سرويس فخيمه طنز اقتصادي- ميرزا قلمدون را دست كم گرفته ايد مي دانم اما او دستي هم در شعر و شاعري دارد و از آنجا كه شعرش هم مثل نامش متعلق به حداقل دويست سيصد سال پيش است پيشاپيش ثواب سختي خواندنش را نثار خودش كنيد!
اما اين شعر بلند و چكامه نژند در وصف فرد مقتدري است به نام محمود كه خود ميزا قلمدون نيز دقيقا نمي داند در چه دوراني مي زيسته اما هركه بوده و هرجا كه بوده خدا خيرش دهاد كه سرآمد مصلحين اقتصادي بوده!
اين شما و اين چكامه روز گار محمود:
مثنوي محموديه ( روزگار محمود)
گويند كه روزگار محمود ارزاني رزق بي مثل بود
آنسان بنمود او هدفمند كاندر دل مردم آب شد قند
ارزاق همه شدي فراوان واندر سبدت بدي پر از نان
از ميوه و مرغ و از حبوبات تا پسته و بادم و شوكولات
وز گوشت نگو كه بود قرمز دورش پشه و مگس به وزوز
هرچيز كه بد به ذهن ممكن در خانه بشد سريع ساكن
زين روي تورم از ميان رفت شد تك رقمي و بي امان رفت
وصف يارانه دهي محمود
پر از وجنات دوره او چون قندو نبات دوره او
از اين همه نكته هاي خوبش وز نور شديد بي غروبش
يارانه به جمله بد سرآمد بي نكته منفي و پيامد
يارانه بداد مردمان را از پیر بگیر تا جوان را
هم جيب همه زپول پر شد هم بيكاران «وظيفه خور»* شد
اين گونه بداد چون ادامه پر گشت محافل از چكامه
هركس زفراغتش سخن گفت بسرود و غزل در انجمن گفت
القصه بشر شدي چنان شاد كز خنده زپشت بام افتاد...!
وصف سهام عدالت
اما زعدالتش سخن ماند گو اينكه وظيفه اي به من ماند
اندر دو جهان سياه رويم اين نكته ناب اگر نگويم
از بحث عدالت و سهامش محمود كه باد بس دوامش
اين بس كه به هر محق رسيده ظالم ليك رنگ آن نديده
هرچند نداد بعد از آن سود اما به سخن «سهام من» بود
نه قابل بيع و نه شري*** بود يك مائده اي زماورا بود
بركارگران چو شد رسيده گويي به شبي زده سپيده
در پوست خود زفرط شادي گنجانده نمي شدند عادي
زين علت ترك پوست كردند رو سوي ديار دوست كردند!
وصف كابينه محمود
از بارگهش نگفته بوديم با اينكه بسي سخن سروديم
كابينه او زيار پر بود گنجينه اي از طلا و در بود
در بحث وزير هاي مربوط وندر همه بخش های مضبوط
از جمله فقط به يك وزارت بيش از شش تن بكردامارت
خود گفت وزير من هلو بود هرچند كه سخت در گلو بود
القصه ركوردي از وزيران بر نام خودش بزد در ايران
يا اينكه رييس بر خزانه** پاسخ مي گفت دانه دانه
هريك كه جواب خوش نمي داد مي رفت زياد و بلكه بر باد
هرچند رييس ارز ها بود هر لحظه زميز خود رها بود
بر مركز ثروت و درآمد راسا سه رييس رفت و آمد
وصف مسكن مهر
بي خانه نماند در زمانش يك تن زميان مردمانش
محمود زمهر ساخت مسكن از بهر هزار ها و صد تن
در شهر و ده و ولو بيابان هرجا كه بد و نبد خيابان
حتي به ميانه هاي دره در جنب سه گله و دو بره
حتي به خليج تا ابد فارس بر ترك و لر و بلوچ و هر پارس
اين مسكن مهر بي مثل بود هر مجتمعيش بي بدل بود
هركس كه به آن ميافت اسكان مي رفت زخاطرش غم نان
جز غصه رفت و آمد خويش در خاطر او نبود تشويش
در خلوت و بكري طبيعت مي كرد ستايش از مشيُت
و در آخر حذف صفر
تا اينكه نماند هيچ كاري تدبیر نكرده باشد آري
جز پول كه داشت صفر بسيار محمود بگفت هست بيمار
صفرش چو به نقد كم نماييم مشكل نبود دگر چو ماييم!
نامش كمكي بود معرب تغيير دهيم بس مورب
ما نام درست می گذاریم آنگاه دوباره می شماریم!
ملت همه گشت باز مشغول از بهر چهار صفر در پول
اصحاب رسانه و اساتيد هركس كه تصورش توانيد
گشتند مخالف و موافق از غصه نمود يك دو تن دق
آنقدر سخن به هم پراندند تا خسته شدند و جمله ماندند
ازاسم شريف آن سخن رفت هر نام به هشت انجمن رفت
در نام بشد نزاع و دعوا هر گوشه يكي نمود بلوا
بعد از همه اين مجادلاتش آمد به ميان معادلاتش
گفتند سه سال مانده ديگر تا طرح شود نهايي آخر ...!
اين قصه اگر چه نا تمام است محمود ولي كمال تام است
اين حرف منست و هركه شك كرد او نيست به جز رسانه اي زرد
آنان كه به علم سر بسايند تنها محمود مي ستايند
*وظيفه خور يعني كسي كه حقوق و مستمري دريافت مي كند
** رييس كل بانك مركزي
*** فروش