كيهان«پيچ تاريخي دستگاه قضايي» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد:
پس از قريب به يكسال، ديروز دادرسي و رسيدگي به پرونده بزرگ فساد بانكي به پايان رسيد. درخصوص اين پرونده از همان ابتدا كه در نيمه مردادماه سال گذشته گشوده شد و به مانند يك بمب خبري درصدر اخبار رسانهها و مطبوعات قرار گرفت حجم انبوهي از گزارشها و تحليلها و پيش بينيها مطرح شد و در اين ميان امپراتور رسانهاي ضدانقلاب، اپوزيسيون خارج نشين و فراري و گروههاي معاند اين به اصطلاح پيش بيني- بخوانيد آرزو- را به ميان آوردند كه جمهوري اسلامي قدرت برخورد با متهمان و عوامل فسادي مالي در ابعاد 3 هزار ميليارد تومان را ندارد و خلاصه آنكه فرجامي براي اين پرونده متصور نيست.
در طول تحقيقات مقدماتي اين پرونده بزرگ در دادسرا نيز كماكان آتش تهيه شايعات و شبهات و پمپاژ آن به فضاي رسانهاي سنگين بود اما يك مسئله را اتاق فكر دشمن پيش بيني نميكرد و آن «صدور كيفرخواستي براي متهمان در 33 جلد و مشتمل بر 12 هزار صفحه اوراق و مستندات قضايي» بود كه ظرف 6ماه كار شبانه روزي قوه قضائيه و تشكيل دهها گروه كارشناسي و بازرسي به ثمر نشست.
پرونده فساد 3 هزار ميلياردي وقتي در 29 بهمن 90 پس از قرار مجرميت و صدور كيفرخواست براي متهمان به دادگاه انقلاب آمد؛ «ضد انقلاب» را آچمز كرد. بنابراين با آغاز جلسات دادگاه و آمدن متهمان پاي ميز محاكمه، ضدانقلاب و دشمن از القاء رسيدگي نكردن به اين پرونده در محيط رسانهاي و در فضاي افكار عمومي به اين سناريو تغيير فاز داد كه؛ «متهمان اصلي محاكمه نميشوند»!
پانزده جلسه دادگاه اين پرونده كه بصورت علني و در حضور اصحاب رسانه و مطبوعات و وكلاي متهمان برگزار شد نشان داد ادعاي واهي ضدانقلاب و جريانهاي انحرافي مصداق تخم افكندن در شوره زار است چرا كه حضور مه آفريد امير خسروي- متهم رديف اول- در همان جلسه دادگاه سناريوي آنها را در نطفه سوزاند.
در ادامه جلسات دادگاه وقتي علاوه بر مديران و مسئولان گروه آريا، مديران ارشد بانكي و دولتي نيز به عنوان متهم پاي ميز محاكمه حاضر شدند معلوم شد كه قوه قضائيه همچنان كه بارها تاكيد كرده عزم خود را جزم نموده تا اخلالگران و مفسدان اقتصادي در حاشيه امن قرار نگيرند.
البته طبيعي بود كه ضد انقلاب و برخي از جريانهاي انحرافي با هياهوگري و شلتاق كاري درصدد باشند تا مسير اصلي اين پرونده را منحرف نمايند.
از همين روي؛ جلسه روز گذشته دادگاه فساد بانكي كه منجر به ختم رسيدگي اين پرونده شد حاوي نكات معناداري در شكست پروژهاي است كه با حمايت ضدانقلاب و برخي گماردههاي داخلي تلاش ميكرد اين پرونده به فرجام نرسد.
گفتني است؛ بخش اول اين پرونده به ايستگاه آخر رسيده و به اتهامات 39 نفر رسيدگي شده و اين در حالي است كه به گفته قاضي و نماينده دادستان، اين پرونده حدود 200 متهم دارد. خاطر نشان ميشود به موازات اين پرونده بزرگ فساد بانكي، پرونده اختلاس از شركت بيمه ايران نيز پس از سيزده جلسه، دو هفته پيش -12 تير 91- با اخذ آخرين دفاعيات 78 متهم به پايان رسيد.
بنابراين در شرايطي كه قوه قضائيه به دو پرونده بزرگ «فساد» و «اختلاس» رسيدگي كرده و حدود 120 متهم در انتظار صدور احكام هستند ذكر نكاتي قابل اعتناست:
1- هر چند حجم پرونده و تعداد زياد متهمان باعث طولاني شدن رسيدگي ميشود اما اكنون كه ختم دادرسي اعلام شده است بايد در اسرع وقت آراء متهمان صادر شود. اگر اين اتفاق در وقت خودش نيفتد بي شك بسياري از زحمات قوه قضائيه كه مطالبه بحق عموم مردم بوده است تضييع خواهد شد و بستري را فراهم ميكند تا ضد انقلاب و دشمن، سناريوهاي جديدي را به كار بگيرند.
بنابراين همچنان كه قانون صراحتاً اشاره دارد كه ظرف يك هفته پس از ختم دادرسي، قاضي انشاء رأي نمايد ضروري است كه موانع پيش روي با درايت و دقت از سر راه برداشته شود.
2- اين يادداشت نه صلاحيت دارد و نه در صدد است كه براي خود صلاحيتي وضع نمايد تا درباره چگونگي آراء صادره، پيش داوري و قضاوت نمايد.
تمام گفتني در اين باره اين است كه بعضي از تجربههاي تلخ گذشته تكرار نشود و قوه قضائيه به موازات «عدالت»، «قاطعيت» در صدور احكام شايسته و متناسب با جرم انجام شده را بيرون از «مصلحت» عملي نمايد.
3- نكته ديگر اين است كه تمام مراحل پرونده بايد بخوبي و بهنگام انجام شود وگرنه كاستي و ضعف در هر مرحله به مراحل قبلي به شدت لطمه ميزند. بنابراين قوه قضائيه بايد از هم اكنون بستر «اجراي احكام» را قاطعانه فراهم نمايد.
ناگفته پيداست از زمان صدور حكم تا مرحله اجراي حكم بايد طبق قوانين دادرسي فرآيندي طي شود؛ اما حرف بر سر اين است كه اين فرآيند به فاز وقت كشي و بعد خداي ناكرده تحركات و لابي گريها براي وقفه در اجراي حكم منجر نشود.
خراسان«دو غرامت دو سرنوشت و استانداردهايي دوگانه» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم بهروز بيهقي است كه در آن ميخوانيد:
اظهارات اخير بان کي مون، دبيرکل سازمان ملل مبني بر خرسندي وي از همکاري عراق در پرداخت غرامت تعيين شده براي کويت و پرداخت 36. 5 ميليارد دلار غرامت تا اين مرحله که از قضا در آستانه ۲۷ تيرماه يعني سالروز پذيرش قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت توسط جمهوري اسلامي ايران انتشار يافت، اذهان را با اين پرسش گزنده مواجه کرد که چگونه کويت غرامت تجاوز نظامي ۷ماهه رژيم صدام به اين کشور را بازگرفت اما در ازاي تحميل جنگي ۸ساله به ايران که صدها شهيد و مجروح و ميلياردها دلار خسارت برجاي نهاد، هنوز هيچ غرامتي به کشورمان پرداخت نشده است.
دبيرکل سازمان ملل همچنين در گزارشي به شوراي امنيت به تفصيل ساز و کار پرداخت غرامت از سوي عراق به کويت را تشريح کرده، اما در عين حال هيچ گاه متعرض اين موضوع نشده که آيا احراز آغاز تجاوز نظامي عراق به ايران و برآورد دست کم ۱۰۰ميليارد دلاري خسارات جنگ تحميلي توسط اين سازمان، آثاري عيني و عملي را در پي دارد يا نه؟ خاوير پرز دکوئيار دبيرکل وقت سازمان ملل در روزهاي پاياني فعاليت خود به صراحت در بيانيهاي عراق را آغازگر جنگ عليه ايران و متجاوز معرفي کرد که شوراي امنيت ميبايست براساس همين بيانيه، قطعنامهاي براي نحوه دريافت غرامت ايران صادر ميکرد اقدامي که متاسفانه تاکنون صورت نگرفته است.
به ديگر سخن؛ جاي طرح اين سوال وجود دارد که چرا دبيرکل سازمان ملل، با لحاظ اهميتي ويژه خود را موظف به ارائه گزارش از روند دريافت غرامت کويت ميداند، اما نسبت به غرامت ايران تاکنون هيچ موضعي نه توسط وي و نه دبيران کل پيشين سازمان ملل اتخاذ نشده است مولفه مهمي که به اين تفاوت فاحش در نحوه مواجهه سازمان ملل و ديگر مجامع بين المللي با غرامتهاي کويت و ايران انجاميده، اين است که در تجاوز نظامي عراق به ايران آمريکا در کنار رژيم صدام بود، اما در تجاوز نظامي عراق به کويت، آمريکا در برابر رژيم صدام ايستاد، با اين وصف ميتوان تحليل کرد که چرا پروندههاي مرتبط به جنگ تحميلي مانند پرونده تجهيز رژيم صدام به تسليحات شيميايي توسط دولتهاي غربي به سرانجامي نرسيده است؟
اين نکات البته نافي ضرورت بي چون و چراي پي گيري غرامت جنگ تحميلي از سوي دستگاه ديپلماسي کشور نيست، زيرا افزون بر غيرقابل بخشش بودن هرگونه مسامحه نسبت به احقاق حقوق ملي، بايد از ظرفيتهاي مطلوب بالفعل در روابط حسنه تهران- بغداد کمال بهره را برد و همواره گوشه چشمي هم به پرونده غرامت جنگ تحميلي داشت. طبيعي است که به جريان افتادن پرونده غرامت جنگ تحميلي مانعي همچون استانداردهاي دوگانه را در پيش رو خواهد داشت، با اين حال عيان شدن مقاومت ها، اين حسن را دارد که برخي قضاوتهاي تاريخي را تقويت ميکند و برخي ارزيابيها و تحليلهاي سياسي را پرتگاه ابطال سوق ميدهد. اگر فايده پي گيريها تنها در اين موضوع قابل تلخيص باشد نيز بايد اغتنام فرصت کرد و پي گيري پرونده غرامت جنگ تحميلي را در اولويت قرار داد.
جمهوري اسلامي«راه بيبازگشت آل سعود» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
اخبار مربوط به شرطگذاري دولت عربستان براي آزاد ساختن شيخ نمر كه گفته ميشود اين دولت آمادگي خود را براي اقدام در مقابل تبرئه طارق الهاشمي معاون سني ولي فراري رئيسجمهور عراق اعلام كرده اگر درست باشد، به معناي توسل آل سعود به حيله جنگ شيعه و سني وانمود كردن انقلاب مردمي در عربستان است.
عربستان اكنون در مسيري بيبازگشت قرار گرفته كه فرار از اين وضعيت امكان پذير نخواهد بود چرا كه نتيجه قهري يكصد سال حكومت ظالمانه و سلطه جابرانه قوي و قبيلهاي خانداني است كه همه آزاديهاي اساسي و حقوق قانوني يك ملت بزرگ را از او سلب كرده و پوستين وارونهاي از اسلام در پوشش عصبيتهاي جاهلي بر شبه جزيره عربستان حاكم كرده است.
تحولاتي كه عربستان آبستن آنست در انتظار لحظهاي تاريخي است كه كاخهاي شيشهاي حكام ديكتاتور را به يكباره فرو ريخته و نقشه سياسي منطقه و معادلات خاورميانه را تغيير دهد. از يكسو طوفان انقلابهاي مردمي به عربستان رسيده و برگزاري اعتراضات دانشجويي در دانشگاههاي رياض، تحصن دختران دانشجو، خودكشي يك پرستار بيكار و اعتراض اهل سنت به سياستهاي ارعابي وهابيون، خواب خوش حاكمان سعودي را آشفته كرده است. سرزمين سكوت و آرامش ديروز، اكنون شاهد تحولات زيرپوستي ناشي از خودآگاهي اقشار مختلف مردم عربستان و مطالبات عمومي ملتي است كه سالها از كمترين حقوق اساسي در انتخاب مسئولين، رعايت حق انتخاب براي مردم، حقوق شهروندي و آزاديهاي ديني بيبهره بودهاند. اكنون اين مطالبات قانوني كه سالها در زندان تعصبهاي ديني و حكومت قبيلهاي حبس شده و امكان بروز و ظهور نداشت، به حدي از تراكم رسيده كه هر لحظه ممكن است با يك حركت انفجاري، معادله قدرت را در ثروتمندترين كشور نفت خيز منطقه به هم بريزد.
آنچه بر اهميت مسأله ميافزايد اينست كه اين بشكه بزرگ باروت و انباشته از مطالبات مردمي، دقيقاً در سرزميني آماده اشتعال است كه بيشترين منابع نفتي جهان را در خود جاي داده و كافي است وقوع يك جرقه بزرگ انفجاري عظيم را در اين شبه جزيره ايجاد كند كه مديريت آن به سادگي امكانپذير نخواهد بود.
در شرايط فعلي نه يك جرقه، بلكه عوامل محرك و آتش زاي متعددي در عربستان وجود دارند كه هر يك از آنها ميتوانند باعث ايجاد دگرگونيهاي بزرگي در اين كشور شوند. موارد ذيل مدتهاست نگرانيهاي بسياري را در ميان حاميان غربي اين رژيم سنتي و قبيلهاي كه با هيچيك از ساختارهاي سياسي امروز جهان سازگار نبوده، ايجاد كرده است:
1 - تشديد جنگ قدرت در عربستان - مرگ "نايف بن عبدالعزيز" وليعهد سابق عربستان و انتخاب غيرمشورتي و خلاف سنت "سلمان بن عبدالعزيز" به اين سمت از ميان ديگر برادران ملك عبدالله پادشاه اين كشور، آتش جنگ قدرت را در عربستان و در ميان خانواده سه هزار نفره سلطنتي سعودي شعله ور كرده است. اين امر بار ديگر اختلافات عميق و كينه ديرينه شاهزادگان سعودي نسبت به يكديگر كه همواره براي مرگ ديگري و رسيدن به قدرت، لحظه شماري ميكنند را در كانون توجه رسانهها قرار داده است. با مرگ نايف، بار ديگر جنگ قدرتي در عربستان كليد خورد كه آل سعود سالها تلاش ميكرد به هر طريق ممكن بر اين رقابت داخلي فائق آمده و بر كشمكشهاي دروني سرپوش بگذارد اما در پي مرگ دو وليعهد، ديگر امكان پوشاندن اين زخم كهنه وجود نداشت.
اوضاع به حدي جدي و عميق است كه كارشناسان غربي نيز اعلام كردهاند هر چند خاندان حاكم بر عربستان تلاش ميكند اوضاع را آرام نشان دهد، اما در واقع جنگ قدرت ميان شاهزادگان محافظه كار با شاهزادگان تكنوكرات و طيف سلفيهاي معتدل با وعاظ السلاطين متعصب وهابي، عربستان را در آستانه تحول بزرگي قرار داده كه ميتواند نسيم بيداري را در جزيرةالعرب كه ماههاست با تمركز بالاي مقامات امنيتي آل سعود و ايجاد خفقان و سركوب شديد در اين كشور در محاق قرار گرفته بود، شعلهور كرده و تلاش مردم براي كسب مطالبات مشروع به ويژه حق تعيين سرنوشت و انجام اصلاحات و آزادي را تشديد كند.
2 - وخامت حال پادشاه عربستان - هر چند خبرهاي مربوط به مرگ پادشاه 90 ساله عربستان تاكنون درست از آب درنيامده، ولي قدر متيقن اينست كه وي از شرايط جسماني نامناسبي برخوردار است و اقدامات متراكم پزشكان نيز نتوانسته عوارض متعدد بيماري و كهولت را در پادشاهي كه در نقش خيمه ستون خاندان آل سعود عمل ميكند، برطرف كند.
بنابر اين همانگونه كه روزنامه انگليسي گاردين نيز نوشته، "همه در عربستان منتظر مرگ پادشاه هستند تا آنها هم حركت اعتراضي خود را آغاز كنند، زيرا عربستان آنچنان تحت سلطه، فشار و سركوب قرار داشته كه شرايط، كاملاً براي وقوع يك انقلاب، آماده شده است". به گفته بسياري از كارشناسان، اكثر عوامل و شرايطي كه باعث انقلابهاي جهان عرب شد، در عربستان نيز وجود دارد و همه چيز در انتظار زمان مناسب است.
3- گسترش قيام اهالي شرقيه - شيعيان عربستان كه حدود 15 تا 20 درصد از جمعيت 20 ميليوني اين كشور را تشكيل ميدهند، سالهاست كه شاهد پايمال شدن حقوق قانوني خود بوده و عليرغم اينكه در مناطق نفت خيز شرق عربستان، فشار چرخهاي صنعت نفت اين كشور را بردوش دارند، از كوچكترين آزاديهاي اساسي بيبهرهاند و همواره تحت فشار مضاعف قرار دارند. اكنون انتفاضه ساكنان استانهاي شرقي عربستان همچون قطيف وارد مرحله تازهاي شده و با تقديم 25 شهيد و اسارت شيخ "نمرالنمر" راههاي جديدي را براي پيروزي جستجو ميكنند. هر چند رژيم سعودي از قيام شيعيان و اعتراضات آنها بهرهبرداري كرده و تلاش نموده اكثريت مردم اهل سنت عربستان را كه ميانهاي با وهابيت حاكم بر اين كشور ندارند، درخصوص احتمال خطر سلطه شيعيان تحريك كرده و افكار عمومي را دچار انحراف سازد و حيله تبليغاتي آزادي شيخ نمر در برابر تبرئه طارق الهاشمي نيز بخشي از اين طرح است، ولي اين شيوه نيز نتيجهاي معكوس ببار آورده و با كشيده شدن موج اعتراضات به ساير مناطق عربستان، رژيم آل سعود در برابر فشار همه جانبه مردم و مطالبات عمومي قرار گرفته و قدرت تحمل شرايط و كنترل اوضاع را از دست داده است.
رسالت«جنس نگرانيهاي دو قدرت جهاني» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
10 سال است با 5 قدرت اتمي جهان بهعلاوه يك قدرت نيمه اتمي مذاكره ميكنيم تا يك نگراني آنها رفع شود. قدرتهاي اتمي جهان ميگويند؛ مانگران اين هستيم كه ملت ايران در فناوريهاي هستهاي به هنگام غني سازي اورانيوم به درجهاي از پيشرفت برسد كه از آن براي توليد وتكثير سلاحهاي كشتار جمعي استفاده كند. به اين بهانه انواع فشارها از جمله تهديد نظامي وتحريم اقتصادي و اخلال در روابط ايران با ديگر كشورها را در دستور كار گذاشتند. ابتدا ايران براي رفع نگرانيهاي آنها تاسيسات هستهاي خود را پلمب كرد با آنكه بازرسين آژانس و دوربينهاي آنها لحظه به لحظه در جريان پيشرفتهاي علمي ايران در اين حوزه بودند آنها نه تنها فشارها را كاهش ندادند بلكه همچنان بر ادعاي خود پافشردند.
ايران مجبور شد بياعتنا به تهديدها و تحريمها راه خود را برود و از حقوق خود دفاع كند اما اقدامات اعتماد ساز را متوقف نكند. از جمله گام مهم اعتماد ساز فتواي مقام معظم رهبري در مورد تحريم توليد و تكثير سلاحهاي كشتار جمعي بود. از گامهاي ديگر بازگذاشتن باب گفتگو بود در هر زمينه كه به اصطلاح قدرتهاي جهاني از نگراني در آيند.
اما طرف گفتگو نه تنها به اين اقدامات صادقانه و اعتماد ساز وقعي ننهاد بلكه بر فشارها افزود و اكنون حجم فشارها نشان ميدهد كه آنها در يك وضعيت جنگ تمام عيار در همه ابعاد نظامي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي با جمهوري اسلامي هستند.
اما فهرست نگرانيهاي ما به عنوان يك قدرت جهاني چيست؟
1- اعلام جنگ آمريكا با ملت ايران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب؛ آمريكاييها در قبل از انقلاب در سالهاي 56 و 57 با مشاركت شاه خائن در خيابانهاي شهرهاي ايران و حتي روستاها حمام خون راهانداختند و از رژيم شاه حمايت كردند.
2- پس از انقلاب با راهاندازي جنگ داخلي، حمايت صريح از گروههاي ضد انقلاب را در دستور كار داشتند وچند كودتا را مستقيما از واشنگتن و لندن و تل آويو رهبري كردند.
3- يك جنگ تمام عيار نظامي را با مشاركت 17 كشور طي 8 سال دفاع مقدس به ملت ايران تحميل كردند.
4- در حمايت از دولت متجاوز بعث حتي سكوهاي نفتي ما را بمباران كردند و به هواپيماي مسافربري جمهوري اسلامي حمله و آن را ساقط كردند.
5- در تهاجم فرهنگي ونبرد نرم انواع دسيسهها را عليه ملت ايران به كار بردند.
6- با تحميل نظرات خود به آژانس و شوراي امنيت سازمان ملل پرونده عادي جمهوري اسلامي را از روي ميز آژانس ربودند و به شوراي امنيت سازمان ملل بردند و قطعنامههاي غير قانوني صادر كردند.
7- حتي به قطعنامههاي غير قانوني سازمان ملل اكتفا نكردند و تحريمهاي يكجانبه را از جمله تحريم خريد نفت ايران وتحريم بانك مركزي را به مورد اجرا گذاشتند.
8- دور تا دور مرزهاي جمهوري اسلامي با چينش پايگاههاي نظامي خود مرتب تهديد ميكنند كه گزينه نظامي روي ميز است.
9- مرتب به نوچه خود يعني رژيم صهيونيستي حمله به ايران را توصيه ميكنند و آنها هم ايران را تهديد نظامي ميكنند.
10- حتي اين اواخر ابلهي مثل ساركوزي را پيدا كردند و به او گفتند، تو هم ايران را تهديد به حمله نظامي كن.
سياست روز«آزادي مسجدالحرام نزديك است» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد:
تصور اين كه مناسبات ايران و عربستان بهبود يابد، تصوري بيهوده است. افكار عمومي كشور نيز اين اتفاق را برنميتابد. سياستهاي خصمانه مقامات رژيم آل سعود عليه جمهوري اسلامي ايران در چند سال گذشته، ديوار تيرگي روابط را بالاتر برده است. شايد پيش از اين و در زمان دولتهاي پيشين و در آن شرايط روابط ايران و عربستان، روابطي مناسب و دوستانه بود و آقايان هاشمي رفسنجاني و خاتمي به اين كشور سفر كردند، اما شرايط حال حاضر در منطقه و به ويژه آغاز خيزشهاي اسلامي در عربستان، اجازه بهبود روابط را نميدهد.
هرچند روابط ايران و عربستان از زمان به شهادت رساندن زائرين ايراني در مكه توسط رژيم عربستان، از همان زمان وارد فاز سردي روابط شده بود، اما احتياج و نياز دو طرف به يكديگر باعث شد، پس از چندي، اين روابط كه به دستور حضرت امام(ره) قطع شده بود، دوباره برقرار شود و درظاهر روابطي دوستانه، در صحنه سياسي منطقه نقش ببندد، اما اين روابط همواره دچار فعل و انفعالات و فراز و فرودهاي شديدي بوده است، كه به خاطر برخي مسائل موجود هيچ گاه از يك ثبات مقبول و منطقي حاكم در جهان سياست برخوردار نبوده است.
رفتارهاي نامناسب با حجاج ايراني از سالهاي دور تاكنون، به شهادت رساندن صدها زائر ايراني در خانه خدا، زنداني و شكنجه شيعيان عربستان، توطئههاي پي در پي عليه جمهوري اسلامي ايران در منطقه و جهان، اعدام اتباع ايراني همه و همه از عواملي است كه مانع از برقراري روابط دوستانه به عنوان دو كشور مسلمان است. ايران همواره سعي داشته است تا روابط خوبي با كشورهاي حاشيه خليج فارس به ويژه عربستان داشته باشد، اما ماهيت سرسپردگي آنها به غرب و آمريكا، اين روابط را با تنشها و چالشهاي گوناگوني همراه كرده است.
شايد اگر سياستمداران ما به اين جمله حضرت امام(ره) بيشتر توجه ميكردند كه... حكومت سعود مطمئن باشد كه آمريكا لكه ننگي بر دامنش نهاده است كه تا قيام قيامت هم با آب زمزم و كوثر پاك نميشود.... ما باآزادي كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهيم شد؛ اگر ما از مساله قدس بگذريم، اگر ما از صدام بگذريم، نميتوانيم از مساله حجاز بگذريم...» شاهد سرنگوني و آغاز زودهنگام خيزشهاي اسلامي در منطقه ميبوديم و اهداف بلند انقلاب اسلامي در سطح منطقه زودتر به نتيجه ميرسيد.
حضرت امام(ره) در جاي ديگر پيش بيني روشنگرانه ديگري را درباره آينده حكومتهاي ديكتاتور منطقه دارند و ميفرمايند؛... اين مطلبي را كه من سابقا پيش بيني كردهام و اين مستبدين و اين چماق به دستها، در اواخر عمرشان آن وقت كه سقوط خودشان را پيش بيني ميكنند و ميبينند به مرگ يا به مرگ مقام سياسي نزديك شدهاند، ديوانه ميشوند، اعصابشان را به كلي از دست ميدهند و با ديوانگي و با جنون با مردم معامله ميكنند.»
اكنون انقلاب اسلامي مردم عربستان نيز آغاز شده است، انقلابي كه حضرت امام(ره) بيش از ۲۰ سال پيش از اين آن را پيش بيني كرده بود و اكنون همه شاهد آن هستيم كه آل سعود با همه قدرت و حمايتهاي آمريكا ميرود كه طعم آزادي و اسلام ناب محمدي(ص) را در كام مردم ستم ديده خود بچشد. اكنون زمان برداشتن موانع روابط ايران و عربستان نيست.
اكنون زمان حمايت از مردمي است كه سالها در انتظار چنين روزي بودند و اكنون كه زمان آزادي فرا رسيده است، با بهبود روابط ايران و آلسعود، دل مردمي را به درد خواهيم آورد كه توقع ديگري از انقلاب اسلامي ايران دارند.
سياستمداران كشورمان سخنان و سياستهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را عميق مطالعه كنند. آل سعود رفتني است و پس از آن با آزادي كعبه از دست نااهلان و نا محرمان به مسجد الحرام وارد خواهيم شد.
بسياري از معادلات سياسي، در معادلات الهي نميگنجد.
تهران امروز«قوه قضائيه حاشيه امن ندارد» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمد دهقانی است كه در آن ميخوانيد:
یکی از کارهای بسیار مثبتی که در قوهقضائیه انجام شد رسیدگی قاطعانه این نهاد و سرعت بالای رسیدگی به دو پرونده فساد مالی بزرگ و اختلاس بیمه ایران بوده است. ما برخلاف دورههای گذشته که شاهد اطاله دادرسی در برخی از پروندهها بودیم در این دو پرونده شاهد این بودیم که به اتهامات اکثر متهمین در زمان مناسب رسیدگی شد.
باید تاکید شود که نحوه رسیدگی به این پرونده به دلیل ارتباط مستقیم افکار عمومی و پیگیری مسئولین آزمون مهمی برای قوهقضائیه به حساب میآمد، که این نهاد توانست با موفقیت این مسئله را پشت سر بگذارد و قاطعیت خود را در برخورد با فسادهای اقتصادی ثابت کند.
نکتهای که نباید در این میان نادیده گرفت این است که بخاطر حساسیتی که این موضوع برای افکار عمومی داشته نمیتوان حاشیه امنی را برای افراد در نظر گرفت و قوهقضائیه باید در برخورد خود با متهمين اصلی این پروندهها این مسئله را به اثبات برساند که به نظر میرسد در پرونده فساد مالی این مسئله رعایت شده است و افرادی که مسئولیت و یا مقامی داشتهاند در دادگاه حضور پیدا کرده و به اتهامات آنها رسیدگی شده است اما در رسیدگی به پرونده بیمه به نظر میرسد حلقههای تکمیلیای وجود دارد که قوهقضائیه باید پیگیر آنها باشد.
در پرونده بیمه ایران، برخورد با کسانی که پست و سمت دولتی دارند باید در دستور کار قرار بگیرد و به اتهامات این افراد نیز رسیدگی شود تا همه بدانند که قوهقضائیه حاشیه امنی برای متخلفین ندارد زیرا به نظر میرسد یکی از افراد نامدار دولتی در دادگاه بیمه ایران در حاشیه امن قرار گرفته و از موقعیت فعلی خود سوء استفاده کرده است و به دادگاه فراخوانده نشده است.
پشت صحنه فساد مالی بزرگ نیز باید مورد بررسی قرار بگیرد زیرا همه ملت ایران میدانند که اختلاس سه هزار میلیاردی و به دست آوردن این ارقام در این مدت کوتاه بدون پشتیبانی امکانپذیر نبوده است به همین دلیل این نیاز احساس میشود که قوه قضائیه باید با دقت بیشتری این مسئله را پیگیری کند.
انتظار میرود همانگونه که قوه قضائیه تاکنون عملکرد خوبی در این دو پرونده داشته است شاهد احکامی برای متهمین این پرونده باشیم که قاطعیت اجرا را داشته باشند تا همه ملت ایران بدانند که حکومت نه تنها در برخورد با فساد کوتاهی نمیکند بلکه از حقوق افراد در برابر مفسدین دفاع، از بیت المال محافظت و حق را رعایت میکند.
وطن امروز«مرادبیک یا هامون؟» عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز است كه در آن ميخوانيد:
نظرسنجی جمعهشب برنامه هفت پیرامون نقشهای ماندگار مرحوم خسرو شکیبایی و نتیجه آن بار دیگر فرصتی را پدید آورد تا کمی در باب نسبت روشنفکری و توده مردم در جامعه ایران بویژه در عرصه سینما بیندیشیم. بینندگان برنامه هفت با بیش از 60 درصد، اعلام کردند که نقش «مرادبیک» در سریال بهیادماندنی «روزی روزگاری» را به سایر نقشها ترجیح میدهند و برخلاف انتظار بعضیها که شاید نقش «هامون» در فیلم مشهور داریوش مهرجویی را بهترین ایفای نقش مرحوم شکیبایی میدانستند، عموم مردم نقشی را برگزیدند که برآمده از میراث فرهنگی جامعه ایرانی بود.
خوانندگان این نوشتار احتمالا جزئیات سلوکی این نقشها را در 2 اثر «روزی روزگاری» و «هامون» به یاد دارند. مرادبیک، راهزنی است که در حدود یک قرن پیش در منطقهای کوهستانی از ایران به همراه تعدادی دیگر به سرقت و لخت کردن کاروانها مشغول است و داستان از رهگذر رقابت او با راهزن دیگری به نام «حسامبیک» شکل میگیرد و به پیش میرود. مرادبیک البته با وجود اشتغال به راهزنی به صفات فتوت و جوانمردی نیز متصف است و همین عاقبت خوبی را برای او رقم میزند تا جایی که مرادبیک راهزن پس از یک دوره زندگی در میان مردمانی نیک، به نهضت جنگل میپیوندد. شخصیت مرادبیک از ابتدا تا انتها با تضادهای گوناگونی دست و پنجه نرم میکند که همه از نوع دوراهیهای فطری و انسانی است که هر انسانی در زندگی با آن روبهرو بوده و در مسیر سلوک همواره ناچار به انتخاب است؛ صداقت یا ناراستی، فتوت یا ناجوانمردی، وفاداری یا بیوفایی، احترام به بزرگتر یا جسارت و بیادبی و بسیاری صفات دیگر که همواره انتخاب راه درست در این دوراهیها موضوع فرهنگ اصیل ایرانی بوده است. داستان «روزی روزگاری» که شخصیت «مرادبیک» نقش اول آن است، از مجموعه حکایتهایی شکل یافته که با گوش بسیار آشناست و مخاطب ایرانی آن را در مجموعه میراث ادبی خود در آثاری نظیر مثنوی، گلستان و بوستان سعدی و تذکرهًْالاولیا مییابد که با پرداختی خوب و دیالوگهایی ماندگار در جان او مینشیند.
در مقابل اما «هامون» قرار دارد که موضوعش روشنفکری است و مساله شخصیت هامون مسالهای نه واقعی و برآمده از تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی که دوراهیهای کاذب برخاسته از ذهن بیمار روشنفکری معاصر است. داستان هامون برخلاف «روزی روزگاری» که از میان خوب و بد واقعی زندگی مردم میگذرد، داستانی روشنفکری است که تقابلهای مصنوعی گوناگونی را روایت میکند که هیچ نسبتی با توده مردم ندارد. داستان «هامون» از میان تلاش شخصیت نخست آن که در حال نوشتن رسالهای در باب عشق و ایمان است، شکل میگیرد و البته این عشق و ایمان هیچ نسبتی با عشق و ایمان فرهنگ اسلامی و ادبیات پارسی ندارد. هامون سراسر شک است؛ شکی که هرگز گام در سرزمین یقین نمیگذارد. داستان هامون تقابلهای گوناگونی را روایت میکند که همگی وام گرفته از زیست جهان تاریک روشنفکری است؛ تقابل زن و مرد، تقابل سنت و مدرنیته، تقابل جمع و فرد و تقابل توهم و واقعیت.
هر یک از این دو اثر در زمان نخستین دیده شدن خود، بحثهای فراوانی را برانگیختند. «روزی روزگاری» هنوز در نگاه مخاطب عام ایرانی اثری شیرین، ماندگار و دستنیافتنی است و «هامون» همچنان بهترین فیلم مخاطب خاص و قشر روشنفکر ایرانی در دهه 60 محسوب میشود.
نتیجه نظرسنجی جمعهشب در کنار رخدادهای بسیار سالیان اخیر، بار دیگر تقابل و تضاد مردمـ روشنفکر را زنده کرد و به وضوح نشان داد که مسیر روشنفکر ایرانی از مسیر مردم ایران جداست. «هامون» منفعل و شکاک بهرغم کلمات و جملات زیبا و خوشآب و رنگ ره به ترکستان میبرد اما برای سلوک «مرادبیک» به سوی وادی راستی یک تلنگر قلیخان کافی است. قلیخان پس از سالها راهزنی و تاراج هزار قافله توبه میکند و با خود عهد میبندد تنها یک کاروان را سالم به مقصد برساند اما گرفتار مرادبیک میشود: «حالا عرضهشو داری یه قافلهرو سالم به مقصد برسونی؟... نتونست... نتونست و مشغولالذمه خودش شد... تقاص ازین بدتر؟»
اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است که روشنفکران را در آستانه دوراهی جدیدی قرار داده است. روشنفکران اگر بیندیشند و عبرت بگیرند، ناگزیرند از برج عاج فرود بیایند و به انتخابی حیاتی دست بزنند: مردم و ایمان مردم یا شک و توهم روشنفکرانه.
کدام انتخاب عقلانیتر است؟ باید منتظر ماند و انتخاب روشنفکران را به قضاوت نشست.
مردم سالاري«براي افغانيهاي هم زبان» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد:
«ساره گل» دختري افغان است که نامهاي سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه فرستاده است. عنوانش، بازگو کننده محتوايش بود:«اگر بارگران بوديم، رفتيم» ؛ اما تلخ...
او نوشته بود:«ايراني عزيز مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباري، از دست جنگ، از دست بنيادگراهاي مذهبي(طالبان زن خفه کن)، پا به خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، ناني که حق بچههايت بود. مرا ببخش براي تمام آب و برق و گازي که- هرچند با پرداخت پول- استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت براي درددل شخصي استفاده کردم. مرا ببخش اگر در کوچهها و خيابانهايت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و برادر کارگرم روي ساختمانهايت و زمين کشاورزيات کار کردند و يک فرصت شغلي را شايد از پدر و برادرت گرفتند. مرا براي همه چيز ببخش. ميدانم با همه پوزش خواهي، باز بدهکارم، بقيه بدهکاريهايم را ببخش. ايراني عزيز، ازت ممنونم که به من جا و پناه دادي تا به اين سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتي از هواي اکسيژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتي چند سالي بر نيمکتهاي کلاس درست بنشينم و از گچ و تختهات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغاني درس ميخواندم، ممنونم که اجازه دادي چند سالي در مدرسه خاک تو و پيش معلمهاي ايراني نيز درس بخوانم.
معلم ايراني از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن ياد دادي. شايد براي همين از اين که گاهي مرا به گناه فقط افغاني بودن، تحقير کردهاي، بخشيدمت...» ساره گل در ادامه نامهاش از ايرانيهايي نوشته که به افغانيها توهين ميکنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن احساس شرم ميکنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم. بعد هم نوشته:«بد و خوب در هر قومي هست. همه افغانيها تجاوزگر و جنايتکار نيستند. خائن، و]... [ نيستند. مثلا برادر و پدر من براي بزرگ کردن من در خاک خوب شما، يک عمر و روزي 10تا12 ساعت کار توانفرسا و کارگري کردند و دست از پا خطا نکردند. به هرحال اگر بارگران بوديم، رفتيم. قبلا نميتوانستم، چون بچه بودم ولي اينک که بزرگ شدهام ميتوانم به کشورم برگردم تا ديگر بهم نگويند: افغاني]... [ و ]... [ و در جواب من به جاي دو کلمه حرف دوستي که هزينهاي ندارد... ناسزا بنويسند.»
وقتي نامه سارهگل را خواندم، از اين که برخي از ما ايرانيان اينگونه به مردم افغانستان نگاه ميکنيم شرمسار شدم. تاسفآور است که وضع - حال به هر دليلي – به جايي رسيده که با مردماني که همکيش و هم دين و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکي با ما دارند و در حوزه تمدن ايراني قرار دارند طوري رفتار ميکنيم که هنگام بازگشت از ايران، خاطرهاي که برايشان مانده، خاطره شيريني نيست. بهترين آنها همين دختر افغان است که تمام گلايههايي را که در دلش داشته با مصرع مودبانهاي از يک شعر بازگو ميکند: «اگر بار گران بوديم رفتيم». در طول سالهاي زندگي خود، با افغانيهاي مختلفي سر و کار داشتهام؛ از اهالي باميان تا اهالي هرات؛ که البته طبيعتا در کشور ما در مشاغل رده پايين مشغول بودهاند و به طبيعت کارم با وضعيت زندگي و کاري آنها درگيري ذهني داشتهام.
به همين دليل هيچ وقت کساني را که نسبت به مردم افغانستان ديد منفي داشتهاند درک نکردهام. همين دسته از ايرانيان وقتي به خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببينند همان رفتاري که خودشان با افغانيها در ايران دارند بر سر خودشان ميآيد، چه احساسي پيدا ميکنند؟ در اين نکته ترديدي نيست که حضور افغانها در ايران، بخشي از فرصتهاي شغلي را که ميتوانست در اختيار ايرانيان باشد به آنها اختصاص داده است.
اما به اعتقاد من انتقادهايي که با تمسک به اين موضوع در مورد حضور افغانها در ايران صورت ميگيرد اغلب قابل توجيه نيست. چرا که اولا افغانيها در ايران اغلب در مشاغلي حضور دارند که خيلي از ايرانيها آن را نميپذيرند و ثانيا مگر يادمان رفته که آقاي احمدينژاد گفته بود در ايران براي 120 ميليون جمعيت هم ظرفيت داريم؟ پس وجود يک ميليون- يا کمي بيشتر- افغاني در ايران، چقدر ميتواند جا را براي ايرانيان تنگ کند؟ البته بايد سرانجام حضور افغانها در ايران مشخص شود و قرار نيست آنها تا ابد در ايران بمانند؛ هرچند که فکر ميکنم با بهبود وضعيت در افغانستان و از جمله پيشبيني رشد اقتصادي 5/6 درصدي در اين کشور که در حال حاضر براي برخي کشورها همچون روياست، حتي اگر ما هم بخواهيم افغانها در ايران بمانند، آنها اندک اندک از کشور ما ميروند.
اما تا زماني که افغانها در ايران هستند، همانطور که آنها بايد قوانين و مقررات ما را رعايت کنند ما هم به عنوان ميزبان بايد احترام آنها را حفظ کنيم. حوادثي هم که اخيرا توسط اتباع دو طرف در برخي نقاط کشور رخ داده- از يزد گرفته تا مازندران و... - تنها باعث شدت گرفتن اختلافات ميشود و آنهايي هم که دوست ندارند مردمان حوزه تمدني ايران، يعني افغانها و تاجيکها و ايرانيها که هم کيش و هم زبان هستند با هم مهربان باشند، از اين وضعيت سوء استفاده ميکنند.
چه چيزي بهتر از دوستي، آن هم بين مردماني هم زبان، حتي در شرايطي که مرزهاي دولت ساخته جغرافيايي، باعث جدايي هم زبانان شده است؟ من باور دارم که بين همه قوميتها، از جمله افغانها و ايرانيها خوب و بد وجود دارد و نميتوان همه چيز راجمع بست. پس ميخواهم پيام دوستي خود(يا همان چيزي که سارهگل گفته بود: دو کلمه حرف دوستي که هزينهاي ندارد) را به همه افغانهاي هم زبان تقديم کنم چرا که آنها را بيگانه نميدانم و بيش از هرقومي با آنها احساس يکي بودن دارم.
آفرينش«چه نقشي در توليد داريم؟» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
اين كه ما نتوانسته ايم به عنوان يك كشورتوليد كننده درجهان اقتصاد شناخته شويم، بسته به دلايل متعددي است كه از مهمترين آنها عدم نهادينه نشدن فرهنگ و باور توليد در ميان مردم ما ميباشد. بحث توليدات ما از ديرباز محدود شده به كشاورزي سنتي كه متاسفانه نتوانستيم اين روند را با پيشرفت تكنولوژي مطابقت داده و بهره وري دراين زمينه را همپاي نيازهايمان افزايش دهيم. لذا سال به سال شاهديم كه وابستگي كشور به درآمدهاي نفتي بيشتر ميشود و سهم توليدات كشاورزي و بازدهي ارزي آن كاهش مييابد.
اما اين سوال پيش ميآيد كه مگر كشورهايي همچون كشورهاي شرق و جنوب شرق آسيا از چه مدلي استفاده كردهاند كه امروز ميتوانند با غولهاي اقتصادي دنيا رقابت كنند و سهم صادراتشان بيشتر از وارداتشان باشد؟ آيا سطح علمي آنها از ما بالاتر بوده؟ يا سرمايههاي مالي بيشتري نسبت به ماداشتهاند؟ يا نيروي انساني متخصص و آموزش ديده آنها بيشتر از ما بوده؟ يادسترسي آنها به الگوهاي توليدي موفق و سطح تجهيزات توليديشان از ما پيشرفته تر بوده است؟ با نگاهي به وضعيت علمي، سرمايههاي مالي، نيروي انساني متخصص و دسترسي به الگوهاي موفق توليدي، در كشورمان مشاهده ميكنيم تمامي اين مولفهها در دسترس ما قرار داشته و در برخي ازآنها در رتبههاي مطرح جهان قرار گرفته ايم، اما هنوز به عنوان كشوري وارد كننده در عرصههاي مختلف شناخته ميشويم. در نتيجه به اينجا ميرسيم كه فرهنگ و باور توليد، به دلايل مختلف در كشورما نهادينه نشده و ضعف ما دراين زمينه ميباشد.
به طوريكه جامعه ما از افراد توقع ندارد كه در راستاي پيشرفت و توليدات مورد نياز كشور تلاش كنند و هميشه منتظر هستيم تا شخص ديگري بيايد و مشكلات را برطرف كند. اين الگوي رفتاري ما صرفاً در امر اقتصاد محدود نميشود، بلكه در عرصههاي ديگرنيز صادق است. وجود مشكلات و فراهم نبودن زمينه امري غيرقابل انكاراست، اما عدم اهتمام ما براي رفع مشكل بحث جداگانهاي است. جوانان و عامه مردم ما منتظرند تا دولت تمام مشكلاتشان را برطرف سازد، تحصيل كرده ما انتظار دارد به محض فارغ التحصيلي ميز و دفتر مديريت براي وي حاضر باشد. اما هيچ وقت اين سوال را از خود نميپرسيم كه شخص خودما چه خدمتي به اين مملكت كرده ايم كه توقع حداكثري از آن داريم؟!
آيا توانسته ايم باري از دوش كشور برداريم و به شخصه درجهت پيشرفت همه جانبه كشور اقدامي صورت دهيم؟ همه ما منتظريم تا بار را شخص ديگري بردارد و ما منتظر عوايد كار باشيم. لذا مشاهده ميكنيم كه رفتارعملي ما مطابقتي با فرهنگ توليد ندارد. به نقل از يكي ازسياسيون كشور " ژاپنيها فرهنگ توليد و ايرانيها فرهنگ مصرف را به کودکان خود آموزش ميدهند!".
درتعريفي كه ما همواره دركتب درسي و آموزشهايي كه به كودكان خود ميدهيم، عنوان ميكنيم كه ايران يك كشور پهناور و ثروتمند، صاحب منابع غني و ثروتهاي طبيعي است و اينگونه تفكر كودكان را ميپرورانيم كه ما هيچگاه محتاج نميشويم و نيازي براي سعي و تلاش چندان براي تهيه مايحتاج نداريم. اما در ژاپن به كودكان آموزش ميدهند كه كشورشان بسياركوچك و بدون ثروت طبيعي هستند، لذا آنها بايد خوب درس بخوانند و درحد توان تلاش كنند تا نيازهاي كشورشان را تامين نمايند.
اين باوركه بايد با دست خود نيازهايمان را تامين و توليد كنيم در جامعه ايراني شكل نگرفته است و فرهنگ غالب دركشورما فرهنگ مصرف ميباشد. به طور مثال اجراي طرح هدفمندي يارانه با اهدافي همچون اصلاح الگوي مصرف صورت گرفت، اما درعمل چه شد؟ آيا واقعاً فرهنگ مصرف ما تغيير كرده؟ پاسخ منفي است و اين آمار و ارقامي هم كه از كاهش مصرف اعلام ميشود به واسطه افزايش قيمت هاست در واقع ما با "اجبار مصرف" مواجه شديم نه "اصلاح مصرف".
قصد منفي بافي درمورد تلاشها و دستاوردهاي كشور مد نظر نيست، بلكه شكل گيري الگو و باورهاي غلطي است كه از ردههاي پايين سني تا بزرگ سالي براي جامعه ما شكل گرفته است. اگر خود اتكايي درامر توليدات مختلف اقتصادي، علمي و فرهنگي مدنظر ماست، لازم است تا از پايين ترين سطوح سني اين باور را به جامعه القا كنيم كه ما نيازمند توليد ملي هستيم و هريك ازما بايد سهمي در تحقق اين امر داشته باشيم و اينگونه تعهد را درميان نيروهاي جامعه نهاديه كنيم.
ملت ما«سنيهاي عربستان از قيام جدا نيستند» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسين رويوران است كه در آن ميخوانيد:
چندي است كه آلسعود دچار بحران شده و شهرهاي مختلف عربستان مبدل به صحنه درگيريها و اعتراضات گسترده مردم شده است. اعتراضات در مناطق شيعهنشين بسيار گسترده و فراگير است اما در مناطق سنينشين مانند ابحاث، رياض، جده و قصيم هرچند كه با اعتراضاتي روبهرو بوديم اما اين اعتراضات پيوسته نبوده است و در جايي دولت موفق شد به آن پايان دهد.
ما در عربستان نوعي ارتقا در سطح اعتراضات را شاهد هستيم و اگر وضع به همين منوال پيش رود شرايط عربستان دگرگون خواهد شد واين امر بسيار محتمل است، چرا كه انگيزههاي زيادي براي قيام مردم عليه خاندان آلسعود وجود دارد؛ مردمي كه به دنبال نظامي عادلانهتر و مبنيبر ارزشها و كرامات انساني هستند.
هرچند كه قيام در مناطق سنينشين به صورت پيوسته نبود و دولت موفق به سركوب آن شد اما نميتوان سنيها را جدا از قيام دانست چرا كه هزاران نفر از سنيان عربستان در زندانهاي اين كشور بهسرميبرند و چيزي حدود 600 نفر از اين زندانيان روحانيون سني هستند. در اين ميان دولت توانسته است از طريق ارعاب و سركوب حركت و موج اعتراضات را ناپيوسته كند و از سرعت حركت بكاهد.
در نظر داشته باشيد دولت براي سركوب قيامها ابزارهاي متفاوتي در دست دارد كه هژموني امنيتي از مهمترين آنها است. دولت عربستان در اين بحث توان سركوب و حضور گسترده در بخشهاي مختلف را دارد و اين تنها به دليل محدوديت اعتراضات است؛ اگر اين اعتراضات گسترده شود دولت ديگر قادر به سركوب آنها نخواهد بود.
هرچند كه سركوب اعتراضات بدترين گزينه است، اما عربستان ابزاري جز سركوب ندارد. در نظر داشته باشيد كه دخالت عربستان در بحران بحرين بيانگر اين موضوع است كه دولت عربستان تحمل وجود اعتراض را در همسايگي خود ندارد چه برسد در كشور خودش! اما معترضان عربستاني ظلم آلسعود را برنتافتند و اعتراضات از منطقه شيعهنشين عربستان شرو ع شد.
شايد بتوان گفت دير يا زود بيداري اسلامي مرزهاي عربستان را طي ميكند و موج آن عربستانيها را فرا ميگيرد. آلسعود ميدانند بيداري اسلامي نتيجه تغيير باورهاي اجتماعي مردم در منطقه است و عربستان نيز از آن مستثني نيست. اين تغيير باورها در چارچوبي است كه نظام استبدادي را رد ميكند و خواهان تشكيل نظامهاي مردمسالارانه و با مشاركت مردم است.
عربستان نيز اين را به خوبي دريافته است و بسيار تلاش ميكند تا از طريق مشروعيت ديني و ايجاد رضايتمندي اجتماعي آن را مهار كند. در همين راستا از طرفي وامهاي هنگفت مانند وام ازدواج و مسكن و از اين قبيل به مردم ميدهد و از طرف ديگر مفتيان درباري فتواهايي مبني بر حرام بودن قيام عليه دولت را مطرح ميكنند.
بهگونهاي كه 5 هزارو100 فتوا تاكنون صادر شده است كه تظاهرات غربي و حرام است. اما همچنان نتوانستهاند تظاهرات را مهار كنند و اين تظاهرات هرچند ناپيوسته اقتدار دولت عربستان را زيرسوال برده است.
ابتكار«ديوار کوتاه مطبوعات و قد کوتاهتر خبرنگار» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در آن ميخوانيد:
روز شنبه در جلسه پرسش و پاسخ جناب دکتر کدخدايي- سخنگوي محترم شوراي نگهبان- برخورد با يکي از خبرنگاران پيش آمد که موجب تأسف و تأثر جامعه رسانهاي کشور گرديد. پاسخ سخنگوي محترم شوراي نگهبان به سوال خبرنگار روزنامه ايران که حاوي جملات قابل تأمل بود، سبب واکنش خبرنگار خبرگزاري ايرنا گرديد که به مذاق جناب سخنگو سازگار نيامد و دستور اخراج خبرنگار را صادر فرمودند.
در اين مجال، بناي تائيد و يا تکذيب مواضع دو طرف را ندارم و دعواي روزنامه ايران و سخنگوي محترم شوراي نگهبان و بالاتر، دعواي دولت و شوراي محترم نگهبان به خودشان مربوط است. روش و مسير روزنامه ايران نيز مبناي اين بحث نيست. اتفاق روز شنبه موجب گرديد تا يکبار ديگر مظلوميت و بيپناهي خبرنگاران نمايان شود. انگار رسم است که هرچه ناکارآمدي وجود دارد، برعهده رسانههاي کشور گذاشته شود. مدتي است که ترجيعبند سخنان مسئولان مختلف، گريز به عملکرد مطبوعات ميباشد.
اگر گراني، امان مردم را بريده و هرروز يکي از نيازمنديهاي مردم دستنيافتني ميشود، ناگهان انگشتها به طرف مطبوعات دراز ميشود. اگر دعواي مسئولان علني ميشود و به روي صحنه ميآيد و مطبوعات نيز بر حسب رسالتشان تنها به انعکاس آنچه آنان ميگويند اکتفا ميکنند، دو طرف دعوا علت بروز اختلاف را در عملکرد مطبوعات ميجويند.
بر همين اساس، اين روزها رسانهها با تذکرات دستگاههاي مختلف روبرو ميشوند. ظاهراً در اين وادي، ديواري کوتاهتر از مطبوعات براي فرافکني پيدا نميشود به گونهاي که گاهي مطبوعات در نگاه برخي، علت تامه مشکلات بشر از بدو خلقت تا ابد ميباشند. اين درحالي است که نفس مطبوعات زير چرخ گراني کاغذ به تپش افتاده و البته ضربان قلب مديرانش درنتيجه نگاه ناامن کنوني، به نوسان خطرناکتري رسيدهاست.
در اين شرايط وقتي خبر ميرسد که فلان مسئول، سوال خبرنگار را برنميتابد و او را از جلسه اخراج ميکند، اشک همه اهالي مطبوعات بر اينهمه مظلوميت جاري ميشود. گاهي خبر ميرسد که فلان مسئول دستور دادهاست که خبرنگاران فلان رسانه حق ورود به جلسات خبري را ندارند.
بسيار ديده شده که يادداشتهاي خبرنگار در جلسه فلان مسئول، با سانسور حراست و اهالي دفتري روبرو گرديدهاست. خبر شکستن دوربين، ضبط و وسايل خبرنگار که خود حديث مفصل دارد. اتفاق جلسه سخنگوي شوراي محترم نگهبان نيز جزئي از همين زنجيره به حساب ميآيد. تعابير جناب سخنگو درخصوص يک روزنامه، حقيقتاً موجب تعجب است؛ اينکه يک مقام مسئول به خود اجازه دهد براي روزنامهاي، واژه”کاغذپاره” به کار برد، عمق فاجعه را نشان ميدهد. البته چندي پيش هم جلسهاي با حضور وزير محترم فرهنگ و اهالي رسانه برگزار شد.
در آن جلسه وزير صنايع و معادن کشور در توجيه سياستهاي خود، تعبير”سياه کردن کاغذ” را به کار بردند که حرمت ميزباني، مانع از واکنش رسانهها گرديد و اکنون ميبينيم که تعبير”کاغذپاره” و”مهملگويي” به عنوان اوصاف روزنامه، توسط شخصيت مهمي چون سخنگوي شوراي نگهبان به کار گرفته ميشود. اينهمه نشان از افت منزلت رسانهها در کشور دارد.
درحقيقت به نظر ميرسد رسانهها به ميدان تخليه دق و دلهاي مسئولان تبديل شدهاند و بدتر و عجيبتر آنکه، وقتي واکنش خبرنگار- که اتفاقاً اعتراض به ادبيات و عصبانيت بود- آقاي سخنگو را خوش نيامد، موجب دستور به اخراجش از جلسه ميگردد. اين رويه محکوم است چراکه اگر باب و سنت شود، ميتواند اين حداقل امنيت خبرنگاري را بر باد دهد. فارغ از اينکه عملکرد روزنامه ايران چه بوده و چه باشد، اين نوع برخورد با مطبوعات و اهالي مظلوم رسانهها، نه به صلاح مملکت و نه در شأن مسئولين نظام است.
به هر حال سير برخوردها باعث کاهش منزلت رسانهها و ناامن شدن شغل خبرنگاري در جامعه ايران ميشود و بيترديد هيچکس از تضعيف رسانهها و کاهش منزلت آنان سود نخواهد برد. پويايي و سرزنده بودن رسانهها و خبرنگاران، شاخص نشاط جامعه است و سکوت، رکود و خمودگي مطبوعات خود دليلي بر بنبست حرکت جامعه به حساب ميآيد.
آرمان«لزوم بازگشت هاشمی به نمازجمعه» عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم صادق زیبا کلام است كه در آن ميخوانيد:
بارزترین و مشخصترین ویژگی آیتالله هاشمی رفسنجانی، اعتدال و میانهروی اوست و اگر در زندگی سیاسی وی که به بیش از 60 سال میرسد، توجه کنیم و چنانچه به شش دهه کنش سیاسی وی نظاره شود، مشاهده خواهیم کرد که بارزترین وجه تفکر سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی اعتدال و میانهروی وی و از جهت دیگر واقعبینی و واقعگرایی اوست. وقتی به تاریخ سیاسی زندگی آیتالله هاشمی رفسنجانی توجه میشود، این امر نمایان میشود که وی در برهه پیش از انقلاب بیشترین جدل سیاسی را با رهبران مارکسیست شده سازمان مجاهدین داشته و همچنین در میان روحانیونی که در پی مبارزه با رژیم شاهنشاهی در زندان بودند، آیتالله هاشمی جزو روحانیون اصلی و چهرههای شاخص بود.
شاید در آستانه بررسی لزوم بازگشت آیتالله هاشمی رفسنجانی به نمازجمعه تهران یادی از این خاطره تاریخی درخور توجه باشد که در سالهای مبارزاتی پیش از انقلاب در میان روحانیون، گروهی بر این باور بودند که برای به ثمر رسیدن مبارزات و حفظ یکپارچگی، چندان نباید با مجاهدین مخالفت داشت و معتقد بودند، مشکلات بهوجودآمده با آنها را نباید چندان گسترده و عمیق کرد و گروه دیگر آن طیف بودند که عنوان میداشتند، باید از مجاهدین چه آنهایی که مارکسیست شدهاند و چه آنهایی که مارکسیست نشدهاند دوری کرد و نکته درخور توجه در آن سالها این بود که آیتالله هاشمی یکی از روحانیون برجسته و تاثیرگذاری بود که با گفتوگوهای مستمر با دو طرف مناقشه و نزدیکسازی تفکرات و دیدگاهها باعث شد، از جهتی کمترین لطمه به قیام مردمی و از دیگر سو بیشترین لطمه به رژیم شاهنشاهی وارد شود و اعتدال و میانهروی وی باعث شد جنبش کمترین هزینه را در این امر بپردازد و این نقش اعتدال و میانهروی درمورد مسائل سیاسی همچنان در سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز حفظ شد که نمونههایی از آن را میتوان در مسائل بهوجود آمده در دهه آغازین انقلاب و مسائل مربوط و به دولت موقت مشاهده کرد.
همچنین هاشمی رفسنجانی در حزب جمهوری اسلامی نیز این نقش معتدل را در دو سوی طیف که یک سو راستگراها و دیگر سو چپها بودند ایفا کرد، هرچند این تلاشهای وی در نهایت با توجه به مسائل بهوجود آمده در حزب جمهوری اسلامی بینتیجه ماند و در نهایت این حزب پس از دوپارگی، منحل شد.
البته همانطور که به آن اشاره شد در برخی موارد تلاشهای اعتدالگرایانه و حدوسطی آیتالله هاشمی به واسطه برخی مسائل و شرایط خاص بینتیجه مانده است، اما میتوان اوج تاثیرگذاری وی را در دهه پرتنش آغازین انقلاب و در زمان جنگ یاد کرد که امام راحل در قید حیات بودند. بعد از این سیر و روال تاریخی باید بیان داشت که پس از حوادث اخیر در انتخابات ریاستجمهوری دهم، جامعه سیاسی دچار بداخلاقیهایی شد.
البته در سالهای اخیر دامنه اختلافات به دلیل کمرنگی اصلاحطلبان به درون اصولگرایان رسیده و طی شش ماه اخیر شاهد بیشترین منازعات میان این طیف بودهایم و امروز در آستانه چنین مسائلی حضور آیتالله هاشمی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگری مغتنم است که در سایه اعتدال و میانهروی، از میزان جدلها کاسته شود چراکه این میزان بداخلاقی در اجتماع سیاسی امری پسندیده نیست و لزوم حضور چهرههای تاثیرگذار و اعتدالگرایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگر احساس میشود.
دنياي اقتصاد«ارز و تدبير» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن ميخوانيد:
حضرت امير(ع) ميفرمايند: انساني كه خود را از مشورت با عقلا محروم سازد عقل خويش را زائل ميسازد.
به عبارت ديگر، قوهعاقله انسان در تضارب آرا رشد مييابد و بسياري از عدم توفيقات در هر جامعهاي ريشه در بيتوجهي به اين مبناي مهم دارد. از جمله مسائلي كه چندين ماه است اقتصاد كشور را مورد تلاطم قرار داده، موضوع نوسانات ارزي است. در اين باب چند نكته مهم وجود دارد:
1- نوسانات ارزي خود معلول تورم در يك كشور است. طبق مواد چهار و پنج قانون برنامه، نرخ ارز بايد با تورم كشور به صورت هماهنگ تنظيم شود. بسيار واضح است كه نوسانات ارزي و كاهش ارزش پول ملي به صورت كلي امري زيانآور است؛ ليكن با توجه به تورم دو رقمي طي دهه گذشته ثبات نرخ ارز به توليد ملي آسيب زده است. در حقيقت بايد بين بد و بدتر يكي را انتخاب كرد. موضوع تحريمها يا دلالي در امر ارز اثرگذار است؛ ليكن موضوع اصلي كه باعث رشد نرخ ارز ميشود، مساله تورم است.
2- در دوران جنگ تحميلي به دليل شرايط اضطراري كشور شاهد تثبيت نرخ اسمي ارز بودهايم. پس از پايان جنگ و بازسازي كشور شرايط براي حركت به سوي ارز تك نرخي طي يك دوره حداقل 10 ساله فراهم شد.
3- نظام چندنرخي باعث ايجاد رانت و ناامني در فضاي كسبوكار كشور ميشود. هيچگونه نظامي براي تدبير چنين شرايطي كارساز نخواهد بود. اين را تجربه سه دهه كشور نشان ميدهد. امضاهاي طلايي در چنين سيستمي رونقي بينظير پيدا ميكند. افرادي كه ارتباطات بهتري دارند ميتوانند از ارز مرجع استفاده كنند و كالاهاي وارداتي خود را به قيمت آزاد به فروش رسانند و چهبسا كارخانههايي مجبور به واردات مواد اوليه با نرخ آزاد شده و بايد با واردات با ارز مرجع رقابت نمايند كه اين به مفهوم بروز يك فاجعه در اقتصاد ملي است.
تخصيص ميليونها دلار طي ماههاي اخير به واردات كالاها و خودروهاي لوكس و فروش آن به قيمت آزاد بازار با چه تدبيري صورت پذيرفته است؟ در چنين شرايطي واردات بسياري از كالاها نه از سر ضرورت و نياز كشور بلكه به دليل استفاده از رانت 70 درصدي صورت ميپذيرد. در اقتصادي كه بنگاههاي توليدي آن از حاشيه سود زير10درصد بهره ميبرند، تزريق سود 70 درصد به يك درخواست، چه فضايي براي كسبوكار فراهم ميسازد؟
ناراحتكنندهتر از همه اينكه به تجربه دانستهايم امكان كنترل قيمتها به صورت دستوري، جز در موارد نادري وجود ندارد. به عبارت ديگر، به نام رفاه مردم ميليونها دلار ارز مرجع تخصيص مييابد؛ ليكن آنچه به مردم ميرسد جز تورم چيز ديگري نيست. به عبارت بهتر منابع ملي به نام مردم و به كام خواص صرف ميشود.
4- محاكم قضايي كشور با افتخار اعلام ميكنند كه با مفاسد اقتصادي برخورد جدي دارند. اين ادعا به حق هم هست. اينكه با افرادي كه خارج از مقررات و قوانين به بيتالمال دست درازي نمودهاند برخورد بشود، كاري پسنديده، مردمپسند و در جهت تامين اجتماعي است، ليكن اينكه ما با دست خودمان شرايطي فراهم كنيم كه ميلياردها دلار كشور به صورت رانت توزيع گردد چه ميتوان كرد؟ آيا در مقابل چنين اسراف ملي ميتوان كسي را به دادگاه احضار نمود؟
از تجارب ساير ملل كه بگذريم طي سه دهه گذشته شاهد تجربهاي گرانسنگ در موضوع چند نرخي شدن ارز بودهايم. فراموش نكردهايم آنگاه كه كشور به ثبات در امر تك نرخي شدن ارز رسيد چه فضايي از آرامش در اقتصاد مملكت به وجود آمد و شرايط رقابتي براي توليد حاصل شد. اگر طبق قانون برنامه اثر تورم سالانه در نرخ ارز لحاظ ميشد، اكنون شاهد چنين اتفاقي نبوديم. اميدواريم با اتخاذ سياستهاي اصولي مالي در مسير كنترل تورم به عنوان ريشه اصلي نوسانات ارزي گام برداريم تا هرازچند گاهي مجبور به مواجهه با چنين مشكلاتي نباشيم. در هر صورت استفاده از عقل و تدبير خويش و ديگران در برخورد با چنين مسائلي، علاوه بر يافتن راههاي اصولي ميتواند منجر به يك اجماع شود. در يك كلام، نرخ ارز ممكن است به دلايل اصلي و فرعي (واقعي يا ذهني) با نوسانات مواجه شود. طبيعي است در شرايط مختلف زماني، وزن عوامل مذكور متفاوت خواهد بود.
اينكه كدام فاكتور چه تاثيري دارد براي چارهانديشي مهم است؛ ليكن بايد بپذيريم تبعات مخفي ارز چندنرخي به مراتب بيشتر از پذيرش يك نرخ مشخص است. با ايجاد نظام تك نرخي ميتوان همه امكانات و مقدورات را در جهت رسيدن به نرخ مطلوب به كار بست.
گسترش صنعت«طرحی با منافع ملی» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم محمدصادق مفتح است كه در آن ميخوانيد:
در عصر حاضر نظارت بر کمیت و کیفیت کالاهایی که عرضه میشود یکی از مهمترین مصادیق عمده مبارزه با قاچاق کالاست که این روزها مورد توجه بسیاری از کشورهای صنعتی و پیشرفته دنیا قرار گرفته است؛
چراکه قاچاق کالا به دلیل داشتن آثار مخربی نظیر ایجاد اخلال درعملکرد نظام اقتصادی، ایجاد اخلال در سیاستهای تجاری، مالی و پولی، ایجاد اخلال در کارکرد متغیرهای سیاستی، کاهش درآمدهای دولت (درآمدهای مالیاتی)، انحراف در تخصیص منابع، کاهش حیطه اقتدار مدیریتی و آسیب به تولید ملی ازجمله زیانها برای اقتصاد هر کشوری محسوب میشود. بر همین اساس دولتها بهطور مستمر و با استفاده از ابزارهای نوین در پی مقابله با این پدیده مخرب هستند.
در دنیا شیوههای متعددی برای جلوگیری از عرضه کالای قاچاق انجام میشود که درج کد برای شناسایی اصالت کالا یکی از این اقدامات است.
دمی در دستور کار وزارت صنعت، معدن و تجارت قرار گرفته است، تا از هرگونه سودجویی در اینخصوص جلوگیری شود. چراکه واضح است با بودجه محدود و گستردگی بازار کالا امکان نظارت بر تمامی ابعاد و زوایای بازار از طریق بازرسی و نظارت وجود ندارد. در راستای بهکارگیری ابزارهای نوین در امر بازرسی و نظارت در بازار، طرح «شبنم» با امکان استفاده از شبکه گسترده بازرسان مردمی معرفی شده است تا هر فرد فقط با در اختیار داشتن یک گوشی تلفن همراه دوربیندار واستفاده از نرمافزار شبنم، بتواند به عنوان بازرس عمل کند و تخلفهایی را که در زمینه کالاهای غیراصل مشاهده میشود را به سهولت و در کمترین زمان به مراجع ذیربط اطلاع دهد.
برخی از مزایای این طرح عبارت است از: کاهش احتمال خرید کالاهای تقلبی، افزایش اطمینان از کیفیت کالای خریداری شده، امکان بررسی اصالت کالا در هنگام خرید، امکان دریافت اطلاعات صحیح و دقیق مربوط به مبدا تولید کالا برای کمک به تصمیمگیری بهتر در هنگام خرید در راستای افزایش اعتماد مصرفکنندگان، گسترش اهتمام ملی مصرفکنندگان در سال تولید ملی و در نهایت تشویق مصرفکنندگان مطلع از جمله مزایای این طرح برای مصرفکنندگان آگاه به حقوق خود است.
البته مزیتهای اجرای این طرح فقط محدود به مردم نیست و مسئولان دولتی نیز از این مهم بیبهره نیستند بهطوریکه افزایش رضایتمندی مصرفکنندگان، حمایت بیشتر از تولید داخلی و مدیریت بهتر کالاهای وارداتی، جلوگیری از توزیع کالای قاچاق یا بدون کیفیت، جلوگیری از انحصار در واردات، افزایش ضریب نفوذ بازرسی و کنترل کالاهای قاچاق و غیرمجاز، شناسایی عوامل توزیع کالاهای قاچاق، امکان نظارت بیشتر و مدیریت بهتر بر عرضه و تقاضای کالاها در بازار، امکان برخورد دقیقتر و بیشتر با متخلفان، شناسایی کالاهای غیرمجاز تولید شده یا وارد شده، متمرکز شدن ورود کالا از کانال رسمی و امکان کنترل کاملتر بر آن، تقویت سیاستگذاری و کنترل دولت در بخش کالا و خدمات، تسهیل در اجرایی شدن سیاستهای ویژه دولت در کنترل و تنظیم موثر بازار و ارائه اطمینان بیشتر به مصرفکنندگان در خصوص ایفای نقش موثر و پررنگ دولت در توزیع کالاهاست.
درخصوص مزایای طرح شبنم برای فعالان و بازیگران اصلی شبکه توزیع کالا باید گفت که کاهش هزینههای قضایی، کاهش هزینههای تعویض یا استرداد کالا و افزایش وفاداری مصرفکنندگان بهدلیل عرضه کالاهای با کیفیت و با اصالت از دیگر منافع این طرح است.
حال در شرایطی که حجم عظیمی از کالاها به صورت قاچاق و غیر قانونی وارد شبکه توزیع کالا میشود، مسلما اجرای چنین طرحی بیش از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسد. بنابر این اجرای آن باید به گونهای باشد که قابلیت عملیاتی شدن و پیادهسازی را به صورت مطمئن و پایدار داشته باشد.