بازدید 6365
۸

پسرك جان تقسيم مي‌كرد

کد خبر: ۴۳۶۲۸۰
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۷ 22 September 2014
پدر و مادر پسر هشت ساله گنابادي در حالي رضايت نامه اهداي عضو فرزندشان را امضا كردند كه هنوز چشم به در دوخته‌اند تا سينا كوچولو به خانه بازگردد. اما با تاييد مرگ مغزي او از سوي متخصصان، دو كليه و كبد او به سه بيمار نيازمند اهدا شد.

به گزارش اعتماد، نفس در سينه پدر و مادر سينا حبس شده بود و با چشماني اشكبار و غمزده به پسر هشت ساله‌شان كه زير دستگاه‌هاي پزشكي خوابيده بود، خيره شده بودند. دكترها به آنان گفته بودند كه پسرشان ديگر برنمي‌گردد. اما براي والدين سينا باور اينكه صداي شادي كودكانه پسر دوست‌داشتني‌شان ديگردر خانه نمي‌پيچد غيرممكن بود. هنوز هم ته دل‌شان اميدوار بودند تا سينا چشمانش را بازكند. اما پسرك به ته خط رسيده بود و پزشكان، مرگ مغزي‌اش را اعلام كردند و گفتند كه بهتر است اعضاي بدنش را اهدا كنند. پدر و مادر سينا در جنگ ميان احساس و عقل، سرانجام تصميم خودشان را گرفتند و اعضاي بدنش را اهدا كردند.

تصادف مرگبار

مرتضي سلطاني، پدر سينا هنوز هم حال و حوصله حرف زدن ندارد و صدايش از پشت خط تلفن پر از خش است؛ خش ناشي از گريه و غصه مرگ پسر كوچكش. اما با اين وجود سعي مي‌كند به تك تك پرسش‌هاي ما پاسخ بدهد. «آن روز سينا همراه پدربزرگ و مادربزرگ و مادرش سوار ماشين بود كه آن اتفاق دردناك افتاد. وسط جاده يك‌دفعه ماشين خراب شد و پدربزرگ سينا از ماشين پياده شد تا ببيند چه مشكلي پيش آمده است. بعد از او همسرم هم از ماشين پياده شد و سينا هم به هواي او پايين آمد. نمي‌دانم چه شد كه سينا وسط جاده رفت و با پرايدي كه با سرعت از روبه‌رو مي‌آمد تصادف كرد و يك گوشه‌يي پرت شد. زماني كه سينا تصادف كرد من نبودم و مادربزرگ پسرم به من زنگ زد و گفت چه اتفاقي افتاده است.»

 سينا كه تصادف كرد، انگار دنيا روي سر پدربزرگ و مادربزرگ و مادر او خراب شد. باورشان نمي‌شد پسرك كوچك‌شان كه تا چند دقيقه پيش سالم بود و بازيگوشي مي‌كرد، حالا خونين روي زمين افتاده باشد. راننده پرايد كه به‌شدت ترسيده بود، بدن نيمه‌جان سينا را روي دستانش گرفت و او را داخل ماشين گذاشت و به سرعت به سمت بيمارستان حركت كرد.

اعلام مرگ مغزي

شرايط جسمي پسرك به نحوي بود كه بايد به بيمارستان مجهزتري منتقل مي‌شد و او را به سرعت به بيمارستان دانشگاه علوم پزشكي مشهد انتقال دادند. پدر سينا در ادامه مي‌گويد: «دكترها گفتند كه سينا مرگ مغزي شده و ديگر اميدي به برگشت او نيست. به من گفتند مادرش را راضي كن تا اعضاي بدنش را به كساني كه به اعضاي بدن او نياز دارند، اهدا كنيم. گفتن اين حرف‌ها به همسرم خيلي سخت بود.»

 پدر سينا كمي سكوت مي‌كند و نفس عميقي مي‌كشد و ادامه مي‌دهد: «شنيدن اين حرف‌ها براي من هم خيلي سخت بود. اما هرطور كه بود، صحبت‌هاي دكتر را به او گفتم. گريه كرد و بيمارستان را به هم ريخت. از ناله‌هاي او، دكترها هم به گريه افتاده بودند و حتي خود دكتر خالقي هم گريه كرد و گفت هيچ كاري از دست ما ساخته نيست و چاره ديگري جز اين كار نداريم. اما مادر سينا باز گريه مي‌كرد و مي‌گفت كه پسر من زنده مي‌شود.»

گوش‌هاي مادر هيچ چيز نمي‌شنيد و مدام منتظر بود تا دكتري بگويد كه اميدي به برگشت پسرت هست. اما تنها جمله‌يي كه به او مي‌گفتند اين بود كه پسرت مرگ مغزي شده و ديگر برنمي گردد. مادر با اينكه حال و روز خوشي ندارد اما گوشي تلفن را مي‌گيرد و مي‌گويد: «دكتر خالقي حرف‌هاي قشنگي به من زد و خيلي آرامم كرد. گفت سينا لياقت اين را داشت كه از اعضاي بدنش ديگران استفاده كنند وگرنه مغزش در همان صحنه تصادف از بين مي‌رفت. هر چند با اين حرف‌ها كمي آرام مي‌شدم، اما باز هم برايم خيلي سخت بود و در بيمارستان فرياد مي‌زدم كه بچه‌ام را از اينجا ببريد.»

دكتر ابراهيم خالقي، مسوول واحد فراهم آوري اعضاي دانشگاه علوم پزشكي مشهد در اين باره مي‌گويد: «سه روز پس از وقوع حادثه، پزشك معالج اين بچه به اين نتيجه رسيد كه ديگر نمي‌شود كاري براي او انجام داد و پسرك ديگر برنمي‌گردد. مغز اين بچه خونريزي داشت و دچار له شدگي مغز هم شده بود. بعد از اعلام وي، چهار متخصص مغز و اعصاب، جراح مغز و اعصاب، متخصص بيهوشي و متخصص داخلي وضعيت وي را به مدت 24 ساعت بررسي مي‌كنند و سپس مديركل پزشكي قانوني به عنوان نماينده دادستان مي‌آيد تا روند مرگ مغزي بيمار را تاييد كند. پس از اينكه متخصصان ما مرگ مغزي اين بچه را تاييد كردند، نوبت آن بود كه پدر ومادر بچه را راضي كنيم كه اعضاي بدن او را اهدا كنند. مادر بچه بسيار ناراحت بود و مدام گريه مي‌كرد و مي‌گفت سيناي من هنوز زنده است و تا لحظه آخر اميدش را از دست نداده بود. ما حتي براي اينكه به او نشان بدهيم بچه دچار مرگ مغزي شده است، نوار مغزي بچه و امضاي تاييدكنندگان مرگ مغزي او را نشانش داديم. چند نفر از افرادي كه قبلا عضو دريافت كرده بودند آمدند و او را دلداري دادند. گريه‌هاي او، حتي اشك مسوولان بخش ‌آي. سي. يو را هم درآورده بود.»

امضاي رضايتنامه اهداي عضو

پزشكان برگه رضايتنامه اهداي عضو را جلوي پدر و مادر سينا گذاشتند تا امضا كنند. لحظات بسيار سختي بود. پدر آخرين نگاه‌ها را به سيناي كوچكش انداخت و به پزشكان گفت همسرش وضعيت روحي مناسبي ندارد و بهتر است به او نگويند كه براي آخرين بار او را ببيند. پس از آن سينا را به اتاق عمل بردند و دو كليه و كبدش را جدا كردند.

مادر هنوز هم باورش نمي‌شود سينايش رفته باشد و آه مي‌كشد. «هنوز هم فكر مي‌كنم الان در مي‌زند و وارد خانه مي‌شود. با اينكه گرفتن چنين تصميمي خيلي سخت بود، اما الان خوشحالم كه اين كار را انجام داده‌ام. به كساني كه عزيزشان دچار مرگ مغزي شده است، توصيه مي‌كنم كه اين كار خير را انجام بدهند و مطمئن باشند در آن لحظه خداوند به آنها نيرويي مي‌دهد كه مي‌توانند شرايط پس از آن را تحمل كنند. راننده پرايدي هم كه باعث مرگ سينا شده بود، با رضايت خودمان آزاد شد و رفت.»

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۸
باز هم بي مسئوليتي والدين, فاجعه آفريد. آخه بچه وسط جاده چيكار ميكرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۷:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
شما خودت بچه نداری که این حرفو میزنی.همیشه هر چقدر که مواظب باشی ممکنه یه اتفاقی بیفته.با این حرفت داغ دل اون مادرو بیشتر میکنی.
خدايا به هيچ پدرو مادري مرگ عزيزشونو نشون نده
آه
سینا جان منم برات گریه کردم ولی بیشتر گریه ام به خاطر دل سوزناک بابا مامانت بود..............
عمو جان درپناه خداباشید
اشکم در اومد. تصور حال و روز پدر و مادر سینا خیلی مشکله. خدا خودش صبر بده. درسته سینا مقامش خیلی بالا تر رفت ولی خدا خودش به داد پدر و مادر سینا برسه .
سینای عزیز ما رفت
جز آه چه می توان گفت
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست