«دیوید فروم» (David Frum) فردی که سخنرانی محور شرارت بوش را نوشته بود، در جدیدترین مقاله خود در نشریه آتلانتیک آمریکا میگوید: ایران سر آمریکا را کلاه گذاشته است.
فروم در سال های نخست ریاستجمهوری جورج بوش پسر، نویسنده نطقهای او و بیانیهها و متنهای گروه های راستگرا از جمله مؤسسه نومحافظهکار آمریکن اینترپرایز بود و در آنجا کار می کرد. وی توانست در اوائل سال ۲۰۰۲ توجه رسانهها را به خود جلب کند، زیرا همسرش دانیل کریتندن ـ که نویسنده ضدفمینیسم بود ـ در ایمیلی دوستانه برای چند تن از دوستانش نوشت، شوهر او بوده که عبارت «محور شرارت» را در نطق جورج بوش قرار داده است.
فروم در آغاز مقاله خود در نشریه آتلانتیک، با اشاره به مذاکرات هستهای بین ایران و ۵+۱ مینویسد: سال گذشته ایران در بحران هستهای بود، ولی اکنون آنها در آستانه دستیابی به یک پیروزی دیپلماتیک خیرهکننده در برابر آمریکا هستند.
وی در ادامه مینویسد، امروز مجبورید در برابر قوانین ایران تعظیم کنید، زیرا آنها در آستانه به ثمر رساندن پیروزی دیپلماتیک خیره کننده در برابر امریکا و حتی پیروزی چشمگیرتر هستند.
ایران همه این کارها را با بلوف زدن انجام داده است. رقبای ایران برتریهای مادی در حوزه پول، فن آوری، قدرت نظامی و... داشتند، اما رهبران ایران دارای شفافیت هدف و اراده پیروزی بودند. در واقع بدون این ویژگیها، مزیتهای مادی رقبا فایدهای نداشت.
فروم مدعی است، در سال گذشته وضعیت ایران خوب نبود؛ برای نمونه، ارزش پول ملی ایران به دلیل تحریمهای اقتصادی آمریکا که از سال ۲۰۱۱ آغاز شده بودند به یک سوم کاهش یافت. همچنین تورم و بیکاری نیز افزایش پیدا کرده بود. در حالی که وضعیت اقتصادی ایران خوب نبود، از سوی دیگر مهمترین متحد منطقهای ایران یعنی بشار اسد، نیز تحت حمله شبهنظامیهای مخالف داخلی و نیز تهدیدات اوباما قرار داشت.
اما امروز، آمریکا و بریتانیا حملات هوایی علیه دشمنان اسد، با اسد هماهنگ میکنند. ایران از تحریمهای چشمگیری رهایی یافته است؛ ارز ایران تقویت، تورم مهار و سرمایهگذاری و تجارت خارجی احیا شده است و همچنین آمریکا به صورت فزایندهای خواستههای خود برای اعمال محدودیتهای هستهای بر ایران را کاهش داده است.
فروم با اشاره به گزارش اخیر نیویورک تایمز مینویسد: دولت اوباما از خواسته بلندمدت خود مبنی بر اینکه ایران سانتریفیوژهای هستهای خود را برچیند، عقب کشیده و تنها به جای آن صرفا از تهران خواسته شده، اتصال سانتریفیوژها را از یکدیگر قطع کند. در واقع ایران میتواند پیشروی خود به سمت توانایی هستهای را در هر زمان ادامه دهد و تنها هزینه آن تأخیری است که برای اتصال دوباره این دستگاهها باید متحمل شود.
این پیشنهاد اخیر نشان میدهد که تیم مذاکراتی ایران در هر دور به امتیازات آمریکاییها علاقهای نشان نداده و بیشتر درخواست کرده است، تا جایی که بهترین ناظران خارجی میگویند، ایرانیها توانستهاند این امتیازات را بگیرند.
نویسنده این مقاله در ادامه مدعی میشود، اکنون هر گونه توافق نهایی باید ایران را از دستیابی به سلاح هستهای متوقف کند. در این زمان هر گونه امضای توافق به معنای جلوگیری از کامل کردن ساخت بمب توسط ایران است.
وی در ادامه اذعان میکند: امریکا چه دستاورد فوقالعادهای در مذاکرات داشته است؟! ایران باید این رویداد را به عنوان یک مطالعه موردی در دانشکدههای بازرگانی تدریس کنند.
رهبران ایران چگونه این کار را انجام دادند؟ ایران در حالی وارد مذاکره شد که میدانست باید چیزی بفروشد تا چیزی را بخرد. چیزی که باید میفروختند، برنامه هستهای بود و آنچه باید میخریدند، روابط نرمال بیشتر با امریکا و کشورهای غربی بود. اما این گونه نشد.
نشریه آتلانتیک در ادامه این نوشتار مدعی میشود، مذاکرات آغاز شد، به این دلیل که ایالات متحده دارای ابزاری قدرتمند در مقابل ایران از تحریم تا خرابکاری و نیروی نظامی بود؛ اما رهبران ایران میدانستند سیاست چماق و هویج آمریکا نیز بیاثر است، زیرا چماقی که حریف نخواهد مورد استفاده قرار دهد، اصلا چماق نیست و هویجی که خود آمریکا بیشتر تمایل به خوردنش دارد، اصلا هویج نیست.
فروم در پایان به نتیجه متعجب کننده مذاکرات اشاره میکند و مینویسد: آمریکا مذاکرات هستهای را از موضع قدرت آغاز کرد، ولی در تمام مدت مذاکرات به مانند طرف ضعیفتر رفتار نموده است. آمریکا آشکارا نشان داده که گرسنه توافق است و ایران از این گرسنگی بیشترین بهره را برد.
یکی از نشانههای فروپاشی چشمگیر امریکا، تصمیم ماه جولای برای تمدید مذاکرات هستهای بود؛ آن هم درست بیست روز پس از اینکه جان کری، وزیر خارجه آمریکا، در یادداشتی در واشنگتنپست هشدار داد، هیچ گونه تمدیدی وجود نخواهد داشت، مگر اینکه ایران تمایل خالصی برای پاسخ به نگرانیهای مشروع جامعه بینالمللی از خود نشان دهد. این در حالی بود که ایران محکم سر جای خود ایستاد و تمدید را نیز به هر نحو به دست آورد. از آن روز به بعد، مذاکره کنندههای ایرانی، دلیل لازم را داشتند تا باور کنند که دست بالا را در برابر رقبای ضعیفتر خود دارند.
رهبران ایران با نبوغ خود، همه قواعد مذاکرات را دگرگون ساختند. آنها به جای اینکه برنامه هستهای خود را در ازای نزدیکی دوباره پیشنهاد دهند، نزدیکی به غرب را در ازای پذیرش ظرفیت هستهای بیشتر ایران از جانب آمریکا پیشنهاد دادند.
رهبران ایران آمریکاییها را متقاعد ساختند که نزدیکی با آمریکا بیشتر به نفع آمریکاست تا آنها؛ بنابراین، این آمریکاست که باید برای دستیابی به نزدیکی امتیازات هستهای بدهد، نه ایران... .
فروم در نتیجه گیری مینویسد؛ امریکا به سمت نتیجهای میرود که در آن، ایران هر چه میخواهد به دست آورده و چیزی پرداخت نخواهد کرد. آمریکاییها نه تنها فریب خواهند خورد، بلکه ما بر این باوریم، قربانیان این فریب به روزنامهنگاران درباره پیروزی دیپلماتیک خود گزارش خواهند داد و بدبختی بیشتر در این است که خود نیز آن را باور خواهند کرد.