بهروز پیری در مطلب ارسالی برای
«نگاه شما» نوشت:
یادش به خیر کودکی مان که هنوز بزرگ نشده بود.وبزرگ شدگانی که کودکی شان,رویای شیرین ذهنمان بود و سرزمین جادویی خیالمان.
تنها ایده المان داستانی بود و بازی کودکانه ای,برق چشمهایمان و نگاه مهربان پدر وامید به فردا و شب دیگر و ادامه قصه.
آوازهای نرم و مهربان مادر که گاهی دستگاه نمی شناخت اما فرودش راست پنجگاه بود و خواب معصومانه و آغوش گرم در سکوت ثانیه ها و مرگ تلاش و حرکت.
گریه هامان به خاطر شکستن مدادمان بود و خوشحالی مان نوروز و گرفتن عیدی.اگر لازم بود همه یکی بودند و همه می شد یکی.سادگی و صداقت از سر و روی زندگی می بارید.چشمه های پاک و نیایش گر محبت و مهرورزی به هم می پیوست و رود اخلاق شکل می گرفت و همه از آن بهره مند می شدند و صدای گرم موسیقی ایمان و اعتقاد از بام ها به گوش می رسید و فرشته های آرامش و امیدواری در آسمان آسایش شهر در حال پرواز بودند.
قصه نمی گویم نه دیگر شوق گفتن است و نه رغبت شنیدن.چه بر سرمان آمده؟آن وقت ها زمین می خوردیم و زانوهایمان زخم می شد.می گفتند بزرگ میشوی فراموش می کنی.بزرگ شدیم؛ای کاش کودک می ماندیم و تنها زخم زانو داشتیم.اما حالا بزرگ شدیم و دل هامان زخم است و خونی که بر صفحه ی سرنوشتمان می چکد.
چرا به غلط روزگار را متهم به عوض شدن می کنیم؟بهتر است بگوییم روزگار را عوض کرده ایم.ساده بگویم مگر خورشید و ماه و آسمان و خاک و…..جایشان عوض شده یا زمان توقف کرده؟نه ما تغییر کرده و عوض شده ایم.فیزیکمان را نمی گویم.اندیشه مان!اندیشه مان تغییر کرده و فکری نو را پرورش داده.ای کاش می مردیم و این روزگار را به خود نمی دیدیم.
استخوان های اندیشه زیر چرخ های صنعت و تکنولوژی خورد و خمیر شد.دست های پلید دیو قصه ها از آستین پیشرفت بیرون آمد و مغزهامان را دزدید.
لعنت به تو ای تکنولوژی!چه بر سرمان آوردی؟نه ! لعنت به تو ای استعمار.تکنولوزی بد که نیست ؛ خیلی هم خوب است.اما وقتی در خدمت ارزش های انسانی قرار بگیرد نه پول و سرمایه.بله دوستان ببینید این سرمایه داری کثیف چه بر سر بشریت آورد.چقدر فاصله بین ما و روزهای خوبمان انداخته و روز به روز عرصه را تنگ و تنگ تر …خدا به دادمان برسد.به نظرم اشتباه گفتم خدا همیشه به دادمان می رسداما هنگامی که ما بخواهیم و اراده تغییر در ما به وجود بیاید.
دوستان این قصه سر دراز دارد.زیاد نمی گویم.فقط باید همت کرده و از خواب بیدار شویم.به بهانه ی این که دنیا عوض شده و روزگار تغییر کرده دست روی دست نگذاریم.یعنی مثل کبک سرمان را زیر برف نکنیم و خود را گول بزنیم.
به خدا تنها راه,مقاومت در برابر استعمار و سرمایه داری با پناه بردن به اسلام و آیین پاک آن و توسل به ایمان و معنویت در زیر سایه ولایت و امامت است.