بازدید 148499
بازنشر

امام حسین (ع) از نگاه مولوی

سید سلمان صفوی
کد خبر: ۴۸۱۴
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۵ 17 September 2018

استاد دانشگاه لندن
Philosophy@iranianstudies.org

السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار.

حماسه معراج خونين عاشقانه سالار شهيدان، حضرت ابي‌عبدالله امام حسين ـ عليه‌السلام ـ سلاله پاک رسول اکرم خاتم النبيين حضرت محمد مصطفي ـ صلوات‌الله عليه ـ در آثار مولانا در سياق (context) و چهارچوب (framework) توحيد و «سير محبي» به سوي توحيد ربوبي، معني و مفهوم پيدا مي‌کند. حضرت حق ـ جل جلاله ـ رب حسين است و «سلطان عشق خونين»، مربوب حضرت محبوب است.

مثنوي مولانا، کتاب «توحيد» است و سير عاشقانه به سوي حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن. (3 ـ حديد) و کتاب ديوان کبير کليات شمس تبريزي مولانا «عشق نامه» اوست؛ «يا انيس من لا انيس له»؛ «يا من لا يرغب الا اليه»؛ «يا خير المرغوبين» (دعاي جوشن کبير).
مولانا در اين دو کار بزرگ خود، به حماسه امام حسين (ع) از ديد عرفاني پرداخته است. در اين وجيزه به روايت مولانا از امام حسين (ع) در چهار غزل کليات شمس و يک حکايت از مثنوي پرداخته مي‌شود.

کليد واژه‌هاي فهم مقام منيع و بي‌نظير سيدالشهد حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ در مثنوي و ديوان شمس عبارتند از: عشق ـ عاشقي ـ شهيد ـ شهادت ـ فدايي ـ بلا ـ مرگ ـ پارسا ـ فنا ـ قا ـ خسرو دين ـ خسرو غيب ـ وصل ـ دوست ـ پيشتازان و طلايه‌دار سلوک ـ زندان ـ عاشورا ـ کربلا ـ يزيد / فراق ـ شمر ـ عزا ـ تقابل کاراکترها و صفات و خصايل.

در آثار مولانا، عموما شهيد و حسين مترادف يکديگرند و حتي مي‌توان گفت که واژه گلگون شهيد و مقام عظماي شهادت به اصطلاح فني انصراف دارد بر شخصيت جامع و يگانه امام حسين که انسان کامل است.
از نگاه مولانا، حضرت سيدالشهدا (ع) از سوز و شوق دل الهي‌اش، هر لحظه طلب استعلاي وجودي مي‌كند و حضرت محبوب، آواز قبول وصال سر مي‌دهد؛ «دل» في حد ذاته عرش پروردگار است و او نيز همچون حسين در پي سفر و معراج به مبدأ اعلي است. در غزل 230 کليات شمس، امام حسين (ع) سنگ محک و معيار است که دل که جايگاهي است رفيع و همه اعمال و احوال و مقامات وجودي آدمي به آن بستگي دارد، به حسين تشبيه مي‌شود، نه آن‌که حسين به دل تشبيه شود. از نظر عرفا در نظام هستي خلاصه موجودات «آدمي» است و خلاصه آدمي «دل» است.(نک: شيخ صفي‌الدين اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ ص443) و تنها بيت دوم اين غزل، کافي است براي بيان نهايت سرسپردگي و شيفتگي مولانا به امام حسين (ع). در مقابل چنين مرتبه متعالي، يزيد و سمبل کامل جدايي و دوري از حضرت حق ـ جل جلاله ـ است.
شهيدان قافله کربلا، سمبل اعلاي شهيدان تاريخند که مقامات سلوک خونين عاشقانه خود را در دشت پر بلاي امتحان خونين الهي در کربلا، سرافرازانه گذراندند. آنان به ظاهر مرده‌اند، اما در واقع به زندگي اعلاي طيبه در عالم غيب ـ که برتر است از عالم ظاهر ـ استعلا يافته‌اند. مولانا در اينجا شهيدان کربلا را نمونه متعالي آيه شريفه قرآن در باب شهدا برمي‌شمارد؛ و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (169ـ آل عمران).
کاروان شريف اسراي کربلا از نظر دشمن که محجوب و بعيد است از سلطان وجود اسيرند، اما بر خلاف اين کوردلان آنان «شاه مقام قرب دوست»ند؛‌ مقامي که بين آنان و حضرت محبوب، هيچ مانعي نيست.
از نظر عرفا، بهشت دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و مناکحه است که از براي بندگان عام است، اما بهشت خاص، مقام لقا و وصال و مشاهده حضرت حق تعالي است که بهشت بند گان خاص است. (شيخ صفي‌الدين اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ ص 437 ـ 438). مولانا، امام حسين و شهيدان کربلا را مقيمان بهشت وصال حضرت دوست که بهشت بندگان خاص است، معرفي مي‌کند که قفس دنيا را شکسته‌ و پرواز ابدي کرده‌اند به کوي دوست. توانگر شکوفه وصال سيدالشهدا، شهره آفاق شده و او خورشيد فروزان و به ثمر نشسته محفل واصلان محبوب است. امام حسين (ع) به اين مقام والا رسيده است، چون ريشه درخت وجود مبارکش، توانگر شده است از ذات اقدس الهي.


ز سوز شوق دل همي زند عللا                      که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد           شهيد گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهيد گشته بظاهر حيات گشته                   به غيب اسير در نظر خصم و خسروي بخلا
ميان جنت و فردوس وصل دوست مقيم           رهيده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بيخ درختش درون غيب مليست            چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوي ضمير ناطق باش          که نفس ناطق کلي بگويدت افلا
کليات شمس تبريزي: غزل 230


در غزل 2102 کليات شمس مولوي، اشاره کوتاه اما پر مغز مي‌نمايد به اصل منيع «فنا در توحيد فعل» و مي‌گويد رمز نبودن فرق ماندن و رفتن براي حسين آن است که او چون به مقام فناي توحيد فعل رسيده است، اراده و فعلش مستهلک در توحيد است. او تسليم اراده و تدبير الهي است. (نک: صفوي ـ سيد سلمان ـ تهران ـ 1386).

حسين و شهدا با دوري جستن از آرزوها و اميال نفساني با ساحت عشق آشنا شدند. او فدايي معشوق است و خون خود را در اين معاشقه بر آستانه محبوب مي‌ريزد، چرا که براي او مسئله بودن يا نبودن نيست، بلکه مسئله فناي عاشقانه است. (نک: شکسپير ـ هملت). حسين و عاشقان حسيني صفت در پي بلا و سختي‌ها و مشکلات وجودي‌اند در برابر عوام و واماندگان که فراري از تدبير الهي‌اند.
مولانا در اين غزل نيز با روش مطالعه مقارنه‌اي، کوشش مي‌کند فهم بهتري از حسين و عاشقان حسيني و «واماندگان» راه حماسي کربلا نشان دهد.

چيست با عشق آشنا بودن                      بجز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فرو خوردن                 با سگان بر در وفا بودن
او فدائيست هيچ فرقي نيست                   پيش او مرگ و نقل يا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش                   جهد ميکن به پارسا بودن
کين شهيدان ز مرگ نشکيبند                    عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گريزي تو                               ترس ايشان ز بي بلا بودن
شيشه مي گير و روز عاشورا                    تو نتاني به کربلا بودن
کليات: غزل 2102

اما طولاني‌ترين و مشهورترين غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسين و شهيدان کربلا، غزل 2707 کليات شمس است. مطلع غزل شهيدان الهي و بلاجويان معاشقه کربلايي است و پايان آن به زيبايي ارجاع است به انسان کامل و خورشيد موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول انوار الهي است در عالم ممکنات.
در اين غزل، شهيدان و عاشقان مترادفند. شهيدان به ياري تجرد وجودي و معرفت که مقدمه عاشقي است و «بال‌هاي عاشقي» از مرغان هوايي نيز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست مي‌کنند. «يحبهم و يحبونه» (54 ـ مائده). آنها شاهان عالم غيبند و به كمك عشق باب‌هاي عوالم پنهان را گشوده‌اند. يکي از رمزهاي توفيق آنها در پرواز عاشقانه رهايي از انواع خود است. آنها ار آن جهت که فاني و باقي در :عقل عقل» شده‌اند در ناکجاآبادند. (نک ـ صفوي ـ سيد ـ لندن ـ 2007).
از بيت پنجم غزل رابطه شهيدان واصل را با سالکان بيان مي‌کند. رهايي شهيدان اثر وجودي در رهايي ديگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توي طبيعت و نفس خود، باب مخزن اسرار الهي را گشوده‌اند. اول نفي است و سپس اثبات.«لا اله الا الله». «لا اله الا هو»(255 بقره) «لا اله اله انت». شهيدان که واصل به محبوب شده‌اند و حسين که سيد و سالار آنهاست، نواي فقيران و درويشان کوي دوستند.

 
شهيدان حسيني مقيم درياي وجود بيکران حضرت واجب الوجوداند که اين عالم تجليات اسما و صفات اوست. هوالله الخالق الباري المصور له الاسماءالحسني يسبح له ما في السوات والارض و هو العزيز الحکيم. (24 ـ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در روز الست آشنايش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلي». (173 ـ اعراف) در بيت هشتم مولانا اشاره به يکي از اصول عرفان نظري مي‌کند که مي‌گويد انواع دنياهاي عالم ناسوت هيچ اندر هيچ است و توخالي و گذرا و ميراست. سپس مبتني بر آن آدميان را به عرفان عملي دعوت مي‌کند. آن‌گاه گويي پيام امام حسين (ع) را مي‌دهد که اي مدعيان اگر از قبيله ماييد و کربلاييد، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان.

کجاييد اي شهيدان خدايي                   بلا جويان دشت کربلايي
کجاييد اي سبک روحان عاشق             پرنده‌تر ز مرغان هوايي
کجاييد اي شهان آسماني                   بدانسته فلک را در گشايي
کجاييد اي ز جان و جا رهيده                 کسي مر عقل را گويد کجايي
کجاييد اي در زندان شکسته                 بداده وامداران را رهايي
کجاييد اي در مخزن گشاده                  کجاييد اي نواي بي نوايي
در آن بحريد کين عالم کف اوست           زماني بيش داريد آشنايي
کف درياست صورت‌هاي عالم                ز کف بگذر اگر اهل صفايي
دلم کف کرد کين نقش سخن شد         بهل نقش و به دل رو گر ز مايي
برآ اي شمس تبريزي ز مشرق              که اصل اصل هر ضيايي

مولوي در داستان شيعيان حلب در دفتر ششم مثنوي ابيات 777 ـ 805 به بيان عظمت معنوي و بلندي تبار و صفات برجسته امام حسين و آسيب‌شناسي برخي از عزاداران حسيني مي‌پردازد و بيان مي‌کند که غصه قصه حسين براي هر که به راستي پيرو خداوند و رسول خدا باشد، بس عظيم است، زيرا هر که حضرت محمد را دوست دارد، بايد امام حسين را نيز دوست داشته باشدو هر که حسين مني و انا من حسيني؛ قدر عشق گوش عشق گوشوار. همچنان که آدمي گوش را دوست دارد، گوشواره را نيز دوست دارد؛ ‌گوش کنايه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنايه از امام حسين (ع) است. عزاداري و تعظيم شعاير روح پاک سيد الشهدا از نظر مؤمن از صد طوفان نوح نيز مشهورترست. مولوي در دو بيت 791 و 792 با تأکيد بر لفظ مؤمن وکيفيت نسبت آن با حسين تولاي حسين (ع) و تبري جستن از دشمنان امام حسين (ع) را از نشانه‌هاي ايمان و مؤمني معرفي مي‌کند؛ گويي، مولانا به اين پاره زيارت عاشورا نظر داشته است: يا ابا عبدالله لقد عظمت الرزيه و جلت و عظمت المصيبه بک علينا و جميع اهل الاسلام. يا ابا عبدالله به درستي بزرگ است سوگت و سترگ است و عظيم است مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام. از حسين به نام روح سلطاني و شاهنشاه ياد مي شود که با توجه به بقيه اشعار مولانا و سياق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور، بخشي از آن است، مقصود سلطان عشق است. (نک: صفوي ـ سيد سلمان ـ 1386) و همچنين حسين «خسرو دين» خوانده مي‌شود. هيچ‌يک از صحابه و خلفا را مولوي به اين لقب نخوانده است. امام حسين (ع) نمونه اعلاي عاشق صادق واصل است. او خسرو دين است و شاهنشاه عاشقان است که از قفس دنيا رها شده و استعلا يافته است به عالم غيب.

سپس مولانا مي‌گويد: اي عزاداران بر خود بگرييد که فرسنگ‌ها از ارزش‌هاي حسيني دوريد. شما بر حسين مگرييد، در حالي که بايد بر قلب و ايمان خرابت نوحه کني که وابسته به مزخرفات اين دنياي دني‌ شده‌ايد. سپس پاسخ مدعيان دروغ دينداري را مي‌دهد و مي‌گويد: دينداري نشانه دارد؛ از جمله نشانه‌هاي آن «توکل»ـ «جانبازي» ـ «بي نيازي» ـ «فرخي معنوي» و «بخشندگي» است که در شما يافت نمي‌شود. اگر حسيني هستيد و از شراب عشق الهي نوشيده‌ايد، چرا آثار در اعمال و رفتارتان ديده نمي‌شود؟

روزِ عاشورا نمي‌داني كه هست                   ماتمِ جاني كه از قرني بِه است
پيشِ مؤمن كَي بُود اين غصّه خوار                 قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار
پيشِ مؤمن ماتمِ آن پاك روح                         شهره‌تر باشد ز صد طوفانِ نوح
ب790 ـ 793 ـ دفتر ششم مثنوي

پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان                ز آنكه بَد مرگي است اين خوابِ گران
روحِ سلطاني ز زنداني بجَسْت                  جامه چه درانيم و چو خاييم دست
چونكه ايشان خسروِ دين بوده اند              وقتِ شادي شد چو بشْكستند بند
سوي شادُرْوانِ دولت تاختند                     كُنده و زنجير را انداختند
روزِ مُلك است و گَش و شاهنشهي           گر تو يك ذرّه از ايشان آگهي
ورنه اي آگه بَرو بر خود گِري                     ز آنكه در انكارِ نَقل و مَحشري
بر دل و دينِ خرابت نوحه كن                    كه نمي‌بيند جز اين خاكِ كهن
ور همي بيند چرا نبْود دلير                       پُشْتدار و جان سپار و چشم سير
در رُخت كو از مَيِ دين فرّخي                   گر بديدي بحر كو كفِّ سخي
آنكه جُو ديد آب را نكْند دريغ                     خاصّه آن كاو ديد آن دريا و ميغ
مثنوي ـ دفتر ششم ـ ب 795 ـ 805

مولانا در غزل 436 کليات شمس فروزانفر برابر با غزل 181 کليات شمس استاد دکتر توفيق سبحاني، برخي ديگر از نشانه‌هاي عاشقان راستين را بيان مي‌کند که عبارتند از: جوشش ابدي ـ اشک شوق و فراق و وصال ـ مراقبه ـ استشمام بوي جام الهي ـ وفا و ياري ـ طالب لطف الهي ـ زهد و تقوي و استقامت؛ اللهم الرزقنا.


گفتا که کيست بر در؟ گفتم: کمين غلامت        گفتا: چه کار داري؟ گفتم: مها سلامت
گفتا که: چند راني؟ گفتم: که تا بخواني           گفتا که: چند جوشي؟ گفتم که: تا قيامت
دعوي عشق کردم سوگندها بخوردم               کز عشق ياوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا: براي دعوي قاضي گواه خواهد                گفتم: گواه اشکم زردي رخ علامت
گفتا: گواه جرحست تر دامنست چشمت          گفتم: به فر عدلت عدلند و بي غرامت
گفتا: که بود همره؟ گفتم خيالت اي شه          گفتا: که خواندت اينجا؟ گفتم که: بوي جامت
گفتا: چه عزم داري؟ گفتم وفا و ياري               گفتا زمن چه خواهي؟ گفتم که لطف عامت
گفتا: کجاست خوشتر؟ گفتم: که قصر قيصر      گفتا: چه ديدي آنجا؟ گفتم: که صد کرامت
گفتا: چرا خاليست؟ گفتم: ز بيم رهزن             گفتا: که کيست رهزن؟ گفتم: که اين ملامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم که زهد و تقوي        گفتا: که زهد چه بود؟ گفتم: رو سلامت
گفتا: کجاست ايمن؟ گفتم: به کوي عشقت      گفتا: که چوني آنجا؟ گفتم: در استقامت
خامش که گر بگويم من نکته‌هاي او را             از خويشتن برآيي ني در بود نه بامت

جمع‌بندي:
از ديدگاه مولانا شهيدان عاشقند. امام حسين (ع) سيد و سالار و شاه شهيدان است. شهيدان پا بر نفس اماره گذاشته‌اند و از خودخواهي و اميال دنيوي جدا و در حضرت حق فاني شده و در حضرت محبوب به مقام بقا رسيده‌اند.

کليد واژه‌هاي صدر مقاله، بيانگر جغرافياي فکري ـ هندسه معرفتي و کهکشان وجودي امام حسين نزد مولانا جلال الدين بلخي خراساني است؛ فاعتبروا يا اولي الابصار.

به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمي الهام امر قل دمي تشريف اعطينا
کليات ـ 54
ابتر بود عدويش و آن منصبش بماند در ديده کي بماند گر در فتد در و خس
کليات1211

اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود و ثبت لي قدم صدق عندک مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام.
----------------------------------
منابع:
1. قرآن مجيد
2. زيارت عاشورا
3. مولانا ـ جلال الدين ـ کليات شمس تبريزي ـ ويراسته فروزانفر ـ بديع‌الزمان ـ تهران ـ 1384.
4. مولانا ـ جلال الدين ـ ديوان کبير کليات شمس تبريزي ـ نسخه قونيه ـ سبحاني ـ توفيق ـ تهران ـ 1386.
5 . مولانا ـ جلال الدين ـ مثنوي ـ نيکلسون.
6. صفوي ـ سيدسلمان ـ تشيع معنوي مولوي ـ تهران ـ 1385.
7. صفوي سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر ششم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بين‌المللي مولوي ـ تهران ـ 1386.
8. صفوي ـ سيدسلمان ـ ساختار کلي دفتر سوم مثنوي مولوي ـ کنفرانس بين‌اللملي استانبول ـ 1386.
9. ابن بزاز اردبيلي ـ صفوه الصفا ـ در احوال شيخ صفي‌الدين اردبيلي ـ تصحيح ـ طباطبائي مجد ـ غلامرضا ـ تهران ـ 1376.

Chittick, William, Rumi’s View of the Imam Husayn, in “Rumi Spiritual Shi’ism”, ed. Safavi, Seyed G, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Rumi Spiritual Shi’ism, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2006.
Safavi, Seyed G, Rumi Teachings, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Sufism, London Academy of Iranian Studies, 2008.
Safavi, Seyed G, Theoretical and Practical Reason According to Rumi and Mulla Sadra, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2007.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۵
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۵۱
دوستان عزیز:
دوباره نوشتید پرفسور صفوی. چرا ارزش کار حرفه ای خود را با چنین عناوین ناصوابی از بین می برید. در اینجا (انگلستان) و همه جای دنیا پرفسور شدن حساب و کتاب دارد. با احترام
ایشان اگر این حرفها را با همان لباس مقدس روحانیت بگویند و کلمه پرفسور را هم اصراری نداشته باشند در قبل از اسم خود بیاورند سخنانشان بیشتر به دل ایرانیان بخصوص به هم مسلکیهای خودشان می نشیدند. پدفسور شدن در انگستان مراحل بسیار مشکلی دارد و ما هنوز نمی دانیم آیا ایشام واقعا استاد رسمی هستند یا در همان موسسسه خودشان به این مقام نائل شدن اند. کمی از سابقه ایشان هم بنویسید. با تشکر و التماس دعا
از حوزه علمیه قم.
آفرین بر روح پاک مولانا که افتخار ایران و ایرانی است
این آقا تو کدوم دانشگاه پروفسور هستند؟
نمی دانم این مولوی شما چگونه امام حسین (علیه السلام) را دوست دارند که راجع به امام زمانشان این چنین میسرآیند:
پس به هر دَوري ولي‌اي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است
هركه را خوي نكو باشد برست هر كسي كو شيشه دل باشد شكست
پس امام حيِ قائم آن ولي است خواه از نسل عمر، خواه از علي است
کار ارزشمندی است ولی ایشان نه پروفسور است و نه موسسه مطالعات ایرانشناسی لندن، دانشگاه لندن. این موسسه را خود ایشان در لندن افتتاح و نامگذاری کرده اند که ظاهرا با پول بیت المال هم تامین می شود. تقریبا همه آثار چاپ شده هم نیز توسط موسسه خود ایشان در لندن چاپ شده اند که ارزش علمی آن را زیر سووال می برد. لقب پروفسور را هم خود ایشان بر خود نهاده اند. پارادوکس عجیبی است!
بسیار زیبا بود، اجرتان با خداوند متعال و سید الشهدا(ع)
به نام خداوند بخشنده ي مهربان
با سلام
ضمن تشكر از جناب آقاي پرفسور سيد سلمان صفوي استاد محترم دانشگاه لندن به خاطر نگارش اين مقاله ي بديع و جالب با عنوان امام حسين (ع) از نگاه مولانا تشكر ويژه مي نمايم.ضمن اينكه از سايت محترم تابناك به خاطر درج اين مقاله تشكر مي گردد.متاسفانه در جرايد و رسانه هاي گروهي كشور جاي اين مقالات متفكرانه و آموزنده و حكيمانه خالي مي باشد. با خواندن اين مقاله پي به تفكرات خالصانه مولانا پيرامون وقايع خونبار كربلا و ابراز ارادت مولانا به ساحت مقدس خامس آل عبا سرور وسيد و سالار شهيدان عشق حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام پي مي بريم.اي كاش همه ي ما در عمل و در كردار حسيني باشيم نه در شعار و حرف . ياد آوري اين بيت از شاعر شيرين سخن سعدي شيرازي مناسب مي باشد كه فرموده است :
سعديا گرچه سخندان و مصالح گويي
به عمل كار بر آيد به سخنداني نيست
جناب سردبير
بررسي كيفيت مقاله آقاي صفوي در جاي خود بايد صورت گيرد. اما بسيارند كساني كه شما از انها مطلبي در سايت درج كرديد كه مي شد بگويي پروفسور هستند ولي قبلا شما اين كار را نكرده ايد. پيشنهاد مي كنم لقب بيجاي پروفسور را از اقاي سلمان صفوي كه فردي لايق و فاضلي است برداريد. دفاع بد مساوي با تخريب است
اینهم بگوئید که حضرت مولانا اهل تسنن بودند
بسیار بهرمند شدیم.
بسمه تعالي
با اهداي سلام و تحيت
اين مقاله برداشتي کاملا آزاد و يکسو نگر به مقوله امام حسين از نگاه مولوي دارد و نويسنده براي اثبات پيش فرض خود، ناگزير به ناديده گرفتن نکاتي در همين ابيات مذکور، شده که ذيلا به پاره‌اي از موارد اشاره مي‌شود:
1. عنوان بخش مورد استناد، " نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب" مي‌باشد.
2. مواردي که مدح امام عليه السلام است توسط شيعيان حلب بوده است و نه الزاما عقيده مولوي.
3. در همين بخش از اشعار، مولوي، عزاداران حسين را کوران و خفتگاني مي‌داند که براي امري که 1000 سال پيش رخ داده است گريه مي‌کنند.
نويسنده مقاله با وجود حداقل قرائن خلاف، بر مدعاي خود تاکيد دارد و حتي ناگزير شده است مصراع قبلي اشعار مورد استناد در دفتر ششم که عزاداران حسين را به کوران تشبيه کرده حذف کند تا نتيجه مطلوب را بگيرد.
از آن سايت محترم انتظار مي‌رود که وزانت و استحکام علمي مقالات را امري خطير و هم پايه اعتبار رسانه‌اي خود قلمداد کند؛ چه آنکه هر فرضيه محتملي تنها با ادله کافي و وافي، مورد توجه صاحب نظران قرار مي‌گيرد.
مکتوب نويسنده محترم ، دچار اضطراب و تشويش است و در موارد مختلفي به آفت مغالطه مصادره به مطلوب گرفتار آمده است و نويسنده دلايل را داخل در مدعا قرار داده است.
در اين مختصر، مجالي براي تفصيل بيشتر نيست اما اميدوارم متصديان آن سايت، مجالي براي طرح نظر اينجانب نيز بگذارند تا حداقل دانسته شود که نظر صاحب مقاله، داراي مخالفاني نيز هست.
با احترام
يک پژوهشگر
پاسخ ها
دوست پژوهشگر
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۶
پژوهشگر محترم شعر رو با دقت بیشتری بخون.
محمد
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
پژوهشگر ناشناس مقاله رو کامل میخوندی میفهمیدی اشاره کرده که مولوی به اسیب و مشکلات عزا داری ا
... اشاره کرده
اين مقاله، عيار اساتيد لندن نشين را هم نشان داد!
بسیار جالب بود لذت بردیم
بهتر است نام مقاله اين پروفسور گرامي را آسمان ريسمان در مولوي شناسي بگذاريد. رفرنس‌هاي مقاله هم در نوع خود بي نظير بود و حاکي از غناي مقاله و مطالعات فراوان آقاي دکتر صفوي !!!!!!!!مخصوصا اينکه چند سطر آخر رفرنس کاملا انگليسي بود!!!!!!!!!
بـنــام خـدای هـسـتـی بـخـش مـهـربــان
بـاتـشکـر و سـپـاس از اسـتـاد دلـسـوز و زحـمتکش بی ریـاء ما جناب آقاي پرفسور سیـد صفوي عـزیـز به خاطر درج اين مقاله تشكر مي گنم .

ای کـاش دیـگـر اســاتـیـد عـزیـزمـان در لـنــدن نیـز کمی عـنـایت نـمـوده وقـتـی بـرای تـحـقیـق از شـعــرای دیـگـر ایـران بـنـمایـنـد تـا مـعـلـوم شـود گـدامیـن شــاعـر مـا بـهـتـر و بـیـشـتر بـه اهـل الـبـیت ارادت داشـته انـد . بـقـول عـرفـای بـزرک اســلام خـوب درس دادن خـوب شـعـر گفـتـن بـدون اخـلاص و ارادت بـه ائـمـه اطـهـار بـدرد قـیـامت و آخـرت نـمیِخــورد مـا شعـرای بـزرگی داریم امـا متـآسـفـانـه سـعـادت ذکـر ائـمـه و تـوفـیـقشان کم بـوده؟؟؟؟؟
سلام بر حضرت عشق حسین ابن علی.
جناب صفوی، اجرت با خداوند متعال.
پاسخ ها
ح-د
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۳/۱۳
کاملامتین است.به زورمی خواهندمولوی راموجه جلوه دهند!بله شاعری تواناست که"یتبعهم الغاون"
چه همدیگه رو تحویل می گیرید! جالبه!
استفاده کردم از این بررسی کوتاه ولی بامحتوی.انشائا.. ایشان در این مسیر منشأ اثرات بزرگ باشند. ونه در حرکت های بظاهر سیاسی . باتشکر ومن ا.. التو فیق
خواهر و یا برادر عزیزی که به نکته شعیان حلب اشاره میکنند ببینند مولانا به چه چیزی از شیعه اعتراض دارد و خودتان قضاوت کنید شیعه حلب را کنار بگذارید و خودمان تنها را ارزیابی کنیم آیا این ابیات برازنده ما نیست؟ و اگر گفته شود به ما ظلم شده است؟ اگر برازنده ما نباشد که خوشا به حالمان و اگرنه همانگونه که حضرت مولانا فرموده باید به حال خود گریه نکنیم در عزای امام عزیزی که هیچ قرابتی نه در کردار و نه در گفتار و نه در پندار با او داریم , انصافاً کدامیک از ما برای کسی که هزاران فرسنگ معنوی از وی دوریم عزا گرفته ایم که برای مظهر عشق اعلی حضرت سید الشهدا عزا بگیریم.
روزِ مُلك است و گَش و شاهنشهي گر تو يك ذرّه از ايشان آگهي
ورنه اي آگه بَرو بر خود گِري ز آنكه در انكارِ نَقل و مَحشري

مولانا - و تمامی اولیاء خداوند - مبلغ مبارزه با نفس و خودخواهی و اشتهار (یعنی در طلب شهرت بودن )هستند. «اشتهار خلق بند محکم است.».

بوی ناخوشایند دروغ و خود بزرگ بینی از دوستداران مولانا بر نمی خیزد.
استاد؟ استاد دانشگاه لندن؟
کدام استاد؟کدام دانشگاه و دانشکده؟ کاش جناب ایشان متوجه می شدند که این نحوه ی تبلیغ نتیجه ی عکس دارد و قبل از همه ، دامان خودشان را می گیرد. کسی که در مکتب ائمه(ع) و بزرگانی چون مولانا درس خوانده باشد ، حتی اگر دیگران او را با القاب و صفات خطاب کنند ، جلو آنان را خواهد گرفت ، تا چه رسد به این که خودش ، خویشتن را «استاد» و پروفسور بنامد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.و بزرگ ترین شیطان درونی ما همانا نفس اماره است.

یک عبد ناچیز حق، انشاءالله
آقا چه عجب ! بالاخره شما رضایت دادید عنوان پروفسور را از کنار نام ایشان بردارید. همت کردید حقا آبروی خبری خود را خریدید.
آفرین بر آقای دکتر. آقای دکتر چرا مقالات شما را در سایت ها کم میبینیم؟
بسمه تعالی
با سلام
من از نویسنده سوالی دارم و آن اینکه آیا اگر عزیزترین فرد به او در یک سانحه به طور فجیعی از دنیا برود آیا واقعا احساس خوشحالی می کند که این عزیز از این قفس تن راحت شد و عروج کرد خواهشم این است که کمی فکر کند و با وجدان پاک جواب دهد
وقتی حجت خدا می فرماید برای امام حسین علیه السلام شب و روز گریه می کنم و اگر اشکم تمام شود خون گریه می کنم دیگر سخنی باقی نمی ماند
شما که عباراتی از زیارت عاشورا را گذاشته اید بد نیست به عبارت اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن اکله اکباد العین ابن العین علی لسانک و لسان نبیک صلی الله علیه و اله... توجه کنید که بنی امیه این روز را متبرک دانستند و بخاطر این تبرک مورد لعن و نفرین از جانب خدای متعال و رسولش گردیدند
مراقب باشیم که ما ناخواسته مورد لعن خدا و رسول واقع نشویم


روحِ سلطاني ز زنداني بجَسْت جامه چه درانيم و چو خاييم دست
چونكه ايشان خسروِ دين بوده اند وقتِ شادي شد چو بشْكستند بند
از اینکه نظر موافق و مخالف را ارائه می شود از دست اندرکاران محترم سایت ممنون هستم
تا قبل از خواندن اين مقاله، آقاي صفوي را فردي اهل تتبع، تصور مي‌کردم.
اين مقاله را حتي اگر يک دانشجو در دانشگاه‌هاي ايران بنويسد به زحمت مي‌تواند از آن نمره‌اي در حد نمره قبولي کسب کند.
با سلام وعرض تسلیت عاشورای حسینی.
به نظر بنده نفس پرداختن به موضوعات متنوع ومختلف دیدگاههای مولانا جلال الدین بویژه درعلاقه واردات ویژه این مرد الهی به خاندان رسول خدا کاری بسیار پسندیده وممدوح است واز این بابت باید از همه کسانیکه براین کارها همت می گمارند سپاس داشت از جمله جناب آقای صفوی.اماهمانگونه که میدانید کلمات واژه ها صرفاً حامل واقعیتهای بیرونی نیست بلکه روح گوینده سخن نیز درمرتبه اول مفاهیمیست که ناقل می بایست آنرافهم کرده وبا اتصال به چنین منبعی مابه ازای خارجی را تبیین کندوهر صاحب سخن واندیشه ای امروز بر حسب میزان وسطح اندوخته خویش ازاین دریا جرعه می گیردونباید برآن خیلی خرده گرفت لیکن اشکالات آن عزیز پژوهشگرکه چند ایراد را بر نویسنده محترم گرفته اندنیازمند اندکی ایضاح است :
1-مولانا معمولاً داستانهایی که درمثنوی بیان می کندیا از منبعی دریافت کرده و بازسازی نموده یا خود ساخته وپرداخته نموده است درصورت اول به هیچ وجه داستانها درقوالب صوری ویا مفهومی اولیه باقی نمانده واو سعی کرده مفاهیم بلند عرفانی ومعنوی را درکالبد داستانها بدمد تا شنونده وخواننده صرفاًنقّالی دریافت نکند به همین جهت می گوید بشنوید ای دوستان این داستان-خود حکایت نقد حال ماست آن .نقد حال به معنی وضعیت ظاهری وزندگی مانیست بلکه حال معنایی مراد است .ودرصورت دوم بسیاری از داستانها را بالبداهه ایجاد کرده است ومفاهیم مورد نظر خودرا درقالب آنها به مستمعین منتقل نموده لذا اصل داستان چندان از اهمیت برخوردارنیست بلکه مفاهیم مندرج اراده اوست این نکته نیز نباید از نظر مغفول ماند که عموماً مولانا خود نقش اصلی درداستانهارادارد وکلمات مثبت ویا محاجه هایی که صورت می دهد تماماًنقش آفرینی ها را خود بازی می کند ولی درنتیجه گیریهای جانب پیروز خود نشسته است.درداستان طعن شاعر نیزهمین مطلب کاملاً آشکاراست بنابراین تألیف یک دیلوگ منفی ومثبت درمقام طعن وپاسخ هیچ مبنای واقعی جز ریختن معنایی بزرگ درظرفهای کوچک ندارد چراکه به هر حال آنچه ماراقادر می سازد تا معانی را درک کنیم گذرازمیان همین واژه های محدود است زیرا ملاک مفاهمه کلمات می باشندبا این حساب تصور می کنم مطلب 1و2 پژوهشکر محترم روشن شده است .
2-سخن از کوران وخفتگانی که مولانا می گوید مبتنی برتفکر اوست می دانید که عرفا البته نه عرفای نامی بلکه عرفای مقامی خودرا اهل حقیقت می دانند درمقابل اهل طریقت وشریعت واز همین باب می گویند پای استدلالیان چوبین بودزیرا ستدلال آنان را به واقعیت نمی رساند بلکه این دل است که می تواند امور روحانی ومعنوی رادرک کند، آنان از منظری دیگر به وقایع وامورمعنوی نگاه می کنند درواقع بیانات امثال مولانا تجربه های شخصیست که او درمواجهه با معنا کسب کرده وحال می خواهد این تجربه را به گونه ای به دیگران منتقل کند درست مانند اینکه مابخواهیم تجربه درد والم ویا لذت خود را به درستی برای دیکران نقل کنیم که امری محال است چون اینگونه امور به هیچ وجه قابل انتقال نیست مگر آنکه به نحوی انها را تقلیل داده ودرقالب کلمات درآوریم لذا نمی توانیم به صورت جدی قرائن موجود درقالبهای عادی را باتجربه های معنوی یکی فرض کنیم وباید همان عینکی را بر چشم بگذاریم که انان گذاشته اند البته این مباحث شاید بتواند گره ای از کار ادبیات ونقد ادبی باز کند اما گره ستبر تجربه ها با سرانگشت سحارمعنا گشاده خواهد شد وصدالبته که کاررسانه وتبلیغات وپر گوییهای نشریات این گوهر های نایاب را به ندرت شکار می کند وگله گذاری نیز ندارد چون بیشتر چیزهایی را می پسندند که رخنه های دنیایی را پر کند وخواننده بیشتر را جذب نمایدوخیلی هم به دریای پر رمز ورازوپیچ درپیچ وپرگره معنا غرق نشوند.
درپایان عرائضم ضمن پوزش از شما عزیز ونویسنده محترم وآرزوی صحت وسلامتی شما،باید به سخن خود آن ولی فرزانه ونادره دوران مولانا اشاره کنم که :هرکسی از ظن خود شد یارمن – وزدرون من نجست اسرارمن.
تا حضرات معصومین علیهم افضل الصلوات المصلین و علیهم السلام هستند چرا این آقای استاد دانشگاه به خود اجازه می دهد سراغ یک شاعری برود که هنوز معلوم نیست سنی است یا شیعه!!!!!!!!!!!!
این شاعر مدح ابوبکر را نیز گفته است قدری مراقب باشید
این دوران دوران از دست دادن دین است دوران از دست دادن حقیقت عرفان است
دوران مرید و مراد بازی و دوران قطب های من درآوردی است

خدا نجاتمان دهد
خدا رحمت کند مرحوم شهیدی خود را طلبه میدانست و آقای صفوی خود را پرفسور میخواند.
با سلام مطلب بسیار زیبا و محققانه ای است.لطفا در صورت امکان این استاد ارجمند و کارهای علمی ایشان را بیشتر معرفی بفرمایید.
اگر امام حسین را دوست داشته باشیم و به مولانا هم علاقه داشته باشیم کاری می‌کنیم که مولانا مدح حسین بگوید ولو آن که نگفته باشد. اگر شیعه باشیم و طرفدار مولانا هم باشیم مولانا را طوری معنی می کنیم که انگار دارد به مای شیعه ، طرز شیعه بودن را یاد می‌دهد ولو که خود مولانا شیعه نباشد و از شیعیان بدش هم بیاید. به این هم می‌گوییم مقاله تحقیقی! استاد دانشگاه هم که هستیم!!
ضمن تشکر از مطالبی که نویسنده بزرگواری با امضای یک پژوهشگر نوشته است در جهت تکمله بحث باید عرض کنم که جناب مولوی در عین اینکه اشعار انصافا زیبایی دارد و هرگز نباید استادی مولوی در سرودن شعر خدشه دار گردد چه ایشان جزو مفاخر ادب ایران زمین هستند اما باید نکاتی چند به عرض خوانندگان گرامی رسانده شود:
1- مولوی فردی سنی مذهب است و در جای جای دیوان اشعار خود به مدح خلفای راشدین می پردازد. چگونه است که این چنین فردی که از مکتب خلفا پیروی می کند و یزید را امام واجب الاطاعه می داند(چه اهل تسنن اطاعت از امام را واجب می دانند و خروج بر او را حرام می دانند ولو فاسق یا فاجر باشد) مدح امام حسین علیه السلام بگوید؟ مگر نه این است که در نظر اهل تسنن ائمه هدی علیهم السلام جایگاهی همچون فردی عادی دارند که بسیار محل اشتباه و خطا هستند؟ کما اینکه با بی شرمی تمام در مورد امام حسین علیه السلام و حرکت جاودانه ایشان می سراید:

پا منه بی معرفت در کربلا
تا نیفتی چون حسین اندر بلا!

ببین که روزگار به کجا رسیده که فردی چون مولوی باید بر مقام شامخ امامت این چنین طعنه کند. واقعا یاد سخنان امیر کلام بزرگ مظلوم تاریخ می افتیم که فرمودند: الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی حتی یقال معاویه و علی!
امیر المومنین علیه السلام فرمودند که روزگار مرا آنقدر پایین آورد که نام من و معاویه را در کنار هم می برند!
البته این دیدگاه از جناب مولوی هم طبیعی است. وقتی برای او مقام فردی چون امیرالمومنین علیه السلام که منصوب از جانب حضرت باریتعالی است با شخصی معلوم الحال چون خلیفه دوم یکی است دیگری جایی برای طعن نظر بر اندیشه های مولوی باقی نمی ماند.آنجا که می گوید:
پس به هر دوری ولیی قائم است
خواه از نسل علی خواه از عمر

و تاریخ گواه است که از نسل علی علیه السلام امام حسین (ع) ماند و از نسل عمر فرزندش عبدالله که با امام حسین بیعت نکرد و در صف مخالفین حضرتش قرار گرفت.
افسوس که بر اثر تبلیغات وسیعی که می شود و بزرگداشت ها برای چنین افرادی گرفته می شد باعث اعتقادات خود را نیز از بزرگان ادب خود بگیریم در حالیکه ما امر شده ایم به کتاب و سنت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام.

مدرس دانشگاه
به نظر بنده اول مولوی را باید تحلیل کرد و اینکه او که بود و چه گفت . در یک کلمه مولوی عاشق بود عاشق یک تجسم از خدا و با پردازش این تجسم و اصرار به آن آنچنان ذهن خود را در این غالب قرار داد که مبتلا شد به جنونی که اعلی مجنونین است . باید جنون مولانا را شناخت . اوشو از مردان بزرگ فلسفه بودا که خود دارای سبک و سیاق ویژه و خاصی است . از جنبه دیگری عاشق است و عاشق ذات خودی انسان و درون یت و اعتماد انسان به خود است . و کریشنا مورتی هم به نوعی خود آگاهی برتر بدون واسطه عقل دست میازد. و امثال این افراد که همچون مولانا جوهر خویش را شناخته و هر یک از راهی عرفانی به وصالی واقعی رسیده اند . با این تفسیر جریانی که در موضوع مقاله است جریانی علی السویه است و مولانا هیچگاه به اینگونه که نویسنده ارجاع می دهد به موضوع امام حسین نظر نداشته و فقط به وجوه مشترکی که همان عشق به ذات باری است خود را در گیر موضوع نموده است . و از آن همه ابیات که 70 هزار به بالاست چند بیتی هم به فراخور گفته است. اما در زمانه فعلی تمام اذکار و اوراد و همه و همه در حد غلو سراسر زندگی شیعیان را تحت شعاع قرار داده و به نظر می رسد قابل بررسی و حساسیت است .
لطفاً چشم هایتان را باز کنید و ببینید فقط شیعیان نیستند که حب علی و خاندان او را دارند و یک سنی هم مثل مولانا اینقدر این ها رو دوست داره
شیعه و سنی نداریم همه باید قلب هایشان یه سوی حقیقتی والا باز و گشاده باشه و اگر همه به دور از کینه و تعصب فکر کنند می بینند که:
بر یکی تختند این هر دو شاه بلک خود در یک کمر آمیختند(علی و عُمَر)
اشک غم در دل من یخ زده از جور زمان
اه اگرکرببلایی دگر اید که غم دل نخوریم
با نام خدا
انچه در دفتر ششم مثنوی ابیات 777 به بعد مطرح می شود و غزل زیبای کجایید از شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی نگاه عمیق مولانا به واقعه عاشورا و عظمت امام حسین است انچه مورد نقد است حقارت مدعیان حسینی در ظاهر و معنی است که بقول مرحوم شریعتی
جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما مظاهر ذلت و زبونی بر حسین اصحابش که مظاهر غزتند بگرییم (نقل به مضمون )
نمي دانم چرا اصرار بر اين است كه براي اثبات اعتقادات شيعي، از مخالفان و دشمنان اين آيين مدد بجوييم.
شكي نيست كه مولوي دشمن آيين تشيع است و در كتاب‌ها و مقالات متعددي اين امر واضح مورد بررسي قرار گرفته است.
از جمله مي توان به كتاب تحفه الاخيار محمدطاهر قمي كه به كوشش استاد داوود الهامي تصحيح شده و يا به كتاب ارزشمند نقدي بر مثنوي اثر استادسيد جواد مدرسي و مرحوم آيه الله مصلايي يزدي رجوع كرد.
مولوي در دفتر دوم مثنوي(2604) داستاني مي آورد كه در آن معاويه ابليس را كه قصد گمراه كردن او را دارد، بر خاك مذلت مي نشاند و در اين داستان آن قدر از معاويه تمجيد شده است كه گويي از اولياي مقرب خداست كه شيطان فريب او را به مخيله‌ي خويش هم راه نمي دهد. و صد البته نقش معاويه در جريان عاشورا و تحريف دين بر كسي پوشيده نيست.
اين كه برادرمان ميگويد بايد همان عينك عرفا را به چشم بزنيم تا بتوانيم آنان را درك كنيم، يك مغالطه بيش نيست، چرا كه مي توان گفت بايد عينك مشركان را به چشم زد تا باطن بت پرستي آنان را دريافت و بايد خود را جاي ابليس و ابوسفيان و فرعون گذاشت تا شرايط آنان را درك كرد و دليل مخالفتشان با حق را فهميد و جاي دوري نرويم، خود را جاي كوفيان و شمر و يزيد بگذاريم و از ديد آنان به موضوع بنگريم، آن گاه خواهيم ديد كه كاري كه مرتكب شدند، توجيه پذير است (همان گونه كه خود آنان بعدها توجيهات و اجتهاداتي براي قتل امام حسين بيان داشتند).
در دفتر سوم مثنوي، آمده است:
هين مدو گستاخ در دشت بلا/هين مران كورانه اندر كربلا/كه ز موي و استخوان هالكان/مي نيابد راه پاي سالكان(شعر 831 و 832)
يا در بعضي نسخ مثنوي آمده است كه :
كوركورانه مرو در كربلا/تا نيفتي چون حسين اندر بلا (كتاب خيراتيه/ج1/ص159)
شايد بگوييد اين دو شعر را مي توان به نيكي تفسير كرد.
اين جاست كه بايد گفت بياييد عينكي را كه مولوي به چشم داشت به چشم بزنيد. يعني فردي سني و صوفي كه بنا بر اعتقاداتش، امام حسين بر خليفه ي وقت خروج كرد و تاوان عملش را داد.
براي كسي با چنين عقيده اي، معناي اين اشعار كاملا واضح و روشن است و نيازي به تفسير و توجيه ندارد.
مولوي علاوه بر اينها، در سراسر مثنوي و ديوان كبير ، ابيات بسياري در قدح شيعه و اعتقادات او دارد كه شايد مصلحت نباشد در اينجا بيان شود.
اهل علم را به كتابهاي يادشده و كتابهاي فراوان علمي (و نه ادبي يا عرفاني و احساسي) كه در اين زمينه نوشته شده است، ارچاع ميدهم.
در خاتمه بايد گفت كه اينجا اصلا بحث بر سر ارزشگذاري بر مولوي و آثار او نيست؛ بلكه بحث بر سر كاري است كه نويسنده‌ي اين مقاله انجام داده است و آن چشم بستن بر حقيقت و نديدن بخشي بزرگي از آن است. بحث بر سر اين است كه اين مقاله و ساير نوشته‌هاي نويسنده‌ي محترم كه اكثرا از اين دست است، به چه دليل و با كدام استناد نوشته شده و چه اهدافي را دنبال مي كند؟
و سلام علي من اتبع الهدي و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
از جناب آقاي دكتر سيد سلمان صفوي كمال تشكر بابت اين مقاله بسيار ارزشمندش رادارم خدا باو توفيق دهاد.
ایت جالبی بود
خوب بود
درحدمتوسط بود
خیلی توپ بود
بسیار عالی بود باتشکرازشما
مظلوم حسینیم.
سلام و درود .از مطالب خوب شما بهر برم سپاس
با تشکر از پروفسور صفوی
بسیار استفاده کردم
ای کاش همه می توانستند حقایق را ببینند
با تشکر فراوان و التماس دعا
سلام
درود بر استاد بابا صفوی
از زحمت فراوان شما بسیار متشکرم
با تشکر از شما ، بسیار جالب و به موقع و نیاز جامعه است .
سلام عالی بود
اجرتان با صاحب عاشورا روزمان شریف شد.
بیطرفی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هرکسی از ظن خود شد یارمن – وزدرون من نجست اسرارمن.
سلام خدمت اساتید
در بررسی شخصیت مولانا چند نکته را باید با هم دید:
۱.مولانا در زمانی زندگی میکرد که مذهب رسمی بلاد مسلمانان از جمله ایران اسلام اهل تسنن بوده و شرایط جهت ابراز عقاید صریح و تبلیغ مذهب تشیع سخت بوده.
۲.داستانهای آمده در مثنوی جهت خودشناسی و مبارزه با موانع سیر سلوک آمده و باید به این دید به آن نگاه کرد حالا جایی از خلف و یا معاویه لعنت الله علیه مبحثی به میان می آید دال بر تایید آنها نمی باشد.
۳.هیچکدام از شاعران مشهور در رثای آقا امیرالمومنین بسان مولوی شعر نسروده اند و از مناقب آن امام بگوار سخن به میان نیاورده اند.
۴.کدام شاعر اهل تسنن سروده در رثای امام علی دارد
۵.مولانا با دلایل محکم اعتقادات دو تفکر مهم اهل تسنن که اشاعره و
معتزله میباشد را محکوم می نماید حالا با این سند نمی شود گفت که ایشان شیعه نبوده؟
۶.برای تحلیل درست اشعار و شخصیت مولوی باید به همه آثار ایشان نگاه کرد و آنها را در کنار هم دید.
۷.نکته آخر اینکه اشعار مولوی مثل قرآن نیست که از تحریف و یا...در امان نباشد شاید برخی افراد مغرض با هدف مصادره شخصیت و جایگاه مولوی برخی ابیات جعلی را به ایشان نسبت دهند.
برچسب منتخب
# غزه # ماه رمضان # عید نوروز # کاظم صدیقی # دعای روز هشتم رمضان # دعای سال تحویل
وب گردی