با پای تاول زده 24 روز است که پرچم «السلام علیک یا ابوالفضل العباس(ع)» را متصل کرده به تن. میکشاند با خود، با موهای سپید، با دستهای دل سپردهای که او را نمکگیر این خاندان کرده: «24 روز است که دل و دین دادهام به جادهها. به راههای پیاده. این رسم عهدی است که آن را با سقای کربلا بستهام، به دخیل بابالحوائج. دخترم فلج بود. نمیتوانست راه برود. خانه پیش پای حسرتِ او آب میشد. کمر بستم به دخیل. صبرِ لبریز طاقت نداشت. بابالحوائج دستم را گرفت. زهرا را شفا داد. حالا چهار سال است که هزاران فرسنگ را به جان میخرم تا با پای پیاده برسم به قرار. به حرم امام حسین(ع).» جاده تلاشی است برای کوتاهکردن این چشمانتظاریِ چهار ساله. راهها برای او غریبه نیست پس از سالها همنشینی. پرچم سپید براق در زیر نور ماه میدرخشد. آوای مأنوس او بلندتر به گوش میرسد، پرحجمتر. جا باز میکند از میان ارادتی که به ذکرها و دعاها مأنوس است. مسافت راه که کمی سختشده، مینشیند روی زمین سرمازده. بیخیال ماشینهایی که گردش گرفتهاند در آسمان سرد خرمآباد. دست میبرد به تسبیح. چقدر تمنا، چقدر نیاز از بین دستهای زبرش بر آسمان میرود:«حدود 10 روز دیگر میرسم به کربلا. از مرز مهران میروم. سردی هوا اصلاً روی ارادتم اثر که ندارد. انگار روی هوا راه میروم. من هستم و زندگیای که فدای حرم ششگوشه ارباب و حضرت عباس(ع) است.» گزارشی از این زائر را در تابناک میبینید.