بازدید 3640
۴

حبس كردن 3روزه كودك خردسال در چاله‌آسانسور

کد خبر: ۴۷۸۵۴۵
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳ 25 February 2015
تعميركار آسانسور كه متهم است دو سال قبل كودكي خردسال را براي اخاذي 50 ميليون‌توماني از خانواده‌اش 3 روز در چاله آسانسور حبس كرده بود، دو ماه قبل بازداشت و لب به اعتراف گشود.

به گزارش جوان، روز 11 اسفندماه سال 91 مرد ميانسالي به اداره پليس رفت و از ناپديد شدن ناگهاني دختر 10 ساله‌اش خبر داد.

شاكي در توضيح ماجرا گفت: دخترم آناهيتا دانش‌آموز است و مدرسه‌اش در نزديكي خانه‌مان، حوالي خيابان آذر‌بايجان است. او هر روز بعد از تعطيلي مدرسه به خانه مي‌آيد اما امروز دير كرد. نگرانش شدم و به مدرسه‌اش رفتم. مدير مدرسه گفت آناهيتا مثل هر روز به مدرسه آمد و بعد از تعطيلي از مدرسه خارج شد.

راز يك دستنوشته

با طرح شكايت، پرونده دختر گمشده به دستور قاضي سپيدنامه، بازپرس شعبه دهم دادسراي امور جنايي در اختيار تيمي از كارآگاهان مبارزه با آدم‌ربايي قرار گرفت.

در حالي كه تحقيقات درباره اين حادثه ادامه داشت، كارآگاهان دريافتند پدر دختر گمشده دستنوشته‌اي را در حياط آپارتمانش پيدا كرده كه نشان مي‌دهد دخترش از سوي فردي ربوده شده و آدم‌ربا براي آزادي‌اش درخواست 50 ميليون تومان پول كرده است. روي كاغذ نوشته شده بود: من دختر كوچك شما را ربوده‌ام و براي آزادي او 50 ميليون بايد به من بدهيد وگرنه او را مي‌كشم.

درخواست پول


بعد از پيدا شدن اين دستخط، شاكي دوباره به اداره پليس رفت و گفت مرد آدم‌ربا تلفني او را تهديد كرده و در قبال آزادي آناهيتا درخواست 50 ميليون تومان پول كرده است.

ناله‌هاي آناهيتا

پس از اين مأموران آموزش‌هاي لازم را به پدر آناهيتا دادند تا مرد آدم‌ربا را به دام بيندازند اما تماس‌هاي مرد آدم‌ربا به طور‌ مرموزي قطع شد تا اينكه سه روز بعد از حادثه، ساكنان مجتمع مسكوني كه محل زندگي دختر گمشده است، متوجه صداي ناله‌هاي ضعيفي از داخل چاله آسانسور شدند. همسايه‌ها وقتي خوب دقت كردند از چاله آسانسور خانه‌شان صداي دختري را شنيدند كه درخواست كمك داشت.  همسايه‌ها خيلي زود موضوع را به پليس و آتش‌نشاني اطلاع دادند و لحظاتي بعد آتش‌نشانان دختر‌بچه‌اي را در حالي كه دست و پايش با طناب بسته شده بود از داخل چاله آسانسور به بيرون منتقل كردند.

نخستين بررسي‌هاي پليسي نشان داد دختر‌بچه، همان آناهيتاي 10‌ساله است كه سه روز پيش   خانواده‌اش اعلام كرده بودند كه مفقود شده است. سپس مأموران پليس از دختر‌بچه كه سه روز در چاله آسانسور خانه‌شان به اسارت گرفته شده بود تحقيق كردند تا راز اين حادثه بر‌ملا شود.
 
راز ماجرا


آناهيتا گفت: روز حادثه از مدرسه به خانه برگشتم و طبقه اول منتظر آسانسور بودم كه مرد ناشناسي به من نزديك شد و ناگهان با دستش دهانم را گرفت و با دست ديگرش در آسانسور را با كليدي باز كرد و مرا به داخل چاله آسانسور كشاند. او داخل چاله آسانسور دهان و دست‌هايم را با طناب بست تا نتوانم حركتي داشته باشم. آن روز چند ساعاتي داخل چاله آسانسور پيش من ماند و بعد رفت. خيلي ترسيدم بودم و گريه مي‌كردم. آسانسور بالا و پايين مي‌رفت و بعد هم در نزديكي من متوقف مي‌شد تا اينكه خوابم گرفت. وقتي از خواب بيدار شدم آن مرد را دوباره داخل چاله آسانسور ديدم. او مقداري كيك و بيسكويت به من داد و بعد دوباره دهانم را بست. مدتي او پيشم بود تا اينكه دوباره ناپديد شد. در حالي كه از شدت وحشت خوابم نمي‌برد تلاش كردم تا چسب دهانم را باز كنم و از همسايه‌ها كمك بخواهم. آنقدر دهانم را به ديوار چاله كشيدم تا چسب دهانم باز شد. پس از اين با داد‌وفرياد كمك خواستم و ساعتي بعد ديدم در آسانسور باز شد. وقتي مادرم را كنار آسانسور ديدم، انگار دنيا را به من داده بودند.

سرنخ

پس از آزادي دختر‌بچه مأموران پليس تحقيقات خود را براي مرد آدم‌ربا ادامه دادند تا اينكه مأموران در تحقيقات تخصصي خود به رد‌پاي مردي به نام فريد رسيدند. در حالي كه تحقيقات نشان مي‌داد فريد در كار سرويس آسانسور است و مدتي هم سرويس آسانسور ساختمان محل سكونت شاكي را به عهده داشته است، مأموران پليس او را بازداشت و مورد بازجويي قرار دادند. فريد در بازجويي‌ها منكر آدم‌ربايي شد و آناهيتا هم بعد از ديدن فريد اعلام كرد كه او مرد آدم‌ربا نيست.

بنابراين مأموران پليس تحقيقات خود را در شاخه ديگري ادامه دادند تا اينكه متوجه شدند مرد جواني به نام شهروز چندبار به عنوان كمك به فريد، آسانسور اين ساختمان را تعمير كرده است. از سوي ديگر معلوم شد شهروز از بستگان نزديك فريد است، بنابراين كارآگاهان دو ماه قبل شهروز را به عنوان مظنون اصلي اين حادثه بازداشت كردند.
 
 بازداشت


متهم در بازجويي‌ها منكر آدم‌ربايي شد آناهيتا وقتي با او روبه‌رو شد وي را شناسايي كرد و گفت روز حادثه اين مرد او را ربوده و به داخل چاله آسانسور برده است. سرانجام شهروز صبح ديروز كه متوجه شد چاره‌اي جز اقرار ندارد به آدم‌ربايي اعتراف كرد و گفت: تازه ازدواج كرده بودم كه با مشكل مالي روبه‌رو شدم. در حالي كه همسرم باردار بود زندگي‌ام هر روز سخت‌تر مي‌شد، به طوري كه همسرم درخواست طلاق داده بود. همسرم گفت كه بهتر است با اين مشكلات بچه را سقط كنيم و شرط گذاشت در صورتي با من زندگي مي‌كند كه سقط كند و من هم قبول كردم اما بعد از سقط زير قولش زد و از من جدا شد.

 وي ادامه داد: مدتي كارت سرويس آسانسور چاپ كردم و در ساختمان‌هايي كه آسانسور داشتند، پخش كردم تا درآمدي كسب كنم تا اينكه چند باري به عنوان كمكي فريد براي سرويس آسانسور به اين ساختمان رفتم و احتمال دادم كه پدر آناهيتا پولدار است، به همين خاطر نقشه آدم‌ربايي آناهيتا را طراحي كردم تا يك شبه پولدار شوم. روز حادثه با توجه به شناختي كه از ساختمان داشتم وارد ساختمان شدم.

 آناهيتا در يك دستش كيف مدرسه و در دست ديگرش نايلوني بود كه به او نزديك شدم و ناگهان دهانش را گرفتم و با دست ديگرم با آچار مخصوصي كه داشتم در آسانسور را باز كردم و آناهيتا را به داخل چاله بردم و دهان و دست و پايش را با طناب و چسب بستم. ساعتي پيش او بودم تا اينكه از چاله بيرون آمدم و نامه‌اي را خطاب به پدر دختر خردسال نوشتم و براي آزادي‌اش درخواست 50 ميليون تومان پول كردم. دوباره به چاله برگشتم و روز بعد دوباره از بيرون با پدر آناهيتا تماس گرفتم و تهديد كردم تا پول را به من بدهد. سه روز از حادثه گذشته بود اما موفق نشدم پولي به دست بياورم و فهميدم مأموران پليس در جست‌وجوي من هستند به همين خاطر از ترس دختر كوچك را داخل چاله آسانسور رها كردم و به خانه‌ام رفتم.

 وي در پايان گفت: فكر نمي‌كردم بعد از دو سال مأموران پليس مرا شناسايي و دستگير كنند. تحقيقات از متهم به دستور قاضي احمد بيگي بازپرس ويژه قتل دادسراي جنايي پايتخت ادامه دارد.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۵
انتشار یافته: ۴
خدارو شکر فقط پول میخواست و بهش تجاوز نکرد
بی انصاف. ادم از بی پولی بمیره شرف داشته باشه به دختر بی گناه آسیب نرسونه
تعجبیه که دستگیری آدم ربا دو سال طول کشیده!
کامل واضحه که این متهم هیچ مهارتی تو دوران نوجوونیش که زمان برنامه ریزی برای آینده است یاد نگرفته و عاطل و باطل گشته و بعد هم سر یه عشق بدون منطق ازدواج کرده و شکست خورده و چون هیچ مهارتی برای ادامه ی زندگی نداشته جنایت رو آسون ترین راه برای جبران شکست هاش دیده.
خونواده هایی که نوجوون دارند حواسشون به این سن حساس باشه که بچه شونو لوس و تنبل بار نیارند.
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی