پیش از ورود به نحوه مواجهه و تقابل شهروندان با کودکان کار اجازه بدهید تمایزهای میان کودکان کار و کودکان خیابانی را برشماریم چراکه در نحوه مواجهه شهروندان بسیار موثر خواهد بود.
به گزارش جهان صنعت، اگرچه این دو طیف اجتماعی نقاط مشترک بسیاری در ریخت اجتماعی خود و نیز نوع ظهورشان در گستره جامعه شهری دارند ولی از درون دارای تفاوتهای بسیار اساسی هستند. کودکان کار معیار و علت حضورشان در جامعه صرفا به خاطر کار و کسب درآمد است، از این حیث گستره تمرکز خاصی هم در شهر ندارند و امکان دارد در کنار خیابان یا حولوحوش یکی از میدانهای مهم شهر مشغول کسب درآمد باشند یا به نوعی دیگر صبحها همدوش مردان و زنان شاغل به سرکار بروند و ساعات کاری خود را در محلهایی خارج از شهر یا مراکز شلوغ و تجمعی شهرها بگذرانند. آنها تقریبا همگی صاحب خانوادهاند، حال این خانواده ممکن است محروم و فقیر باشد یا به دلیل وجود فقر شدید فرهنگی در ساختار فکری بزرگان خانواده، مجبور به کار باشند و به نوعی دیگر به دلیل مشکلات خانوادگی از جمله نبود پدر یا از کارافتادگی وی، بار و مسوولیت امرار معاش خانواده بر دوششان باشد. در این تیپ اجتماعی کودکان کار قرار میگیرند. ولی کودکان خیابانی وضعیت اسفناکتری دارند. تقریبا همگی در مراکز شهری و نقاط شلوغ تردد شهروندان مشغول کسب درآمد هستند. ولی الزاما از نوع عملکرد آنها نمیتوان پی به قطعیت کارشان برد. مثلا آدامس میفروشند یا فال حافظ به دختر و پسرهای دمبخت به زور میدهند ولی اگر کسی بخواهد به آنها پول بدهد، یعنی آنها را در مقام متکدی قرار بدهد، ابایی از چنین چیزی ندارند. کودکان خیابانی به همان میزان که امکان دارد پدرها یا مادرانشان به لحاظ هویتی مشخص و معلوم نباشند و آنها در یک وضعیت فقر و گرسنگی مدام شب را به روز و روز را به شب برسانند، به همان اندازه نیز امکان دارد در یک وضعیت کاملا معکوس وقتی وارد محل زندگیشان میشوید ملاحظه کنید که اتفاقا از سامان مناسبی به لحاظ داشتن پدر و مادر برخوردار باشند و حتی استطاعت مالی پدر و خانواده نیز شما را به تعجب وادارد. آنگاه متوجه میشوید ظلمی که در حق کودکان خیابانی روا داشته میشود بسیار ملموس و عینی است در صورتی که ظلم و اجحاف در حق کودکان کار را بسیار غیرملموستر و در شاکلههای عملکردی شهروندان به مثابه عضوی مسوول در برابر جامعه زیستی خود و نهادهای مسوول و افراد متولی امر میتوان ریشهیابی کرد. این در حالی است که به جد متذکر میشوم که هر دو تیپ اجتماعی موردنظر ما به یک اندازه و آن هم در وضعیت برابر بسیار هولناکی در معرض آسیبها، بزهها، بیاخلاقیها و بیقانونیهای اجتماعی و شهری قرار دارند.
با این تعریف ارایه شده بالطبع معتقدم بتوانیم با تمایز کودکان کار و کودکان خیابانی از هم، نوع مواجهه بهتری با آنها داشته باشیم. در ادامه به چند نمونه از این مواجهات اشاره میکنم.
در مواجهه با کودکان خیابانی چه باید کردالف- از هرگونه ابراز حس ترحم یا وضعیت احساسی که در آن، کودک خیابانی خود را محور و عامل تحریککننده احساس شما بداند پرهیز کنید. این نوع مواجهه به طور کلی میتواند در پرسشهای متعدد به منظور آگاهی از شرایط زندگی، محل اقامت، نوع غذای مصرفی آنها و نیز وضعیت معیشتی پدران و مادرانشان خلاصه شود. متاسفانه بسیاری از شهروندان وقتی که عمل خطای کمک مالی را مرتکب میشوند و به این کودکان بهعنوان متکدی نگاه میکنند، خود را محق آن میدانند که از چند و چون و نحوه معیشت آنها نیز مطلع بشوند که این شرایط به کودکان خیابانی و گردانندگان پشتپرده آنها این اجازه را میدهد که در کارشان دلگرم شده و تعداد دیگری از کودکان در اختیار خود را به خیابانها بکشند. این وضعیت سویه دیگری درست مقابل این شرایط را نیز دربر میگیرد، یعنی از هرگونه پرخاش و بیاحترامی و نیز از به کار بردن الفاظ رکیک و رفتار نامناسب در برابر سماجت و اصرار آنها به منظور کمک مالی یا خرید کالایی از آنها جدا پرهیز کنید. عقدههای حقارتی که از این وضعیت ناشایست در شاکله فکری و تصویری این کودکان انباشته میشود، آینده بغرنجی را برای آنها دربر خواهد داشت.
ب- از نگاههای بیمورد و مکرر به آنها که نشاندهنده غیرعادی بودن رفتارهای آنها یا جالب بودن فکتهای رفتاری آنهاست، خودداری کنید. چه بسا تایید بصری شما از عملکرد آنها میتواند در بروز و شیوع حرکات ناشایست آنها بسیار دخیل باشد. توحش و ادای الفاظ رکیک و ناپسند از سوی کودکان خیابانی بدون ملاحظه شرایط موجود اجتماعی و امکانی که در آنجا مستقر هستند، ناشی از همین رفتار شهروندان بیاطلاع است. این شرایط میتواند از تمسخر یا به اصطلاح سر کار گذاشتن آنها به قصد لحظهای خوش بودن شهروندان بیاطلاع نیز میتواند به وجود آید.
اگرچه ناراحتکننده و دردناک است ولی کودکان خیابانی باید حس بیتوجهی یا عدم استقبال اجتماعی از حضورشان را به گردانندگان باندهایی که مسوول بروز فجایع شهری اینچنینی هستند، انتقال دهند. عدم توفیق آنها در بهکارگیری کودکان به کارهای ناروا شاید بتواند بهگونهای اعلام خطر یا تهدید جامعهای ناراضی در برابر نحوه عملکرد آنها باشد.
ج- نقش ارگانهای دخیل در کنترل و جمعآوری کودکان خیابانی نیز بسیار مهم است؛ امری که کمتر به آن پرداخته میشود و متاسفانه از کمترین میزان اهمیت در میان مقامات اجتماعی مسوول برخوردار است. کودکان خیابانی به همان اندازه که نشاندهنده و بیانگر وضعیت نامناسب نهاد خانواده در میان زاغهنشینها و حاشیهنشینها محسوب میشوند به همان اندازه نیز عملکرد مدیران شهری و دستاندرکاران ایجاد جامعه شهری سالم را نیز به چالش میکشد. حاشیهنشینهایی که شرایطی اینچنینی را بر کلانشهری نظیر تهران تحمیل میکنند دیگر آن روستاییان صالحاندیشی نیستند که ارتباطی مستقیم میان فکرشان و طبیعت توامان با عامل کار وجود داشت بلکه آنها تبدیل به معترضان و معاندانی در برابر شهرنشینها شدهاند که با دیدن اختلافات طبقاتی و حس کسب درآمد به هر قیمت ممکن به منظور ادامه بقا در شهر فکرشان را مشغول کرده و از هر آسیب یا ضربهای به شهری مهاجرپذیر مانند تهران فروگذار نیستند. توزیع کودکان خیابانی در مراکز مهم شلوغ شهری بهترین مواجهه آنها با مفهوم شهرنشینی است. توجه داشته باشید که کودکان خیابانی به اندازه و میزان رشدشان در کلانشهرها، لقب و عملکردشان نیز متفاوت میشوند. از کودک خیابانی تا بزهکار خیابان، اشرار خیابانی، سارقان مسلح، آشوبگران اجتماعی و خیابانی، توزیعکنندگان مواد مخدر در خیابانها و... میتواند تنها تعدادی از انواع این تغییر وضعیت کودکان خیابانی باشد. وقتی که شرایط اینچنین میتواند علیه شهر و شهرنشین رقم بخورد، ضرورتا درک مسوولان و مدیران شهری نیز در این خصوص باید متفاوتتر باشد.
د- از هرگونه ارتباط بیحد و حصر با کودکان خیابانی که بیدلیل آنها را در جریان جزییات زندگی فردی شما قرار دهد، بپرهیزید. به کرات مواردی رویت شده که بعضی از افراد به خصوص در میان بانوان، ارتباطی نزدیک و صمیمی با برخی از کودکان خیابانی ایجاد کردهاند اما بسته به نوع ارتباط و همچنین میزان نزدیکی و محبتی که به وجود آمده ضربههای مادی و معنوی از قِبل این ارتباطات خوردهاند. نظر به اینکه این کودکان از سوی خود و به طور مستقل هیچگونه فردیت یا استقلال شخصیتی ندارند، بالطبع نحوه و نوع ارتباط به وجود آمده را به روسا یا والدین خود بازگو کرده و این امر باعث میشود این ارتباط از جانب شما که جنبه عاطفی یا خیرخواهانه دارد از سوی آنها جنبه منفعتطلبانه بیابد و در نهایت شما در یک فرآیند نامناسب ضربههای شدید عاطفی و مادی متحمل شوید بنابراین در نوع مواجهه خود با این افراد تا به این حد جدا تجدیدنظر کنید. شما به عنوان یک شهروند میتوانید از راههای دیگری برای کمک به آنها استفاده کنید. حضور در مشارکتهای اجتماعی برای از بین بردن شرایط نامناسب برای کودکان خیابانی، شرکت در کلاسهایی که توسط نهادهای مدنی برگزار میشوند و به ریشهکن کردن این معضلات و مشارکت شهروندان بسیار بها میدهند و آن را ضروری میدانند؛ یکی از بهترین وضعیتهایی است که میتوانید در بهبود شرایط و ریشهکن کردن معضلات اجتماعی یادشده نقش مفید ایفا کنید.
در مواجهه با کودکان کار چه باید کردکودکان کار شرایط اجتماعی متفاوتی نسبت به کودکان خیابانی دارند. از این رو نوع مواجهه با این افراد نیز باید تفاوتهای اساسی داشته باشد. کودکان کار بسته به نوع شخصیت و کاری که انجام میدهند بیشتر از کودکان خیابانی در معرض آسیبهای اجتماعی قرار میگیرند. کودکان کار به یک معنا حساستر هستند و این حساسیت آنهاست که تعهد اجتماعی تکتک افراد اجتماع در قبال آنها را باید دربر داشته باشد. از این رو به چند مورد مهم در تقابل و مواجهه با این گروه اجتماعی اشاره میشود.
الف- نظر به بافت خانوادگی و نوع معیشت این کودکان از هر گونه تفاخر و خودنمایی در برابر کودکان کار خودداری کنید. این کودکان به هرحال برآیند و نشاندهنده وجود الگوهای ناسالم زندگی شهری از وجهه اقتصادی و اجتماعی هستند. این کودکان نشان میدهند که با بروز یک مشکل در بطن خانواده مثلا از دست دادن سرپرست خانواده یا فقدان زیرساختهای مناسب مالی، یک کودک تا چه حد میتواند در راه معکوس رشد اجتماعی قرار گیرد و برخلاف رشد و ترقی همسن و سالهایش در راه عکس حرکت آنها در جاده زندگی قدم بردارد. بنابراین دیدن زیورهای فریبنده زندگی آنها را در شرایط نامطلوب روحی و روانی قرار میدهد. متاسفانه به دلیل حضور همزمان فقر و ثروت در جوامع شهری از نوع جوامع شهری ما، ظاهر فریبنده زندگی لوکس و تجملگرایی دیگر جایگاه خاص یا یک موقعیت مکانی یا جغرافیایی را دربر نمیگیرد. لوکسگرایی یا تجملگرایی و به تبع آن ظهور و ولادت نامشروع طبقه بچهپولدارها در جوامع شهری ما دیگر خود را مقید به بافت منطقهای خاص نمیداند. بسان یک بیماری که در طی یک مدت کوتاه تمام بدن یک انسان را تحت تاثیر قرار میدهد، بیماری تجملگرایی و بچهپولداری نیز امروزه به کل اعضای جوامع شهری ما سرایت کرده است. سرایت به این معناست که نهتنها کل جامعه را تحتالشعاع قرار میدهد، بلکه وضعیت تخریب جامعه نیز به تبع آن در کمتوانترین اعضای آن بیشتر از سایر اعضا دیده میشود. برای مثال در کلانشهری مثل تهران، اگر فرض خود را بر این اصل نانوشته اما ملموس و عینی میگذاشتیم که بچهپولدارها و زندگیهای متفاوت را باید در محلههایی نظیر فرمانیه، کامرانیه، آجودانیه و... جست ولی امروز به وضوح شاهد آن هستیم که در محلههایی نظیر نازیآباد و سلسبیل و نارمک که به طور عمده محل سکونت افراد کمدرآمد و طبقه متوسط شهری است، رفتارهایی از سوی برخی خانوادهها میبینیم که خاستگاهش مناطقی است که پیشتر نام برده شد. این اصرار بر تفاخر و سبک زندگی اشرافی (لاکسچری) به واقع اصرار نیست بلکه گونهای سماجت بیمارگونه است که توازن شهری کلانشهری مثل تهران را برهم زده است و در این عدم توازن و عدم رعایت موازین شهری کودکان و نوجوانان متعلق به اقشار کمدرآمد و کمتوان مالی ضربههای جبرانناپذیری خواهند خورد. وای به حال کودکان کار که شرایط نامناسب و ناخواسته زندگیشان آنها را مدام در وضعیت و جایگاه شبیهسازیهای ناموزون قرار میدهد. امیدوارم روزی جوامع و اجتماعات کلانشهرهای ما به چنان مرتبه از فهم و شعور برسند که سبک اشرافی و نوع استفاده مطلوب از خدمات و امکاناتی که از طریق پول عاید انسانها میشود، عاملی برای تفاخرشان نباشد.
ب- کودکان کار از آن حیث که کار میکنند و احساس بر دوش کشیدن بار زندگی را نیز در شخصیتشان نمود میدهند، نیاز فراوانی به حمایتهای قلبی و کلامی اجتماعی دارند. این الزاما به معنای بیان این نکته نیست بلکه به همان اندازه که شهروندان بتوانند با رفتار خودشان به طرف مقابل بفهمانند که بزرگ است و مرد زندگی، کافی است. اما این مساله نباید باعث شود که کودک کار چنان در این مساله غرق شود که بهطور کلی سایر واجبات خود و روال زندگیاش را فراموش کند. بخش قابل توجهی از کودکان کار ابتدا همزمان با تجربه و درک شرایط تحمیلی، مبادرت به تحصیل نیز میکنند و از برخی خدمات اجتماعی نظیر استفاده از کلاسهای آموزشی یا تفریحات مطابق با سن و جنسیتشان نیز استفاده میکنند. ولی بعد از مدتی از سوی کارفرمایان و اطرافیانشان به شدت از این امور بر حذر داشته میشوند چراکه اولویت مالی و درآمد کافی برای گذران زندگی، شرط اول بقای آنها میشود تا چه بماند به ادامه حیات اجتماعی یا تمایلات و علایق فردی. این کودکان وقتی به سن جوانی میرسند به عنصری بیگانه با شرایط روز جامعه و اجتماع اطرافشان بدل میشوند و به طور کلی در زندگی روزمره و تقابل و مناسباتشان با اجتماع بیرونی دچار مشکل عدم انطباق میشوند. نمونه مثالهای فراوانی از این افراد را در روز میتوانیم نظارهگر باشیم. کسانی که در کودکی و نوجوانی، کودک کار بودهاند و هماینک هرچند سن زیادی ندارند اما بهگونهای بیاعتنایی به روابط مدرن اجتماعی، استفاده از خدمات نوین اجتماعی در حوزههای بانکداری، حقوق شهروندی برای آنها بسیار مجهول و گنگ به نظر میرسد. آنها حتی نمیتوانند از شبکههای اجتماعی که امروز انواع و اقسام آنها به عنوان اَپهای معمول در تلفنهای همراه همه شهروندان یافت میشوند، استفاده کنند. در بسیاری از جهات نه تنها استفاده نمیکنند بلکه به دیگران تحت تکفل خود به دلایل ناموجه از جمله فسادآور، تباهکننده و وقتگیر نیز اجازه استفاده نمیدهند. حال تصور کنید که اگر این شرایط قدری بحرانیتر شود و خانواده در تنش ناخواستهای با این افراد قرار بگیرد، تازه متوجه میشوید که کودکان کار در آینده کاری و زندگی خود اگر نتوانند کنترلکننده رفتار و وجوهات شخصیتی نامتناسب با اجتماع خود باشند، بالفعل میتوانند به وجود آورنده چه بحرانهایی باشند. پس اگر نمیتوانیم معضل کودکان کار را حل کنیم، امید است که بتوانیم سد و مانعی در برابر توسعه شخصیت اجتماعی و هویت به روز اجتماعی آنها نباشیم.
ج- روی سخن در اینجا با کارفرمایان کودکان کار است. کودکان کار گستره وسیعی برای کار و انواع مشاغل را میتوانند تجربه کنند. اما این گستره وسیع در عین وسعت دارای محدودیتهایی نیز است. مشاغل موجود در طبقه پیلهوران صنعتی بزرگترین و مهمترین گستره شغلی است که کودکان کار میتوانند در آنجا نقش ایفا کنند. از آهنگری و تراشکاری گرفته تا خیاطی و پادویی برای کارگاههای تولید لباس یا از کورهپز خانهها و آجرپزیها تا نانواییها و مشاغل نزدیک به هنر از جمله کارگاههای سفالکاری و منبت و معرقکاری. اما این گستره وسیع و این تنوع شغلی هیچگاه نتوانسته و نمیتواند محلی آرام و مکانی مناسب برای کار باشد. کودکان کار نه تنها از کمترین میزان دست مزدها بیبهرهاند بلکه هیچگونه خدمات رفاهی و بیمه شغلی نیز نصیبشان نمیشود. کارفرمایان از این نیروهای کار ارزان قیمت نهایت بهره را کشیده و در اغلب موارد روی خوشی به این نیروها ندارند.
متاسفانه معضل خشونت در محیطهای کار برای کودکان کار یکی از مهمترین و در عین حال عمومیترین مسایل است. از این روی شاید این چند سطر نتواند حاق واقع یا کنه تقید را ادا کند ولی به همان اندازه که از کارفرمایان درخواست شود تا به جد و برای آیندهای بهتر و بدون بحرانهای شخصیتی از هرگونه خشونتهای ناجوانمردانه در حق کودکان کار پرهیز کنند، کفایت میکند. اما چشم بیدار شهروندان در این میان بسیار کارساز است. شهروندان در شهرهای کلان در صورت دیدن هرگونه خشونت و اجحاف در حق کودکان کار به لحاظ اخلاقی، اعتقادی و حتی تقیدات دینی موظف هستند که مراتب را به مسوولان انتظامی و اجتماعی گزارش دهند تا شاید بتوان جامعهای با حداقل خشونت در حق کودکان کار و خیابانی به وجود آورد. جامعهای امن برای کودکان محروم.
در پایان متذکر میشوم که یکی از مباحث جدی و جهانی در مورد کودکان کار و خیابانی، تعرضهای جنسی از سوی کارفرمایان و سرپرستان و بزهکاران اجتماعی است که به علت عمق فجایع و صیانت از حریم اخلاقی خوانندگان و همچنین اشراف و آگاهی عزیزان به این معضلات از تحلیل این مشکلات رفتاری و اجتماعی خودداری میکنم.