«آغوش باز» را شاید بتوان ضعیفترین فیلم بهروز شعیبی قلمداد کرد و شعیبی در مقایسه با آثار خودش نیز ضعیف عمل کرده است. شعیبی کسی است که در کارنامه کارگردانی خود سیانور، دهلیز، دارکوب، ...و روزبلوا را دارد. پی رنگ آغوش باز، روابط عاشقانه سه زوج با محوریت داستان برگزاری کنسرت پیام (حامد کمیلی) و حواشی برپایی این کنسرت است.
کارشکنی های رقیب برای برگزار نشدن کنسرت، دردسرها و سختی های نگهداری از فرزندان، تبختر و غرور برخی سلبریتی، مشکلات معیشتی کارگران عرصه های هنری، بی تعهدی داعیه داران هنر، بحران مهاجرت نیروهای متخصص از کشور، استعفای پزشک با سابقه برای نگهداری از همسرش که در آستانه آلزایمر قرار دارد و ... موضوعات مختلفی است که بهروز شعیبی سعی کرده در فیلم به همه آنها بپردازد.پر واضح است نتیجه چه خواهد شد.
فیلم آنقدر بی رمق آغاز میشود که نیمی از سالن متوجه شروع نمی شوند. نخستین سکانس نمایش نماهنگ تمرینی پیام (حامد کمیلی) است که بیشتر شبیه آگهی های تبلیغاتی قبل از پخش فیلم در سینماهاست. پیام خواننده ای محبوب است که در کار سخت گیر و نکته سنج و البته بر اساس ظواهر در خانواده نیز پدر و همسر چندان مسئولیت پذیری نیست. همسرش در روز برگزاری کنسرت با مسئولیت خانه و نگهداری فرزندان تنهایش می گذارد و در محل برگزاری کنسرت هم کارشکنی هایی صورت می گیرد.
عدم انتخاب بازیگر برای همسر پیام شاید از جانب کارگردان فیلم نشانه ای باشد و آنهم نادیده گرفتن زحمت های همسران سلبریتی ها و نقش آنها در موفقیت آنها است تا جایی که این بی توجهی حتی از سوی خود سلبریتی ها هم مشهود است.
به موازات این داستان ماجرای عاشقانه یک زوج میانسال نیز پیش می رود. زن (احترام برومند)در آستانه آلزایمر است و همسرش (مهدي هاشمي) با صبر و حوصله سعی دارد از تمامی توانش برای نگهداری از همسرش که روزگاری هم دانشکده ای بوده اند استفاده کند.
روابط عاشقانه زوج جوانی (محسن كيايي و گلاره عباسي)که هر دو به قولی داعیه «آرت» دارند نیز داستان دیگری است که در روند فیلم هدفشان از ورود به این رابطه فاش می شود و به ختم آن منجر می شود.