بازدید 2909

خادم: نگاه به ورزش نبايد ملوكانه باشد

چند سال پيش (در دوره مهندس مهرعليزاده) وقتي طرح جامع را مي‌نوشتند در جلسه‌اي با قراخانلو درباره موضوع فرهنگي ورزش صحبت مي‌كرديم و اين سوال را طرح كردم كه چه كشوري مي‌تواند الگوي فرهنگي ورزش ايران باشد؟ ... كشورهاي حاشيه خليج فارس جمعيتشان به اندازه يك استان ما هم نيست اما الا‌ن به جايي رسيده‌ايم كه دست و پا مي‌زنيمدر ورزش از آنها عقب نيفتيم.
کد خبر: ۷۳۷۴۵
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۸۸ - ۱۴:۲۲ 19 November 2009
شايد اگر به واسطه دوستي ديرينه نبود قبول نمي‌كرد راجع به مسائل كلان ورزش صحبت كند؛ اما او در معذوريت اخلاقي گرفتار شد تا براي ساعتي نيز كه شده دغدغه‌هايش در حوزه شهري را كنار بگذارد و پاسخگوي سوالات ما درباره مديريت كلان ورزش ايران شود. هر چند ته دلش اعتقاد دارد گوش شنوايي براي شنيدن اين حرف‌ها وجود ندارد، اما باز هم نمي‌تواند از گفتن حقايق پرهيز كند.

به نوشته جام جم؛ به هر حال شنيدن نقطه نظرات قهرمان تحصيلكرده‌اي كه در عرصه ورزش به مدارج عاليه رسيده و از سطح گذشته و به عمق ورود كرده است، براي كساني كه مي‌خواهند شاهد رشد و توسعه ورزش باشند، مي‌تواند حاوي درس‌هاي زيادي باشد؛ هر چند بايد اميدوار بود روزي سكان ورزش به دست امثال رسول خادم‌ها بيفتد تا آنان كه معتقدند ورزش از فقدان نظام مديريتي در طول تاريخ ضربه خورده است، زمينه‌ساز تحولي اساسي در ورزش ايران شده و آن را به سر منزل حقيقي رهنمون كنند. در دفتر فني و مهندسي شهرداري منطقه يك و در اتاقي كوچك كه درش به روي ارباب رجوع باز است، به ديدارش مي‌رويم تا سفره دلش را بگشايد.


اين سوال هميشه وجود داشته كه چرا كسي كه از ورزش به شوراي شهر و عرصه خدمت‌رساني به شهروندان رسيده خيلي كم درباره مقوله ورزش اظهار نظر مي‌كند؟

هر وقت سوالي درباره ورزش از من مي‌پرسند، از طرفي نمي‌توانم آن طور كه دلم مي‌خواهد درباره ورزش صحبت كنم و از طرفي ديگر با خودم كلنجار مي‌روم كه پس طبق وظيفه‌اي كه دارم چه زماني بايد اظهارنظري در اين رابطه داشته باشم؛ نه تنها در اين دوره‌ها، بلكه از همان روز اول پايه ورزش ايران در حوزه مديريتي كج نهاده شده و هميشه به ورزش به‌عنوان يك بخش حاشيه‌اي و فرعي در مديريت كشور نگاه شده است. در نتيجه، در انتخاب مديران ورزش چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب دچار فراز و نشيب‌هايي بوده‌ايم. بنابراين نگفتن اين فراز و نشيب‌ها را بهتر مي‌دانم، چون كمتر گوش شنوايي براي شنيدن چنين صحبت‌هايي وجود دارد يا اين‌كه برداشت‌هايي از صحبت‌هاي من شده و حاشيه‌هايي به دنبال داشته است. در حالي كه من حوصله و وقت ورود به اين حاشيه‌ها را ندارم.


به هر حال نظر و ارزيابي شما به عنوان يكي از صاحب نظران ورزش كشور در اين مقطع وسپري شدن يك دوره 4 ساله ديگر ورزش و رفتن علي آبادي و قرار گرفتن سعيد لو در راس سازمان تربيت بدني مي‌تواند جالب توجه باشد.

واقعيت اين است كه جايگاه ورزش ايران در سند چشم انداز نامشخص است و به عبارتي، سهم ورزش در اين سند تعريف نشده است. هر چند جايگاه ورزش قهرماني در اين سند تعريف نشده اما ورزش فقط قهرماني نيست و بايد تعريفي هم براي جايگاه ورزش همگاني و تاثيري كه اين بخش از ورزش مي‌تواند در توسعه كشور ايفا كند، وجود داشته باشد.

وقتي جايگاه آرماني موضوعي در يك نظام مديريتي تعريف نشده، طبيعتا نمي‌توان راهبرد مورد نظر را براي رسيدن به اهداف تعريف و برنامه‌ريزي كرد و در نهايت گفت برنامه عملياتي داريم؛ يعني كل نظام برنامه‌ريزي از ريشه مورد سوال بوده و وجود خارجي ندارد. پس اين مطلب كاملا موضوع را روشن مي‌كند كه ورزش در كشور ما هيچ وقت در چارچوب نظام برنامه‌ريزي دنبال نشده و هنوز هم در مسير گذشته اشتباه طي طريق مي‌كند.


اين استدلال مي‌تواند توجيهي براي عدم ارزيابي عملكرد مديران ورزش و زير سوال بردن همه آنها باشد؟

اين بدان معني نيست كه مديراني كه وارد ورزش كشور شده‌اند يا مي‌شوند زحمت نمي‌كشند، بلكه هر يك از اين افراد چون از حوزه‌هاي غير ورزشي به ورزش آمده‌اند بنا به تجربه و سليقه خود سعي كرده‌اند در فضاي ورزش، داشته‌ها و تجربيات خود را به كار بگيرند؛ اما بيشتر اين افراد تا به نقطه‌اي رسيده‌اند كه خواسته‌اند با جامعه ورزش قرابتي داشته باشند تغيير كرده‌اند.

هر چند اين قرابت از جايگاه ملوكانه و با نگاه از بالا بوده است، چون اين مديران خاك ورزش را نخورده‌اند، هيچ وقت به آن اشراف نداشته و اين موضوع را درك نكرده‌اند كه شرايط ورزش به گونه‌اي است كه از دل آن، هم تختي و هم شعبان جعفري بيرون مي‌آيند و به اين موضوع توجه نكرده‌اند كه ورزش در حوزه سلامت، فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، ديپلماسي و غيره نقش بسيار مهمي دارد و برعكس ظاهر آن، مديريت اين بخش بسيار پيچيده است.

در واقع فارغ از مديراني كه در ورزش هستند، ورزش در كشور ما جهتگيري مشخص نداشته است نه حالا بلكه در طول تاريخ. در نتيجه براساس برنامه‌ريزي‌هاي سليقه‌اي مديريت وقت ورزش اين مقوله اداره مي‌شود. البته بعضي اقدامات در حوزه عمراني ورزش چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب قابل تقدير است. مثلا ساخت مجموعه ورزشي آزادي تهران پيش از انقلاب و ساخت سالن‌هاي ورزشي در بسياري از شهرستان و روستاها پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه جاي تقدير داشته و سرانه ورزش را ارتقا داده است.


اين فقدان برنامه جامع و بلند مدت چه پيامدهايي را براي ورزش ايران در پي داشته است؟

در اين وضعيت، مديري كه از خارج ورزش آمده با توجه به حاشيه‌اي كه در ورزش حاكم است، بيشتر انرژي خود را به ساماندهي يا درگير شدن با حاشيه‌ها صرف مي‌كند و به فكر اين است كه دوره مديريتي خود را با آمار و ارقام و مدال‌ها سپري كند. ورزش هم مثل وزارت نفت نيست كه مردم تنها روز راي اعتماد به وزير متوجه شوند كه وزير آينده‌شان داراي چه ويژگي‌هايي است. مدير ورزش بايد به صورت روزانه به مردم گزارش عملكرد ارائه كند و اين هر مديري را سخت درگير مسائل حاشيه‌اي مي‌كند و انرژي زيادي مي‌برد. شايد يكي از دلايلي كه برخي مديران ما كه تجربه و توانايي لازم را براي مديريت ورزش دارند و مفاهيم توسعه‌يافتگي را بخوبي درك مي‌كنند به دليل نبود فرصت پرداختن به روزمرگي وارد عرصه ورزش نمي‌شوند.


از صحبت‌هاي شما اين طور استنباط مي‌شود كه منتقد جدي روند و چگونگي انتخاب مديران ورزش هستيد.

بايد در اين زمينه به سابقه و تاريخچه انتخاب مديران ورزش نگاهي انداخت. مديران ورزش ايران از ابتدا تاكنون همواره غير ورزشي و از نزديكان مسوولان وقت اجرايي كشور، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب اسلامي بوده‌اند. تيمسارهاي بازنشسته قبل از انقلاب يا كساني كه رئيس دولت يك قرابت و آشنايي با آنها داشته و معمولا نيز جايي در وزارتخانه‌هاي ديگر برايشان پيدا نشده، در ورزش يك مسووليت كليدي و نزديك به رئيس دولت براي آنها پيدا شده است. حال با اين شرايط چه توقعي مي‌توانيم از ورزش داشته باشيم؟ هدف از تشكيل يك سازمان، تحققيك سري ماموريت‌هاست. اين ماموريت‌ها در جهت اجراي يك سري برنامه‌هاست، آن برنامه‌ها در جهت تحقق برخي راهبردها و آن راهبردها براي رسيدن به يك هدف هستند. ما كه در ايران از روز شكل‌گيري سازمان ورزش فاقد نظام برنامه‌ريزي بوده و هستيم، بنابراين غير از اقدامات سليقه‌اي مديران، چه توقع ديگري مي‌توان از ورزش و مديران آن در كشور داشت.

مي‌خواهم بگويم وقتي فرماندهي جنگ را به يك مهندس عمران مي‌سپاريم كه هيچ اطلاعي از مسائل جنگ و تاكتيك‌هاي نظامي ندارد و جنگ را حس نكرده است اين كار ما چه نتيجه‌اي در برخواهد داشت!؟ براي فرماندهي جنگ بايد حتما جنگيده باشي تا بتواني با تاكتيك‌ها و تدابير لازم جنگ را اداره كني و پيش ببري. در جنگ نياز به سنگرسازي، مديريت تسليحات، مديريت نيروي انساني واز همه اينها مهم‌تر يك فرمانده كل وجود دارد كه روح جنگ و جنگيدن را درك كند. ورزش از مقوله‌هايي است كه بايد روح حاكم بر آن يا به عبارتي جوهره حاكم بر آن را شناخت.


اما عده‌اي معتقدند شناخت جوهره حاكم بر ورزش به عهده مديران مياني است و رئيس سازمان تربيت بدني لزوما نبايد چنين شناختي داشته باشد؟

وقتي مدير جوهره ورزش را بشناسد مجموعه كارشناسي‌اش نمي‌تواند او را دور بزند. مديري كه بداند دوران اوج در ورزش قهرماني در رشته‌هاي مختلف متفاوت است، وقتي برنامه فدراسيون‌ها را بررسي مي‌كند مي‌فهمد در رشته‌هاي سنگيني مثل كشتي، وزنه‌برداري يا بوكس اگر برنامه‌ريز يك دوره طولاني را به عنوان يك دوره اوج براي شركت در 2 مسابقه در نظر گرفته است، آن برنامه اشكال دارد يا اين‌كه قصد دارند سر او كلاه بگذارند.

مديري كه ورزش را بشناسد در تحليل علل شكست و پيروزي‌ها به بيراهه نمي‌رود و درك مي‌كند خوش قرعه بودن و بد قرعه بودن در نتيجه‌گيري چه تاثيري دارد. توانمندي‌هاي فني در حوزه قهرماني را درك كرده و اهميت و نقش ورزش‌هاي پايه را در اوج گرفتن ورزش و همچنين نگاه فرهنگي جامعه به ورزش تشخيص مي‌دهد.

خصوصياتي كه ذكر كرديد به معني اين است كه مدير سازمان ورزش بايد از جنس ورزش باشد، در حالي كه مديريت فاكتورها و مولفه‌هاي زيادي را در بر مي‌گيرد و به طور طبيعي نمي‌توان انتظار داشت كه يك قهرمان، لزوما مربي موفقي نيز باشد.

اينها نفي‌كننده توانمندي‌هاي مديريت اجرايي نيست. اين هم قابل قبول نيست كه هر ورزشكاري مي‌تواند مربي يا مدير خوبي باشد. ما در رشته‌هاي مختلف قهرمانان برجسته‌اي داريم كه نمي‌توانند مربي خوبي باشند، چون توان انتقال داشته‌هايشان را ندارند. اين نيز كه مدير موفق حوزه‌هاي ديگر مي‌تواند در ورزش مديريت كرده و موفق باشد، درست نيست. شايد وزير صنايع در وزارت بازرگاني موفق باشد، اما نمي‌توان او را وزير فرهنگ كرد. بايد توجه داشت كه فضاي ورزش يك فضاي عاطفي و احساسي است و جنس جامعه ورزش متفاوت است. معتقدم همه اين مشكلاتي كه در حال حاضر ورزش با آن دست به گريبان است ناشي از فقدان برنامه است.


موفقيت‌هايي كه هرازگاهي در بعضي رشته‌ها كسب مي‌شود گوياي وجود برنامه‌هايي هر چند مقطعي نيست؟

اين موفقيت‌ها همه بيانگر اين است كه ورزش ايران متكي به پشتوانه‌هاي جوششي و استعدادهاي خودجوشي است كه در جامعه وجود دارد و نه متكي به يك ساختار منشعب از يك نظام برنامه‌ريزي و ماموريت‌هاي تعريف شده‌اي كه در دل رسيدن به يك هدف مشخص بايد باشد. در نتيجه مجموع نتايجي كه كل ورزش ايران كسب مي‌كند در مقايسه با نتايج كشورهايي كه به صورت نظام‌مند، برنامه‌اي و همه جانبه نگر اين مقوله را دنبال مي‌كنند، بد هم نبوده است!

سرآغاز تحول ورزش ايران حركت در چارچوب يك برنامه و مسير مشخص است. اين در شرايطي است كه ما در ورزش مدام به صورت آزمايش و خطا پيش رفته‌ايم و نخواسته‌ايم از فرصت‌ها بهترين استفاده را داشته باشيم. اين رويه همواره موجب فرصت‌‌سوزي شده تا نتوانيم بنابر قابليت‌ها و سرمايه‌هاي ورزشي خود به نتايج لازم دست يابيم.

قبول دارم كه مدير نقش مهمي در جهتگيري‌ها دارد، اما اگر مسير ورزش كشور در چارچوب يك برنامه مشخص باشد هر فردي نيز كه در راس ورزش قرار بگيرد ناچار به حركت در چارچوب بخشي ازآن نظام برنامه‌اي است، چرا كه نقطه هدف مشخص است و هرگونه تغيير جهتي در آن مي‌تواند به‌عنوان عاملي بازدارنده تلقي شود. هر چند در كشور حركت در چارچوب نظام برنامه‌اي در سطح كلان نداريم، اما دولت‌هاي مختلف در چارچوب برنامه‌هاي پنج ساله كم و بيش حركت كرده و سهمي از برنامه و يا رويكرد به آن را مورد توجه قرار داده‌اند. حرف اساسي اين است كه ورزش هم بايد سهمش در نظام برنامه‌ريزي كشور تعريف شود. در برنامه سوم نامي از ورزش برده نشده بود و در برنامه چهارم بند «ب» ماده 117 را داريم، اما اين‌كه چقدر محقق شده، نكته‌اي است كه مسوولان بايد به آن پاسخ دهند.

البته در برنامه چهارم همچنين قيد شده كه سرانه ورزش به يك متر مربع افزايش يابد. بي‌شك توسعه زيرساخت‌ها بايد زمينه‌ساز خيزش و شكوفايي ورزش قهرماني ايران باشد، بويژه در عرصه بازي‌هاي المپيك و آسيايي.

يقينا بايد با توسعه زيرساخت‌ها و بسترسازي براي شناسايي و شكوفايي استعدادهاي نهفته در ورزش ايران، ورزش قهرماني را ارتقا بخشيد. جدا از اين مساله مهم بايد اهميت حضور در بازي‌هاي المپيك را حس كرد و براي شركت در آن برنامه‌ريزي بلند مدت كرد.متاسفانه مديران غيرورزشي ورزش ايران هيچ وقت اين نكته را درك نكرده‌اند كه كشورهاي موفق و پر مدال در المپيك، به نوعي توان مديريتي خود را به رخ مردم جهان مي‌كشند و اعلام مي‌كنند كه يك كشور صاحب برنامه هستند و اين ورزشكاران نمونه‌هاي برجسته‌اي از نسل آينده آنها هستند. ما هم اگر به دنبال ديپلماسي ورزشي، انسجام ملي و اتحاد ملي هستيم، بايد برنامه همه جانبه‌اي در ورزش داشته باشيم.


به كاركرد ورزش در زمينه انسجام و اتحاد ملي اشاره كرديد، در چند وقت اخير ورزش توانسته اين كاركرد خود را ايفا كند؟

خير. جامعه ما تشنه يك شوك مثبت است تا در كنار مسائل مختلفي كه در حوزه‌هاي مختلف به وجود آمده، مجددا همگرايي ويژه و عاطفي و احساسي را تجربه كند. براي مثال بايد عرض كنم متاسفانه ارتباط مردم با كشتي به دليل فراز و نشيب‌هايي كه اين رشته داشته تا حدي كمرنگ شده است. در حالي كه كشتي يك تناسب خاصي با مردم دارد، چون در خون مردم ما و ورزش ملي‌ماست. موفقيت‌هاي كشتي يك جور ديگر بر دل مردم مي‌نشيند چون پيوند تاريخي و فرهنگي با مردم دارد. آرزو مي‌كردم اين فراز و نشيب‌هاي چند سال اخير در كشتي اتفاق نمي‌افتاد تا ارتباط مردم با اين رشته محدود نمي‌شد. موفقيت‌‌هاي اين رشته روح تازه‌اي به جامعه تزريق مي‌كند. بي‌شك مي‌توان روحيه‌اي را كه در خيلي از حوزه‌ها دغدغه مديران و مسوولان و خود جامعه به حساب مي‌آيد، از طريق ورزش به جامعه برگرداند. اين كاركرد ورزش است و با هيچ چيز ديگري نمي‌توان آن را انجام داد. حتي اگر موفقيت‌آميزترين نتايج را در ادامه روند انرژي هسته‌اي داشته باشيم به‌اندازه صعود تيم ملي فوتبال به جام جهاني، مردم را خوشحال نمي‌كند. اين كاركرد را مسوولان بايد بپذيرند. در واقع ده‌ها سال است كه نسبت به ورزش غفلت شده است.

جالب اين‌كه هيچ‌گاه بدرستي و با شفافيت، مسوولان ورزش پاسخگوي نتايج ورزش و عملكرد خود نبوده‌اند و اغلب كارنامه خود را يك كارنامه موفق قلمداد كرده‌اند.

وقتي يك مجموعه مديريتي فاقد نظام برنامه‌ريزي و مستند باشد، محلي براي پاسخگويي هم وجود ندارد. اول بايد مسيري را در چارچوب يك برنامه مشخص طي كرد و ماموريت‌ها مشخص باشد تا پاسخگويي هم معنا پيدا كند. وقتي اين مسير وجود ندارد، هر مديري كه مي‌آيد اعلام مي‌كند با توجه به اين گزارش عملكرد، موفق بوده است.


جايگاه كنوني ورزش ايران در سطح جهان را چطور مي‌بينيد؟

آن چيزي كه مردم و جامعه ورزش انتظار دارند نقطه‌اي نيست كه الان ايستاده‌ايم. سرمايه و پتانسيل ورزش ايران خيلي بيشتر از اينهاست. كشورهاي حاشيه خليج فارس جمعيتشان به‌اندازه يك استان ما هم نيست، اما بعضا وضعيت بهتري نسبت به ما دارند، به طوري كه الان به جايي رسيده‌ايم كه دست و پا مي‌زنيم در ورزش از آنان عقب نيفتيم. در اين رابطه بايد بگويم جهتگيري فني ورزش كشور همچنان سليقه‌اي است و هيچ وقت مسوولان در حوزه ورزش خود را پاسخگوي مردم ندانسته و نمي‌دانند. هنوز هم نگاه به ورزش به صورت سرگرمي و اوقات فراغت است. طبيعي است در چنين شرايطي تمام مسوولان منتظر مي‌مانند تا هادي ساعي در المپيك پكن طلا بگيرد و خود را پشت او مخفي كنند. در دوره‌هاي گذشته المپيك هم همين طور بوده است، چون من مدير، عملكرد و قابليت‌هاي خود را با تحقق برنامه‌هايي كه ما را به يك هدف مشخصي در ورزش برساند نشان نمي‌دهم. من مدير متكي به نتايج هستم، نتايجي كه حاصل برنامه‌ريزي من نبوده، بلكه حاصل استعدادهاي خودجوش جامعه ورزش است. واقعيت اين است كه ما سرمايه‌هاي بزرگي را در اين سا‌ل‌ها از دست داده‌ايم. زماني مي‌گفتند در رشته‌هاي تيمي نمي‌توانيم صاحب موفقيت شويم، اما وقتي محمود مشحون از بدنه ورزش بسكتبال در راس اين ورزش قرار گرفت نشان داد كه اگر كار دست اهل فن باشد مي‌توان تحقق انجام كارهاي بزرگ را انتظار داشت، مي‌توان بدون صغر سن و اين‌جور روال نامرسوم و نامتعارف، سالم كار كرد. اين را از اين حيث مي‌گويم كه در گذشته در بعضي رشته‌ها موفقيت‌هايي با صغر سني به دست مي‌آمد كه اسباب شرمندگي بود.


همين نكته نشان مي‌دهد كه نگاه فرهنگي ما به ورزش متفاوت است و هيچ گونه تحولي را در آن نمي‌پذيريم، ارزيابي شما از كاركرد فرهنگي ورزش چيست؟

چند سال پيش (در دوره مهندس مهرعليزاده) وقتي طرح جامع را مي‌نوشتند در جلسه‌اي با قراخانلو درباره موضوع فرهنگي ورزش صحبت مي‌كرديم و اين سوال را طرح كردم كه چه كشوري مي‌تواند الگوي فرهنگي ورزش ايران باشد؟

بي‌شك در تاريخ اساطيري كشورها، هويت هر كشوري را مي‌توان در لايه‌هاي زيرين آن كشور استخراج كرد. غلامرضا تختي هميشه زنده است چون جوانمردي در فرهنگ ما زنده است. الهام گرفتن از جوانمردي به عنوان لايه‌هاي زيرين هويت ايراني و اسلامي، روح جوانمردي و فتوت را در دل من پررنگ مي‌كند و نماد آن مي‌شود رستم يا تختي. براستي تاريخ اساطير كدام كشور رستم و تختي دارد؟ و ورزش‌اش گره خورده است با نمادهاي فرهنگي و هويتي آن.

در تاريخ يونان هركول فاقد ارزش‌هاي جوانمردي است و با رستم قابل قياس نيست يا همين‌طور با كاوه آهنگر. ما در شرق با ژاپن همگرايي بيشتري داريم اما در اين بخش هم در ريشه‌هاي ما توحيد وجود دارد كه در ورزش ژاپن نيست. حال ما در ورزش خود پهلوان مي‌خواهيم. پهلواني ورزش نيست، پهلوان نماد و سمبل تاريخ ‌ماست، رستم توانمند هم بوده و كشتي نيز مي‌گرفته است. كشتي گرفتن ابزار نشان دادن توانمندي‌هاي رستم بوده است.

تختي از سال 42 به بعد كه كشتي در زندگي‌اش كمرنگ شد كاركردهاي ديگرش هويدا شد. زيباترين لحظه زندگي تختي مرگ اوست، به شرطي كه به مرگش برسيم. بعضي‌ها از رسيدن به اين نقطه زندگي تختي مي‌ترسند، اما زيباترين لحظه زندگي تختي همين لحظه است، چون كاملا از ورزش جداست. جامعه ما از ورزش اين را مي‌خواهد، بنابراين بايد ورزش را جزئي از نظام اجتماعي ديد.


به لزوم ورزشي بودن مديران ورزش تاكيد كرديد. اين در حالي است كه مديران غيرورزشي همواره تاكيد مي‌كنند جامعه ورزش با هم متحد و سازگار نيستند و بايد مديري خارج از ورزش آنها را سازماندهي كند.

متاسفانه اين نگاه رقابتي بين برخي از اعضاي جامعه ورزش پس از پايان دنياي قهرماني نيز باقي مي‌ماند، درحالي كه بايد پس از دنياي قهرماني رويكرد تازه و جديدي را مورد توجه قرار دهيم. خود من از انتخاب حميد سجادي به عنوان معاون سازمان تربيت بدني خيلي خوشحال شدم و براي او پيام تبريك فرستادم. سجادي هم قهرمان ورزش است و هم تحصيلكرده‌ آن. حضور او در بدنه مديريت ورزش كشور يك گام به جلو است. جامعه ورزش بايد از اين‌كه فرزندانش به اين جايگاه مي‌رسند، هم حمايت كند هم افتخار. چرا كه روزي ورزشكاران ما را بي‌سواد مي‌خواندند، اما امروز قهرمانان زيادي هستند كه با طي مدارج علمي، توانايي‌هاي مديريتي خود را نيز به اثبات‌ رسانده‌اند.

به عنوان اولين كسي كه به اين عرصه ورود كردم، بايد بگويم جامعه ورزش ايران بيشترين آسيب را از اين تفرقه‌ها خورده است. در حالي كه هر نماينده‌اي از جامعه ورزش كه در سطوح مديريتي ورود كرده و به جايگاهي مي‌رسد، موفقيت كل جامعه ورزش به حساب مي‌آيد و بايد از آن استقبال كرد. در حقيقت حضور هر قهرمان در سمتي كه شايسته آن جايگاه باشد، افتخاري براي جامعه ورزش است. متاسفانه تفرقه جامعه ورزش باعث شده كه اين بي‌مهري‌ها به ما ادامه داشته باشد.


بي‌ترديد شما به عنوان سرآغاز نگاهي بودي كه امروز بتدريج در ميان ورزشكاران عموميت مي‌يابد.

امروز ورزشكاران ما هم تحصيلكرده هستند و هم تجربه اجرايي دارند. بايد بپذيريم استعدادهاي فراواني در حوزه ورزش داريم.نسل جديد ورزشكاران ما موفقيت‌هاي تحصيلي را يكي از برنامه‌هاي زندگي خود مي‌دانند واين اسباب خوشحالي است و پيام مهمي براي مديريت كشور در بر دارد. بايد بپذيريم استعدادهاي فراواني داريم و اين استعدادها امكان دارد فراتر از استعدادهاي عمومي باشد و بسياري از نيازهاي ورزش كشور را پر كند. بايد نظام مديريتي كشور با جامعه ورزش آشتي واقعي كند، چيزي كه در 7 دهه گذشته نبوده است.


به نظر شما فضاي كار براي موفقيت سجادي فراهم است؟

به هر حال جامعه ورزش بايد از سجادي حمايت كند. هر چند همه مديريت ورزش در اختيار او نيست، اما بايد خوشحال بود كه در مسند مديريت ورزش قرار گرفته و مي‌تواند در تحولات ورزش سهم لازم را ايفا كند. روي هم رفته بايد اميدوار باشيم كه حضور ورزشي‌ها در بدنه مديريت پررنگ‌تر شود.


و در آخر، طرح ايجاد وزارت ورزش را راهي براي برون رفت از مشكلات ورزش كشور بخصوص در زمينه پاسخگويي مديران ورزش مي‌دانيد؟

مشكل اصلي ورزش ايران اصلاح ساختار است. ممكن است تاسيس وزارت ورزش تا حدي مشكل پاسخگويي را از بين ببرد اما صرف تاسيس وزارتخانه دردي از دردهاي ورزش را دوا نمي‌كند. به عنوان مثال در سال 98 ورزش روسيه توسط دفتر توريسم و تربيت بدني اين كشور اداره مي‌شد اما روسيه يكي از پرقدرت‌ترين كشورهاي جهان ورزش بوده و هست. اين موفقيت به دليل پيشوند يا پسوندهاي سازمان ورزش آن كشور حاصل نشده است. به هر حال بايد شرايط پاسخگويي را فراهم كنيم چون فعلا خط‌كشي لازم براي ارزيابي عملكرد مديران ورزش وجود ندارد و به تبع آن نيز، پاسخگويي در كار نيست. بارها شكست‌هاي ورزش مردم را آزار داده است؛ شكست‌هايي كه به سبب مشكلات مديريتي اتفاق افتاده، اما هيچ قدرت و اراده‌اي در كشور نبوده كه به احترام مردم تغيير مديريتي اتفاق بيفتد تا مردم احساس كنند اين تغيير در جهت احترام به آنها بوده است.



مرد افتخارات ملي

رسول خادم از نوادر ورزش ايران به حساب مي‌آيد. كسي كه اولين مدال طلاي المپيكي ورزش ايران را پس از انقلاب اسلامي رقم زد تا نامش اعتباري براي ورزش قهرماني ايران در وراي مرزها باشد. ورزشكاري كه هميشه در خدمت تيم ملي كشتي آزاد ايران بود و در نظرگاهش منافع فردي جايي نداشت. حتي وقتي پس از 2 سال دوري از قهرماني قرار براين شد كه ديگر بار، تيم ملي را در رقابت‌هاي جهاني 98 تهران همراهي كند، براي تكميل تركيب تيم ملي به يك وزن بالاتر يعني 130 كيلو رفت تا در آن رقابت‌ها مجبور به مقابله با غول‌هايي شود كه حداقل 30 كيلو از وي سنگين‌تر بودند؛ اما مغز متفكر كشتي كه در ميدان مبارزه همچون رايانه دقيق و هوشمند عمل مي‌كرد، همه حريفان را تا فينال مغلوب كرد و شايد اگر بدنش خالي نمي‌كرد، در مقابل الكسيس رودريگرز كوبايي نيز بازنده‌اي صرف نبود. اما همان نقره نيز ارزشي به قيمت طلا داشت تا رسول با حضور دوباره‌اش در ميدان مبارزه، ديگر بار پيام‌آور شادي باشد و در چهارمين قهرماني ايران در كشتي آزاد جهان سهمي قابل توجه را ايفا كرده باشد.كسي كه پيش از آن مدال‌هاي طلاي جهان در سا‌ل‌هاي 1994 استانبول و 1995 آتلانتا را ضميمه افتخارات تابناك خود كرده بود.

اما اين پايان كار ورزشي رسول خادم نبود. او در مسابقه‌هاي جهاني 2002 تهران نيز يك بار ديگر در مسووليت مدير تيم ملي كشتي آزاد كنار تيم قرار گرفت تا همچون فرماندهي آگاه و مقتدر، تيم ملي را به سوي پنجمين قهرماني در جهان كشتي يار و همراهي كند؛ هر چند او در اين راه ناملايمات بسياري را تحمل كرد و عده‌اي مدام در پي زدن وي بودند تا به زعم خود سنگي در راه موفقيت كشتي با مديريت برادران خادم انداخته باشند، اما رسول تمام اين نامهرباني‌ها را به جان خريد و وقتي نيز با چند امتياز اختلاف، قهرماني كشتي ايران در رقابتي نزديك و ميلي‌متري با روسيه قطعي شد، بي‌سر و صدا سالن 12 هزار نفري ورزشگاه آزادي را ترك كرد تا نشان دهد در همه حال موفقيت ملي برايش از هر چيزي مهم تر بوده است.

البته به دنبال كنار رفتن غير مترقبه امير رضا خادم از رياست فدراسيون كشتي و حضور مجدد محمد رضا طالقاني در راس فدراسيون، وي به هر ترفندي شده رسول خادم را مجاب كرد كه امور فني كشتي را به دست بگيرد، اما گويا حضور قهرمان نامي ورزش، جاي بسياري را در كشتي تنگ مي‌كرد تا اين عده كه هميشه در كشتي كم نبوده‌اند، شرايطي را فراهم آوردند كه رسول قيد ماندن به هر قيمتي را زده و تمام هم و غم خود را در شوراي اسلامي شهر تهران صرف كند.

او كه به‌عنوان كانديدايي مستقل همراه كانديداهاي گروه آبادگران به شوراي شهر راه يافته بود، با كار و تلاش پيگير و صادقانه خود در مقام رئيس كميسيون فرهنگي و اجتماعي شوراي شهر چنان كرد كه بعدها حسن بيادي در مقام نايب رئيس شورا لب به تحسين از رسول خادم گشود تا اين كارنامه روشن دليلي باشد بر انتخاب دوباره او در شوراي شهر.

رسول خادم در روند انتخاب شهردار تهران نيز رقيبي جدي و سرسخت براي محمد باقر قاليباف به حساب آمد تا تنها با يك راي اختلاف در دور دوم راي‌گيري اعضاي شوراي شهر، رقابت براي تصدي اين مسووليت مهم را واگذار كند.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی