سرویس دفاع مقدس ـ سي و دو بهار از آزادي ملت بزرگ ايران از بند طاغوت و طاغوتيان مي گذرد. سال هايي سرشار از حادثه و درگيري و عشق و حماسه و ايثار. 8 سال از اين دوران عبرت آموز، مملو از آزمون و امتحان با جنگ تحميلي همراه شد. عصري که در آن مردها از نامردها باز شناسي شدند. دوراني که ملت بزرگ ايران در جبهههاي گوناگون مورد ابتلا و سنجش قرار گرفتند. بسياري از مردم در اين آزمون الهي موفق شدند و سربلند بيرون آمدند و کساني نيز بودند که در مواجهه با اندک مشکل و نارسايي بريدند و حتي در دام دشمن گرفتار شدند.
به گزارش «تابناک»، باز خواني تاريخ پر از عظمت و اقتدار ايران اسلامي در دهه اول پيروزي انقلاب اسلامي بدون نگاه به تاريخ سازان اين کهن مرز و بوم الهي نه ممکن است و نه شايسته. اين تاريخ بزرگ را بايد با روايت زندگي و مبارزات کساني ورق زد که تاريخ ساز بودند، کساني که همچون اولياء الهي براي متاع دنيا ارزشي قائل نبودند و سر بزنگاهها ـ آنجا که پاهاي بسياري سست مي شود و از حرکت باز مي ايستد ـ چشم بر همه زرق و برق دنيا بستند و با چشم دل به ديدار خالق محبوب نظر کردند.
کشف اين اسوههاي حسنه و اين مردان بي نظير و الهيِ «عصر ايمان» و «عصر سرفرازي» ژرف کاوي و دقيق شدن ويژهاي نمي طلبد. کافي است زندگي برخي از فرماندهان و رزمندگان و يا شهيدان و جانبازان و آزادگان را تورقي دم دستي کني. کافي است سري به صفحات پر از حکمت و راز و رمز وصيت نامههاي شهداي دفاع مقدس بزني. همه چيز در برابر ديدگان باز و جوينده خودنمايي مي کند. اگر بخواهيم و اگر توفيق يابيم سخت نيست تا از زلال عشق الهي آن مردان خدايي سيراب شويم.
شهید بزرگوار حاج کاظم نجفی رستگارشهيد حاج کاظم رستگار يکي از اين ستارههاي پر فروغ و بي نظير تاريخ ايران است. او مصداق بارزي از يک مبارز مجاهد في سبيلالله در عصر خود بود. نگاهي به زندگي او و همرزمانش درسهاي رهايي و فلاح را به انسان ميآموزد.
حاج کاظم مثل همه بر و بچههاي جبهه از ميان همين مردم کوچه و بازار راهي جبههها شد. او به دليل هوش و ذکاوت و شجاعت به سرعت مراحل رشد نظامي خود را به چشم ديد. او توانست با کسب آمادگيهاي روحي و جسمي و نظامي از فرمانده گروهان و گردان به جايگاه فرماندهي تيپ سيد الشهدا (ع) دست يابد کرد. اين امر در يک دوره زماني کوتاه اتفاق افتاد. او از لحظه پيروزي انقلاب بر رژيم ستم شاهي تا لحظه شهادت کمتر از شش سال در دنياي مادي تنفس کرد و ديديم به دليل شجاعت کم نظير و ايمان به غيب و درستي نگاه و پرهيز از منيتهاي بيشمار که اکثر انسانها را گرفتار در وادي چه کنم چه کنم مي کند در لحظه سخت تصميم گيري راه درست و جاودانه را انتخاب کرد ـ راه حمايت از امام خميني(ره) و انقلاب عظيمش را ـ و اين راه را تا آخر پي گرفت و در ايستگاه آخر مجاهده با دشمن بيرون، نه تنها بر آن دشمن غلبه پيدا کرد بلکه بر دشمن درون نيز فائق آمد و به تعبيري در جهاد اکبر نيز پيروز شد.
دنياي امروز دنيايي نيست که به سادگي بتوان از زرق و برق آن چشم پوشيد. درست است که حکما مي گويند: هر چيزي که داني است بايد فداي عالي شود. اما مگر اين امر ساده است و به سادگي شدني است؟ مگر نشنيده ايم که مي گويند فلاني حاضره از سرش بگذره اما حاضر نيست از مالش بگذرد. چه بسيار شاهد بوده ايم که آدمهاي حريص براي نجات مال خود از جان خود گذشتهاند.
شهید بزرگوار موحد دانشمولاي متقيان حضرت علي (ع) ميفرمايد: «في تقلب الاحوال عرف جواهر الرجال» در زير و زبرهاست كه گوهر افراد مشخص مي شود و نه در احوال عادي و روزمره.
چه تعداد از ياران پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم(ع) و در عصر حاضر ياران رهبر کبير انقلاب اسلامي را سراغ داريم که به هنگام تقسيم پست و مقام و جايگاه و ملک و مال و منال دچار تزلزل شده و سر به نافرماني برداشتند و در برابر امام معصوم (ع) و یا بنيانگذار انقلاب ايستادند؟
دليل آنچه موجب جدايي آيت الله منتظري از امام شد چه بود؟ چه عواملي باعث شد تا سید مهدي هاشمي برادر داماد آيت الله منتظري در برابر امام بايستد و در اوج نياز کشور به وحدت و هماهنگي در جبههها و پشت جبهه فرياد بر عليه سپاه سر دهد؟ چگونه مي شود کسي به دليل مخالفت با يک فرد به خود اجازه دهد يک جريان نوراني و الهي مثل سپاه، بسيج و... را به سادگي زير سئوال برد؟
شهيد رستگار جزو معدود افرادي بود که در همه صحنهها بر نفس خود مسلط بود. او هرگز عنان نفس را رها نکرد و خود را در دست فتنهها و فتنه گران اسير نساخت. او اگر داراي تحليلي از اوضاع جنگ بود و اين تحليل را شخصاً در ميدان هاي جنگ کسب کرده بود و به آن ايمان داشت. با اين حال تا زماني که پاي بحث و گفتگو در ميان بود او به بيان نظراتش پرداخت. اما وقتي نظر صريح رهبر و پير و مرادش را شنيد ذرهاي ترديد به دل راه نداد و در رکاب امام (ره) و تحت فرماندهي همان فردي که در تئوري جنگي با او در تضاد بود جنگيد و اين بار نه به عنوان فرمانده بلکه به عنوان فرمانبر و رزمنده جنگيد و جنگيد تا به آرزوي ديرينش دست يافت.
اکنون که به مناسبت بزرگداشت اين شهيد والا مقام ياد او را و خاطرات او را تازه مي کنيم مناسب است برگي از افتخار جاودانه او را ورق بزنيم. نبايد به خاطر خوشايند اين و آن؛ برخي عبرتهاي تاريخي را بازگو نکرد. شايد زمان آن فرا رسيده باشد تا بخشهاي ناگفته تاريخ انقلاب و دفاع مقدس را بازخواني کنيم:
سال 1361 تا 1363 سالهاي مهمي در دوران دفاع مقدس بود. پس از پيروزيهاي عظيم رزمندگان اسلام در عمليات هاي فتح المبين و بيت المقدس و آزاد سازي بخشهاي وسيعي از ايران اسلامي از جمله خرمشهر قهرمان، دو ديدگاه درباره جنگ وجود داشت:
ديدگاه اول ديدگاهي بود که عقب نشينيهاي صدام حسين را ناشي از عمليات هاي کوبنده رزمندگان مي دانست و آنرا تاکتيکي براي حفظ تتمه نيروها مي دانست و معتقد بود اگر صدام خود را باز سازي کند بار ديگر دست به آتش افروزي ميزند ـ امري که در پايان جنگ تحميلي اتفاق افتاد و ديديم صدام به کويت حمله کرد ـ و
گروهي که معتقد بودند در فضاي پيروزيهاي پس از فتح خرمشهر مي توان از دشمن ضعيف شده امتياز گرفت...
اما آنچه که به تأئيد امام رسيد تعقيب دشمن تا تسليم او به خواستههاي به حق ملت ايران مثل قبول متجاوز بودن صدام و... بود. بدين منظور طراحي عمليات هاي رمضان و مسلم ابن عقيل و... تا عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يک انجام و در برخي ضمن ضربه وارد کردن بر پيکر دشمن متجاوز، در برخي موارد عدم الفتحها و در مواردي نيز اتفاقات سئوال برانگيزي بوجود آمد و بودند کساني که به دليل حضور در اين عمليات ها به تئوري جنگ چريکي و پراکنده به جاي جنگ کلاسيک و عظيم اعتقاد پيدا کرده بودند.
شهید بزرگوار بهمنی و حاج کاظم رستگارشهيد رستگار و شهيد بهمني و تعدادي ديگر از فرماندهان سپاه تهران از اين تفکر حمايت مي کردند. اما در اين ميان کساني هم بودند که نه به جنگ کلاسيک اعتقاد داشتند و نه به جنگ چريکي بلکه آلت دست عنصري فاسد مثل مهدي هاشمي شده بودند. اکبر گنجي يکي از اين افراد بود که در جريان مباحث تند فرماندهان سپاه تهران با فرمانده وقت سپاه مستمراً در تماس با بيت آيت الله منتظري بود و از آنجا بود که مرتب آدرس غلط به افراد معترض به شيوه دفاعي فرمانده وقت سپاه مي داد. اگرچه در آن جلسه که جمع زيادي از پاسداران منطقه 10 سپاه حضور داشتند ولي چند نفري بيشتر ميدان داري نمي کردند.
کساني مثل شهيد بهمني و شهيد رستگار اگرچه معترض نحوه اداره جنگ توسط فرمانده وقت بودند اما در دلشان عشق به امام و عشق به اسلام و اعتلاي ايران موج مي زد. در مقابل اکبر گنجيهايي هم بودند که اساساً مي خواستند شجره طيبه سپاه را دچار ضعف و سستي کنند. به همين دليل بود که پس از اعلام مواضع صريح و قاطع امام همه معترضين صديق و مخلص به جبهه رفتند و تا آخرين نفس از امام و آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي دفاع کردند. يا شهيد شدند، يا جانباز و آزاده و هرگز از طعن ملامت گران نهراسيدند.
در مقابل آنهایي که دل در گرو امام و انقلاب نداشتند از سپاه بيرون رفتند و به راهي رفتند که امروز در آن با خفت و خواري حضور دارند و منکر اسلام و عصمت معصومين و امام زمان شدند.آنان بر نظر خود بدون توجه به نظر امام و رهبري پاي فشردند و به دليل پافشاري بر خواستههاي نفساني و لجاجت و نيز قدرت نداشتن به بازگشت به راه درست تا محو و تباهي پيش رفتند.
در مقابل اين گروه شهيد رستگار از ميدان آزمون سخت پيروز از ميدان درآمد. او با وجود اينکه فرمانده تيپ قدرتمند سيدالشهدا (ع) بود به راحتي در اوردن يک پيراهن از تن از فرماندهي تيپ کناره گرفت و مخلصانه ترين حرکت را در دفاع مقدس از خود به جاي گذارد. امري که در پيش از او نيز فرمانده قبلي تيپ «شهيد علي موحد دانش» (1) انجام داد و براي همه فرماندهان درس آموز شد که اگر ميتواني در جايگاه فرماندهي خدمت کني، خدمت کن و اگر اين امر را شايسته فرد ديگري ميداني، يا شرايط را طوري نمي داني که مسئوليت لشگر و تيپ را ادامه دهي از آن بگذر ولي هرگز به جبهه پشت مکن و هرگز از امام و رهبر فاصله نگير، چرا که جنگيدن در راه خدا به سربازي و سرداري بستگي ندارد. و خداست که از احوال انسان ها با خبر است.
شهيد رستگار سرانجام همراه ديگر رزمندگان اسلام از منطقه هور الهويزه عبور کرد و در شرق دجله در کسوت پاسداري خداجو و سرشار از عشق به خدا و امام و امت در لباس مقدس پاسداري در خط مقدم جبهه شربت شهادت را سرکشيد و جان پاکش را به جان آفرين تسليم کرد.
او اسوه حسنهاي شد براي آيندگان و مصداق بارزي شد از آيه: «من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من يتنظر و مابدلوا تبديلا» شهيد رستگار در وصيتنامه خود نوشت:«من راهم را آگاهانه انتخاب کرده ام و اگر وقتم را شبانه روز در اختيار انقلاب گذاشتم، به اين دليل بوده که خود را بدهکار انقلاب و اسلام مي دانم و انقلاب اسلامي بر گردن بنده حق زيادي داشته که اميدوارم توانسته باشم جزء کوچکي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشد.»
درود خدا بر اين شهيد بزرگ و بر همه شهداي لشگر سرافراز سيدالشهدا (ع) و همه شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي
------------------------------------------------------------1. شهيد بزرگوار علي موحد دانش نيز مسئوليت فرماندهي تيپ سيدالشهداء (ع) را به شهيد رستگار سپرد و در کسوت بسيجي در منطقه حاج عمران عراق و تحت فرماندهي شهيد رستگار به شهادت رسيد.
* سید عباس فاطمی