بخشی از شعر ظهیر فاریابی
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
هرجا که در هوای تو دستی است بر سر است
آن دل که سفره فلک چنبری نشد
در چنبر دو زلف تو اکنون مسخر است
آمد قیامتی به سرم تا بدیدم آنک
رویت در بهشت ولبت آب کوثر است
چشمت به جادویی بدل چاه بابل است
زلفت به کافری عوض حصن خیبر است
گرچه نه جای کافر و جادو بود بهشت
وین وجه نزد اهل حقیقت مصور است
رخسار خوب وخرم همچون بهشت تو
آرامگاه جادو و مأوای کافر است
آمد خط سیاه به لالایی رخت
وین نیز منصبی است که لالاش عنبر است
معزول کی شود رخت از نیکویی به خط؟
زیرا که برتو ملک ملاحت مقرر است
تا آمده ست وصف لبت در دهان من
الفاظم از لطافت آن همچو شکر است
در هر صفت که چون کمرت بر تو بسته ام
همچون میانت معنی باریک مضمر است
گفتم که رنجه شو به تماشای عیدگاه
کامروز عید را رخ نیکوت در خور است
حکایت
مردی که دماغ بزرگی داشت، قصد داشت ازدواج کند. مرد به زنی که برای ازدواج انتخاب کرده بود گفت: تو از ویژگی های شایسته ی من خبر نداری. من در معاشرت بزرگوار هستم و در شرایط دشوار بسیار صبورم. زن گفت: من در بردباری تو در سختی ها شک ندارم زیراچهل سال است که تو این دماغ را روی صورت خود حمل می کنی!
شعر مدرن
غزل پستمدرن، پسامدرن یا پسانوگرا به جنبشی ادبی گفته میشود که در دههٔ هفتاد شمسی در ایران آغاز شد. جریانی ادبی که ادعا دارد توانستهاست اندیشهٔ پستمدرن و قالبهای سنتی شعر فارسی را با یکدیگر بیامیزد. این اشعار معمولاً از جهت اندیشه بهشدت تحت تأثیر فیلسوفان، زبانشناسان و جامعهشناسان پستمدرن قرار دارند؛ اما در قالبهای موزون و مُقَفّای فارسی مانند غزل، مثنوی و چهارپاره… سروده میشوند. نوع سرایش این اشعار، امروزی و شفاف و باز است.
ظهیر فاریابی
ابوالفضل طاهر بن محمد ظهیر فاریابی در منطقه ی فاریاب از توابع بلخ خراسان به دنیا آمد. تولد او را بین سال های ۵۱۲ تا ۵۱۶ ه.ق دانسته اند. کودکی و جوانی وی در فاریاب و نیشابور گذشت. اندکی بعد به اصفهان رفت و مدتی در آنجا ساکن شد. در زمان حکومت قزل ارسلان سلجوقی، عازم آذربایجان و شهر تبریز شد و تا پایان عمرش در این شهر زندگی کرد. او علاوه بر فن شعر، از علوم دیگری چون حکمت، نجوم و ادب عرب نیز آگاه بود. در آن زمان، منجمان وقوع طوفانی مهیب در سال ۵۸۲ ه.ق را پیش بینی کرده بودند که ظهیرالدین با رساله ای، آرای آنان را مردود دانست.
در اواخر عمرش از مدح سلاطین و وزرا دست کشید و به علم اندوزی و طاعت مشغول شد.ظهیرالدین فاریابی سرانجام در سال ۵۹۸ ه.ق در شهر تبریز دیده از جهان فرو بست و در مقبره الشعرای - محله ی سرخاب - تبریز در نزدیکی آرامگاه خاقانی، به خاک سپرده شد. ازشاعران معاصر وی، می توان به خاقانی شروانی،نظامی گنجوی، مجیرالدین بیلقانی و جمالالدین اصفهانی اشاره کرد.
دیوان ظهیرالدین فاریابی مشتمل بر چهار هزار بیت است.قدرت شاعریش بیشتر در قصیده وغزل است. در مدح نیز مهارتی بی مانند دارد.سبک شعری اش مخلوطی از سبک خراسانی و سبک عراقی است.او را در غزل، واسطه ای بین "انوری ابیوردی" و "سعدی شیرازی " دانسته اند. در حقیقت، ظهیرالدین، شیوه ی شعر انوری را ادامه داد و سعدی این شیوه را به بهترین درجه و جایگاه رساند.
زبان اشعار ظهیرالدین،ساده و روان است و جز در مواردی معدود،عاری از هرگونه درشتی و تکلف است. بیشتر ردیف های اشعارش دشوار است ولی با این حال به خوبی از عهده ی این کار برآمده است. قصاید او بیشتر در مدح است که سرشار از مبالغه است.در غزلهایش نیز چهره ی صوفیانه و عاشقانه ی خود را به نمایش گذاشته است.
حکایتی از تذکره الاولیا
نقل است که جوانی بود و پیوسته بر صوفیان انکار کردی.
یک روز عارف بزرگ، ذوالنون مصری انگشتری خود به وی داد و گفت: پیش فلان نانوا رو و به یک دینار گرو کن.
انگشتری از شیخ بستد و ببرد. به گرو نستدند. باز خدمت شیخ آمد و گفت: به یک درم بیش نمی گیرند.
شیخ گفت: پیش فلان جوهری( جواهرشناس) بر تا قیمت کند. ببرد. دو هزار دینار قیمت کردند. باز آورد و با شیخ گفت. شیخ گفت: "علم تو با حال صوفیان، چون علم نانواست بدین انگشتری". جوان توبه کرد و از سر آن انکار برخاست.
غزلی از حسن لطفی
همیشه کوچه ما عطری از شما دارد
که آشنا به دلش میل آشنا دارد
بگو که جسم که را در بغل گرفتی که
دوباره روضه ما بوی بوریا دارد
هزار شکر که مژگان به ما حواله شده
غبار پای تو تأثیر کیمیا دارد
شبیه چشم شما سرخ میشود چشمش
کسی که چشم بر آن ریشه ی عبا دارد
علاج تشنگی ام را فرات هم نکند
تنور سینه من داغ کربلا دارد
به سینه میزنم و حلقه میزنم بر در
در این معامله یک دست هم صدا دارد
دلم هوای حرم کرده خوب میدانم
برات کرب و بلا را فقط رضا دارد
دوباره خرجی ما بی حساب زهرا داد
همیشه سفره ی گرمش هوای ما دارد
شعر نوخسروانی
یک قالب شعری سه مصراعی و خاص زبان فارسی است. اگرچه این قالب ریشه در گذشته بسیار دور ادبیات ایران دارد، اما تا اواسط دهه ۸۰ خورشیدی برای مخاطبان و شاعران فارسی زبان ناآشنا بود. شعری که قدمت ریشه های آن به هشت قرن پیش از میلاد مسیح می رسد.اما توسط افرادی چون اخوان ثالث رواجی دوباره گرفت و در شیوه ها و حتی با نام های دیگری رواج دارد.