مقایسه ما را در تجزیه و تحلیل موضوعات رهنمون مینماید که در آن باید شرایط زمانی ومکانی را مد نظر داشت.
توافق هسته ای بین ایران و 5+1 به مراتب بزرگتراز آن چیزی است که بتوان با چشم مسلح دید. تحولی است بس شگرف و طلایه دار نه تنها فصل نوینی در ارتباط با تاریخ ایران، بلکه در نظام بینالملل است که دگرگونیهای زیادی را به همراه خواهد داشت.
این رخداد بزرگ تاریخ فرصت عظیمی برای ایران است که با توجه به نیروهای آزاد شده در آینده نزدیک و در پروسه ای برگشت ناپذیر آینده بسیار امیدوارانه را رقم زند. چنین امری نیاز به خانه تکانی بزرگ دارد. این نیاز بر همگان آشکار بوده و طالب یک عزم ملی است که گذشته با غرور ایران را احیا کند.
در داخل وظایف ما مشخص بوده و همه دگرگونگی لازم را میشناسیم و در مباحث این چند روز مورد کنکاش قرار گرفته و فقط نیازمند این است که اراده لازم را منظور بداریم. رهایی از مشقتهای چند سال اخیر به سبب تحریمها که خیلی بیشتر از کاغذ پاره بودند و بیش از یک دهه توسعه را از ما ربودند، خود پایه ای محکم برای پرداختن به یک توسعه پایدار و اطمینان بخشی داخلی است.
در بعد خارجی همه چیز در کلمه «تعامل» خلاصه میشود. «تعامل» در حقیقت یک بازی «برد ـ برد» است که منافع ملی را تأمین مینماید.
چین این راه را پس از تنش زدایی با آمریکا که تعامل با جامعه جهانی (گروه کشورهای همراه با آمریکا) را در بر داشت برگزید و در 37 سال به درجه ای از اقتدار اقتصادی و به دنبال آن سیاسی رسید که امروزه بر قله قدرت نشسته است. چینی به منصه ظهور رسیده که همگان استمرار قدرت آن را طلب مینمایند و در تمام عرصهها، حضورش ضروری و آثارش در همه جا وجود دارد.
کشور جمهوری خلق چین که از ماه دسامبر سال 2014 بر اساس اعلام " صندوق بینالمللی پول" با 17 تریلیون و 750 میلیارد دلار به بزرگترین اقتصاد جهان (بر اساس معیار قدرت خرید) مبدل شده با تعامل با دنیا به این موفقیت عظیم دست یافته است ( طبق آخرین اطلاعات این رقم در ماه ژوییه 2015 به 18 تریلیون و 475 میلیارد دلار رسیده است). یر این اساس در آمد سرانه کشور یک میلیارد و چهار صد میلیونی چین 13 هزار در سال دلار رسیده است. چین از لحاظ تولید ناخالص داخلی رتبه دوم در جهان را داراست. این کشور بزرگترین کشور تجاری ـ صادر کننده ـ تولید کننده ـ و گسترده ترین بازار مصرفی دنیا نیز هست که نقش حیاتی در نظام تجاری بینالمللی را ایفا مینماید. چین تنها کشور آسیایی است که در آغاز دهه دوم قرن حاضر به تولید نا خالص داخلی ( بر اساس معیار قدرت خرید) بالای 10 تریلیون همراه با ایلات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا دست یافته است.
آرزوی چینی " شی جین پینگ" رئیس جمهور فعلی کشور چین
به عنوان هدف مادی در غالب «دو صد» عنوان شده است:
1ـ تبدیل چین یه یک جامعه نسبتا مرفع در سال 2021 مصادف با صدمین سال تاسیس حزب کمونیست چین
2ـ تبدیل چین به یک کشور کاملا توسعه یاقته در سال 2049 مصادف با صدمین سال تشکیل نظام جمهوری خلق چین.
قدرت حاصل شده چین که با اتخاذ "سیاست دربهای باز" در پایان سال 1978 شکل گرفت در برگزیدن تعامل با جهان که پویایی اقتصادی را به دنبال داشت، دگرگون شد و قدرتی را به ظهور رساند که امروزه شاهد آن هستیم. تعامل با کشورهای جهان دربها را به سوی آزاد کردن نیروهای مولد کشور که با سیاستهای غلط گذشته مهار و سرکوب شده بودند گشود و قدرت بالقوه بزرگ این کشور را در راه توسعه به کار گرفت. سیاستهای به اصلاح خود کفایی و خود محوری مصیبتهای بس بزرگی به این کشور تحمیل کرد که نمونه بارز آن اجرای برنامه اقتصادی «مائو ز دونگ»، رهبر این کشور با نام «جهش بزرگ و کومونهای خلق» در سالهای 1961ـ1958 بود که باعث مرگ و میر بالغ بر 45 میلیون نفر به واسطه گرسنگی از شکست آن برنامهها شد.
این مصیبتها در دهه شصت میلادی با " انقلاب فرهنگی" که برخی از چین شناسان آن را یک پروسه انتقام گیری و رقابتهای شخصی تلقی کرده اند ادامه یافت و این کشور را به پرتگاه سقوط رساند ـ خشونت و درگیریهای داخلی که اقتصاد و زندگی مردم را به مخاطره انداخته بودند و انزوای بینالمللی ناشی از آرمانهای ستیزه جویانه " انقلاب فرهنگی" با جهان ـ کشور را در ورطه نابودی قرار داده بود که فرایند دیگری را طلب میکرد.
وخامت اوضاع و احوال داخلی که نیاز به دگرگونی عمده داشت با تحولات بینالمللی ناشی از قدرت طلبی اتحاد جماهیر شوروی سابق که هم چین و هم آمریکا شدیدا از آن نگران شده بودند و آن را خطر جدی مستقیم علیه خود تلقی میکردند، همراه شد. مشکلات روزافزون ایالات متحده در وییتنام و پذیرش این کشور که جنگ دو دهه ویتنام دیگر آینده ای ندارد و آمریکا در روند شکست در آن جنگ قرار گرفته و بالا گرفتن مخالفت با ادامه جنگ در ویتنام که حتی به خشونت در دانشگاههای آمریکا کشیده شده بود، باعث شد واشنگتن جدا طالب همکاری با چین شود و تنش زدایی با آن کشور را سرلوحه سیاست خارجی متحول شده قرار دهد. نیاز متقابل و گره خوردن منافع ملی دو کشور فصل نوینی را در روابط دوجانبه گشود و به خصومت 22 ساله در کشور پایان داد؛ خصومتی که همراه با تحریمهای همه جانبه آمریکا و متحدانش از بدو تأسیس جمهوری خلق چین همراه شده و این کشور را بیش از دو دهه از جهان منزوی ساخته بود.
در این 22 سال تخاصم دو کشور آنچنان بود که چینیها " هفته انزجار و تنفر از آمریکا " را در تقویم خود قرار داده بودند و در برهه ای از جنگ در شبه جزیره کره به رویارویی مستقیم نظامی پرداختند.
مذاکرات دو کشور به واسطه عدم برانگیختن مخالفتهای داخلی و خارجی و به خصوص در ارتباط با شوروی سابق در کمال سری بودن انجام گرفت که نمونه آن استفاده از کانال پاکستان برای برقراری تماس بود. سفرهای پنهانی هنری کیسینجر، رئیس دیپلماسی وقت آمریکا به چین برای فراهم آوردن زمینه مذاکرات از جمله این اقدامات بود. در اینجا لازم به یادآوری است که دو کشور آمریکا و چین از اواسط دهه شصت میلادی از طریق سفرای خود در «ورشو» لهستان در ارتباط بودند.
«دیپلماسی رفت و آمد کیسنجر» سرانجام به سفر تاریخی «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور وقت آمریکا در ماه فوریه سال 1972 و ملاقات با «مائو ز دونگ» رهبر و صدر هیأت رئیسه حزب کونیست و امضای " یاداشت شانگهای" انجامید و فصل جدیدی در مناسبات دو کشور را رقم زد. تاریخدانان جهان این تحول را از جمله بزرگترین دگرگونی در نظام بینالملل تلقی مینمایند که از نتایخ بارز آن پایان دادن دو دهه جیگ در ویتنام بود که عدم حل آن میتوانست آمریکا را با بحران و چالش عمیق و خانمانسوز مواجه سازد. امضای" قرارداد پاریس" در سال 1973 که عملا متارکه جنگ در ویتنام بود، بدون وساطت چین امکان پذیر نبود. این اقدام را میتوان نجات ایالات متحده از منجلاب بزرگی که خود ایجاد کرده بود دانست. برای آمریکا تنش زدایی با چین آنچنان پر اهمیت بود که کنگره این کشور قاطعانه آن را تصویب کرد (ضد کمونیست بودن نیکسون بر هیچ کس پوشیده نبود و احدی اقدام تاریخی وی را زیر سؤال نبرد! وی با قول پایان دادن جنگ ویتنام در انتخابات ریاست جمهوری سال 1968 به پیروزی رسیده بود.
از جانب چین ایجاد فرصت برای خروج چین از انزوای خطرناکی که در آن قرار گرفته بود و میرفت که کشور را به ورطه نابودی کشاند، بسیار مغتنم و به عبارت دقیق تر حیاتی بود. عدم یکپارچگی کادر رهبری چین و حضور عناصر تندرو از جمله " جیانگ چینگ"، همسر " مائو" که عضو ارشد حزب کمونیست و از طرفداران پر و پار قرص ادامه نهضت انقلاب فرهنگی بود و " مائو" سالخورده که از " پارکینسون" رنج میبرد و نسبت به نیات آمریکا شک و تردید داشت، روند تشنج زدایی با آن کشور را با اختلافاتی روبهرو کرد و این دودلی باعث شد تأسیس روابط دیپلماتیک هفت سال طول بکشد که در این دوره ما شاهد مرگ " جو ان لای" نخست وزیر کشور و حامی نگرش نو در چین که راه را برای تصفیه مجدد " دنگ شیا پینگ" متفکر اصلی اصلاحات هموار کرد ـ فوت " مائو" ـ برکناری " جیانگ چینگ" ـ برگشت مجدد " دنگ" و سرانجام اعلامیه حزب در برگزیدن " سیاست دربهای باز" سرآغاز اصلاحات بنیادی در چین در ماه دسامبر سال 1978 بودیم. در همان ماه " بیجینگ" و " واشنگتن" در یک بیانیه رسمی، اراده خود را برای استقرار روابط دیپلماتیک از اول ماه ژانویه سال 1979 اعلام داشتند.
در ماه فوریه " دنگ" در اولین سفر یک مقام چینی به ایالات متحده آمریکا و دیدار با " جیمی کارتر" از شوق خوشحالی اعلام داشت که کشور چین و آمریکا "شریک استراتژیک" هستند که " کارتر " در پاسخ اعلام داشت بهتر است از لفظ " دوست" استفاده شود.
بر هیچ کس پوشیده نیست، این آمریکا بود که چین را یاری کرد به توسعه و رشدی بی سابقه در تاریخ معاصر جهان برسد و با پذیرش چین در جامعه جهانی فرصتی فراهم آورد که با بازسازی و نوسازی در 37 سال به قدرت اول اقتصادی جهان تبدیل شود. در این راستا تلاش و سخت کوشی مردم چین، ویژگیهای خاص این کشور از جمله برخورداری از انبوه کارگر ارزان و. . . باید مورد تأکید قرار گیرد. نجات قریب به پانصد میلیون از فقر مطلق به تنهایی موفقیت عظیم این کشور را نشان میدهد. تبدیل اقتصاد 150 میلیارد دلار به اقتصاد 18 تریلیون دلاری، ظرف سی و هفت سالـ فراهم کردن درآمد سرانه 13 هزار دلاری در این مدت از 157 دلار درآمد سرانه ای مردم در سال 1978 و آن هم برای جمعیتی بالغ بر یک میلیارد و چهارصد میلیونی و از همه مهمتر رهایی از مشقات و مصیبتهای گذشته ـ چین را قدرتی ساخته که در تارو پود جهان معاصر رخنه کرده و همگان اذعان دارند که چین چرخ اصلی اقتصاد دنیاست.
چینی که باید کمک به رشدش کرد؛ کشوری که در راستای امنیت جهانی باید به صعود صلح آمیز آن همت گذارد، در اصل چیزی بیش از این نیست که سرنوشت چین و آن هم چین قدرتمند با جهان گره خورده و امنیت و پویایی چین اولویت همگان است. چه پیروزی بزرگتر از آنکه همگان اتقاق نظر داشته باشند که قدرت چین باید خفظ شود و توسعه یابد و اینکه چین قدرتمند ضامن امنیت جهانی است.
در خصوص ایران انزوای تحمیل شده طولانی تر و در حقیقت سی و هفت ساله است و تحریمها بسا گسترده تر بوده و در تمامی بخشها با جدیت اعمال شده؛ محدودیتها و تحریمهایی که به زعم برخی در تاریخ معاصر جهان بی سابقه بوده است. مصیبت واره دو چندان میبود اگر این کشور پایههای قوی نداشت. ایران نیز مثل چین درگیر جنگ نظامی ولی طولانی تر و مستقیم قرار گرفت که در آن سوی آن ائتلافی به مراتب قوی تر قرار داشت. جنگی که از این کشور هشت سال توسعه را ربود و صدها میلیارد دلار ضرر و زیان را به آن وارد کرد.
نیاز به بازگشت ایران به صحنه منطقه ای و بینالمللی به عنوان کشوری که میتواند امنیت منطقه آشوب زده خاورمیانه را تامین نماید و... قدرتهای بزرگ و بویژه ایلات متحده آمریکا را به تغییر جهت در خصوص ایران وادار کرد که در نهایت در 14 ژوئیه سال 2015 به امضای " برنامه جامع اقدام مشترک" ( برجام) بین ایران و 5+1 انجامید در دو برهه زمانی و مکانی، دو توافق بزرگ که ابعاد جهانی و شگرف دارند شکل گرفتند که تاثیرات عظیم آن را در چین به اختصار درسطور بالا تشریح کردیم.
از نظر "رابرت جردن" سفیر سابق آمریکا در عربستان توافق اخیر به ایران فرصت میدهد تا در مقایسه با اقتصادهای کند و سرمایه انسانی در دیگر نقاط خاورمیانه به ابرقدرت اقتصادی تبدیل شود. " جردن " بر این عقیده است که ایران دارای نیروی انسانی قابل توجه ـ جمعیتی تحصیل کرده ـ طبقه متوسط واقعی و تلاش برای سر بر آوردن از میان تحریمها و یافتن جایگاه خود به منزله مهمترین کشور خلیج فارس است... ( ایرناـ 27/4/1394).
ایران و 5+1 ( در اصل آمریکا) به یک" توافق بردـ برد" دست یافتند که برخاسته از منافع ملی ایشان و در اصل نیاز متقابل است. آ مریکا که در چهار دهه، ایران را در انزوا قرار داده بود به این نتیجه رسید که ترغیب این سیاست با توجه به تحولات منطقه خاورمیانه بخصوص در یک سال گذشته و افزایش تندرویها بر عکس انتظار، آمریکا را در خاورمیانه زمین گیر گرده است. این در حالی است که چین در صدد گسترش نفوذ خود در حوزه آسیاـ پاسفیک بوده و با تجهیز و گسترش نظامی خود، آمریکا و دیگر کشورهای منطقه اقیانوس آرام را هر روز به چالش بیشتری میکشاند. سیاست مهار ایران عملا آمریکا را از پرداختن به حوزه آسیاـ پاسفیک که در اصل بر مهار چین استوار است و توجه لازم به " سیاست محور آسیا" بازداشته است. ایالات متحده در صدد آرامش نسبی در خاورمیانه است که بتواند به مهار چین در آسیاـ اقیانوسیه بپردازد. " هیلری کلینتون " در سال 2012 زمانی که رئیس دیپلماسی آمریکا بود، بر حضور قدرتمندانه کشورش در منطقه مزبور صحه گذارده و آن را اولویت برزگ و بلکه اول توصیف میکرد.
جدا از غافل شدن آمریکا از منطقه مزبور ـ آمریکا از این بیمناک شده بود که تحریمها علیه ایران شکننده شده و کشورهای روسیه و چین دیگر به ادامه آن تن نخواهند دادـ مضافا اینکه آن دو کشور را بیشتر به سوی ایران به کشاند که چالشی بس بزرگ را برای آمریکا رقم خواهد زد.
اگر احساس خطر شوروی سابق و جنگ وییتنام که آمریکا از نظر نظامی در یافته بود دیگر ادامه آن سودی ندارد و تلویحا قبول کرده بود که در آن جنگ باخته است و باید از منجلاب آن به سرعت خلاصی یابد؛ اگر چین انزوایی که در آن به سبب تحریمهای عمدتا آمریکا قرار گرفته بود و همینطور انزوایی که به واسطه سیاستهای غلط داخلی به خود تحمیل کرده بود. . . دو کشور را به تنش زدایی کشاند، توافق اخیر ایران نیز علل خود را دارد که به رغم اصرار و تأکید مکرر " واشنگتن" که آن را به موضوع هسته ای محدود میکند ـ نیست و به مراتب فراتر از آن است. در این برهه زمانی که بحران سوریه ادامه دارد، عراق هر روز بی ثبات تر میشود. آمریکا در حال کاهش نیرویهای خود از افغانستان است و این کشور سرنوشتی نا معلوم دارد... این ایران است که میتواند نقش کلیدی ایفا کند. و با رفع تحریمهاست که ایران میتواند سهم بسزایی در طرح اقتصادی جاده ابریشم جدید داشته باشد و حضور قدرتمندانه ایران در این طرح به ویژه برای افعانستان اهمیت دارد. گشوده شدن راه ارتباطی آبی بین بنادر هندوستان و بندر چابهار در بلوچستان ایران، واردات افغانستان را آسانتر میسازد؛ طرح خط لوله نفتی و گازی که بین ایران و کشور پاکستان در جریان است نیز با توافق حاصل شده شتاب بیشتری مییابد.
از الزامات نقش آفرینی ایران در موضوعات بالا، ایران قدرتمند است که نیاز به برداشتن تحریمهاست به عبارت دیگر وقتی ما از "توافق بردـ برد " صحبت میکنیم، منظور بخشش از سوی دیگران نیست، بلکه نیاز متقابل است که در تعامل با یکدیگر میتوان بدان دست یافت.
نقط اول اشتراک دو تنش زدایی چین و ایران نیاز از جانب طرفهای مقابل بوده و هست که در متن آن تقویت دو کشور با فراهم کردن حضور قدرتمندانه آنها را در صحنه بینالملل در بر داشته که درخصوص چین و گشودن دربهای اقتصادی جهان به سوی این کشور تحقق یافته که در مورد ایران هم صدق خواهد کرد.
دو کشور چین و ایران در دو برهه زمانی و مکانی چنین فرصتی را پیدا کردند که با توجه به ساخت اقتصادی چین طلب سیاستی متفاوتی که ایران باید در پیش بگیرد را در برداشت. چین با اقتصادی ضعیف و در سطحی پایین در این راه قدم گذارد که به رشد چشمگیر که در سالهایی به بالاتر از 10 درصد بود، دست یافت که در مورد ایران این چنین نباید انتظار داشت. اقتصاد یک تریلیونی ایران با سطح علمی بالا و منابع سرشار اقتصادی( اول از لحاظ منابع گازی و چهارم از لحاظ نفتی در جهان به علاوه برخورداری از منایع کانی دیگر) ـ موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد و. . . هم اکنون با آماده سازی محیط اقتصادی مثلا بهکارگیری پولهای عنقریب آزاد شده در صنعت تولید انرژی در کشور فقط و فقط در حوزه درآمدی گازی میتواند بالغ بر 70 میلیارد درآمد سالانه داشته و یا با نوسازی بخش گردشگری در مدت کوتاهی 30 میلیارد درآمد سالانه به عنوان مرحله نخستین در این حوزه داشته باشد. اینچنین آینده روشنی عزم ملی را در زودن موانع خود ساختگی در صورت رفع تحریمها میطلبد و دیگر نباید هیچ بهانه ای امید مردم این مرز و بوم را به مخاطره بیندازد. و سخن آخر اینکه ایران میتواند و شایستگی آن را دارد با توجه به سرمایه کلانی که دارد در مدت کوتاه تری به چین دیگری دست یابد. به قولی هر آنچه را بتوان تصور کرد قابل دسترسی است که این باور در خصوص ایران متصور است.