زوجی جوان زمانیکه داشتند زندگی مشترکشان را آغاز میکردند هیچگاه تصور نمیکردند پس از شش ماه به خاطر کتککاریهای فرزندانشان مجبور شوند از یکدیگر جدا شوند.
به گزارش فرهیختگان، چندی پیش زن و مرد جوانی با مراجعه به شعبه 268 دادگاه خانواده درخواست طلاق توافقی کردند. قاضی پس از بررسی از آنها پرسید: چرا میخواهید از هم جدا شوید؟ مرد پاسخ داد: آقای قاضی لطفا تمامش کنید.
من و همسرم تصمیم خودمان را گرفتهایم و میخواهیم از هم جدا شویم چون دیگر راهی برایمان باقی نمانده است.
مرد جوان پس از چند دقیقه سکوت ادامه داد: من و همسرم عاشق هم هستیم. ما در یک میهمانی با هم آشنا شدیم و بعد از آن، این آشنایی به ازدواج ختم شد.
هردویمان هم هیچ مشکلی با یکدیگر نداریم. ولی بچههایمان نمیگذارند ما زندگی خوبی داشته باشیم. آنها مرتب با هم دعوا میکنند و زندگی را به کام ما تلخ کردهاند.
مرد در ادامه صحبتهایش گفت: زمانیکه من و سیما با هم ازدواج کردیم، او یک دختر 12 ساله داشت و من یک پسر 12 ساله. سیما به تازگی از همسرش جدا شده بود و من هم 10 سال بود از همسرم جدا شده بودم. وقتی سیما را برای اولینبار دیدم به او علاقهمند شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.
من در مدت 10 سالی که از همسرم جدا شده بودم به تنهایی زندگی میکردم و پسرم را خودم بزرگ کردم.
دیگر وقتش بود که سروسامانی به زندگیام بدهم. از طرفی هم با خودم گفتم پسرم احتیاج دارد یک مادر بالای سرش باشد و از این تنهایی در بیاید.
وقتی شنیدم که سیما هم یک دختر 12 ساله دارد با خودم گفتم چقدر خوب میشود، چون پسرم یک همبازی برای خودش پیدا میکند و دیگر در خانه تنها نیست. اما درست از زمانیکه ازدواج کردیم پسرم و دختر سیما دعوا و درگیریهایشان شروع شد.
اوایل فکر میکردیم که یک دعوای بچگانه است و خیلی زود به هم عادت میکنند. اما این دعواها هر روز بیشتر و بیشتر شد، تا جاییکه من و سیما مرتب باید آنها را از هم جدا میکردیم تا کتککاری نکنند. الان 6 ماه است که زندگی ما جهنم شده است.
برای همین هر دویمان با وجود اینکه عاشق هم هستیم تصمیم گرفتیم به دادگاه خانواده بیاییم و به صورت توافقی از هم جدا شویم.
بعد از پایان یافتن حرفهای مرد، قاضی گفت: چرا کمی بیشتر صبر نمیکنید شاید بچههایتان با هم روابط بهتری پیدا کنند. اینبار سیما که تا آن لحظه فقط گریه میکرد، به قاضی گفت: نه آقای قاضی، نمیشود. ما هم از همان روز اول همین را گفتیم.
همیشه میگفتیم درست میشود اما شما که نمیدانید، همین چند شب پیش دخترم را به بیمارستان بردیم.
درگیری او با پسر مهرداد آنقدر زیاد شده بود که پسر مهرداد او را کتک زد و بینی دخترم پر از خون شد.
ماجرا به اینجا که رسید قاضی عموزادی دیگر تلاشی برای ادامه زندگی این زوج نکرد و حکم طلاق توافقی آنها را صادر کرد. به این ترتیب زندگی این زوج پس از شش ماه به پایان رسید.