

وي ادامه داد: آن ها مي خواهند به يک زندگي بهتر با شرايطي مطلوب تر برسند و آرامش وامنيت و محبت را تجربه کنند هرچند در آغازين روزهاي فرار آنان نمي خواهند درگير مسائل جرم زا و غيراخلاقي شوند، ولي خواه ناخواه دچار آسيب هاي جدي در جامعه وچالش هاي مختلفي مي شوند.

سرهنگ چالاکي خاطرنشان کرد: يکي ازاين چالش ها، اين است که آنان در دام گروه هاي سازمان يافته اي مي افتند که هدفشان بهره برداري گسترده از دختران در باندهاي فساد و قاچاق است.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۹۱
انتشار یافته: ۳۲
چقدر بده که انسانها از اشتباهات هم نمیگذرند باعث میشه طرفشون بدبخت تر بشوند.
یعنی دختر 28 ساله نمیتونه بره یه مسافرخونه یه اتاق اجاره کنه؟! واقعا چه کشوری داریم! 28 سال میدونین یعنی چقدر؟!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
عزیزم 98 ساله هم نمیتونه ولی به پسر 18 ساله پاسپورت میدن.
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
ببخشيد دختر 40 ساله هم نمي‌تونه چه برسد به 28 ساله. بالاخره بايد يه آقابالاسر باشه ديگه. تو اين مملكت اگه يه دختري مجبور باشه يه شب تو يه شهر ديگه بمونه بايد تو خيابوني، امازاده‌اي، مسجدي ...بمونه ولي به راحتي به پسرا اتاق مي‌دن.
بازم خدارا شکر کنه عقلش کار کرده دم آخری.
به خدا توکل کن گذشت زمان خیلی از زخمها روحی را التیام می بخشد.فراموش نشود کهانسان اشتباه میکن وحیوان تکرار
از خداوند بزرگ می خواهیم نگذارد که اشتباه کنیم واگر اشتباه کردیم کمک مان کند تا آن را حل کنیم
این آقا منصور باید تحت پیگرد قانونی جهت هتک حیثیت این خانم قرار بگیرد و ادعای حیثیت وآبروی جمع کثیری از وابستگان این خانم بشود ضمن اینکه ایشان مورد لعن ابدی خداوند منان نیز هست که در خصوص چنین کارهایی نسبت به زنان هشدار قرآنی داده اند .
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۴:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
در یک جامعه سالم منصور باید فرار میکرد نه دختر
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
در جامعه ما قربانی متهم است.
تجربه نشان داده دخترانی که از عشق فراری هستند شدیدتر گرفتار میشوند. بهتره روابط بین انسانها از دوران بچگی عادی باشه و از کودکی ذهن باز به اینگونه روابط دوستی و عاشقانه داشته باشیم
کسانی که در خانواده های محدود بزرگ نشدند عشق و ازدواح بهتری دارند چون عشقشان منطقی است
جناب سرهنگ به جای اینکه توضیح بدهد چه کاری برای این دختر کرده اند این بحصهای روانشناسی را مطرح کرده. مشکل از فرهنگ جامعه ما هست که دختر را شکننده بار آوردیم.
خوب با یکی دوست شده چرا باید دختر رسوا شه و پسر نه؟
ای کاش همه افرادی به سان این دختر بدانند که در صورت پیش آمد چنین مشکلاتی به جای در بدر شدن و آوارگی به این شهر و آن شهر به قانون و نیروی محترم انتظامی پناه ببرند و از بزرگان بیطرفی مانند ایشان کمک بگیرندتا کار ازاین بیشتر خراب نشود.
همه کسانی که به این دختر تیکه انداختند مقصرند و باید توبه کنند
در چنین شرایطی خانواده بایستی بیش از گذشته به این افراد توجه و مراقبت کند تا فرد بیش از این آسیب نبیند و طرد اینها از جمله فرهنگهای نا پسندیده ایرانی هاست
خدا لعنت کنه اون پسر رو (منصور) که مسبب اصلی مشکل این دختر اونه
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
دختره مقصر اصلی اگر حرف بزرگترش رو گوش میکرد .......
سلام دخترم.قصه تلخ توروخواندم .شاید یکی از هزاران قصه تلخ وناگواری باشدکه هرروزه دردنیا اتفاق می افتد.فقرفرهنگی .اقتصادی نبود امکانات ویابی توجهی بعضی والدین نسبت به تربیت ورفتارفرزندان باعث بوجود آمدن قصه پرغصه تلخ امادرناکی می شود که هرروزه در گوشه وکنار دنیا اتفاق می افتد.صبور باش وشکیبایی پیشه کن که خدا باصابرین هست.ای کاش برادرت به جای راندن شما از کوی ودیارتان از طریق مراجع ذی صلاح اتفاق افتاده را پیگری میکرد .تا آن خائن را موردمجازات قرادهند
چرا با کسی که این فیلم را پخش کرده و باعث آبروریزی شده برخورد نمیشه.چرا قانون اینقدر ضعیف هست.؟امیدوارم این خواهر گرامیمون مشکلش حل بشه اما آیا این قانون نیست که باعث همچین مشکلاتی میشه.اگر با پخش کننده این فیلم ها برخورد بشه دگه هیچ پس فطرتی جرات بی آبرو کردن مردم را نمیکنه.
فکر کنم این دختر تاوان جوابهای منفی اون پسرهای مومنی رو پس میده که با دلی پاک از او خواستگاری میکردن ولی در عوض جواب منفی توام با غرورو شرمساری می گرفتن. به همین خاطر میگن خدا بزرگ هست یه نعمتی رو به تو داده درست ودرجای خودش استفاده کن چرا خدا هرچی به تو داده درسته شاید نخاد خوشگلیتو ازت بگیره ولی راهایی دیگه ای هست لهت کنه .
جالبه نیروی انتظامی اگر فقط این دختر کشته می شد دنبال قاتل می رفت بابا کار منصور از قتل هم بدتره از طرفی چرا باید مسافرخانه ها وهتل ها از پذیرش خانمهای مجرد جلوگیری کنه این درجامعه اسلامی ننگ بزرگی است وامیدواریم فکری برایش بشود.
درحقيقت من كه سرنوشت اين دخترخانم راخواندم بينهايت ناراحت وحتي اشك ازچشمانم سرازيرشد چون واقعاً حيف است دختران مظلوم وپاك اسيرشيطان سفتاني چون آقامنصورشوند دخترك مي خواست زندگي خوبي رابدست آورد نداست به چاهي كه منصو.رخان ايشان راانداخته است بيافتد ودراينجاقانون نبايدگذشت داشته باشد بايدچنين افرادكفتارسفت رابه سزاي اعمالشان آنهم درملاء عام برساند تاالگوي باشد براي سايرافرادي كه خيانتكار وجنايتكارهستند واقعاً من براي چنين دختري مثل سيماوسيماهاي ديگرمتأسف ومتأثرهستم
راسته که خدا از آدمهای مغرو بدش میاد و سرنوشت آدمهایی مثه این خانم مغرور و نچسب، بهتر از این هم نمیشه!تازه خیلی از واقعیتها رو نگفته!
به نظر من جامعه اي كه در آن سر پناهي براي يك زن تنها وجود ندارد . دچار يك بيماري مظمن است . مخصوصا اگر ادعاي دين مداري هم در آن باشد. به نظر شما اين همه وقف كه امام رضا دارد نمي شود كمي از آن را صرف افرادي شود كه براي مدت كمي سر پناه ندارند؟
لعنت به کسی که اینکارو کرده بوده و تمتم اون افرادی که اونو مسخره کردن البته اونم مقصر بوده ولی باید بخشیده میشد
چرا مسافرخانه هایی درست نمیکنند که تمام کارهای ان را خانمها انجام دهند و مسولینش خانم باشند تا اگر دختری بی پناه شد و احتیاج به محلی امن برای اسکان داشت با خیال راحت به انجا برود و بعد به وضعیتش رسیدگی کنند یا فرصت داشته باشد که فکر کند و از چاله به چاه نیفتد
اگرچنین اتفاقی درجنوب کشوراتفاق می افتاد معمولا برادر برای بازآفرینی آبروی خود خواهرش را اتش می زد که بازخدا راشکرچنین رسم ورسومات متوحشانه ای درخراسان مرسوم نیست.واقعا باعث تاسف است که چنین اتفاقاتی زندگی افرادی مثل این دختر را نابود می کند.فقط می توان به حال این جامعه عقب مانده تاسف خورد که دودش باید به چشم دختران بیچاره ای مثل این دخترک روستایی می رود.باید گریست به حال افراد دیوصفت وابلهی مثل منصور که به این راحتی وبدون هیچ ترسی با زندگی بقیه بازی می کنند ...
شاید باورتون نشه ولی همین مسئله که خانم تنها نمیتونه شب در هتل یا مسافرخونه بخوابه 80 درصد باعث فلاکت دخترهائی میشه که به دلیل احساسات از خونه فرار میکنن و اگر چند روز در یه فضای امن باشن و منطقی فکر کنن به آغوش خانواده برمیگردن...
برادرش هم نشون دادچه بی غیرته که خواهرشو آواره کرد.
آقا چه کاری بود...!من جاش بودم ازهمون اول خودمو میکشتم...والا...
واقعا متاسفم حیف اون دختره پاک ومعصوم اسیرگرفتاراین شیطانی شود
ب نظر من متهم واقعی منصوره
برچسب منتخب
# اسرائیل # توماج صالحی # انتخابات # روز دختر # نمایشگاه کتاب
وب گردی