به گزارش تابناک به نقل از دیروزبان؛ حسین جنتی لادانی یکی از آن چهرهها است که برغم همراهی اولیه با پدرش آیت الله احمد جنتی در اویل شکل گیری نهضت کم کم با پیوستن به سازمان مجاهدین خلق مسیرش را از پدر جدا کرد و بعد از انقلاب راه دیگری را پیمود و در نهایت هم در مقابل پدرش و دیگر همفکران او قرار گرفت و جانش را در این مسیر گذاشت.
دبیر فعلی شورای نگهبان و همسرش صدیقه مظاهری جانثاری چهار پسر به نامهای علی، حسن، حسین و محمد داشتند که هر کدام سرنوشت جداگانهای را در پیش گرفتند. حسن و محمد کاری به سیاست نداشت و هر یک زندگی سادهای در پیش گرفتند. حسن الان در اصفهان ساکن است و پیشه او نجاری است و محمد هم که قبلا برق کار بوده کارمند سازمان تبیلغات اسلامی تهران شد.
علی و حسین، اما درگیر سیاست شدند و البته راه متفاوتی را انتخاب کردند. علی بعد از تحصیلات ابتدایی به حوزه رفت و کمی بعد به کسوت روحانیت درآمد و در جریان مبارزات انقلابی جذب گروههای مذهبی مخالفت شاه شد و قبل از انقلاب و بعد از انقلاب رابطه خود را با انقلابیون سابق حفظ کرد و بعد از انقلاب هم مدتی در مقام سفیر و استاندار و بعدها در قامت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به فعالیت مشغول شد.
حسین، اما سرنوشت دیگری پیدا کرد. او در سال سال ۱۳۳۰ در قم به دنیا آمد و زمانی که در دبیرستان حکمت درس میخواند پایش به فعالیتهای سیاست باز شد. دپیلم که گرفت زمانی که در حال فروش جزوه محلقات توضیح المسائل امام خمینی بود از سوی ساواک دستگیر و در دادگاه به سه ماه حبس تادیبی محکوم شد، اما به جای سه ماه، شش ماه را در زندان بسر برد.
در دوران زندان با اعضای هیاتهای موتلفه آشنا شد. حبیب الله عسگراولادی عضو برجسته این گروه در زندان بساط درس و بحث راه انداخته بود و حسین هم پای درسهای او مینشست. از زندان که آزاد شد با عزت شاهی از فعالان سیاسی و مرتبط با سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کرد.
عزت شاهی در این باره در کتاب خاطرات خود مینویسد: حسین بعد از آزادی از زندان با سفارش دو نفر از اعضای سازمان به نامهای لاجوردی و لشکری به سراغ من آمد و از اینجا ارتباط خوب و منظمی بین ما شکل گرفت. از این به بعد، رفت و آمدهای من به قم شروع شد. به نظرم آن موقع حسین در سال آخر دبیرستان تحصیل میکرد. به همراه او به منزل بسیاری از علما و مراجع میرفتیم. آشنایی با حسین، برادرش علی و پدر ایشان برایم مغتنم بود. گاهی که من به قم میرفتم حتی اگر حسین هم نبود باز در منزل آنها بیتوته میکردم و به گپ و گفت با پدر ایشان مینشستم. البته من سعی داشتم خیلی دستم رو نشود و کمتر از مسائل سیاسی و مبارزه صحبت کنم. در این مدت به حسین چگونگی ساخت بمب، نحوه زندگی مخفی و برخی اصول مبارزه را یاد دادم. دو سه بار با او و برادرش علی در تهران به کوههای دربند و اوشان و فشم رفتیم. دوستی من با حسین خیلی عمیق شد و با هم زیاد اعلامیه در قم پخش کردیم.
سال ۱۳۵۲ بود که ساواک حسین جنتی را به دلیل ارتباط با عزت شاهی و همچنین عضویت در سازمان مجاهدین خلق تحت تعقیب قرار داد، اما او با مخفی کار و انتخاب اسامی مستعاری مثل عبداللهی و احمد زمانی توانست مدتها از رصد اطلاعاتی ساواک پنهان بماند، اما در نهایت بعد از کشته شدن مجید شریف واقفی و دستگیری وحید افراخته یکی از اعضای مطرح سازمان مجاهدین خلق و اطلاعاتی که او از برخی از اعضا این گروه لو داده بود حسین جنتی در ۲۸ مرداد ۱۳۵۲ دستگیر و تحت شکنجه قرار گرفت و بعدها دادگاهی شد و قاضی او را به حبس ابد محکوم کرد. اعضای سازمان مجاهدین که دستگیر شده بودند در زندان با هم اختلاف پیدا کردند. برخی از اعضا معتقد به ادامه دادن خط اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق مثل حنیف نژاد بودند و گروهی دیگر هم مرام مسعود رجوی را پذیرفته بودند و البته هر کدام از این گروهها کمونی برای خود تشکیل داده بودند. در آن زمان زندان قصر و زندان اوین محل نگهداری برخی از اعضای سازمان مجاهدین بود. حسین جنتی از جمله کسانی بود که از زندان اوین به زندان قصر منتقل شده بود. برخی اعضای این گروه مثل لطف الله میثمی که همچنان معتقد به ادامه دادن مسیر اعضای اولیه سازمان بودند گروهی برای خود تشکیل داده بودند و حسین جنتی هم در ابتدا به جمع آنها پیوست، اما کمی بعد با انتقال محمدرضا سعادتی از دیگر اعضای مطرح سازمان که از ایدههای مسعود رجوی و مسعود خیابانی پیروی میکرد کم کم بعضی از اعضا از جمله حسین جنتی از گروه میثمی جدا و به جمع طرفداران سعادتی در زندان پیوستند.
جنتی در آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و به فعالیت خود در سازمان ادامه داد.
در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب، سازمان نیروی خود را در جهت ایجاد یک تشکیلات نوین سراسری و فعالیت تبلیغاتی وسیع متمرکز کرد. کادر مرکزی سابق به دو بخش دفتر سیاسی و کمیته مرکزی تقسیم کرد.
جنبش ملی مجاهدین طی اطلاعیهای به تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ و به منزله ارگان سیاسی مجاهدین اعلام موجودیت و آمادگی خود را برای عضو گیری اعلام کرد.
در سطح نوسازی تشکیلاتی، علاوه بر کمیته یا کادر مرکزی، پنچ کانون جداگانه که عضو گیریها و سازماندهی جدید مبتنی بر آنها بود پایههای اصلی سازمان را تشکیل میدادند. شبکه زیرزمینی مسلح که بعدها به نام ستاد مجاهدین خلق نامیده شد.
این شبکه که ظاهرا در جهت تامین حفاظت سازمان تشکیل شد، خانههای امنی در شهرهای اصلی ایجاد کرد. سلاحهای فراهم آمده از پادگانها و کلانتریها را انبار کرد به تعلیم اعضای برگزیده خود برای جنگ چریکی پرداخت و دیگر اعضا را برای دفاع مسلحانه از مراکز سازمان آماده ساخت. این شبکه همچنین با اعزام نفوذیهای خود به درون نیروها و نهادهای حاکمیت جمهوری اسلامی آنان را سازماندهی و هدایت میکرد.
اغلب رهبران این شبکه مخفی که بعدها در فاز نظامی، فرماندهان بخشهای مختلف سازمان قلمداد شدند از زندان قصر دستچین شده بودند. این شبکه مخفی ۲۳ عضو داشت که حسین جنتی لادانی یکی از آنان بود.
او در سال ۱۳۵۹ با یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام فاطمه سروری متولد گلپایگان و از دانشجویان دانشگاه اصفهان ازدواج کرد.
حسین بعد از انقلاب به عنوان مسئول دفتر جنبش مجاهدین در اصفهان انتخاب شد و زمانی که انتخاب دوره اول مجلس شورای اسلامی برگزار میشد او به همراه فضل الله تدین از دیگر مرتبطین سازمان به عنوان نامزد در انتخابات شرکت کرد، اما نتوانست آرای لازم را کسب کند.
در سال ۱۳۶۰ زمانی که سازمان علیه جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه کرد حسین جنتی هم به فعالیتهای مخفی روی آورد و به همراه همسرش زندگی مخفیانه را آغاز کرد.
درباره نحوه کشته شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد. حسب برخی از روایات او در ۲۳ خرداد ۱۳۶۱ در خانه تیمی در پی درگیری با نیروهای امنیتی و سپاه کشته شد.
موسویتبریزی دادستان وقت انقلاب در گفتوگو با خبرگزاری فارس درباره درگیریهای سال ۶۰ با اشاره به اینکه از طریق موسی خیابانی و زن رجوی به سایر بزرگان آنها همچون پسر مرحوم آقای گیلانی و پسر آقای جنتی که در خانههای تیمی بودند، رسیدیم. گفته است: «عملیات با اطلاع من از چهار نیمه شب شروع شد و تا ۱۰ صبح نیز تمام شد. البته بیشتر آنها به دلیل اینکه اسلحه داشتند و درگیری مسلحانه ایجاد شد، کشته شدند، ولی پسران برخی از بزرگان همچون آقای جنتی کشته شدند و پسر آقای گیلانی هم فرار کرد؛ ولی در مسیری که میخواست از ارومیه به خارج فرار کند، کشته شد». موسوی تبریزی البته زمان درگیری را ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ و همزمان با کشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی از اعضای برجسته سازمان مجاهدین خلق میداند.
همسر، اما سرنوشت دیگری پیدا کرد. او بعدها به عراق رفت و به فعالیت خود در سازمان مجاهدین خلق ادامه داد و تا ردههای بالای سازمان پیش رفت و در سال ۱۳۶۴ از مسئولان نشریه و رادیو صدای مجاهد بود. فاطمه سروری هم در عملیات مرصاد کشته شد.
حاصل ازدواج حسین و فاطمه فرزندی بود به نام عاصف (محسن) در زمان لو رفتن مخفیگاه پدر و مادرش این نوه ۱۸ ماهه آیتالله جنتی به پدربزرگش سپرده شد و نزد او زندگی کرد تا اینکه بعدها در سال ۱۳۷۵ در سن ۱۸ سالگی در حالی که مشغول امر به معروف و نهی از منکر بود، بر اثر یک حادثه رانندگی درگذشت. الان خیابانی در بالای میدان انقلاب به نام عاصف جنتی نامگذاری شده است. موسوی تبریزی، اما درباره علت مرگ محسن جنتی میگوید: “متأسفانه او هم در قم در جریان حمله به بیت آیتالله منتظری به پشتبام منزل ایشان رفته بود و همراه با بقیه شعار میداد که، چون سیمهای برق قم بهصورت نامنظمی نزدیک منازل بودند، دستش به آن سیمها میگیرد، برق میگیرد و فوت میکند. ”
گفته میشود در سکانسی فیلم نیمروز ساخته محمدحسین مهدویان که به ماجرای درگیری و تعقیب و گریز نیروهای وزارت اطلاعات با اعضای سازمان میپردازد به ماجرای حمله به خانههای تیمی مجاهدین و کشته شدن یکی از اعضای این گروه که فرزند یکی از روحانیون متنفذ و مقامات ارشد نظام البته بدون اشاره به نام حسین جنتی اشاره شده است.
با توجه به رابطه پدر و فرزندی احمد و حسین جنتی طبیعی است که واکنش پدر نسبت به فوت پسر محل توجه باشد. آیت الله جنتی، اما تنها یک بار در این باره اظهار نظر کرد. وی در برنامه شناسنامه که که از تلویزیون پخش شد وقتی که بدون مقدمه از سوی مجری با سوالی درباره حسین پسرش مواجه میشود ضمن اشاره به تلاشهایی که برای بازگرداندن حسین به مسیر انقلاب میکند میگوید: یک دفعه برخلاف انتظار من یک بار در زندان حسین را آوردند؛ من خیلی دلم میخواست او را ببینم. مدتی با او بحث کردیم که اثر نداشت؛ بعد از انقلاب و آزادسازی وی در خانه مدتی با او صحبت کردم و این صحبتها دلسوزانه و پدرانه بود ولیکن تحت تاثیر رضوی قرار گرفته بود. آنها زیاد رویش کار کردند و صحبتهای من در نهایت اثرگذار نبود.
باز مجری از او میپرسد: امتحان سختی است و از این امتحان سربلند بیرون آمدید. چگونه از این امتحان سربلند بیرون آمدید چرا که اندک نیستند افرادی که در نظام گرفتار فرزندان خود میشوند، میگوید: ما به اسلام و انقلاب و نظام بیش از فرزند علاقهمند هستیم.
چنانچه که در برخی از نقل آمده شایع شده که آیت الله جنتی برای دستگیری یا اعدام پسرش نذر کرده بود که روزه بگیرد.
به طور مشخص این موضوع در یکی از نامههای محسن مخملباف به مصطفی تاجزاده آمده است. او در یکی از نامه نگاریهای خود مینویسد: من در حوزه هنری قصه نویس بودم. حوزه هنری که ابتدا توسط هنرمندان جوان به طور مستقل شکل گرفته بود، طبق فرمان خمینی موظف شد زیر مجموعه سازمان تبلیغات باشد؛ و از آن پس آیت اله جنتی که رئیس سازمان تبلیغات بود، سه شنبهها برای سرکشی به حوزه هنری میآمد.
دریکی از آن روزها به هنگام ناهاربود که آیت اله جنتی آمد. در حالی که دست پسر بچه کوچکی را گرفته بود. در آن ایام معمولا ناهار هنرمندان حوزه هنری نان و هندوانه بود. او سر سفره نشست، اما لب به غذا نزد و در حالی که ما ناهار میخوردیم، ایشان در باب حرام بودن موسیقی مشغول صحبت شد. من از مدیر وقت حوزه هنری پرسیدم:چونکه نان و هندوانه ناهار ماست، آیت اله جنتی غذا میل نمیکنند؟
مدیر حوزه هنری گفت: ایشان روزه هستند.
گفتم: نه ماه رمضان است که روزه واجب باشد و نه دوشنبه و پنج شنبه که روزه مستحبی بگیرند، امروز سه شنبه است و من تا به حال درباره روزه سه شنبه نشنیدهام.
مدیر حوزه گفت:آقای جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است، و روند انقلاب را قبول ندارد، دستگیر یا اعدام شود، ایشان ۴۰ روز روزه شکر بگیرند. دیروز پسرآیت اله، حسین جنتی، در اصفهان کشته شد و این روزه آیت اله جنتی برای شکرگذاری اوست؛ و این پسر کوچک هم نوه اوست. یعنی پسر حسین جنتی.
جدای از احساسات و واکنش پدر نسبت به کشته شدن فرزند، مادر حسین از دوری فرزند غمگین بود. علی جنتی در این باره میگوید مادرش پس از کشته شدن برادرش، تا پایان عمر ابراز ناراحتی میکرده، اما هیچگاه به محل دفن «حسین جنتی» نرفتهاند؛ چون نه میدانند که کجا دفن است و نه انگیزهای برای پیدا کردنش داشتند. او البته درباره پدرش میگوید پدر هیچ وقت به خاطر کشته شدن حسین جنتی ابراز ناراحتی نکرد، اما “حتما از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد”.