اخلاص، شماره شناسنامهات بود و تقوا نشانی خانهات.
در ایوان چشمهایت، یک جهان آرامش نشسته بود و در آسمان کلامت، پرنده امید و آرزو بال میزد.
ای خورشید بر دمیده از خمین! بامداد آن روز خجسته که همه جا را بوی فاطمه (س) ـ آن یاس معطر بطحا ـ فرا گرفته بود، درخشیدی و «روح خدا»یی شدی تا بر جسم بیجان امت اسلام بدمد و جان و جهانی را زنده کند.
داغ سنگین پدر، سفر ناگهانی مادر، هجرتهای سخت و طاقتفرسا، زخم زبان دوستان، تهدید دشمنان، تبعید و شکنجه، شهادت فرزند، دستگیری یاران، محاصره منزل، دسیسههای گوناگون استعمار و استکبار و دهها امتحان دیگر، تو را از راهی که قربه الی الله آغاز کرده بودی، بازنداشت و تو همچنان راه میپیمودی.
از پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ لحظهای از مبارزه دست نکشیدی که تو روح خدا بودی در کالبد امت. خود را طلبهای میدانستی که خدمتگزار مردم است.
در سایهسار دستهای مهربانت، رزمندگان آرامش میگرفتند و وقتی فریادهای «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار» فرزندان بسیجی تو که با لباس خاکآلود از جبهه برگشته بودند، دیوارهای حسینیه را میلرزاند، جهان استکبار بر شکست خویش یقین میکرد.
هرگاه که رزمندهای از تو دعای شهادت میطلبید، قلبت به تپش میافتاد که آیا این امت از عاشورا فاصلهای دارد؟
نگاه محبتآمیزت به جانبازی که دست و پای خود را تقدیم انقلاب کرده بود، به او نشاط میبخشید و او را دعا میکردی.
نامه آزادگانی را که از غربت و تنهایی حکایت داشت، پاسخ میگفتی که : «فرزندان عزیزم، پدر شما هم دلش برایتان تنگ شده است. انشاءالله هر چه زودتر شما را ملاقات میکنم...».
دست نوازشی که بر سر فرزندان شهدا میکشیدی، دلها را به آرامش دعوت میکرد و شوقی که برای دیدار با خانوادههای شهدا داشتی، ارادت قلبیات را به این چشم و چراغهای ملت به اثبات میرساند.
رزمندگان مخلص و فداکار، زخم تیر و ترکش را به عشق تو پذیرا میشدند. شبهای سرد کردستان را با گرمای رضایت تو صبر میکردند و گرمای جنوب را به خنکای لبخند تو از یاد میبردند.
تو گفتی: «حصر آبادان باید شکسته شود» و کدام رزمنده بود که ساکت بنشید؟ و تنها چند شب بعد، حماسه عملیات ثامن الائمه (ع) آفریده شد. پیروزی بستان را ستودی؛ بر دست و بازوی فتحالمبین بوسه زدی و بر آن افتخار کردی و آزادی خرمشهر با نگاهت تحقق یافت.
هشت سال حماسه و ایثار را رهبری کردی و آن روز که مصلحت اسلام و انقلاب را در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ دیدی، زهر را چشیدی و همه را به گریه واداشتی؛ زهری که سوزندهتر از ترکش بود و جگرها را سوخت.
ای ذوب شده در رضایت دوستای روح بزرگ خدااینک در سالگرد عروج ملکوتیات مفتخریم که لحظهای از پیمودن راهت غافل نشدهایم و در هر زمان و هر مکان، یاور و سرباز ولایت ـ این میراث بزرگ تو ـ بودهایم.
پس از ما خشنود باش که سخت به رضایت تو نیازمندیم.