بازدید 3419

افروغ: کشور‌ منظومه‌ای اداره نمی‌شود

دولت‌ها به هر اقدامی دست می‌زنند آن‌را از بین می‌برند و بعضا از زاویه منافع خود به مسائل نگاه می‌کنند و اگر خودشان را کنار بکشند از دخالت‌های نابجا بتوانند بسترساز یک گفت‌وگو باشند موفقیت بیشتری کسب می‌کنند
کد خبر: ۴۹۷۰۸۹
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۹ 04 May 2015
سیاست کشور با تکیه بر مبانی نظری معمار انقلاب آنچنان از استواری و استحکام برخوردار است که بر توطئه غرب و شرق مصون خواهد ماند اما فضای سیاسی و فعالیت‌های داخلی در بسیاری از موارد سوال‌های متعددی را به ذهن متبادر می‌کند. به سراغ عماد افروغ رفتیم تا در گفت‌وگو با او که این روزها کمتر شاهد اظهارات و نقد و بررسی‌هایش در مسائل سیاسی بودیم، مسائل ریشه‌ای در سیاست و امور مبتلاٌبه آن به بحث بنشینیم. آنچه پیش روست گفت‌وگوی عماد افروغ با «آرمان» است که می‌خوانید:
 
 مدتی است که حضور و اظهارات شما را کمتر در رسانه‌ها شاهدیم؛ هرچند جدیدترین اظهارات شما مربوط به تألیف کتاب‌هایتان بوده، بفرمایید چه آثاری را در دست نگارش دارید؟

درحال تدوین کتاب هستم؛ هم‌اکنون مجموعه‌ای را در سه فاز در دست دارم و به‌عبارتی سه کتاب منتشر خواهم کرد؛‌ یکی از آنها به زمان بیشتری احتیاج دارد و هدف اصلی از تدوین سه کتاب در حقیقت همان کتاب سوم است که در آن دیالکتیک متصور ملاصدرا با دیالکتیسین معاصر روی بسکار را مقایسه می‌کنم که چندی پیش دار فانی را بدورد گفت و همانطور که بسیاری از شارحانش گفتند به‌تدریج منزلت و آثار بسکار آشکار خواهد شد و هنوز آنطور که مقتضی کتب او ایجاب می‌کند ارزشمندی آنها نمایان نشده است. به‌ویژه کتاب دیالکتیک ایشان آنطور که خود بسکار هم به آن اشاره کرده هنوز این اثر آنطور که شایسته است جایگاه خود را نیافته است هرچند متفکران بزرگی او را بزرگ‌ترین فیلسوف معاصر یاد کردند و او را با بسیاری از فلاسفه بزرگ گذشته مقایسه کردند؛ حتما می‌دانید که‌ بسکار خود ناقد فلسفه غرب است و معتقد است از زمان افلاطون به بعد فلسفه دچار غفلت از مفهوم «غیاب» شده و بیشتر به «حضور» و «فعلیت‌یافتگی» بهاء داده است، همچنین غافل از «ناوجودی» شده است که «عدم» نیستند اما «وجود بالقوه‌ای» هستند که «فعلیت‌یافتگی‌ها» به آن برمی‌گردد و سهم «فعلیت‌یافتگی» و «حضور» نسبت به سهم «غیاب» مانند قطره و موجی کوچک از یک دریای بی‌انتها و بی‌کران است - هر آنچه دیده می‌شود نسبت به آنچه می‌تواند فعلیت یابد همچون ذره در برابر کل است- این اندیشه حرف‌های بسیار شنیدنی دارد و من سال‌هاست که در ارتباط با افکار ملاصدرا تلاش می‌کنم و به‌طور کلی فلسفه علوم اجتماعی را که در تمام این دوران تدریس کردم برگفته از آرای «روی بسکار» بود که از آن با عنوان «رئالیسم انتقادی» یاد می‌شود. می‌توان گفت رئالیسم انتقادی سیری را طی کرده و هم‌اکنون در مرحله تکامل یافته‌تری رسیده و از آن با عنوان «فراواقعیت» یاد می‌شود.

  چه برنامه و زیرساختی در قیاس این دو اندیشه دارید و درنهایت چه مواضعی را هدفگذاری کرده‌اید؟


اصل کار من در نگارش کتاب‌ها این است که نهایتاً این تفکر «منظومه‌ای» و «دیالکتیک» در آثار و مکتب «بسکار» را با تفکر «منظومه‌ای» و «دیالکتیک» متصور ملاصدار مقایسه کنم. جالب است که ملاصدرا هم یک متفکر منظومه‌ای است یعنی جهان را یکپارچه می‌بیند،‌ جهان را دارای شکاف‌های مبنایی نمی‌بیند هر چند که ممکن است تفاوت و توجه به شکاف هم در اندیشه ملاصدرا مشهود باشد همانطور که در نگاه «روی بسکار» هم دیده می‌شود و مفهوم «وحدت» در عین «کثرت» متجلی است. جالب است که عالم پراکنده نیست اما درعین حال وحدت مطلق هم نیست و این را «ملاصدار» در سده 17 میلادی مطرح کرده و درست در زمانی این را مطرح کرده بود که اندیشمندان جهان به سمت ثنویت گرایش داشتند، جالب است در دورانی که اندیشه‌ها به سمت نگرشی «نامنظومه‌ای» رفتند- با تفکر دکارت- و درست هم‌عصر با دکارت ملاصدرا تفکر منظومه‌ای را مطرح می‌کند که درنهایت تقکر «ثنوی» و دوئالیستی «دکارت» غرب را با چالش‌های بسیاری مواجه می‌کند و البته هنوز هم غرب اسیر این چالش‌هاست حتی تلاش دیالکتیسین‌هایی چون «هگل» نتوانسته غرب را از این تفکر «ثنوی» نجات دهد و شگفت‌انگیز است که «ملاصدار» در سده 17 میلادی این موضوع را مطرح کرد زمانی که از «هگل» و حتی «بسکار» خبری نبود؛ اما چرا سهم «ملاصدار» مغفول واقع شده و آنطور که باید و شاید در زنجیره مباحث دیالکتیک از «سقراط» گرفته - «دیالکتیک» به‌معنای نوعی «دیالوگ»- تا «کانت»، «هگل» و اخیراً هم «بسکار» قرار ندارد؟ چرا در این زنجیره سهم «ملاصدار» معلوم نیست؟ تلاش من این است که درنهایت یک مقایسه جدی بین متأخرترین متفکر دیالکتیک یعنی «بسکار» که بسیاری از آثار او را قبول دارم با «ملاصدار» داشته باشم و در واقع «ملاصدرا» را با میوه و ثمره زنجیره «دیالکتیک» مقایسه کنم و نه با شاخه‌ها و نهال‌های کوچک زیرا مقایسه با ثمره یک مکتب کار را جدی‌تر می‌کند هر چند که بر دشواری آن می‌افزاید که البته این اقدام نهایی من در نگارش سه کتاب است که پیش از این مرحله باید یک شرحی از بسکار ارائه کنم تا متفکران و اندیشمندان ما با بسکار و مخصوصا تفکر دیالکتیک او بیشتر آشنا شوند.

  چگونه اندیشه و تفکر دیالکتیک بسکار را عرضه می‌کنید و آیا تدوین و نگارش کتاب‌هایی در این گستردگی برای شما دشوار نیست؟


برای انجام این هدف لازم بود کتاب دیالکتیک بسکار را ترجمه می‌کردم و از سال 90 به چنین موضوعی مبادرت داشتم که به‌دلیل سبک ادبی و محتوای پیچیده و مفاهیم ویژه و رمزنگاری شده نه‌تنها توسط من بلکه توسط شارحان بسکار هم به‌سادگی قابل فهم نبوده و نیست؛‌ چراکه با داشتن عباراتی بسیار ثقیل و به کارگیری الفاظ جدید بعضا مورد طعنه از سوی متفکران هم سو نیز قرار گرفته و تعابیری چون نیاگارای واژه بر آن اظهار داشتند و انتقاداتی بر دشواری واژ‌گان و تعابیر آن وارد شده است، به همین دلیل دو فاز برای چنین تألیفی در نظر دارم که یکی از آنها شرحی بر دیالکتیک روی بسکار بود و دیگری ترجمه یکی از آثار شارحان این کتاب است و در این دو مرحله مباحث را همزمان پیش می‌برم و تا پایان تابستان امسال حداقل شرح معروف یکی از فیلسوفان را بر آرای بسکار منتشر خواهم کرد و در مقدمه آن بحث مبسوط خودم را هم خواهم آورد و اثر به‌صورت ترجمه با مقدمه‌ای مبسوط است که می‌تواند شرحی مفصل بر آثار بسکار ارائه دهد و تلاش کردم تا سهم و ارزش کتاب بسکار در تفکر دیالکتیک را ارائه دهم (حتی به متفکران غربی چرا که کتاب به زبان انگلیسی است) و این را با مقدمه‌ای که کامل‌تر از ترجمه است و آن برگرفته از کتاب دیالکتیک است و هم برگرفته از مقدمه‌ای که آقای هارد ویک بر چاپ کتب دیالکتیک نوشته بود که درنهایت کار اصلی من توجه به سهم «ملاصدرا» در مباحث دیالکتیک است و از واژه متصور بهره جستم چراکه هنوز درمورد متفکر و فیلسوف صاحب‌نامی چون ملاصدار در مباحث دیالکتیک مباحث و اظهارات قابل‌توجهی در دسترس نیست و این موضوع که از ملاصدرا به عنوان یک متفکر دیالکتیک یاد شود نهادینه نشده است. جالب است مطالبی که تاکنون به آن رسیده‌ام،‌ برخلاف هگل که دیدگاه بسیار ایدئالیستی دارد در دیالکتیک دیدگاه «ملاصدار» مانند دیدگاه «بسکار» به دلیل اینکه به وجوه انضمامی و مادی توجه دارد، به نظر می‌رسد تا حدودی رئالیستی‌تر و ملموس‌تر است؛ امیدوارم این مجموعه مجموعه خوبی باشد چراکه سال‌هاست که روی آن تمرکز داشته‌ام با توفیق الهی در فرصت پیش‌رو این تحقیقات را به نتیجه می‌رسانم.

  توسعه چنین اندیشه و حفظ اندیشه و آرای ملاصدرا را صرفاً به نگارش کتاب و آثار مرتبط کافی می‌دانید؟ آیا قصد شرح نتایج به‌دست‌آمده در تفکر ملاصدرا به صورت مناظره و تریبون‌های مشابه را ندارید؟

خیر. درحال حاضر چنین برنامه‌ای ندارم. احتمال دارد در آینده که این کتب منتشر شود برنامه‌هایی برای آنها داشته باشم و وارد مباحثی شوم که مرتبط با این کتاب‌ها باشد؛‌ هرچند معتقدم تمام فعالیت‌های من تاکنون از جمله مناظره‌ها و اظهاراتی که داشتم جملگی ریشه در این افکار داشته است که البته برخی چنین ارتباطی را درک نمی‌کنند زیرا این تفکر هنوز به درستی منتقل نشده است. به این منظور به چاپ کتاب اهتمام دارم تا همگان با مبانی تفکر دیالکتیک را که در مناظره‌های سال‌های پیشین مورد توجه داشتم آشنا شوند چرا که این تفکر دارای مباحث بسیار کاربردی و عمیقی است همچنان که در یکی از مباحث دیالکتیک «بسکار» آمده است: «ما آنچنان که زندگی می‌کنیم جهان را می‌فهمیم و آنچنان که جهان را می‌فهمیم زندگی می‌کنیم» و در این نگرش «شکاف» نیست، با این توضیح که ما نمی‌توانیم بگوییم نحوه اطلاع ما از جهان ارتباطی با زندگی ما ندارد و بالعکس هر چند به نحوه دانستن از جهان مربوط است و علم از هستی روی زندگی ما اثر می‌گذارد و درحال حاضر مقوله نحوه آگاهی از جهان و آثار آن بر زندگی یک فرد ملاک توجه در نگارش کتاب است ضمن آنکه تجربه به من ثابت کرد بین مباحث آکادمیک و مباحث مناظره به‌طور کلی شکاف وجود دارد و عده‌ای در این دو مقوله شکاف ایجاد می‌کنند به نحوی که هر شخصی را که در مناظره شرکت کند فاقد علم می‌خوانند با این نگرش که اگر شخصی اندیشه و دانش خود را در مناظره عرضه کند و روشنفکر باشد از ارزش علمی آن کاسته می‌شود درحالی که اگر شخصی خانه‌نشین و منزوی شود و به اصلاح برج عاج‌نشین باشد قدر و منزلت بهتری به او می‌دهند و این موضوعی ناراحت‌کننده است درحالی که اگر درست بنگرید، مهم‌ترین کتاب فلسفی که من می‌شناسم کتاب محاورات افلاطون، ‌مضمون دیالوگ و مضمون مناظره دارد؛‌ حال چرا اینگونه شده من نمی‌دانم و صراحتاً نمی‌گویم الزاماً شخصی که در مناظره شرکت می‌کند اهل فکر است اما اگر اهل فکر باشد باید قدر آن را دانست زیرا آمده تا افکارش را اجتماعی کند باید قدر افراد عالم را دانست چراکه از حوزه آکادمیکی که ممکن است در برخی مواقع صرفا با منافع شخصی پیوند خورده باشد خودش را جدا کرده و خرج منافع اجتماعی می‌کند؛ این نشانه‌ داشتن رسالت عالمان و اندیشمندان است.

  به نظر شما چنین دیدگاهی نسبت به مناظره به تفکر و نگرش و پایبندی‌های سیاست به اخلاق ارتباط دارد؟

افکار سیاسی ما در تفکر منظومه‌ای جدای از اخلاق غیرسیاسی‌مان نیست و به‌طور کلی ما از یک تفکر منظومه‌ای خارج شده‌ایم و کشور هم منظومه‌ای اداره نمی‌شود؛ امروزه در کجا می‌توان شاهد پیروی از یک تفکر منظومه‌ای و پارادایمی بود؟ آیا دانشگاه‌های ما یک تفکر و خط سیر واحد را دنبال می‌کنند؟ از سوی دیگر منتقدان چه وضعیتی دارند آیا خط سیر واحدی را پیگیری می‌کنند؟

  برای رسیدن به وحدت و سیاستی واحد با تکیه بر علم و مبانی اصولی تفکرات اساسی در علم سیاست چه باید کرد؟


این بستگی به تصویر ما از علم دارد چرا که اگر منظور ما علم پوزیتیویستی- اثبات‌گرا- باشد هزاران مشکل دارد زیرا خود ثمره یک تفکر ثنوی است که در اصلاح چنین تعریف می‌شود که نگاهش به عالم تک‌ساحتی است؛‌ درحالی که برای داشتن تفکر منسجم باید در ابتدا تفسیرمان از عالم را مشخص کنیم و بعد بازتاب‌ها و دلالت‌های این تفسیر از عالم را در عرصه طبیعی و اجتماعی درمواضع فرهنگی،‌ سیاسی، ‌اقتصادی،‌ اجتماعی و علمی پرداخته و آنگاه به فعالیت‌هایمان بپردازیم و مشخص باشد که این «کثرت‌های قلمرویی» در ذیل یک «وحدت متعالی» تعریف می‌شوند و در اصطلاح چتر بزرگی تمام تکثرهای سیاسی،‌ فرهنگی،‌ اجتماعی و غیره را پوشانده که به این شیوه اشکالی وارد نیست چراکه باید اینگونه باشد زیرا به وحدتی منظومه‌ای در بالاترین سطح احتیاج داریم تا دنبال کردن کثرت‌ها در ذیل آن دچار اشکال نشود و گفته نمی‌شود وحدت بدون کثرت همانگونه که عنوان نمی‌شود کثرت بدون وحدت که باید این موضوع کاملاً مشخص شود در وهله نخست این مهم با همدلی و گفت‌وگو (دیالوگ) به دست می‌آید و لازم است بر سر آن بحث شود؛‌ اما نکته‌ای که تجربه‌ فعالیت‌های سیاسی‌ام نشان می‌دهد این است که افراد یا وارد دیالوگ نمی‌شوند که فاقد منطق دیالوگ هستند یا متأسفانه با دیدگاه نفع‌خواهی وارد فضای مناظره می‌شوند درحالی که نباید هیچ نفعی مورد توجه باشد و نفع باید صرفاً رسیدن به حقیقت باشد درحالی‌که گروهی سخن از حقیقت می‌گویند و در عمل در صدد آلت فعل کردن و نگاه ابزاری به دیگران هستند و تا زمانی که شخص موردنظر مطیع و منقاد است مورد حمایت قرار می‌دهند و با سرکشی بر حسب دلایل فکری مورد انواع اتهامات قرار می‌گیرد که این مشکلات قابل‌توجهی است چراکه حقیقت کالایی بسیار متعالی است که به هیچ‌وجه نباید با ابزارگرایی گره بخورد و الزاما نباید پیوندی با منفعت‌گرایی داشته باشد و درست است تا به دور از منفعت گروهی و دخالت‌های سیاسی در بحث هیچ موضوعی مانع رسیدن به حقیقت نشود و شخصی که معتقد به تفکر منظومه‌ای باشد سخنان بسیاری برای ارائه دارد و لازم است شرایط برای او در تحقق نتیجه فراهم باشد،‌نتیجه‌ای که الزاما برای او برقراری گفت‌وگوست که در همین فضا حقایق روشن می‌شوند و مسیر برای رفع بسیاری از سوء تفاهم‌ها هموار می‌شود.

  فعالان سیاسی و بزرگان این حوزه چه اقدامی را باید برای روشنگری و دستیابی به حقیقت انجام دهند؟ شما به‌عنوان یک نخبه سیاسی که علم را به عمل نزدیک می‌کنید چه توصیه‌ای دارید؟

تمام عمر مدافع تفکر دیالکتیک بودم و از این منظر وارد سیاست شدم و گاهی شاهد این هستم که تمام تلاش‌هایم با خطاب قرار گرفتن به‌عنوان یک رجل سیاسی نادیده گرفته می‌شود و زیر سوال می‌رود و در برخی از رسانه‌ها از من به‌عنوان فعال سیاسی و کارشناس سیاسی یاد می‌شود که از چنین عناوینی متعجب هستم.

  لطفا برای دستیابی به فضای مناظره‌های عالمانه در صحنه سیاست و حفظ اصالت دانشمندان و مواجهه آنها با جامعه ارائه کنید.


آقای مکین تایر در کتاب «اخلاق و سیاست» معتقد است دولت‌ها به هر اقدامی دست می‌زنند آن‌را از بین می‌برند و این را به طور خلاصه در کتاب روزنگاشت تنهایی‌ام آورده‌ام و بعضا از زاویه منافع خود به مسائل نگاه می‌کنند و اگر خودشان را کنار بکشند از دخالت‌های نابجا بتوانند بسترساز یک گفت‌وگو باشند موفقیت بیشتری کسب می‌کنند؛ متأسفانه در برخی مواقع فضایی شکل می‌گیرد که مانع شده تا گفت‌وگویی بدون نگاه و منافع دولتی شکل بگیرد؛ اگر قرار بر اخلاقی بودن سیاست است و این ملاک اخلاقی بودن در مناظره‌ها بروز داشته باشد،‌سیاست به مفهوم قدرت،‌ فعل مشروط و ابزار است و نباید آن را فعل هدف و مطلق دانست حتی در دست پیامبر اکرم صلوات‌ا...‌علیه به این معنا که نباید قدرت را فعل غایت درنظر داشت بلکه قدرت فعل مشروط است و مشروط بودن آن به موضوعی و از جهتی است و این «اخلاق» است که باید به «سیاست» جهت دهد نه سیاست به اخلاق؛ قدرت صرفا وسیله است و هدف اخلاق است که اگر چنین رویکردی معکوس شود تفسیر خوبی نخواهیم داشت زیرا سایه این نگاه و رابطه سیاست و  اخلاق متأسفانه در سیاست، ‌اقتصاد،‌ فرهنگ و جامعه ما وجود دارد و بیش از آنکه نگرش به فعل «قدرت» مشروط و ابزاری باشد، نگرش به قدرت «غایی» است و اگر قرار باشد من به «سیاستمداران» که شما سوال پرسیدید،‌ حرفی بزنم همین خواهد بود و نکته دوم که در کتاب‌هایم –سه کتب ذکر شده- به آن خواهم پرداخت این است که فراموش نکنند انقلاب اسلامی یک انقلاب زودگذر و حادثه‌ای نیست و عقبه تاریخی،‌ فلسفی و عرفانی و دینی دارد و نباید این عقبه پیش پای منافع سیاسی،‌ زودگذر و ایدئولوژیک عده‌ای ذبح شود و همه بحثی که از ملاصدرا یاد کردم برای این منظور بود که بگویم بخشی از پشتوانه انقلاب ما تفکر ملاصدراست و این را هم در نظر می‌توانم اثبات کنم و هم در ارتباط با آثار نظریه‌پرداز اصلی و رهبر انقلاب که امام خمینی رحمه‌ا...‌علیه است و در آثار آنها توجه به تفکر منظومه‌ای ملاصدرا قابل اثبات است چرا که ارتباطات و درهم تنیدگی‌هایی که بین اخلاق و سیاست، نظر و عمل،‌ وجود دارد برخاسته از تفکر «صداریی» امام راحل است و اگر بخواهیم این تفکر در جایگاه خودش قرار گیرد لازم است به وجه حکیمانه و عارفانه و مبنایی انقلاب اسلامی فدای عده‌ای نشود و متأسفانه یکی از شکاف‌هایی که می‌توانم بر آن توجه کنم،‌ شکاف نظر و عمل است زیرا عده‌ای در نظر سخنانی بر زبان می‌رانند اما در عمل رفتارشان سنخیتی با آن نظر ندارد؛‌ چرا امروز تظاهر تا این اندازه جواب می‌دهد؟ این مشکلی است که  قبل از آنکه به تظاهرکننده مربوط باشد به نگاه عده‌ای مربوط می‌شود که متأسفانه در برابر آن واکنش نشان نمی‌دهند و باید دقت کرد چه عاملی موجب می‌شود که تظاهر به موضوعی کارساز شود و مهم‌تر از آن این است که به راستی چرا تظاهر کارساز است؟ واقعیت این است که اگر ما تفکر فراجناحی داشته باشیم کلید حل معما در دستان ماست؛ ‌متأسفانه یکی از مصادیق تظاهر، جناح‌گرایی است و افراد بعضاً متوجه نیستند آنچه می‌تواند کشور را به پیشرفت و سرمنزل مقصود برساند و آن منظومه را برای ما فراهم کند با تفکر فراجناحی پیوند خورده تا تفکر جناحی.‌ لازمه جناح سیاسی داشتن فلسفه سیاسی،‌ مرامنامه، ‌سیر تفکری واحد و بسیاری از مولفه‌های مهم دیگر است درحالی که ما چنین واقعیتی را کمتر در جناح‌های سیاسی‌مان می‌بینیم و قادر به معرفی یک جناح که از ابتدای شکل‌گیری تاکنون ثبات حزبی خود را حفظ کرده باشد و در مواضع خود ثبات داشته باشند نیستیم، درحالی که در آغاز شکل‌گیری سخنان و شعارهای زیبا سر می‌دهند که در زمانی که به قدرت می‌رسند گویا چنین شعارهایی را نداشتند و در مجموع می‌توان تدابیر مختلفی را مطرح کرد که اهل سیاست که هم‌اکنون فرصت و اختیار را در دست دارند بتوانند بستر یک گفت‌وگوی حکیمانه را فراهم کنند و سخن نهایی من این است که سعی کنیم انقلاب و نظام را فلسفی،‌ تاریخی،‌ هویتی و اندیشه‌ای بنگریم و اسیر تصمیم‌های روزمره و لحظه‌ای که متأسفانه با منافع عده‌ای هم‌گره است، نشویم.
 
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار